کد مطلب: 101205
 
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۲۱
اين روايت «كمال رجايي» فرزند «محمدعلي رجايي» است از آرايش ظاهري پدر كه همچنان برخي سياستمداران در تلاشند تا چهره‌اي شبيه به او در سياست از خود به نمايش بگذارند و خود را يك شبه ا‌شبه به رجايي معرفي كنند. 
امروز يك رجايي قلابي درست كرده‌اند كه به جوانان بگويند دنبال رجايي نباش
 
به گزارش ایران خبر، اين روايت «كمال رجايي» فرزند «محمدعلي رجايي» است از آرايش ظاهري پدر كه همچنان برخي سياستمداران در تلاشند تا چهره‌اي شبيه به او در سياست از خود به نمايش بگذارند و خود را يك شبه ا‌شبه به رجايي معرفي كنند. 

كمال رجايي كه در زمان شهادت پدر ده سال بيشتر نداشته، امروز تمايلي به گفت‌وگو درباره پدر ندارد: «بابا هر تأثيري كه مي‌خواسته گذاشته و امروز يا فردا هر كسي بخواهد به ايشان رجوع مي‌كند. تاريخ داوري خودش را درباره افراد مي‌كند. ما نمي‌خواهيم درباره بابا صحبت كنيم و بنياد درست كنيم.»
 
«اگر رجايي الگو بوده كه هست، لازم نيست ما از او الگو بسازيم و اين‌كار ما اهميتي ندارد. با اين كارمان نمي‌خواهيم منتي هم بگذاريم. اهميتي ندارد كه ما از رجايي بخواهيم چهره بسازيم. اصلاً امروز نمي‌شود از رجايي صحبت كرد و بايد سكوت كرد. رجايي مصادره شد. امروز يك رجايي قلابي درست كرده‌اند كه به جوانان بگويند دنبال رجايي نباش، و ما هر چه از رجايي بگوييم مي‌گويند دروغ است. اگر ما از رجايي واقعي صحبت كنيم، جنگ و دعوا مي‌شود. رجايي را با لباس چهار جيب در عكس‌ها به نسل جديد معرفي مي‌كنند. مگر تمام شخصيت رجايي همين بود.»

كمال رجايي تمايلي ندارد كه «آقازاده» باشد و از همين‌رو در كوچه و خيابان خود را به فاميلي مادرش – صديقي – معرفي مي‌كند. در اين سال‌ها نيز كمال رجايي با پشتوانه نام پدر وارد هيچ سازمان دولتي نشده و هيچ پست دولتي نگرفته است. به شوخي مي‌گويد: «آخرين خدمت من در دولت 8 شهريور پدر بود كه چايي آوردم.» 

به روايت كمال، وقتي پدر از دنيا مي‌رود: «دو دختر و يك پسر ماندند و خواستگاري‌هاي سياسي شروع شد. مادر ما سعي كرد كه بعد از فوت شوهر، اين دو دختر را به آقازاده‌ها ندهد و خانواده را حفظ كند.»

او مي‌گويد كه ما نمي‌خواهيم سالگردهاي شهيد رجايي را سياسي كنيم تا موافقت اصولي براي فلان كار و جلو انداختن كارهاي خودمان بگيريم: «سالگرد پدر كه مي‌شود، مادرمان تلفن را از پريز مي‌كشد بيرون تا عده‌اي نيايند و بخواهند خودشان را به رجايي بچسبانند. تلفن را جواب نمي‌دهيم، مي‌آيند پشت در خانه كه به بهانه‌اي داخل خانه شوند و فيلم بگيرند. الان عده‌اي راه افتاده‌اند دنبال رجايي و عكس رجايي تا او را مصادره كنند. ولي اگر رجايي امروز بود او را تحمل نمي‌كردند.»

از كمال رجايي درباره ظواهر و ساده‌زيستي پدر كه مي‌پرسيم مي‌گويد: «وقتي بابا مي‌خواست به آقاي نوربخش مسئوليتي بدهد، اين نگراني را داشت كه خانه ايشان در خيابان قلهك است. ولي علت نگراني او اعتراض و توقع مردم بود. وگرنه خانه خود ما در خيابان عين‌الدوله بود. ما بچه جنوب شهر نبوديم. ولي پدر شرايط روز را مي‌سنجيد. باباي من قبل از نخست‌وزيري آستين كوتاه مي‌پوشيد و به توصيه مشاورانش و براي رعايت شرايط آن زمان بود كه لباس آستين كوتاه نمي‌پوشيد. ما ساده‌زيست به اين معنا كه امروز ترويج مي‌شود نبوديم. ده ساله كه بودم پدرم مي‌خواست براي من موتور بخرد و مادرم به‌دليل خطرناك بودن مخالفت كرد. خانواده ما زندگي در خيابان عين‌الدوله را تجربه كرده بود و پس از اين تجربه بود كه ساده‌زيستي را انتخاب كرده بود. خانه ما از ابتدا در نازي‌آباد نبود. ما در باغ جواهري در خيابان ايران زندگي مي‌كرديم. محله‌اي كه البته اصالت و وجاهت مذهبي داشت. ساده‌زيستي آقاي رجايي انتخابي آگاهانه بود. اينطور نبود كه ايشان ذات زندگي‌شان همين باشد و راه ديگري جز ساده‌زيستي نداشته باشند.»

از كمال رجايي مي‌پرسيم كه تعريف او از «رجايي‌گونه بودن» چيست و او مي‌گويد: «رجايي‌گونه بودن يعني اصول داشتن. اما در اين اصولگرايي، تكامل حرف اول را مي‌زند. بايد شرايط روز را در نظر گرفت.»

اگر پدر امروز بود و دوباره به سازمان ملل مي‌رفت آيا باز هم در اعتراض و براي نشان داد شكنجه روي پايش، آن رفتار را مي‌كرد؟

نه، شرايط امروز متفاوت از شرايط ديروز است. براي همين هم مي‌گويم كه اگر امروز رجايي بود، بسياري مخالف او بودند.

چه خصوصيت‌هايي از پدر را در حكومتداري به ياد داريد؟

عمويمان تعريف مي‌كرد كه پدر در ماشين بود و از راديوي ماشين راي او را در مجلس اعلام مي‌كردند. همينطور كه آرا بالا مي‌رفت، پدر به پايش مي‌زد و مي‌گفت من در برابر اين آرا مسئول هستم. عمويمان مي‌گفت كه يك نيمه شب پدر را ديده كه دراز كشيده و در خانه در حال خواندن نامه‌هاي مردم است. به پدر گفته بود كه استراحت كنيد فردا بايد اول وقت سركار باشيد. ولي پدر گفته بود كه من نمي‌توانم اين نامه‌ها را كه با هزار علاقه و شور براي من نوشته شده، نخوانم.

مي‌گفتند كه پدر شما حكومتداري ياد ندارد. ناراحت نمي‌شد؟

لازم نيست كه من از پدرم دفاع كنم ولي اگر او حكومتداري بلد نبود چرا همه به سراغ او رفتند از چپ و راست تا نخست‌وزير شود. شما كابينه او را ببينيد. چرا مهدوي‌كني مي‌پذيرد كه وزير او شود؟ وزير دفاع او چمران بود. چرا همه اين افراد حاضر بودند از او تبعيت كنند؟

* * *

كمال رجايي مي‌گويد كه ده ساله بوده است كه پدر را از دست داده و بنابراين خاطره فراوان از پدر ندارد اما پدر را يك نوگرا مي‌داند كه تاثيرگذاري زيادي از خود به جاي گذاشته است: «بابا در راه‌اندازي مدرسه رفاه سهيم بود. در اين مدرسه نگاه جديدي به آموزش و پرورش قرار بود وجود داشته باشد. اين مدرسه، باغ داشت و از امكانات رفاهي برخوردار بود. پدر ما برخلاف عده‌اي كه به او خود را پيوند مي‌دهند، متحجر نبود. داريوش زند شاگرد بابا بود كه امروز طراح شهر دوبي است. او مي‌گويد كه به آقاي رجايي پس از پايان تحصيلات گفته است كه مي‌خواهد به آمريكا براي تحصيل برود و آقاي رجايي هم او را براي رفتن ترغيب كرده بود.»

از كمال رجايي مي‌پرسيم كه چه‌قدر پدر به خانواده مي‌رسيد و او مي‌گويد: «بابا پيش از انقلاب زندان بود و بعد از انقلاب هم وزير و نخست‌وزير و رئيس‌جمهور . بنابراين طبيعي بود كه به‌خاطر همين مساله دغدغه خانواده و جبران كردن كمبود وقت را داشته باشد و به مادرم مي‌گفت كه ما بايد اين مساله را جبران كنيم. 5 ساله بودم كه پدرم بازداشت شد و ده ساله بودم كه شهيد شد.»

آيا از اينكه پدرتان وقت خود را صرف كارهاي سياسي و اجتماعي مي‌كرد ناراضي بوديد و بعدها كه به اين مساله فكر مي‌كرديد چه پاسخي براي خود داشتيد؟

اين پرسش در جواني مرا اذيت مي‌كرد. مي‌گفتم كه بابا اين همه پتانسيل داشت چرا اين پتانسيل را براي خانواده نگذاشت. بين 18 تا 25 سالگي اين پرسش ذهن را مي‌آزرد. اما بعد كه سن ما بالاتر رفت و به عقلانيت رسيديم، واقعيت مسأله را بهتر فهميديم و برايمان قابل فهم شد.
منبع : فرارو