خیلی ها که موفق شدند بازی بهنوش طباطبایی در دکور باشکوه یکی از سحرانگیزترین معماری های تهران را ببینند، شاید بیش از هرچیز مجذوب یک ساعت و نیم تک گویی بی وقفه او شدند.
خانم طباطبایی شما در کارنامه سینمایی تان فیلم های تجاری مثل پسران آجری و کلاغ پر دارید، تفاوت بازی در تئاتر هنری و مخاطب خاص با فیلم های تجاری پرتماشاچی و پرفروش در چه چیزهایی است؟ بازی در تئاتر را دوست دارید؟ و به نظرتان از سینما بهتر است؟
من در طول مسیر حرفه ای ام سعی کرده ام که یک روند رو به رشد را پیگیری کنم. خواست و تمرکزم بر این بوده که برای حرکت از نقطه «آ» به «ب» حداقل یک سیر صعودی داشته باشم. هرکاری در ذاتش یک تجربه و یک قدم رو به جلو برای کار بعدی است. همیشه به دنیال ایده آل ذهنی خودم می گردم و برایم مدیوم و نوع آن فرقی نمی کند.
تحصیلات شما کارگردانی است، چرا سمت فیلمسازی نمی روید. فیلمی نمی سازید تا تئاتری کارگردانی نمی کنید؟
همیشه برایم بازیگری دغدغه بزرگتری بوده است. کارگردانی را در دانشگاه دنبال کردم چون می خواستم سینما را بهتر بشناسم و این شناخت در حرفه بازیگری بسیار به کمکم آمد.
حفظ کردن متن در بازیگری برای خیلی از بازیگرها شاید لذتبخش ترین بخش تمرین باشد. این شبها شما دارید هر شب کل یک نمایشنامه را تک نفره از بر می گویید، در چنین فراگردی بعضی از بازیگرها همه هوش و حواسشان به ادای دیالوگ و مونولوگ می رود که مبادا چیزی را فراموش کنند، پیش نیامده یکی از شبها مونولوگها را پس و پیش بگویید؟ اگر پس و پیش بگویید این را امتیاز اجرای زنده می دانید یا عذاب وجدان می گیرید؟
خدا را شکر که تاکنون این اتفاق نیفتاده است. برای اجرای این نمایش نه تنها در طول اجرا نیاز به تمرکز قوی دارم بلکه در طول روز هم تلاش می کنم در حال و هوای اجرا باشم و تقریبا تمام روح و ذهنم متمرکز برای اجرا باشد.
حالا اگر لحظه گفتن مونولوگ یادتان بیفتد مهمانی که دعوت کرده اید الان دارد راجع به بازی من چه فکر می کند یا جای راحتی از سالن نشسته، تمرکزتان به هم می خورد؟
شوخی می کنید؟ فضا و اتمسفر این نمایش به گونه ای است که یک حضور و تمرکز صددرصد را می طلبد. بنابراین در طول اجرای نمایش به هیچ چیز دیگری به غیر از یک اجرای بی غلط و کم اشتباه فکر نمی کنم.
اجرای اینچنینی هیجان هم دارد؟ یا همش با دلنگرانی و استرس است؟ روزهای آخر اجرا هم مثل روزهی اول هیجان و دلواپسی دارد اینکه نکند نورها به موقع جابجا نشود، نکند حواسم پرت شود، نکند از آن بالا بیفتم و از اینجور فکرها، اصلا هیجان های بازیگری را دوست دارید؟
اصولا همین هیجان ها بازیگری را جذاب می کند. در ضمن بازیگری فقط گفتن دیالوگ ها و اجرای آن با چند حرکت و میمیک صورت نیست. بازیگری مجموعه ای از لحظات است که باید با تمرکز بر آنها را کنار هم گذاشت.
ایستادن در نور، شکل و نوع صدا، حرکت بر بلندای دکور نمایش، هماهنگی با گروه موسیقی، حفظ ریتم، حرکت های صحیح میزانسن و ده ها مورد دیگر و اجرای موزون و دارای هارمونی باعث می شود تا بدون استرس و دلواپسی اجرائی موفق و تماشایی داشته باشید.
روشتان برای حفظ و اجرای این حجم از تک گویی چه بود؟ خیلی ها شاید طوطی وار مونولوگ حفظ کنند، اما به نظرم شما خیلی مفهومی آنها را حفظ کرده و ادا می کردید؟ اینطور نیست؟
فقط و فقط تمرین های مداوم و هر روزه باعث شد این تک گویی را نه تنها حفظ کنم بلکه تک تک کلمات و مفاهیم آن را پس از گفتگوها و بحث و جدل های طولانی با آقای تهرانی متوجه بشوم. متن بسیار سنگینی است و جابجایی حتی یک کلمه می تواند مفهوم موردنظر را دچار خدشه کند. فهمیدن متن از حفظ کردن آن کار مهم تری است.
شما از جمله بازیگرانی هستید که در بازی هایتان بخصوص در تئاترهایی که بازی کرده اید حالت های گوناگونی را تجربه کرده اید مثلا بازی زیر آب در تئاتر «سیندرلا»ی جلال تهرانی یا در «فصل شکار بادبادک ها» که چند حالت و لحن گوناگون مثل تنهایی، دلواپسی، ترس، حقارت، پاکی کودکانه، نطز غم، نگرانی، حسرت و جدایی در سیر بازیتان دیده می شود، بازیگر چطور در یک بازه زمانی محدود تضادها یا کنتراستهای اینچنینی را با بازیش تبدیل به جنبه های دیداری می کند؟
همانطور که توضیح داید اینگونه متن ها برای هر بازیگری ایده آل است چون سرشار از لحظاتی است که بازیگر در آن می تواند هر حس و لحنی را اجرا کند. بنده هم در راستای کار و فضای تئاتر تمام تلاش خودم را کردم که شکل اجرای نمایش را خدشه دار نکنم. به هر شکل در یک نمایش با شاخصه های فانتزی نمی شود به طور رئال بازی کرد و همینطور بالعکس در یک نمایش رئال نمی شود فانتزی و غیرواقعی کار کرد.
گاه طراحی صحنه در تئاتر بازیگر را به جزء کوچکی از صحنه تبدیل می کند طوری که بازیگر روی سن، بخش کوچکی از یک لانگ شات عظیم تبدیل می شود. برای بازی در چنین قابی بیشترین مولفه اجرایی در بازی را چه چیزی شکل می دهد؟ به هرحال در این شرایط بازیگر نمی تواند حالتهای متغیر عضلانی و سرازیرشدن اشک و مولفه های بیانی مثل دردمندی را به وضوح نشان دهد از این زاویه، این نوع بیان برای بازیگر را یک نوع محدودیت می دانید؟
بازیگر یکی از اجزای نمایش است. هر کدام از این اجزا در نمایش کاربرد خودشان را دارند که همسو با نظر کارگردان عمل می کند. اتفاقا در اینگونه طراحی ها در نمایش، بازیگر باید از حرکات زیاد برای دیده شدن پرهیز کند. به نظرم هرچه سکون و تامل بازیگر روی صحنه بیشتر باشد فضا و هاله ای که اطراف او شکل می گیرد، کمک می کند تا او را از لانگ شات به کلوزآپ بیاورد. اینگونه است که تمرکز تماشاگر بر روی کوچکترین حرکاتش بیشتر می شود.
بازی در میزانسن هایی که بخشهای عمده آن را دکورهای محیطی اشغال کرده، برای یک بازی رها دست و پاگیر نیست؟
نه به هیچ وجه؛ دکور نمایش در عین سادگی، پرابهت و کارآ است. در همین دکور نمایش طراحی بسیار پرتحرکی دارد طوری که در هر میزانسنی یک قاب عکس زیبا و پر از مفهوم را می سازد.
چند حالت مشخص در فصلهایی از روایت نمایشنامه از شما می بینیم، قرار بود با این تغییرات تنوع فیگوراتیو داشته باشید یا فکر می کنید دکور ثابت باید به شمای بازیگر اجازه می داد پرتحرک تر (در حال دویدن، جابجایی های سریع و...) دیده شوید؟
خوشبختانه آقای تهرانی در همان روزهای اول تمرین دکور نمایش را برایم تشریح کردند و حتی ماکتی از آن را هم ساختند و ما براساس این دکور تمام حرکات و میزانسن ها را طراحی و اجرا کردیم. تمامی حرکات و فیگورها متناسب با شکل دکور تمرین و اجرا شد.
ظاهر شما از قد بلند و استخوان خاص گونه و ساختار چشمانتان از شما چهره آشنای دختری از طبق بالای جامعه با ظاهری عروسکی را تداعی می کند. حالا تصور کنیم این دختر نازپرورده در نمایشنامه ای دچار یک سقوط طبقاتی شده در حالیکه نه در گریم و نه در طراحی لباس کل صحنه ها این تغییر دیده نمی شود. فکر می کنید بدون اینها چطور می شود از این پرسونای همیشگی فاصله گرفت و خود را شبیه به آدمهای پایین دست کرد؟
این نوع نگاه و برداشت شما از این نمایش است و محترم است، گروه نمایش تمام تلاش خود را کرده تا گریم و لباس و حتی دکور نمایش حالتی بی زمان و بی مکان را تداعی کند. بنده در این نمایش راوی چند شخصیت این متن هستم.
شما نقش دختری را بازی کردید که با خودش حرف می زند؛ دوست داشتید به جای روایت متکی به تک گویی، با شخصیتهایی که از آنها در گفتارتان نام می برید همبازی می شدید؟ در این صورت نوع بازیتان چه فرقی می کرد؟
من درحقیقت راوی یک زندگی در گذر تاریخ هستم. مطمئنا اگر نمایشنامه به شکل دیگری نوشته می شد و به شکلی بود که چند بازیگر آن را اجرا می کردند، نوع کارگردانی و بازیگری آن هم متفاوت می شد. این نمایش نامه یک تک گویی است و من نقش یک شخصیت را بازی نمی کنم. پس باید به قواعدش هم پایبند بود. این تنهایی راوی بر روی صحنه یکی از نکات اصلی این نمایش است و این مسئله ای است که از ابتدا به آن واقف بودیم.
فکر می کنید دختری که نقشش را بازی می کردید چرا با وجود قوی بودن مهم بودن و بااراده بودن، کاری از دستش بر نمی آید؟
این دختر به دنبال خودش می گردد و احساس می کند خودش را سالها پیش گم کرده. خودشناسی یکی از بالاترین مراحل معرفت و شناخت است. سفر در اعماق وجود خود کار بسیار دشواری ست، و این سفر نیاز به قوی بودن و داشتن اراده محکم دارد.
فکر می کنید نقشی که بازی می کنید می تواند یک شازده کوچولوی امروزی باشد؟
ممنونم، چه تعبیر زیبایی. بله می توان به این شکل هم با این نمایش برخورد کرد. راوی داستان در دنیایی زندگی می کند که قوانین و معادلاتش را نمی شناسد تک و تنها در دنیای ذهنی خویش، آدم های دنیاهای دیگر را صدا می کند.
منبع: ستاره ها