کد مطلب: 95631
 
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۱۸
۲۷ سال از سالروز بازگشت آزادگان به کشور گذشت.
به گزارش ایران خبر، «پاییز ٨٩، مهمان گردهمایی ٩٠٠ آزاده دفاع مقدس بودم؛ مردانی که سال‌های اسارت را در اردوگاه «تکریت ١٢» سپری کردند. «تکریت ١٢»، «موصل ٤»، «تکریت ١١»، «موصل ٣»، «رمادیه ١٠» و «کمپ ٧» امروز برای من و شما معنایی ندارد و حتی شاید هفته بعد، این اسامی به یادمان هم نماند و اگر هم به یاد آوردیم، تلفظش چندان درست و آسان به زبان‌مان ننشیند. اما کالبد این اسامی، کابوس درهم تنیده با خاطرات عزیزترین مردان این سرزمین است.
 
مردانی که هموطن ما بودند و سال‌های مدید، ٣ سال و ٥ سال و ٨ سال و ١١ سال از روزهای عمرشان در حصار دیوارهای سر به فلک رسیده «تکریت ١٢» و «موصل ٤» و «رمادی ١٠» گذشت؛ بی ‌آن که احدی از خانواده، حتی امیدی به زنده بودن‌شان داشته باشد. طراوت صبح پاییزی آن سال گره خورده بود به اندوه خانه‌بسته در نگاه صدها مرد جنگ؛ یادگاران جنگ که آن روز از آن سال‌های اسارت خاطره ساخته بودند.

مردانی که بعضی‌شان بعدها برایم تعریف کردند که «...٤ نفر بودیم. نیم‌ساعت در مقابل سپاه هفتم عراقی‌ها مقاومت کردیم. بعد از نیم‌ساعت فشنگ‌مان تمام شد. اسلحه‌ها را زمین گذاشتیم و دست‌های‌مان را بالا بردیم... در هر کامیون آیفا، ٥ یا ٦ اسیر دست‌بسته سوار کردند و یک صف ٥٠ ماشینی درست کردند و بردند بصره. مردم بصره جشن شکست دادن ما را گرفته بودند و سنگ و میوه گندیده به طرف‌مان پرتاب می‌کردند. اشکی که از چشم‌های‌مان می‌آمد از تلخی اسارت نبود. به خاطر مظلومیت جمهوری اسلامی گریه می‌کردیم.

ماشاءالله ابراهیم مجروح بود که اسیر شد. او را یک گوشه گذاشتند و آن قدر ماند تا از شدت خونریزی شهید شد... یک اسیر زخمی کنار من بود و آن قدر ماء‌ ماء گفت و به او آب ندادند که از تشنگی شهید شد... اسرای مجروح را در یک کمپرسی جا داده بودند. وقتی خواستند پیاده‌شان کنند، یکی از بعثی‌ها به راننده گفت که جک کمپرسی را بالا بزند. در عقب کمپرسی باز شد و کمپرسی بالا رفت و بچه‌های مجروح، انگار که بار آجر خالی می‌شود، روی سر هم زمین افتادند؛ طوری که وقتی ما بدن‌شان را از روی همدیگر برمی‌داشتیم، دو، سه نفرشان آن زیر مانده و از خفگی و بی‌هوایی شهید شده بودند... یک سطل برای قضای حاجت داده بودند. سطل پر شد. تشنه بودیم و آب می‌خواستیم. گفتند همان سطل را خالی کنید و حالا پر آب کنید و ببرید. اجازه شستشوی سطل را خواستیم. کتک‌مان زدند و اجازه ندادند... کف دست حسین سلطانی تیر خورده بود. دستش را با یک تکه پارچه بسته بود. بوی عفونت دستش توی سلول پیچیده بود. یک روز گفت احساس می‌کنم انگشتم دارد از جا درمی‌آید. یکی از انگشت‌هایش را گرفت و کشید و انگشت جلو آمد. گفتم حسین چکار می‌کنی؟ گفت: ببین! همه‌شان درآمده‌اند. ٥ انگشت دستش را جلوی چشم من از زیر پارچه کند و دور انداخت.»

٤٥ هزار رزمنده و غیرنظامی که طی ٨ سال جنگ عراق علیه ایران، به اسارت رژیم بعث درآمدند و حتی پس از امضای قطعنامه ٥٩٨ هم سال‌های جوانی خود را در اردوگاه‌های مفقودین و صلیب سرخ عراق گذراندند، مستحق عنوان «شهید زنده» هستند؛ مردانی که از دل جنگ به اسارت برده شدند و در اردوگاه‌هایی که فاقد هرگونه شرایط استاندارد نگهداری اسرای جنگی بود، گاه تا ١١ سال در اسارت زندگی کردند.
 
از این تعداد اسیر ایرانی که پس از توافق دو جانبه ایران و عراق برای تبادل اسرای جنگی، به تدریج به وطن بازگشتند و از همان زمان، به عنوان «آزادگان جنگ» شناخته شدند، ١١ هزار اسیر بنا بر تایید مسوولان وقت صلیب سرخ، هنوز و پس از ٢٩ سال از پایان جنگ، سرنوشتی نامعلوم دارند و خانواده‌هایشان همچنان چشم به راه این مفقودان هستند.

در حالی که طی ٨ سال جنگ عراق علیه ایران، حدود ٦٨ هزار نفر از نیروهای عراقی توسط رزمندگان ایرانی به اسارت درآمدند که تمام این اسرا، درجه‌داران رژیم بعث بودند، در جمع اسرای ایرانی که در ٣٥ اردوگاه واقع در استان‌ها و شهرهای الانبار و صلاح الدین و بعقوبه و بغداد نگهداری می‌شدند، می‌شد از غیرنظامیانی همچون کشاورزان و دامداران و حتی کسبه ساکن شهرهای مرزی واقع در خطه جنوبی و غربی ایران هم بسیار سراغ گرفت که این واقعیت تلخ، در خاطرات مکتوب و شفاهی آزادگان اسیر در اردوگاه‌های مفقودین یا صلیب سرخ هم مورد اشاره قرار گرفته است.
 
مهم آن که رژیم بعث، اردوگاه‌های اسرای ایرانی را در شهرهایی دایر کرده بود که یا بیشترین جمعیت سُنی‌نشین یا بیشترین جمعیت سرسپرده رژیم بعث را داشتند و بسیاری از آزادگان، در خاطرات خود یادآور شده‌اند که تلخ‌ترین لحظات، نه روزها و ساعات اسارت در اردوگاه‌های بی‌نشان و مخوف موسوم به اردوگاه‌های مفقودین، بلکه زمان‌هایی بود که برای انتقال به اداره استخبارات یا مراکز درمانی، دست‌بسته و سوار در قسمت بار ماشین‌های باربری عراقی، از سطح شهر رد می‌شدند و ساکنان این شهرها، با پرتاب تخم مرغ گندیده و گوجه فرنگی لهیده و انداختن آب دهان بر سر و روی اسرا و به زبان آوردن دشنام، انزجار خود را از نژاد ایرانی و از غیرت رزمنده ایرانی نشان می‌دادند.

اگر «اردوگاه مفقودین» امروز برای ما یک واژه معمولی است، برای صدها آزاده، یادآور ایامی است که در هر لحظه‌اش، مرگ، منتهای خواسته شان بود. معصومه آباد؛ که خاطرات ٤٠ ماه اسارت – ٢٣ مهر ١٣٥٩ / ١٢ بهمن ١٣٦٢ - در سلول‌های الرشید، تنومه و موصل و عنبر به همراه شمسی بهرامی، فاطمه ناهیدی و حلیمه آزموده را در کتاب «من زنده‌ام» به تحریر درآورده، در خط به خط تصاویری که در این صفحات مکتوب شده، به یاد می‌آورد از اسرایی که فقط یک فریاد از شدت درد، یادگار حضورشان شد و از اسرایی که با ضربات چوب زندانبان بعثی، دچار خونریزی مغزی شدند و به شهادت رسیدند و از اسرایی که از تشنگی شهید شدند و...

به استناد خاطرات آزادگان که در نهادهای متولی ثبت اسناد مکتوب و شفاهی دفاع مقدس، گردآوری شده، نیروهای صلیب سرخ در طول ٨ سال جنگ تحمیلی علیه ایران، فقط مجوز بازدید از ١٥ اردوگاه اسرای ایرانی (از مجموع ٣٥ اردوگاه نگهداری اسرای ایران) را از رژیم بعث دریافت کردند و بنابراین، فقط نام ١٥ هزار اسیر ایرانی که در این اردوگاه‌های برخوردار از حداقل‌هایی به عنوان حقوق اسرای جنگی، اسیر بودند در فهرست رسمی اسرا ثبت شد اما بیش از ٢٠ هزار اسیر ایرانی، در تمام سال‌های اسارت، در اردوگاه‌هایی که هیچ نام و نشانی نداشت، از چشم بازرسان صلیب سرخ پنهان نگاه داشته شدند و دقیقا به همین سبب، رژیم بعث این مجوز را برای خود قایل شد که بیشترین شکنجه‌ها و محرومیت‌ها و آسیب‌های جسمی و روحی را بر این گروه از اسرای ایرانی وارد کند؛ چنان ‌که سرهنگ «عبدالرشید الباطن» - بازپرس ویژه گارد ریاست‌جمهوری عراق در جنگ علیه ایران - در اعترافات خود که آذر ١٣٨٧ در رسانه‌های ایران منتشر شد، اشاره داشت که در طول سال‌های جنگ علیه ایران، ٦ هزار اسیر ایرانی ساکن در اردوگاه‌های مفقودین، به دستور صدام به شهادت رسیده‌اند.

پس از پایان تبادل اسرا در دهه ٧٠، آزادگان اسیر در اردوگاه‌های مفقودین همچون تکریت ١٢، در خاطرات خود روایت کردند که «جیره غذایی اسرای این اردوگاه‌ها، نصف جیره غذای اسرای اردوگاه‌های صلیب سرخ بود و اسرا، در سرما و گرمای طاقت‌فرسای عراق، در سوله‌هایی نگهداری می‌شدند که محل خواب و قضای حاجت، یک جا بود. شهادت ٩٠ اسیر در یکی از اردوگاه‌های مفقودین به دلیل اسهال ناشی از آلودگی آب شرب و محل زندگی و تعداد غیر قابل شمارش شهدایی که در روزهای گرم تابستان به اسارت رژیم بعث درآمده و بر اثر تشنگی به شهادت رسیدند، هیچگاه فراموش نمی‌شود.»

آن چه در خاطرات مکتوب و شفاهی آزادگان باعث تاثر است و باید به عنوان تفاوت بارز در نحوه اسارت رزمندگان ایرانی و عراقی مورد توجه قرار بگیرد، آن است که اکثر اسرای عراقی در سلامت کامل و مجهز به اقسام جنگ‌افزار و بر اثر پاتک رزمندگان ایران، به اسارت درآمدند و به همین سبب، در اغلب تصاویر و فیلم‌های بازمانده از دوران دفاع مقدس، مشاهده می‌کنیم که اسرای عراقی با بالا بردن دست‌ها، تسلیم بی‌شرط سپاه ایران شده‌اند؛ در حالی که اکثر اسرای ایرانی، در حال مجروحیت اسیر شدند. (٢٢٠ اسیر عملیات بدر، در حال مجروحیت اسیر شدند.) آزاده‌ای می‌گفت: «رزمندگان ما، امکانی برای دفاع نداشتند که اسیر شدند.»

نباید از یاد برد که جنگ، صحنه یک کارزار بی‌منطق است اما حتی در این کارزار، طرفین جنگ باید قایل به معاهداتی باشند که امضای تایید بر آن گذاشته‌اند. رعایت حقوق اسرای جنگی، یکی از ضمایم غیر قابل اجتناب جنگ است که طی دهه‌های پیاپی در اسناد بین‌المللی موکد شده است. از مهم‌ترین این اسناد، کنوانسیون ژنو است که در سال‌های پایانی قرن نوزدهم و با توجه به ضرورت توجه به آسیب‌دیدگان جنگی تدوین شد.
 
از سرفصل‌های این سند بین‌المللی، کنوانسیون سوم است که سال ۱۹۲۹ و پس از پایان جنگ اول جهانی، توسط تمام کشورها با تاکید بر ضرورت رعایت حقوق اسرای جنگی به تصویب و امضا رسید. با وجود این، حقوق اسرای ایرانی در اردوگاه‌های مفقودین و حتی، اردوگاه‌های شناسایی‌شده توسط صلیب سرخ، در حالی توسط رژیم بعث عراق در هشت سال جنگ تحمیلی علیه ایران نقض شد که این کنوانسیون، صرفا بر رعایت حقوق اسیر جنگی در اردوگاه تاکید نداشته و کشور پذیرنده کنوانسیون، متعهد شده که حقوق مندرج و موکد در این سند بین‌المللی را از لحظه اسارت اسیر جنگی تا آخرین ثانیه آزادی او رعایت و اجرا کند. بنا به گفته صدها آزاده، رژیم بعث عراق، از نخستین لحظه اسارت رزمندگان و غیر نظامیان ایرانی، کمترین احترامی برای حقوق انسانی این اسرا قایل نبود و خاطرات مکتوب و شفاهی صدها آزاده موید عهدشکنی آشکار رژیم بعث و در تضاد با عهدسپاری این دولت نسبت به معاهدات بین‌المللی است.

در حالی که یکی از تاکیدهای کنوانسیون سوم ژنو، رعایت حرمت اسرا و پرهیز از خشونت و شکنجه اسراست، بازجویی از اسرای ایرانی در لحظات و روزهای نخست پس از اسارت، هیچگاه بدون ضرب و شتم و توهین و تهدید نبود (که در مورد چهره‌های شناخته‌شده همچون شهید تندگویان و شهید ابوترابی، این برخوردهای غیر انسانی شدیدتر و غیرانسانی‌تر هم می‌شد) و مهم‌ترین و مشهودترین نقض حقوق اسرای ایرانی، اسارت تعداد قابل توجهی از رزمندگان ایرانی پس از امضای قطعنامه ٥٩٨ – تیر ١٣٦٧ - است که اتفاقا، تمام اسرای ایرانی که پس از پذیرش آتش‌بس به اسارت درآمده بودند، به اردوگاه‌های مفقودین منتقل شدند و از آنجا که به دلیل ماهیت این تعهد دوجانبه، نهادهای بین‌المللی فعال در امور بشردوستانه همچون صلیب سرخ، وظیفه خود برای توزیع جیره غذایی و لباس اسرای جنگی را پایان‌یافته می‌دیدند، رژیم بعث عراق از همین زمان محرومیت‌های بیشتری بر اسرای ایرانی و به ویژه اسرا در اردوگاه‌های مفقودین تحمیل کرد و جلوگیری از بازگشت اسرای ایرانی به وطن پس از آتش‌بس و پایان مخاصمات، آن هم تا دو سال پس از امضای قطعنامه ٥٩٨، یکی دیگر از مهم‌ترین عهدشکنی‌های رژیم بعث عراق است.

بنا بر تایید آزادگان، ٩٩ درصد اسرای ایرانی، پس از سال ١٣٥٩ به اسارت رژیم بعث درآمده‌اند و در حالی که در نخستین ماه‌های پس از آغاز جنگ، تعداد اسرای عراقی چنان افزایش یافت که در برهه‌ای، اعلام می‌شد تعداد اسرای ایرانی در اردوگاه‌های عراق، ٨ هزار نفر اما تعداد عراقی‌های اسیر در اردوگاه‌های ایران، حدود ٣٥ هزار نفر است، طی همین ماه‌های آغازین، دولت عراق برای توافق درباره تبادل اسرا پیشقدم شد؛ چرا که اسارت ٣٥ هزار عراقی، به معنای خالی شدن بدنه جنگاور عراق از وجود ٣٥ هزار رزمنده درجه‌دار بود که قطعا، شکست‌های بعدتر و مهیب‌تر به دنبال داشت.

نخستین مرحله تبادل اسرای ایران و عراق مربوط به آزادی اسرای مجروح و معلول و سالمند بود که طی سال‌های جنگ، حدود ٣٠٠ نفر از اسرای ایرانی مشمول این شرایط، آزاد شدند. مرحله دیگری از تبادل اسرا، سال ١٣٦٧ و پس از امضای قطعنامه ٥٩٨ بود اما آن چه امروز به نام «سالگرد بازگشت آزادگان» در متن تقویم جمهوری اسلامی ایران به ثبت رسیده، روز ٢٦ مرداد ١٣٦٩ است که بیشترین تعداد آزادگان ایران، پس از سال‌ها اسارت، در این روز پا به خاک وطن گذاشتند و این مرحله تا پایان مهر ١٣٦٩ ادامه یافت. هر چند بازگشت اسرا به ایران تا نیمه‌های دهه ٧٠ هم ادامه داشت؛ چنان ‌که خلبان حسین لشکری که به دلیل ١٦ سال اسارت در اردوگاه‌های مفقودین و دو سال اسارت در اردوگاه‌های شناسایی‌شده توسط صلیب سرخ در عراق، به «سیدالاسرا» ملقب شد و تنها یک هفته پیش از نوزدهمین سالگرد بازگشت آزادگان به ایران، بر اثر شدت آسیب‌های وارد شده در سال‌های اسارت، به شهادت رسید، فروردین ١٣٧٧ به ایران بازگشت در حالی که تا سال ١٣٧٥ و در واقع، تا ٨ سال پس از پایان جنگ عراق علیه ایران، دولت عراق، اسارت این رزمنده را کتمان می‌کرد و نیروهای صلیب سرخ از اسارت وی در اردوگاه‌های مفقودین عراق بی‌خبر بودند.

آزادگان، مانند شهدا نیستند که پلاک و یادمان داشته باشند. مانند جانبازان هم نیستند که نشان و بیرق داشته باشند. آزادگان، مردان گمنامی هستند در همسایگی من و شما. پزشکی که از مطبش خارج شده‌اید، استاد دانشگاهی که پای درسش نشسته‌اید، کاسبی که باقی پول‌تان را بیش از آن چه باید، پس داده، رفتگری که نجوای بامدادی جارویش به تن کوچه‌های محل‌تان، بیدارباشی معصومانه است، شاید هر کدام، اگر بپرسید، خاطراتی از «تکریت ١٢» داشته باشند.»
منبع : اعتماد