زندگی ساده و چهره معصومانه بروجردی را نمایش دهید
ایران آنلاین , 12 بهمن 1400 ساعت 11:25
ایران آنلاین-زندگی ساده و چهره معصومانه بروجردی را نمایش دهید : گفتوگو با آیت الله خامنه ای درباره شهید بروجردی : در آذرماه 1366 جمعی از رزمندگان قرارگاه حمزه سیدالشهدا از آیت الله سید علی خامنهای ، تقاضای برگزاری یک جلسه می کنند تا درباره شهید بروجردی مصاحبه کنند.
به گزارش ایران خبر،
روزنامه ایران: در آذرماه 1366 جمعی از رزمندگان قرارگاه حمزه سیدالشهدا از آیتالله سید علی خامنهای ، تقاضای برگزاری یک جلسه می کنند تا درباره شهید بروجردی مصاحبه کنند. آنها میخواستند برای ساخت سریالی تحقیق کنند و بخشی از این جلسه به این موضوع میگذرد. سریالی که پس از گذشت 34 سال از این گفتگو هنوز ساخته نشده است.
محمد بروجردی متولد 1343 در بروجرد، گروه صف را در نیمه دهه پنجاه شمسی برای مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی بنیانگذاری کرد. او طراح و مجری چند عملیات مسلحانه مانند حمله به اتوبوس امریکایی ها و انفجار در رستوران خوانسالار بود. ارتباطات گسترده بروجردی با روحانیت مبارز تهران موجب شد، تا در بهمن 1357، مسئولیت حفاظت از امام خمینی برعهده گروه صف قرار گیرد. با تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب در فروردین 1358، محمد بروجردی به این گروه پیوست. در اردیبهشت 1358، محمد بروجردی عضو شورای 12 نفره موسس سپاه پاسداران بود. چند ماه بعد با تشدید درگیریها در کردستان، محمد بروجردی به عنوان فرماندهی سپاه منطقه غرب ، عازم باختران شد و به مدت حدود 4 سال فرماندهی سپاه استانهای کرمانشاه و کردستان را عهده دار بود. او سرانجام در روز 1 خرداد 1362 بر اثر اصابت ماشین حامل وی با مین در جاده مهاباد به نقده به شهادت رسید.
ما از طرف قرارگاه حمزه سیدالشهدا در ارومیه مأموریت پیدا کردیم که براساس زندگی و مبارزات شهید محمد بروجردی یک فیلمنامهای تهیه کنیم و از یک سال و نیم پیش دنبال این برنامه بودیم و یک فیلمنامهای تهیه کردیم از زندگی ایشان بعد با حاج آقا هدایت که صحبت کردیم ایشان فرمودند که شما باید خدمت حاج آقا خامنهای شرفیاب بشوید و از ایشان در مورد شهید بروجردی چند تا سؤال هست که خدمت تان عرض میکنم. یکی در مورد شناخت حضرت عالی در مورد شخصیت شهید بروجردی، آشناییتان و چیزهایی که بتواند برای نوشتن این فیلمنامه برای ما کمک بکند؟
بسمالله الرحمن الرحیم. من اطلاعات کمی دارد و خواهم گفت حالا اگر کمکی برای فیلمنامهتان باشد چه بهتر والا من حقی از این شهید عزیز ادا کردم.
من شهید بروجردی را از اوایل پیروزی انتقلاب شناختم دقیقاً خاطرم نیست که کی بود و لیکن در ذهنم هست که در ماههای اواسط سال 58 شورای انقلاب من را مأمور کرد که بروم سپاه و کارهای سپاه را به عهده بگیرم. من در جایگاه فرماندهی سپاه قرار گرفتم و رفتم در سپاه مرکزی مستقر شدم و چند ماه این مأموریت را من داشتم و انجام وظیفه کردم. در آن خلال که مشکلاتی در باختران گمان میکنم به وجود آمده بود به ذهنم این طور میآید، دقیقاً جزئیاتش یادم نیست، برادرانی از آشنایان سپاه کسانی که در سپاه بودند به من مراجعه کردند و گفتند که خوب است که شهید بروجردی را بگذارید اینجا و دقیقاً یادم نیست الان کجا بود همان منطقه بود ظاهراً، منطقه غرب کشور بود، من موافقت کردم و شهید بروجردی را فرستادیم آنجا و از آن وقت من با کار ایشان آشنا شدم. در طول دو یا سه سال دقیقاً یادم نیست من شهید بروجردی را میدیدم که ایشان در اشتغالات گوناگون و مأموریتهای مختلف سپاه نقش داشت، درتشکیل قرارگاه حمزه نقش داشت که تشکیل قرارگاه حمزه یکی از کارهای بسیار مهم بود. یادم میآید در سال 60 یا 61 بود که حضور ضدانقلاب در منطقه غرب کشور یک حضور بسیار فعالی شده بود، از طرف عراق هم تغذیه میشدند هم تغذیه مالی، هم تغذیه تبلیغاتی و هم تغذیه تسلیحاتی، خیلی شیطنت میکردند و حضورشان در منطقه غرب کشور واقعاً یکی از آن مشکلات بزرگ مردم آن منطقه بود، قرارگاه حمزه وقتی که تشکیل شد یک حرکت قاطعی بود که نفس تشکیل قرارگاه خیلیها را وادار به عقبنشینی کرد و دشمن هنوز شروع به کار نکرده همین اندازه که معروف شد قرارگاه حمزه به وجود آمده و ارتش و سپاه و ژاندارمری در آنجا با هم همکاری مشترک دارند یک رعبی در دل ضد انقلاب در آن منطقه انداخت. مرحوم شهید بروجردی بسیار فعال بود در این زمینه یک سفر سال 59 یا اوایل 60 رفتم منطقه غرب. ایشان آن وقت در باختران بود. من از نزدیک شاهد کار او بودم. خیال میکنم فرمانده منطقهای بود در باختران، تصور میکنم فرماندهان دیگری هم بودند چه در سرپل ذهاب چه در آن پادگان ابوذر که همان نزدیکی هست. برادران سپاهی بسیار بودند، یک مقدار بگومگوهایی هم بین آنها و شهید بروجردی بود اما آن چیزی که من از شهید بروجردی در آنجا احساس کردم یک احترام عمیقی از او در دل من به وجود آورد، دیدم که این برادر با کمال متانت با کمال نجابت به چیزی که فکر میکند مسئولیت و وظیفه است که برخی از احساسات شخصی و گروهی که بعضی فکر میکردند به این چیزها که یک نفر که با او موافقند او را تقویت کنند، یکی را باهاش مخالفند با او مخالفت کنند با کارهایش برخورد کنند. به هیچ وجه اینجور چیزی نبود، یک فرماندهی در آن مناطق کار عملیاتی می کرد که این برادران با او موافق نبودند و آنها هم با شهید بروجردی و این جناح این برادران موافق نبودند اما شهید بروجردی هیچگونه حرکتی که از آن حرکت آدم احساس کند که در آن کارشکنی یا مخالفتی هست مشاهده نمیشد و علاقه من به این شهید عزیز را خیلی بیشتر کرد آن حالاتی که در آنجا من مشاهده کردم. شاید حالا بعضی چیزهای دیگر هم یادم بیاید بتدریج الان نسبت به آن آشناییها و اینها همین اندازه یادم هست.
دومین سؤال این است که تأثیر روحانیت در خط مشی گروهی که ایشان در قبل از انقلاب سرپرستی آن گروه را داشتند و همان گروهی بودند که درموقع ورود حضرت امام کار حفاظت را به عهده گرفتند به چه صورتی بود.
البته در آن اوایل ورود حضرت امام یک عده جوانهای خوب و پرشوری بودند که اینها آمدند در مدرسه رفاه که ما آنجا مستقر بودیم و عملاً مسئولیت حفاظت از بیت و شخص حضرت امام را به عهده گرفتند. من با این برادران از قبل از انقلاب ارتباطات زیادی نداشتم لکن اطلاع دارم میدانم که اینها یک گروه مخفی مسلح بودند قبل از انقلاب مقداری هم سلاح داشتند، سلاحهایی هم تهیه کرده بودند و آمدند پیش من گفتند که ما سلاح داریم. من باور نمیکردم اول که اینها سلاح داشته باشند، گفتم از کجا سلاح آوردید، گفتند که ما از فلانجا از برخی از افراد سلاح خریدیم، من اطمینان پیدا کردم که آنها مسلح و دارای سلاح هستند، میدانم که با روحانیون روابط شان خوب بود یعنی ارتباطات خوبی با روحانیت داشتند، چون قبل از انقلاب خیلی از گروههای مسلح چوب بیگانگی از روحانیت و دوری از محیط اجتماعی عام مردم را خوردند که منحرف شدند مثل منافقین و بعضی از گروههایی که با منافقین هم ارتباطی داشتند یا در همان جهت حرکتی کردند یا با باد آنها سیر میکردند. این برادران با اینکه گروهشان کوچک بود، گروه بزرگی نبودند علی الظاهر من به کم و کیفش و خصوصیاتش خیلی وارد نبودم اما میدانستم گروه بزرگی نیستند اما ارتباطات شان علی الظاهر با روحانیت خیلی خوب بود و همین که به ما هم مراجعه میکردند نشانه همین بود و بعضی از روحانیون دیگر هم مراجعاتی داشتند، در قم ارتباطات خوبی با آنها داشتند، جزئیات و خصوصیات آن برادران اول انقلاب را که آمدند و با آن شور و هیجان راجع به سلاح و راجع به ترور بعضی از شخصیت های رژیم در آن اواخر، هفته های آخر مبارزات مردم و نزدیک به پیروزی انقلاب، فکر این چیزها را داشتند . جزئیات زیادی از اینها من الان به یاد ندارم، ببینید آن روزها ما واقعاً فرصت یک سطر یادداشت کردن چیزی که برایمان نبود، آنقدر هم حادثه پشت سر حادثه میآمد که من گاهی گیج میشدم که چقدر حادثه دارد اتفاق میافتد در این مملکت و محور همه حوادث هم همین مدرسه رفاه بود که ماها در آنجا مستقر بودیم، هر چیزی از همه جای تهران و بعضی از شهرهای دیگر کشور به آنجا وصل می شد؛ لذا هر دقیقهای یک مسأله بود واقعاً مبالغه نیست اگر آدم اینجور بگوید جزئیاتش یادم نیست اما اجمالاً میدانم که این برادرها، برادرهای هم مسلحی بودند هم پرشور بودند خیلی هم با روحانیون روابط خوبی داشتند و برادران متعبدی بودند.
یکی از برادران روحانی میگفتند که یک سخنرانی حضرتعالی داشتید در قبل از انقلاب در مسجد جاوید پیرامون زندگی و مبارزات حضرت امام صادق(ع) که این سخنرانی تأثیر سرنوشتسازی در شهید بروجردی داشته و خیلی ایشان را تحت تأثیر قرار داده آیا ایشان آن موقع با شما تماسی هم گرفتند از نزدیک؟
نه من یادم نیست اگر هم تماس گرفتند من نشناختم ایشان را. آن سخنرانی سال 53 بود خیال میکنم همین آذرماه هم بود. حدود آبان یا آذر بود که این سخنرانی انجام گرفت، من از مشهد آمدم سخنرانی کردم و برگشتم مشهد و سخنرانیهای اینجوری برای جوانها و اینها ما داشتیم گاهی تهران که من میآمدم از مشهد در دانشگاهی، در مسجدی، یک سخنرانی میکردم یا دو سخنرانی میکردم و برمیگشتم مشهد، آن سخنرانی هم از همین قبیل بود، قبلاً یک شبی را برایش معین کرده بودند، مرحوم مفتح که پیش نماز آن مسجد بودند از من درخواست کردند که من بیایم. من هم قبول کردم، بعد به من اطلاع دادند که پلیس مانع شده و نمیشود که شما بیایید و من هم خیلی خوشحال شدم، چون خیلی خسته بودم و آنقدر مشهد من کار داشتم و آنقدر سخنرانی و نوشتن و بحث و گپ با دانشجوها و جوانها داشتم که واقعاً از حال میرفتم و دیگر حالا پاشم بیایم تهران و سخنرانی کنم برایم خیلی سخت بود خیلی خوشحال شدم و کارهایم را روبه راه کردم برای اینکه برنامه عادی خودم را ادامه بدهم. مرحوم مفتح بلافاصله شاید چند ساعت بعدش با یک روز بعدش تلفن کردند که دوباره ما اجازه گرفتیم برای مثلاً شب بعد و شما باید بیایید، من گفتم که دیگر نمیتوانم بیایم، ایشان اصرار کردند تا اینکه بالاخره مجبور شدم بروم. حتی یادم است بلیت طیاره گیرم نمیآمد و ماشینی چیزی نداشتم که بخواهم بلیت بگیرند ایشان گفتش که ما خودمان فراهم میکنیم از تهران، تلفن کردند بعضیها تماس گرفتند، آمدند آنجا، آن شبی که قرار بود من سخنرانی بکنم کسی خبر نداشت اول، اعلام عمومی نکرده بودند برای اینکه باز موجب مشکلی نشود ولیکن دانشگاهها از همان نزدیک غروب، دانشگاه تهران و بعضی جاهای دیگر اعلامیه زده بودند که فلانی میآید سخنرانی میکند، لذا اول شب که من رفتم مسجد، مسجد پر هم نبود حتی، شبستان مسجد بزرگ هم نبود خیلی شاید دیده باشید، یک عدهای بودند شاید چند صد نفر لکن به مجردی که نماز تمام شد و من رفتم که شروع کنم آنقدر جمعیت و همه جوان ریختند، دخترها و پسرها توی این مسجد و حیاط کوچکی که داشت و آن کوچهای که مسجد به او متصل بود و خیابانی که خیابان شریعتی بود پر شد از جمعیت به طوری که تمام راهها شاید بسته شده بود، عرض کنم من هم سخنرانی مفصلی کردم، نزدیک سه ساعت سخنرانی من طول کشید، جوانهای زیادی بعد آمدند. سؤالاتی کردند، حرف زدند، حتی بعد که من رفتم مشهد آن سخنرانی را خودشان پیاده کردند آوردند برای من ،ولی من دیگر اشخاص را نمیشناختم، احتمال دارد که شهید بروجردی هم در آن جلسه بودند.
یکی از مواردی که ما به عنوان خط اصلی داستان این فیلمنامه از شخصیت ایشان درنظر گرفتیم بعد عرفانی شخصیت ایشان است و ما آمدیم و براساس آن شعری که میگوید:
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بُدم پخته شدم سوختم
زندگی ایشان را به سه مقطع خامی، پختگی و سختن در کردستان درنهایت تقسیم کردیم و یک مواردی نوشتیم، حالا در این موارد میخواستیم از حضرتعالی خواهش کنیم ببینیم در مورد شخصیت عرفانی ایشان دیگر شما چه اطلاعاتی دارید که بتواند کار ما را از این بعد سطحش را بالاتر ببرد.
من تصور میکنم همان روحیهای که قبلاً گفتم، روحیه آرامش و نداشتن حالت ستیزهجویی با دوستان و گذشت و حلم در مقابل کسانی که تمارضهای کاری با او داشتند، فکر میکنم همین نشانه آن روح عرفانی آن شهید بود، معاشرتی که بتوانم جزئیات حالات عرفانی او را به دست بیاورم متأسفانه با ایشان نداشتم، لکن خود برخوردها و رفتارها نشان دهنده معنویات و روحیات افراد است، تصور میکنم که همین اندازه از حالت عرفانی ایشان را من به دست آوردم.
میخواستیم نظر حضرتعالی را در ساخته شدن یک چنین فیلمی از زندگی ایشان بپرسیم که آیا شما اصلاً با یک چنین مسألهای موافق هستید؟
من صددرصد موافقم، منتها نگرانیای که دارم این است فیلمهای ما غالباً تصنعتی است. این فیلمهایی که من در تلویزیون میبینم بخصوص این فیلمهایی که یک قدری جنبه انقلابی دارد غالباً درش تصنع هست ،چیزهای نچسب هست. حاکی از بازیگری با سناریونویسی ضعیف هست، اگر بتوانید این نقصها را برطرف کنید که چیز خوبی خواهد شد. چهره او را بازسازی کنید، آن ریش بور قشنگ، آن صورت نجیب و سالم، آن آدم کم حرف و پرکار و مؤمن، این را بتوانید درست نشان بدهید، حالاتش را نشان بدهید، خانوادهاش را نشان بدهید، من بعد از شهادت اورفتم منزل نمیدانم منزل پدر و مادرش بود یا منزل عیالش، خانه پدر و مادرش بود، شما نبودید، یادم نیست برادران میدانند، یک خانه محقری، یک وضع متواضعی آنجا از یک چنین خانهای در یک گوشه تهران و یک محله دورافتادهای یک جوان دلاوری، یک سرداری میآید بیرون این چیز کمی نیست اینها را یک خورده منعکس کنید، نشان بدهید، پدرش را مادرش را خانوادهاش را، آن اتاق کوچک را، آن زندگی متواضع را، اینها را منعکس کنید، چه عیبی دارد. خیلی هم خوب است هیچ اشکالی ندارد. از همه شهدای ما چنین چیزهایی ساخته شود خوب است منتها همانطور که گفتم هیچ تصنع نباشد چون بعضی از منازل را بازسازی خواهید کرد قاعدتاً این بازسازیها سعی شود از هنرمندان با استعداد، با ذوق استفاده بشود. سناریوها سناریوهای خوبی از آب دربیاید که حالت تصنع درش نباشد، بیننده وقتی میبیند تصنع در این هست زده میشود،
مخصوصاً سعی کنید چهره معصومانه بدهید همانطوری که بود اتفاقاً میبینید بعضی از بچههای سپاه بچههای شر و شوردار فلان بودند، شهید بروجردی اصلاً اینطور نبود، آرام، مظلوم، شریف، کم حرف، بیتظاهرو پرکار. اینها خیلی چیزهای باارزشی است، خیلی آدم دوست میدارد اینطور روحیه را. بله اینها را منعکس کنید چه عیب دارد خیلی هم خوب است.
کد مطلب: 174168
آدرس مطلب: https://www.irankhabar.ir/fa/doc/news/174168/زندگی-ساده-چهره-معصومانه-بروجردی-نمایش-دهید