کد مطلب: 153236
 
تاریخ انتشار : سه شنبه ۴ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۴۵
چند روز پیش، بهمن مفید، بازیگری که تنها و تنها با چند دقیقه حضور در نخستین فیلمش خود را در تاریخ سینمای ایران ‏تثبیت کرده بود، در غربت و سکوت درگذشت.
 
به گزارش ایران خبر، چند روز پیش، بهمن مفید، بازیگری که تنها و تنها با چند دقیقه حضور در نخستین فیلمش خود را در تاریخ سینمای ایران ‏تثبیت کرده بود، در غربت و سکوت درگذشت. آن‌هایی که با بهمن نزدیک بودند می‌گویند در این سال‌های آخر، به‌خصوص بعد ‏از اینکه تتمه امیدش برای بازگشت به سینمای ایران نیز با سانسور فیلم «سرود تولد» علی قوی‌تن به یأس مبدل شد، حالش خوب ‏نبود. یعنی افسرده بود، از این همه بدبیاری. هنرمندی که در تئاتر، سینما، تلویزیون، صداپیشگی و... جزو بهترین‌ها و ‏ماندگارترین‌ها بود.
هجده نوزده‌سال پیش، تقریبا در چنین روزهایی، در اوایل پاییز، فریدون فروغی خواننده و آهنگساز برجسته کشور در پنجاه‌ویک سالگی ‏درگذشت. او نیز در آن ماه‌های آخر حال‌وروز خوشی نداشت. یادم می‌آید یکی از دوستان نزدیک فروغی، حجت بداغی، نویسنده‌ای ‏که آن روز‌ها به‌واسطه انتشار نخستین مجموعه داستانی‌اش «من فکر می‌کنم، من» روابط نزدیکی داشتیم، هر زمان از پیش ‏فریدون بازمی‌گشت، حالش بد بود. بدتر از پیش. انگار که این انعکاس حال‌وروز فریدون فروغی بود... تا آن روز که حجت آمد و ‏گفت «دیگر تمام شد». بله، فریدون تمام شده بود. پایانی که خیلی‌ها بر این باورند خودخواسته بوده. پایان هنرمندی که در تغییر ‏روزگار بازنده‌ای بزرگ لقب گرفته بود‎.


 
ستاره‌هایی که ماندند
این حرف‌ها را درباره فرهاد هم می‌زنند که او نیز داستانی شبیه فریدون داشت. یا در سینما درباره فردین و ناصر ملک‌مطیعی ‏‏ (که‌سال گذشته گفت‌وگوی پردردش را چند هفته قبل از درگذشتش در همین صفحه خواندیم) و البته بسیار کسان دیگر که شاید به ‏اندازه این چند نفر بزرگ نبودند، اما به‌هرحال، در دهه‌های اخیر کنار گذاشته شده بودند. دلایل زیادی نیز در مورد مرگ ‏این‌ها که زمانی افسانه‌های دنیای سینما و تلویزیون و موسیقی بودند، اما به‌یک‌باره به محاق رفته بودند، به زبان آمده. دلایلی ‏گوناگون -و البته همه‌فهم‌ترین‌شان این بوده که «بیکاری این‌ها را کشت». موضوعی که پرونده یک نسل از هنرمندان را ‏بازمی‌گشاید و ما را به یاد بزرگانی می‌اندازد که تغییر روزگار زندگی‌شان را تغییر داد‎.
باد‌های تغییر
انقلاب اسلامی که پیروز شد، طبیعی ا‌ست که دیگر نمی‌شد انتظار داشت همان فضای پیش از انقلاب ادامه داشته باشد، به‌خصوص در ‏دنیای هنر که به هرحال در آن سال‌های آخر آشکارا با الگویی غربی حرکت کرده و طبیعی بود که یکی از اولویت‌های انقلابی که حادث شده بود، تغییر این فضا باشد.
این اتفاق نیز خیلی زود رخ داد. در سینما، تئاتر، تلویزیون و البته موسیقی. ‏هنرمندان زیادی از ایران رفتند و در اندک زمانی گروه دیگری جای آن‌ها را گرفتند که به‌خصوص در سینما و تئاتر این جایگزینی ‏اتفاق افتاد و سیل جوانان تازه‌وارد وارد عرصه شده و در کنار هنرمندان قدیمی (به جز آن‌هایی که اجازه کار به دست نیاوردند) ‏کارشان را آغاز کردند. سینمای جدید ایران که توانست سری بین سر‌ها درآورد و موفق‌ترین هنر این سرزمین در دنیا لقب بگیرد، ‏با همین نیرو‌های جدید بود که به این جایگاه دست یافت.
موسیقی، اما حکایتی دیگر داشت. موسیقی و به‌خصوص شاخه‌های پاپ و راک و البته تمام خوانندگان زن، از نظر گردانندگان جدید ‏جامعه نمادی از آن دوران سپری‌شده بودند. خوانندگانی که داستان‌های زیادی درباره‌شان نقل می‌شد. چنین شد که بسیاری از ‏چهره‌های مهم، به‌ویژه خوانندگان بار سفر بستند و رفتند. عده‌ای، اما دل‌شان به رفتن نبود. اینان گوشه‌ای نشستند، در انتظار، تا شاید ‏شانس یک‌بار دیگر در خانه‌شان را بزند که برای برخی این اتفاق افتاد و برای برخی نه. با آنکه حتی آن‌هایی هم که توانستند در ‏سال‌های آتی، کجدارومریز به موسیقی بپردازند، آنی نشدند که در رویاشان بود‎.
آنان که ماندند و هستند
با رفته‌ها کاری نداریم. در میان مانده‌ها، اما محمد نوری و شجریان شاید بزرگ‌ترین نام‌ها باشند که ماندند ‏و همچنان نوری و شجریان ماندند. حتی شاید در مورد شجریان بشود گفت که بزرگ‌تر هم شد‎. محمد نوری نام بزرگی بود. مردی که با آثار درجه یک بی‌شماری پای به دهه ٦٠ گذاشت. خواننده‌ای که به‌خوبی توانست با ‏اجرا‌های کلاسیکش خود را ماندگار کند، به‌خصوص در کنار محمد سریر که با آثاری، چون «جان مریم»، «کهکشان»، ‏‏ «دلاویزترین»، «ای ایران ایران» و «اگر تو آمده بودی» ثروت قابل‌توجهی به گنجینه موسیقی ایران افزودند‎. درباره محمدرضا شجریان هم ناگفته بسیار کم است، از بس که در این سال‌ها درباره خسروی آواز ایران گفته و نوشته شده و از او ‏ستایش و تحسین شده است‎.
ستاره‌هایی که ماندند
علاوه بر این دو بزرگ، البته خوانندگان دیگری نیز بودند که کارشان را پیش از انقلاب آغاز کرده بودند و در دهه‌های بعدی هم ‏ادامه دادند. خوانندگانی که البته هیچ‌کدام به بزرگی و جایگاه نوری و شجریان حتی نزدیک نیز نبودند و در ادامه نیز نتوانستند به ‏آن جایگاه نزدیک شوند و خدشه‌ای در جایگاه قدرقدرتی این دو بزرگ وارد آورند. ‏
زنانی که ماندند
در میان زنان خواننده هم هنرمندانی مانند سیمین غانم، پریسا، سیما بینا و خاطره پروانه بزرگ‌ترین نام‌هایی بودند که در سال‌های ‏بعد از انقلاب در ایران ماندند و البته به‌جز پریسا به فعالیت‌شان ادامه دادند. با این تفاوت که این‌بار تنها برای زنان می‌توانستند ‏بخوانند، آن‌هم در شرایط کنترل‌شده کامل، مبادا فیلم و عکسی از اجرا‌های آنان به بیرون درز کند. سیمین غانم و سیما بینا در این چند دهه ‏کنسرت‌های موفق زیادی در ایران اجرا کرده‌اند.
ستاره‌هایی که ماندند
سیمین غانم همین اواخر به ما گفت که «شرایطی را که از سر گذرانده‌ام ‏شبیه انزوا نبوده، ولی می‌خواهم یادآوری کنم که موسیقی بانوان محدودیت‌ها و گرفتاری‌ها و مسائل بسیار زیادی دارد و هنرمندان ‏نمی‌توانند آنچه دل‌شان می‌خواهد برای علاقه‌مندان عرضه کنند، ولی در این شرایط محدود و معمول هم خیلی از بانوان ‏هنرمند مشغول کار و برنامه‌ریزی کنسرت‌هایشان هستند‎. زنان چه بخواهیم و چه نه، در موسیقی با محدودیت‌هایی روبه‌رو هستند. ‏مثلا خوانندگان در همه جای دنیا اول آلبوم منتشر و بعد در کنسرت قطعات همان آلبوم را اجرا می‌کنند. ما، ولی بدون انتشار آلبوم، ‏کنسرت می‌دهیم. درست است که مردم با اعتباری که برایمان قائلند از کنسرت‌هایمان استقبال می‌کنند.»
آنان که ماندند، اما‎... ‎
شاید بتوان سه تفنگدار را بازندگان این عرصه خواند. سه چهره بدطالع موسیقی، هر سه گونه‌ای موسیقی راک اجرا می‌کردند و هر ‏سه نیز محبوبیتی کم‌نظیر داشتند که بیشتر به‌دلیل مخالف‌خوانی‌ها و فعالیت‌های سیاسی- اجتماعی‌شان در سال‌های پیش از انقلاب ‏بود‎.
از این سه شاید بشود گفت که بخت با کوروش یغمایی سازگارتر از دو دیگری بود. ماندن کوروش یغمایی در ایران از عجایب ‏روزگار بود. سرشناس‌ترین خواننده غیرسنتی که در ایران ماند و دیگر بازماندگان هیچ‌کدام شهرت پیش از انقلاب او را نداشتند، ‏بنابراین ماندنش در ایران ریسک بزرگی بود. یغمایی بعد از چند‌سال اول بعد از انقلاب که نتوانست کار کند، توانست آلبوم «سیب ‏نقره‌ای» را منتشر کند و بعد هم آلبومی به نام «ماه و پلنگ» که با همراهی حسین منزوی منتشر شد. اما این آثار به اندازه آثار قبل ‏از انقلابش ازجمله گل یخ موفق نبود‎.
ستاره‌هایی که ماندند
فرهاد نیز داستانی مشابه دارد. او که با ترانه‌ای، چون وحدت براساس شعری از سیاوش کسرایی که فردای پیروزی انقلاب خوانده ‏بود، گمان می‌رفت در موسیقی پس از انقلاب سرنوشت خوشی داشته باشد، به‌رغم اینکه درواقع نخستین خواننده‌ای بود که صدایش ‏بعد از انقلاب نیز شنیده شد، اما نخستین آلبومش سرانجام در‌سال ۱۳۷۳ منتشر شد.
ستاره‌هایی که ماندند
آلبومی به نام خواب در بیداری. در‌سال ۱۳۷۶ ‏نیز آلبوم وحدت او منتشر شد که شامل ترانه‌های دهه ۱۳۵۰ او بود. فرهاد از آن پس به‌جز آلبوم برف و البته کنسرتی که‌سال ٧٧ ‏در هتل شرق تهران اجرا کرد، فعالیت دیگری نکرد، تا روزی که پایانش فرا رسید‎. ‎... و می‌رسیم به فریدون فروغی که داریم به سالمرگش نزدیک می‌شویم.
خواننده قطعاتی مانند آدمک، قوزک پا، نماز و تنگنا؛ که ‏او نیز مانند فرهاد در آستانه انقلاب با اجرای یار دبستانی خود را با حرکت مردم همراه نشان داد، اما در ادامه جز چند کنسرت در ‏کیش و البته خواندن ترانه تیتراژ فیلم دختری به نام تندر کار دیگری نکرد‎. بی‌تردید دیگرانی نیز بوده‌اند که مانده‌اند و کار کرده‌اند یا نکرده‌اند. این گزارش، اما می‌خواست نگاهی داشته باشد به بزرگ‌ترین‌ها یا ‏شناخته‌شده‌ترین نام‌هایی که داستان‌شان بر سر هر کوچه و بازاری هست‎! ‎
منبع : روزنامه شهروند