کد مطلب: 115096
 
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۲ تير ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۱۹
گرچه امروزه به‌دلیل رشد بی‌رویه جرایم وآمارفزاینده پرونده‌ها، گاهی چاره‌ای جز بکارگیری قضاتی که بتازگی وارد دستگاه قضایی شده‌اند؛ در تهران و مراکز استان‌ها وجود ندارد، اما سابق براین، به‌دلیل پیچیدگی‌های خاص جرایم ارتکابی در پایتخت و مراکز استان‌ها که رسیدگی به آنها علاوه بر دانش حقوقی مستلزم داشتن تجربه عملی و کسب پختگی لازم بود، تحت هیچ شرایطی قضات تازه کار را در تهران و مراکز استان‌ها به‌کار نمی‌گرفتند.
 

به گزارش ایران خبر،  قضات پس‌از چندین سال دست‌ و پنجه نرم کردن با پرونده‌هایی که نسبتاً سبک‌تر هستند، به شهرهای بزرگ‌تر منتقل می‌شدند. از این‌رو ناچار بودم مدتی دور از خانواده و محل سکونتم خدمت کنم. پس‌از اتمام کارآموزی و گرفتن ابلاغ قضایی، دوشنبه روزی بود که خودم را به‌محل خدمتم معرفی و شروع به کارم را اعلام کردم. بنا داشتم آخرهفته به تهران برگردم. وقت اداری روز پنجشنبه روبه اتمام بود که دادستان به من گفت عازم سفر هستند و همکاری هم که قراربوده روزجمعه کشیک باشد، این هفته نیستند. کاری برایشان پیش آمده و امروز می‌خواهند به شهرستان بروند. بقیه همکاران نیزروز جمعه نیستند. بخواهی نخواهی، ظاهراً زحمت این هفته افتاده گردن شما. به شوخی گفتم: مثل اینکه همه باهم تبانی کرده‌اید! لااقل بگذارید از راه برسیم و عرقمان خشک بشود، بعد! به ناچار پذیرفتم. جمعه صبح زود صبحانه را آماده کردم تا پس‌از صرف آن به محل خدمت بروم. اولین لقمه را هنوز نخورده بودم که زنگ در به صدا درآمد. حدس زدم احتمالاً اتفاقی افتاده است که به این زودی آمده‌اند دنبال من. سریع آماده شدم رفتم پایین. وقتی در خانه را بازکردم. دیدم یک آمبولانس نظامی جلوی در ایستاده است. پرسیدم چه خبرشده و چرا آمدید اینجا؟ گفتند: منزلتان تلفن نداشت ناچارشدیم با آمبولانس بیاییم اینجا. پرسیدم حالاچرا با آمبولانس؟ گفتند: چون قتلی اتفاق افتاده است. ابتدا فکرکردم، حتماً هماهنگی‌های لازم را با سایر عواملی که باید سرصحنه جنایت حضوریابند انجام داده‌اند و بعد برای تسریع درکار با آمبولانس آمده‌اند دنبال من. درحین اینکه در خودرو را بازکردم تا سوارشوم، پرسیدم حالا این قتل کجا اتفاق افتاده است؟ قاتل فرارکرده یا دستگیر شده؟ گفتند: همین جاست! پشت آمبولانس است. وقتی در عقب آمبولانس رابازکردم. دیدم جسدی را داخل آن گذاشته‌اند و یک سرباز نیز که دستش رابادستبند به کنارتخت آمبولانس بسته‌اند، پشت آمبولانس نشسته است. از فردی که همراه راننده آمبولانس آمده بود پرسیدم حالا این سرباز بیچاره را برای چه این جوری آورده‌اید؟ گفتند: ایشان همان متهمی است که مرتکب قتل شده است و برای آنکه یک موقع فرار نکند، با دستبند دستش را به تخت بستیم. گفتم: آخر، قاضی باید بیاید سرصحنه جنایت، نه اینکه صحنه جنایت را بیاورند نزد قاضی!! گفتند: چون روزجمعه بود و مسئولان و فرماندهان نبودند، برای اینکه صحنه جنایت به هم نخورد، قاتل راهم گرفتیم و با مقتول هردویشان را آوردیم اینجا!!/دکترمحمدباقر قربانزاده رئیس دادگاه کیفری یک استان تهران

منبع : ایران آنلاین