گفتگوی خواندنی درباره هاشمی رفسنجانی؛

هاشمی بزرگ ترین انحراف انقلاب است

کد مطلب: 67909
 
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۱۷
پس از دو ساعت گفتگو فکر می کنم شبیه نقش های انتزاعی تابلوهای روی دیوار خانه اش در شهرک بتنی اکباتان است. می گوید مثل دیگر یاران احمدی نژاد، خادم مستضعفین است و تعریف بلندبالایی از این واژه دارد.
هاشمی بزرگ ترین انحراف انقلاب است
 
به گزارش ایران خبر،  پس از دو ساعت گفتگو فکر می کنم شبیه نقش های انتزاعی تابلوهای روی دیوار خانه اش در شهرک بتنی اکباتان است. می گوید مثل دیگر یاران احمدی نژاد، خادم مستضعفین است و تعریف بلندبالایی از این واژه دارد. مشاور رسانه ای سال های نه چندان دور محمود احمدی نژاد که مناظره جنجالی اش با حسین مرعشی در جریان مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال 84، او را پیش تر از احمدی نژاد در افکار عمومی مطرح کرد. 

11 سال بعد باز هم از تفکر احمدی نژاد و رجایی، راه مستضعفین در انقلاب اسلامی و سرنوشت اصولگرایان و اصلاح طلبان می گوید. پاسخ های او نشان می دهد تفکرات حامیان مهرورزی، از گذشته فاصله نگرفته اما 8 سال دولت داری و 3 سال بیرون بودن از دایره قدرت، موجب شده که یاران احمدی نژاد با اعتماد به نفس و طمأنینه بیشتر از جهان بینی شان و خطوط آرمان های اصیل انقلاب بگویند.

دنیای متفاوتی که او به عنوان خط اصلی انقلاب ترسیم می کند، با پیش فرض بزرگ و مشترک تمام احمدی نژادی ها همراه است. می گوید در عالم سیاست ایران دیگر راست و چپ و اصلاح طلب و اصولگرا معنای خود را از دست داده و باید انقلاب به خط رجایی و دیگر مستضعفان بازگردد. پس از دو ساعت گفتگوی بی وقفه، سروصدای محوطه بلوک های آپارتمانی می گوید: شاید این آرمان در خرداد 1395 انتزاعی باشد، مثل تابلوهای روی دیوار.

مهدی کلهر، درباره احتمال حضور محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری سال 1396 به پرسش های ما پاسخ داده است.

اوایل دهه 60 تصفیه ای در نیروهای انقلاب صورت گرفت. از آن زمان چند گفتمان در نیروهای انقلابی باقی مانده مطرح شده که قابل بررسی است؟
- به این مسئله، به تفصیل در سلسله مقالات «ارزش ها یا واقعیت ها» در روزنامه جمهوری اسلامی پرداخته ام که تیر 1378 در 15 شماره به چاپ رسید. دو جریان مشخص و با یک جغرافیای معین در انقلاب اسلامی داشتیم که با نام چپ و راست شناخته می شد. چپ و راست بر اساس تقسیم بندی های اقتصادی بود. یک جریان به اقتصاد سوسیالیستی بیشتر توجه داشت و جریان دیگر اصطلاحا جریان بازار بود. هم به معنای سنتی بازار که جزو انقلاب سازان بودند و بازاری به معنای بازار بین المللی و اقتصاد آزاد که مقابل اقتصاد سوسیالیستی بود. البته این دو گروه علاوه بر اقتصاد، در بحث فرهنگ و هنر با هم اختلاف نظرهایی داشتند. این دو جریان تقریبا از 1358 تا زمان هاشمی بودند.

بعد از سقوط دولت بازرگان؟ 
- نه از قبل از آن هم مطرح بود. در حزب جمهوری اسلامی هم این دو جریان وجود داشت. به مرور نام چپ ها، اصلاح طلب و راست ها اصولگرا شد. در سال 1388 هم چپ ها به سبز و راست ها به گروه های مقابل آنها تبدیل شدند. یعنی از نظر نژادی و ژنتیک فکری، همان افراد بودند اما تحولاتی در آنها رخ داد. سال 1368 به بعد شاهد پدیده عجیبی هستیم. همه وزرای چپ که در کابینه مهندس موسوی بودند، به کابینه هاشمی می آیند. این در کمتر کشوری اتفاق می افتد اما مشروطه ما هم گرفتار چنین مسئله ای است. نخست وزیر استبداد، می شود اولین نخست وزیر مشروطه!

سابقه تحولات سیاسی در کشور ما به گونه ای است که در مقاطع خاص به یک تکنوکرات سیاسی یا دیپلمات متوسل می شویم و مهم نیست که از نظر فکری به چه سمت و سویی است. هم در مشروطه و هم در نهضت ملی این گرفتاری را داریم. به نوعی تخصص گرایی اهمیت می دهیم. مواضع هاشمی کاملا راست بود و مواضعش را شفاف مطرح کرد که اقتصاد بازار سنتی همراه بازار آزاد است. البته اقدامات زیادی انجام داد که بعضی نتیجه داد و بعضی به بن بست رسید. در این مدت قشری ضربه دیدند و اصطلاحا قشر آسیب پذیر شدند.

این اصطلاح در حقیقت جایگزین قشر محرومین و مستضعفین بود. آسیب پذیر یعنی کسانی که مشکل دارند و نمی توانند خود را اداره کنند. مثل معلولین که می توان گفت قشری آفت خواه است و آسیب طلب و عکس معنای مستضعف است. این در حالی است که انقلاب ما قرار بود انقلاب مستضعفین باشد و بود. در پ    ایان دولت اول هاشمی، اگر کسی از بیرون نگاه می کرد، این سوال برایش پیش می آمد که آیا بین راست و چپ یک آشتی به وجود آمده است؟ و یا کسانی که شعارهای چپ گرایانه می دادند که در رأس آن مهندس موسوی بود، به تحول فکری رسیده اند؟ یا اصولا کشور و مدیریت سیاسی ما به گونه ای است که در لحظه آخر، تکنوکرات و دیپلماتی را ترجیح می دهند که متناسب با حال و هوا، هم راست راست بازی می کند و هم چپ چپ.

شما می پرسید چرا انقلابیون ایران تکنوکرات می شوند؟
- من نگفتم تکنوکرات می شوند، فقط گزارش می دهم. لزوما کسانی که تکنوکرات شدند، انقلابی نبودند. کسانی بعد از انقلاب به ایران آمدند. برخی از آنها تحصیل کردند، به ایران آمدند و در اختیار حکومت انقلابی قرار گرفتند. آن موقع چنین تلقی می شد که آنان پیرو یک نگاه سیاسی و یک تز اقتصادی هستند.

اینها را به عنوان مقدمه گفتم که بدانید جریان اصلاح طلب رزومه و بیوگرافی دارد و  این گونه نیست که در سال 1376 متولدشده باشد. اگر یک جریان سیاسی داشته باشید، باید این تاریخ را بازگو کنید که این جریان از کجا رسیده است که در سال 1388 یا 1392 و یا 1394 در مقابل یک جریان سیاسی دیگر لیست می دهد و این بار پیروز می شود. چرا اصولگراها در سال 1394 ناموفق هستند؟ دلیل من این است که اصولگرایانی که از سال 1390 از احمدی نژاد جدا شدند، چه در خبرگان رهبری و چه در مجلس شورای اسلامی، از بدنه اصولگرا رأی نیاوردند. یعنی اصولگرا که در سال 1394 پای انتخابات آمد و می خواست به لیست اصولگرایان در انتخابات رأی دهد، به چهره های شاخص مقابل و رو در روی احمدی نژاد رأی نداد. 
 
هاشمی بزرگ ترین انحراف انقلاب است (1)

شما و دوستان تان معتقدید خط جدیدی وجود دارد و آن هم خط احمدی نژاد است؟
- من این خط را احمدی نژاد نمی دانم. فکر می کنم دو جریان سیاسی حزب جمهوری، خارج از حزب هم یارانی داشتند. تفکر همین جریان چپ حزب جمهوری با تفکرات دکتر بنی صدر بیشتر همخوانی داشت تا با دکتر بهشتی. اینها هیج مطرح نشده اما یک واقعیت است. هیچ حزب سیاسی و تفکر سیاسی فی البداهه خلق نمی شود و حتما بنیان های تاریخی دارد. اگر بخواهیم خیلی خلاصه کنیم، باید به پیش از 22 بهمن برسیم و جلو بیاییم. در اینجا دو جریان حاکمیت را به دست می گیرند. این دو جریان اتفاقا در یک حزب قرار می گیرند و با هم تبادل و تعامل دارند اما جریان اصلی که بار انقلاب به دوش آن است معمولا مغفول واقع شده و آن مستضعفین هستند. احمدی نژاد خودش جریان نیست، احمدی نژاد رییس قوه مجریه ای است که حدند 80 تا 90 درصد توانسته به آرمان های انقلاب که برای مستضعفین بوده توجه کند.

میرحسین موسوی نماینده مستضعفین نیست؟
- من رجایی را نماینده مستضعفین می دانم، اما میرحسین را نه.

میرحسین موسوی اسفند 1387 در سخنرانی نازی آباد، کاملا از وضعیت مستضعفین حرف زد.
- حرف من نازی آباد نیست. با چند سخنرانی در محلات محروم، کسی نماینده مستضعفین نمی شود.

پس چرا احمدی نژاد نماینده مستضعفین است؟
- از زمان دولت موقت، در قوه مجریه بوده ام و با تمام دولت ها کار کرده ام. تماما در ایران؛ یعنی سفیر و کاردار و رایزن هم نبودم! اولین نخست وزیری که رییس قوه مجریه بوده و نماد مستضعفین هم بوده، رجایی است. بعدا مهندس موسوی می آید که معتقدم نسبت به بعضی از ریاست جمهوری های بعد از جنگ توجه بیشتری به مستضعفین داشته و به همین دلیل است که در سال 1388 از خیلی ها بیشتر رأی می آورد. بخش مهمی از آرای مهندس موسوی همین است که شما گفتید خاطره ها از مهندس موسوی کاملا مردمی است. موسوی در دوره نخست وزیر و بعد از آن ساده زیست و مردمی بود که ما کمتر در رجال داریم ولی به عنوان یک نماد کامل، اگر از من بپرسید می گویم دو رییس قوه مجریه داشتیم که همه دنیا پذیرفتند اینها نماد مستضعفین هستند؛ یکی رجایی و دیگری احمدی نزاد اما من احمدی نژادیسم را به عنوان یک مکتب قبول ندارم.

پس شما می گویید «احمدی نژاد رجایی دیگر است»؟
- حتما همین طور است. او رجایی زمان خود است. قطعا ارزش های رجایی چیز دیگری است. برخی افراد تکرار ناشدنی هستند ولی معمولا اینها در یک راه حرکت می کنند.

رجایی را به ملی مذهبی بودن می شناسند. احمدی نژاد هم گرایش های ملی مذهبی دارد؟
- به معنی درست و مثبت آن، کاملا دارد. یادمان باشد حضرت امام (ره) پای تمام اعلامیه های سال 1357 برای مبارزه با رژیم شاه و دعوت برای راهپیمایی ها، می نوشتند این وظیفه ملی و شرعی است... احمدی نژاد شاگرد مهندس موسوی است. احمدی نژاد می گوید مهندس موسوی استاد ما بوده است. در مناظره هم این را گفته است. بحث ما این است که یک نفر چگونه تربیت سیاسی شده است؟ رجایی به من گفت اولین کسی که در عالم سیاست بر او تاثیر می گذارد، نواب صفوی بود. بعد از آن پیش مرحوم طالقانی می رود و بعد از آن وارد نهضت آزادی می شود. اگر به نهضت آزادی می گویید ملی مذهبی، بله، ملی مذهبی بوده است.
 
هاشمی بزرگ ترین انحراف انقلاب است (1)

اگر حیات محمود احمدی نژاد را از سال 1358 و جلسه معروف دانشجویان پیرو خط امام (ره) برای تصمیم گیری درباره اشغال سفارت آمریکا، تا پایان دوران ریاست جمهوری اش در نظر بگیریم، آیا می توانید بگویید سیر تفکر احمدی نژاد همان سیر تفکر رجایی بوده یا نه؟
- سیر تکامل در زمان خودش حرکت می کند. در زمان رجایی کل امکانات رشد سیاسی در اختیار او بوده است. رجایی کسی است که در نهضت آزادی حرکت می کند اما از نهضت آزادی جدا می شود. اصلا یکی از دلایلی که بزرگان مخالف رجایی بودند همین بود. رجایی حتی درباره سازمان مجاهدین خلق در فیضیه قم سخنرانی دارد. خیلی هم مخالف داشت. او از سال های میانی سازمان مجاهدین خلق دفاع کرد و گفت آنها پرچم مبارزه علیه حکومت را در دست داشتند اما از یک قدیس یا معصوم صحبت نمی کنیم، بلکه از یک شخص معمولی صحبت می کنیم که مسیر درک سیاسی اش روز به روز بهتر و کامل تر می شود. احمدی نژاد هم این مسیر را طی می کند.

رجایی چهره با سابقه ای در مبارزات بوده است اما تا اوایل دهه 70 اثر ویژه ای از محمود احمدی نژاد در ساختار جمهوری اسلامی نیست. او نزدیک 4 دهه پس از انقلاب اسلامی، خود را نماینده گفتمان تاریخی در انقلاب اسلامی می داند. شباهت های رجایی و احمدی نژاد چیست؟
- اگر از خود احمدی نژاد بپرسید، قطعا مشابهت های کمی را خواهد گفت. فاصله او و رجایی زیاد است و انطباق کامل بین این دو دشوار است. اتفاقاتی که بر سر رجایی آمده در تاریخ سیاسی ایران کم نظیر است. بحث راه است؛ کسانی که برای رفع استضعاف حرکت می کنند. در تابستان 1359 وقتی لیست برای گزینه های نخست وزیری مطرح شد، تا تیر 1359 نامی از رجایی نیست. وضعیتی که رجایی داشت، احمدی نژاد هم داشت. بنده به مهندس موسوی که سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی بود، زنگ زدم و گفتم که می خواهم درباره رجایی صحبت کنم و او گفت خوب است. 

آن موقع رجایی متهم بود به اینکه چپ می زند. در روزنامه گفتم در اسلامیت و تقوای رجایی هیچ تردیدی ندارم. بعد از مصاحبه به عنوان گزینه آخر نخست وزیری مطرح شد. وقتی نخست وزیری او مطرح شد، خود به خود هوای انقلاب و جو انقلاب آمبیانس انقلاب متوجه شد که این مدل به نخست وزیری انقلاب اسلامی بیشتر شبیه است تا گزینه های دیگر. مدل رجایی، مدل انقلاب اسلامی است. احمدی نژاد از این جهت به رجایی شبیه است که رجایی نان و پنیر و خیار می خورد، احمدی نژاد هم همین طور.

پس احمدی نژاد در ظاهر رجایی دیگر است اما با تفکرات متفاوت.
- اگر شما هم با احمدی نزاد زندگی کنید، این را متوجه می شوید. رجایی برای مردم می مرد، احمدی نژاد هم همین طور. الان شما سبک زندگی گاندی را بردارید. آیا آن گاندی می توانست رهبر انقلاب شود؟ به گاندی به جای چوب دستی، مرسدس بنز بدهید! قطعا فرق می کند. حتما این سبک زندگی تاثیر دارد و مردم این را درک می کنند. احمدی نژاد در سال 1384 این سبک را انتخاب می کند؟ از زمان دانشجویی همین سبک را دارد و آن را ادامه داده است. دروغ را نمی شود ادامه داد. احمدی نژاد آن روز گفت من پنیر نمی خورم و خیلی ها گفتند نه پنیر بخور که ضعف نکنی! دروغ نمی گفت. واقعا پنیر نمی خورد. 

من با رجایی کم ناهار نخوردم. رجایی مقداری از همان پلویی که می خورد را جدا می کرد و می گفت بدهم کسی بخورد. غذایش یک سوم آدم متعارف بود و بازی هم نمی کرد. بدن ورزیده ای هم داشت. کونگ فو کار بود. اندام کوچکی داشت اما ورزیده بود. این که تعطیلات را بروی اسب سواری یا اسکی یا پاتیناژ، اشکالی ندارد و حرام نیست ولی بر روحیه جامعه و بر بدنه جامعه که هنوز خاطره گرسنگی دارد، حتما تاثیر می گذارد.

پس گفتمان احمدی نژاد گفتمان اصلی است که در سال 1384 دوباره وارد قدرت شد.
- بله و بعد هم ادامه خواهد یافت. شاید احمدی نژاد دور بعد نیاید اما آنچه مهم است، این است که مدلی که انقلاب در داخل این کشور و در پهنه جهانی دارد، در تمام کره زمین به این مدل رفتار شناخته شده است. پاتکی که دشمن به ما زد، زمانی بود که از صدور تفکر و ارزش های انقلاب غافل شدیم. در داخل بر سر مسائل کوچک تر و کم اهمیت تر درگیر شدیم و دشمن از تشنگی جهانی نسبت به انقلاب استفاده کرد و به ساخت نسخه های بدل آن پرداخت و ترفندی که در ساخت تکفیری ها به کار بردند را از خود ما گرفتند و به خود ما می زنند. یک صورت اسلامی درست کردند که در داخل پر از خشونت است. اینکه احمدی نژاد می گوید مهرورزی، شعار نیست. این همانی است که در دل رجایی هم بود. محمود احمدی نژاد سعی کرده ارتباط بین آنچه می کند و می گوید را پیدا کند.

چند درصد از مردم ایران مستضعف هستند؟
- در دنیا 90 درصد.
 
هاشمی بزرگ ترین انحراف انقلاب است (1)

در ایران چند درصد مستضعف هستند؟
- در ایران هم 90 درصد. زمانی که دیدید فردی بدون هیچ خوفی جلوی حاکم بایستد و انتقاد کند و نترسد و وقتی به حاکم می تازد، هیچ اتفاقی نیفتد، می توانید امیدوار باشید که وارد جامعه ای شده اید که در حال رفع استضعاف است. نمونه اش در زمان خلیفه دوم. 20 سال پس از هجرت پیامبر (ص) زمانی که عمر بر منبر می گوید «اگر من کج رفتم...» یک نفر شمشیرش را از غلاف بیرون می کشد و می گوید با همین شمشیر کج تو را راست می کنیم. نه این آدم ترور می شود، نه به اطلاعات یا اوین می رود و جالب است که خود خلیفه هم اعتراضی ندارد. این حکومت، حکومتی است که در آن، مستضعفین وارث زمین می شوند. یعنی مستکبرین را از سلطه ای که به ناحق به دست آورده اند، خارج می کند.

رفع استضعاف این نیست که پول را از یکی می گیریم و به دیگری می دهیم. مستضعف گدا نیست. کمک بگیر نیست. بلکه کمک رسان و ترقی دهنده دیگران است. مستضعف باری بر دوش جامعه نیست بلکه یار و یاور جامعه و حکومت مستضعفان است. تمام دانشمندان هسته ای که خیلی از آنها شهید شدند، جزو مستضعفین هستند. قطعا اگر انقلاب نشده بود، اینها دکتر و مهندس نمی شدند که انرژی هسته ای بخوانند و آن پیشرفت ها حاصل شود.

فکر می کنید چند درصد از این 90 درصدی که می گویید، حامی محمود احمدی نژاد هستند؟
- نمی دانم. یک بار حدود 18 میلیون نفر به او رأی دادند، یک بار در حدود 25 میلیون. بحث اینکه چقدر پشت احمدی نژاد می ایستند یا نمی ایستند، نیست. مدل اصول گرا و اصلاح طلب، مدل واقعی جامعه نیست.

دوباره می پرسم! محمود احمدی نژاد خط سوم انقلاب است؟
- خط اصلی است. خط زمینه است. قاعده است. این انقلاب اصلا انقلاب مستضعفان است. آن دو مدل، مدل خواص است.

درصد استضعاف محمود احمدی نژاد نسبت به میرحسین موسوی چیست؟
- مهندس موسوی را نمی دانم اما قبلا خیلی به این خط نزدیک بود.

اگر رجایی را 100 در نظر بگیرید، احمدی نژاد چند درصد مستضعف است؟
- احمدی نژاد را 70 و مهندس موسوی را 50 در نظر می گیرم. مهندس موسوی در دوره نخست وزیر اول خیلی نزدیک بود.

با توجه به صف بندی های امروز سیاسی و احتمال برگشت احمدی نژاد به انتخابات، زمان مرزبندی او با اصولگرایان فرا رسیده است؟
- این می تواند مسئله اصولگراها باشد و مسئله احمدی نژاد نیست. احمدی نژادی که معرفی کرم، به مراتب افق های بالاتری از اصولگراها و اصلاح طلبان موجود دارد.

احمدی نژاد به منتقدانش می گوید: «اینها در مقابل صدای ملت اهمیتی ندارند». این خطابه به سمت اصولگرایان هم هست؟
- بعید می دانم. او به لحاظ فکری بیشتر اصولگراست اما اصولگرایی که بر اساس اصولش اصلاحات را طلب می کند. او اصلاح طلب واقعی است نه شعاری. تمام شعارهایی که داده، اصلاح طلبی است. الان دو دکان اصلاح طلب و اصولگرا هستند که با محتوای خود خیلی فاصله دارند. 

بالای دکان محمود احمدی نژاد هر دو تابلو زده شده است؟
- قالیباف در انتخابات 1392 راجع به آن صحبت کرد. قالیباف یا لاریجانی – این انقلاب، انقلاب مستضعفین و رهبر ما، امام (ره) بوده است. امام توضیح مفصلی درباره انقلاب مستضعفین داده است. کسی که بتواند بخشی از این آرمان ها را به دوش بگیرد و عملیاتی کند، بیش از آنکه در مغازه اصلاح طلب و یا اصولگرا جا بگیرد، متکی یا زاده انقلاب است. رجایی را هم فرزند انقلاب می دانم. رجایی تئوریسین نبود. در بحث تئوری، ارتباط بسیاری با شهید بهشتی داشت اما به این معنا نیست که هیچ فکری ندارد. قطعا داشت. البته همان موقع خیلی به او ایراد می گرفتند.

در بازار تهران در سخنرانی گفت اگر امام زمان (عج) ظهور کند فکر نکنید بی حجاب ها را مجازات می کند، می آید سراغ شما حاج آقا. این نگاهی است که احمدی نژاد هم دارد. دکتر چمران هم دارد. کسی که از این انگ ها و این خطوط سیاسی فاصله بگیرد، بصیرت پیدا می کند.
 
هاشمی بزرگ ترین انحراف انقلاب است (1)

وقتی درباره تفکر اصولگرایی صحبت می کنیم، درباره یک حوزه بزرگ تر نظری یعنی جامعتین حرف می زنیم. چطور یک مهندس عمران مانند احمدی نژاد یا معلمی مانند رجایی، در انقلابی دینی که یک مرجع تقلید آن را شکل داده است، مقابل روحانیون بزرگ انقلاب ادعای گفتمان سازی می کند؟
- این همان گپ یا فاصله بین عمل و گفتار است. اینکه شاعر گفته دوصد گفته چون نیم کردار نیست. حضرت امام علاقه ای به رجایی داشت و تنها جایی که گریه کرد، زمان شهادت او بود. ایشان می گوید من اینقدر به این شخص علاقه داشتم که این را اظهار نمی کردم تا دشمن به او آسیب نزند. احمدی نژاد (که البته با رجایی فاصله دارد) سعی کرده آنچه به عنوان تئوری درست است را پیاده کند. من جامعتین را می شناسم. 

من فرزند و نوه مرجع و خانواده شهید هستم، از خانواده ای سیاسی و مذهبی هستم. طبیعت این انقلاب این است که زمانی که می خواهد مدیر انتخاب کند، سراغ مدل احمدی نژاد می رود. احمدی نژاد خودش یک تئوری نیست، رفتارش طوری است که سنخیت بیشتری با انقلاب اسلامی دارد. این را یک زن سرخ پوست پابرهنه در بولیوی هم درک کرده است. هر مستضعفی در کره زمین، با تمام تبلیغاتی که علیه ما شده است، امام را دوست دارد.

چگونه دو چهره غیرمعمم، نماینده مستضعفینی می شوند که با رهبری یک مرجع تقلید انقلاب کردند؟
- اینها رهبر نیستند بلکه کارگزار و خدمتگزار هستند.

بحث این است که این افراد چهره های غیرروحانی هستند و برابر جامعتینی قرار می گیرند که شامل بخش زیادی از بانفوذترین چهره های روحانی انقلاب می شود.
- نظر حضرت امام (ره) در اول انقلاب راجع به ریاست جمهوری این بود که غیرروحانی باشد. آن موقع هم از نظر ما بهترین شخصیت برای ریاست جمهوری اول، دکتر بهشتی بود اما حضرت امام (ره) مخالفت کردند و به صراحت گفتند که من نظرم این است که روحانیت تنها در دو عرصه قوه قضاییه و تبلیغ باشد. بعضی از کسانی که در قوه مجریه بودند و بعد وزیر خارج و بعد وزیر کشور شدند، قبل از انقلاب لباس روحانیت بر تن داشتند اما بعد از این فرمایش امام، لباس روحانیت را درآوردند؛ یکی از آنها آقای بشارتی بود. من فکر می کنم جامعتین باید نگاه حضرت امام را در آن زمینه لحاظ کند. رییس جمهوری روحانی و معمم ضررها و اشکالاتی دارد. مردم این لباس را دوست دارند و به آن احترام می گذارند و دوست ندارند بی پرده انتقاد کنند اما این اتفاق زمان هاشمی افتاد.

مردم بی پرده انتقاد نمی کنند یعنی نمی توانند. اتفاقا خود سیاسیون هستند که بی پرده انتقاد می کنند.
- بله، اما یک حسن نیست بلکه عیب است. مردم باید بتوانند بی پرده انتقاد کنند. این لباس در فرهنگ ما محترم است. شما در حقیقت با معرفی کردن یک روحانی در قامت رییس جمهور، پاکسازی و اصلاح قوه مجریه را به تعویق می اندازید. اگر ما بتوانیم راحت سیاست ها و کارهای یک رییس جمهور را مورد بررسی قرار دهیم و انتقاد کنیم، این فرد راحت تر خود و کارش را اصلاح می کند. به عنوان برادر کوچک اینها عرض می کنم. باور کنید اگر دنبال گزینه غیرروحانی بروید، دو خدمت کرده اید؛ خدمت اول تان این است که قوه مجریه سیاست های خود را اصلاح می کند و دوم اینکه این مردم یاد می گیرند سوال کنند و جواب بخواهند.

الان که رییس جمهوری یک روحانی است، حتی به وطن فروشی و خیانت هم متهم می شود.
- اگر این اتهام درست باشد و رییس دولت غیرروحانی باشد، بلافاصله می تواند در مقام پاسخگویی برآید و خود را اصلاح کند. درست است که در قانون اساسی نیامده که روحانی نباید رییس جمهور باشد ولی همه این آقایان به این مسئله اعتراض دارند. یادتان هست چه انتقادهایی بابت گرانی گوجه فرنگی در زمستان به احمدی نژاد می شد اما...

اگر بگوییم که احمدی نژاد یک اصولگراست، شما می گویید این جمله چقدر حرف حساب است؟
- من می گویم که احمدی نژاد اصولگرای عامل است. ما اصولگرایی داریم که شاید تعداد کمی نباشد که یا عالم به اولویت های اصولی نیستند یا عامل به آن نیستند. یعنی ما در معاصی، معاصی کبیره و معاصی صغیره داریم. وقتی که جای اینها را عوض می کنید، هیبت بی ریختی به وجود می آید. اشکالاتی بر اصولگراها وارد است؛ اصولگراهایی داریم که با معاصی خانمان برانداز کاری ندارند و از آن عبور می کنند اما یکسری معاصی کوچک را بزرگ نمایی می کنند.
منبع : مجله رو به رو