علی ضیا یا (شگفت انگیز، هفته)
دربی تمام شد، اما حواشی اش ادامه دارد؛ فیلمی که از خوشحالی علی ضیا در یک جمع خصوصی منتشر شد، در نهایت منجر به ممنوع الکاری مجری جوان صدا وسیما شد.
روایت اول: ضیا مجری جوانی است و مانند دیگر مجریان جوان صدا و سیما دچار حاشیه شده است و البته به مانند هم نسلانش کیفیت چندانی از خود به نمایش نگذاشته است، یعنی اینکه ضیا در فاصله ی خاصی با دیگر مجریان صدا و سیما در حوزه ی کاری و مسایلی نظیر: قدرت و تسلط در اجرا، سواد و آگاهی و یا فن بیان و اکت مناسب قرار نمی گیرد، به عبارت دیگر از دست دادنش خیلی اتفاق خاصی نیست. او رفتارهای قابل نقدی هم دارد مثل: رعایت نکردن اصول در برخورد با مهمانان و یا رفتاری دوگانه و متضاد با مواضعی که می گیرد؛ همان چیزی که «ریا »نام می گذاریم. اینها همه مربوط به آن وجهی از شخصیت ضیا است که مربوط به حرفه ی کاری اش می شود.
روایت دوم: کری خوانی آمیخته با اغراق و بزرگنمایی است، گاه طنز و حتی تعریض هم چاشنی اش می شود. همه ی ما وقت کری خوانی متعصب و غیر منطقی رفتار می کنیم و اتفاقا این از آن جنبه های رفتاری دنیای مدرن است که در تمام دنیا از خاورمیانه تا قلب اروپا مشترک است، پس در یک فضای تعریف شده ی غیر منطقی، صحبت از اصول رفتاری کردن کمی مضحک است، عده ای فارغ از موقعیت اجتماعی که دارند دور هم جمع شده اند و به بهانه ی فوتبال تخلیه ی انرژی می کنند.
روایت سوم: سلبریتی دائما تاوان شهرت را می دهد، او باید در دنج ترین زوایای زندگی خصوصی اش دوربین را حس کند و از دایره های تعریف شده ی جامعه بیرون نزند. کودک درونش را بکشد و خودش را بپاید، ضیا مرتکب اشتباه شده چون شعار خوانی در موقعیت یک سلبریتی جرم تلقی می شود. خیلی ها در استادیوم همین شعار را فریاد می زنند تا حد توان، در نهایت می شوند: تماشاگر نما، اما ضیا باید دسته گل بخرد و ناز بکشد..
روایت چهارم: قاطعیت مدیران سینما در برخورد با توهین علی ضیا کمی جلب توجه می کند، وقتی که در مواردی به جرات حادتر هیچ واکنشی مشاهده نکرده ایم، این قاطعیت قابل هضم نیست. شاید و البته شاید حجم حمایتی طرفداران تیم آبی پایتخت به ماهیت چنین قاطعیت ناگهانی کمک کرده است، به عبارت دیگر راضی کردن تعداد پر شماری از هواداران فوتبال با یک اقدام موقتی و مقطعی، اینجای کار گناه به گردن ماست که احساسات برنده ی خود را گاهی اوقات در جای نامناسب به هدر می دهیم.
ر.ص یا (تفاوت فرهنگی، هفته)
بازیکن تیم والیبال پیکان که به مناسبت مسابقات باشگاه های جهان در تورنمنت حضور داشته دچار مساله ای شده که دو روایت متفاوت از آن نقل شده است.
اذیت و آزار یکی از خدمه ی هتل محل سکونت، در آسانسور و ضبط تصاویر به وسیله ی دوربین های کارگذاشته شده و برخورد مامورین امنیتی، روایتی است که توسط سایتی صربستانی منتشر شده، اما آن چه که منابع ایرانی از ماجرا بازگو می کنند، زمین تا آسمان تفاوت دارد: درگیری با پرسنل هتل بر سر استفاده از آسانسور. امیدواریم شکل دوم واقعیت داشته باشد. اما نکته ی جالب توجه سیاست دو مرحله ای آشنای مدیریت ایرانیست: فاز اول «انکار» و در مرحله ی بعد «حذف صورت مساله»، بازیکنی که در ابتدا بی گناه اعلام شده بود، در مرحله ی بعد از مجموعه ی پیکان حذف شد. از تناقض اقدامات انجام شده که بگذریم می رسیم به «برزیل» که کم کم سرزمین خطاهای فاحش می شود؛ هنوز خاطره ی آن استخر مختلط را یادمان نرفته همان «تفاوت فرهنگی» و..
ب.ز یا (طفلکی، هفته)
یکشنبه: دادستاني ايران، صلاحيت بررسي بانكهاي خارجي را ندارد و اين كيفرخواست يك زورگيري است. حسابم در ٢٣ بانك داخل كشور و ١١٩ بانك خارج از كشور فعال است، هيچكس تاكنون در دنيا اين همه خلاف را نفهميده بود و فقط اينها نخبه اقتصادي درآمدند و فهمیدند!
دوشنبه: بانك مسكن در تماس با من گفت به شخصي ٦٥ ميليارد تومان دادهاند و اين فرد، پول را پس نداده است. بانك مسكن در آن نشست به من گفت: با وجود نبود اين مبلغ در بانك، بازداشت ميشوند و آنها از من خواستند تا ٦٥ميليارد تومان به حساب بانك مسكن بريزم و من نيز پول را واريز كردم. آنها گفتند كه پول را يك هفتهاي تحويل ميدهند اما با گذشت سه ماه نه تنها پولم را برنگرداندند كه به تماسهايم نيز پاسخ ندادند.
سه شنبه: (وکیل مدافع بابک زنجانی): ارزش اموال داخلي موكلم ٢٦٠٠ ميليارد تومان است؛ يعني بدهي موكلم در قسم اول صفر، تسويه و پرداخت شد. يعني مبلغ يك ميليارد و ٤٢٧ ميليون و ٥٠٠ هزار يورو كه از طريق بانك مركزي در اختيار موكل قرار گرفته بود، امروز تسويه شد. او درباره قسمت دوم بدهي موكلش، گفت: وكلاي خارجي موكلم در حال تلاش براي صدور ضمانتنامه هستند و اين كار روال قانوني خود را طي می کند.
پی نوشت: روند محاکمه در حال استحاله است و کم کم جای متهم و شاکی عوض می شود. ادبیات طلبکارانه ی متهم نفتی حسی از اطمینان در خودش دارد، اطمینان از اینکه او تنها نیست.
مردم خوزستان یا (شرم آور، هفته)
شرم آور است! استانی که آماج دشمن بوده در سالهای دفاع مقدس، حالا آماج ندانم کاری هاست، در آبان، ماه وارونگی هوا، باران که می بارد در خوزستان خشک و پر از پالایشگاه اسیدی می شود و حداقل 10 هزار نفر را روانه ی مراکز درمانی می کند.
خوزستان چندی پیش هم تیتر یک شده بود؛ غبارآلودگی شدید و مردمی که به هر بهانه ای نفسشان تنگ می شود؛ یک روز بمب های شیمیایی صدام، یک روز خشکسالی و گرد و غبار، روز دیگر بارانی که رحمت است و نفس تنگی می آورد، اما مطمئنا آن چه که امان مردم خوزستان را بریده، این سیر بی توجهی مدیرانی است که دائما با پاس های سر ضرب رفع تکلیف می کنند و خوزستان و همه ی ایثارهایش را نمی بینند.
آخرین پاس را خانم ابتکار داده و از بودجه ی کم سازمان محیط زیست گله کرده، محیط زیست از الزامات اساسی حقوق شهروندی است، از دولت روحانی با توجه به شعارهای انتخاباتی اش در این زمینه انتظاری فراتر از اینها می رود.
رضا رشید پور یا (داغ، هفته)
در دنیای این روزها ماهیت سیال رسانه ها به شکل اعجاب آوری و با سرعتی بسیار زیاد در حال دگرگونی هر روزه است، همین پدیده ی تلگرام که به جرات نظم دهنده ی قدرتمند و بدون رقیب افکار عمومی است، شاید تا دو یا سال پیش وجودش غیر قابل پیش بینی بود. حالا در این روزگار همیشه در دسترس بودن و وقتی که کلی رسانه را در مشتمان حمل می کنیم، دشوار است نبض مخاطب را یافتن، کاری که برنامه ی «دید در شب» و رضا رشید پور موفق به آن شده اند.
راه رفتن روی خطوط قرمز و پی گیری آدم های جنجالی در حوزه ها ی متفاوت، شکلی جدید از رسانه و مدیا را در فراغت مخاطب ایرانی جاسازی کرده است. آدم های از حوزه های مختلف که حضورشان به خودی خود خبرساز است و می توان کلی حرف های داغ از آن ها بیرون کشید، برگ برنده ی اساسی برنامه ی اینترنتی رشید پور همین سلبریتی های جنجالی است؛ صادق خرازی، اکبر عبدی، امیر تتلو، علی کفاشیان و... دید در شب اگر خیلی تند نرود و مانا باشد، می تواند ذائقه ی مخاطب ایرانی را تنوع ببخشد.
سحر دولتشاهی و..یا (شاد کننده ی، هفته)
یک خبر و دو خوشحالی؛ پس از گذر سال های سنگین تحریم و روزهایی که حتی تندرستی هم از اولویت های زندگی حذف شده بود، حالا خبرهایی که می آید حاکی از این است که سلامتی و تندرستی مردم تحت توجه حداقل رسانه ها قرار گرفته و فضا از آن شرایط حداقلی جدا شده است، نکته ی دومی که خوشحال کننده است اقدام بازیگرانی است که موقعیت خود را درست شناخته اند و از محبوبیت و شهرتی که تحت اختیار دارند به بهترین نحو استفاده می کنند. بالاخره سلبریتی بودن که منحصر به برند بازی و عکس های مکش مرگ ما! که نباید باشد، الزاماتی دارد از جمله جهت گیری درست اجتماعی به نفع مردم. واما خبر...
«پنج بازيگر سرشناس سينما با مشارکت در فراخواني، با هدف اطلاع رساني و آگاهي بخشي درباره خطرات شيوع ديابت در ايران، با حضور در تعدادي از مراکز عمومي، بهداشتي- درماني و آموزشي، اصلاح برخي شيوه هاي زندگي شهري براي جلوگيري از ابتلابه ديابت را به شهروندان يادآور شدند. «بهاره رهنما»، «سحردولتشاهي»، «کمنداميرسليماني»، «سام درخشاني» و «سروش صحت» افرادی هستند که دراین امر مشارکت دارند».
مهسا احمدی و کاوه مدنی یا (بخندیم یا گریه کنیم، هفته)
موفقیت دختر جوان ایرانی در کسب جایزه ی ویژه ی بدلکاری هالیوود و کسب جایزه کریستال، در کنار موفقیت کاوه مدنی در کسب جایزه اتحادیه علوم زمین اروپا به عنوان دانشمند ممتاز جوان در حوزه مدیریت منابع آب، هر دو خوشحال کننده بوده اند. یک ایرانی در آن سوی آب ها پرچمت را بالا برده، حس غروری وصف ناشدنی که بعد از چندی تامل با خود غمی می آورد که زورش انگار به آن شادی می چربد، اگر آن دو عزیز در این خاک می ماندند، آیا باز هم صاحب این موقعیت می شدند؟ و چرایی که از ذهن بیرون نمی رود!