در عوض، این صفحه پر از عکس هایی است که از دست سازه های هنرمندان خانگی گرفته شده و نصرالله رادش آنها را در صفحه اش قرار داده تا با توجه به مخاطبان پرشمار صفحه اش کمکی به دیده شدن آثار این هنرمندان کرده باشد. درواقع اینستاگرام نصرالله رادش بیشتر شبیه یک بازارچه صنایع دستی است. استفاده جالب و متفاوت نصرالله رادش از شبکه اجتماعی «اینستاگرام»، سوژه گفت و گوی ما با این بازیگر طناز بود. او توضیح می دهد که چطور به فکر چنین کاری افتاده و چه اتفاقاتی در این مسیر برایش رخ داده است.
یک سال نیست آمده ام اینستاگرام
یادم نیست دقیقا از چه زمانی وارد اینستاگرام شدم، فقط می دانم هنوز به یک سال نرسیده است. خیلی ها می گفتند چرا مثل بقیه بازیگرها صفحه اینستاگرام درست نمی کنی تا با طرفداران و مخاطبان در ارتباط باشی و آنها را از اتفاقات زندگی و شغلی ات باخبر کنی. خلاصه بالاخره وارد اینستاگرام شدم. اوایل مث همه، چند تایی عکس از خودم و کارهایم گذاشتم. چند بار هم عکس های قشنگی که از طبیعت و مکان های مختلف می دیدم و خودم خیلی دوست شان داشتم در صفحه ام گذاشتم تا اینکه کم کم به یک سری از کارهای دستی و هنری برخوردم که بعضی ها در خانه می ساختند و عکسش را در صفحه شان می گذاشتند. وقتی توی اینستاگرام می چرخیدم این عکس ها برایم جالب بودند.
هنرهای دستی را خیلی دوست دارم
کلا از قدیم به کارها و هنرهای دستی علاقه زیادی دارم. خودم هم یک کارهایی در این زمینه می کنم، مثلا صورتک سازی با گل و سفال را خیلی دوست دارم و همین الان هم انجام می دهم. زمان دانشجویی با خمیرهایی که از وسط نان در می آوردیم هم مجسمه و صورتک درست می کردم. بعدها این کار را جدی تر ادامه دادم. الان با خمیر گل چینی و گل سفال کار می کنم و کارهایم را به این و آن هدیه می دهم.
شاید به زودی یک نمایشگاه هم از کارهایم برگزار کنم. خلاصه اینکه دست سازه های زیبایی که می بینم توجهم را جلب می کند. یکی از همین دست سازه های زیبا را در اینستاگرام دیده بودم، آن قدر لذت بردم که تصمیم گرفتم در صفحه خودم هم بگذارم تا دیگران هم لذت ببرند. همین یک بار، پایه اتفاقات بعدی شد. بعدا فکر کردم چه کار خوبی است؛ کارهای هنری بقیه را در صفحه ام بگذارم تا بیشتر دیده شوند و لذتی را که می برم با دیگران هم تقسیم کنم. اصلا به فکر این نبودم که کار متفاوتی بکنم. فقط خود به خود جذب کارهای دستی شدم.
گفتم در دایرکت بفرستید
اوایل نمی دانستم که خیلی از این دست سازه ها برای فروش است. اصلا نمی دانستم بعضی ها از اینستاگرام برای معرفی و فروش محصولات شان استفاده می کنند. وقتی اینها را بهم گفتند گفتم خب چه اشکالی دارد؟ یک عده دارند در خانه شان زحمت می شکند نانی در بیاورند من هم کمک می کنم شاید بیشتر دیده شوند و کسب و کارشان رونق بگیرد. در صفحه ام اعلام کردم هر کس در خانه اش کارهای هنری می سازد یک عکس برایم در دایرکت بفرستد تا در صفحه ام معرفی اش کنم. بلافاصله تعداد خیلی زیادی عکس به دستم رسید و کم کم صفحه ام تبدیل شد به جایی برای معرفی این عکس ها.
لایک هایت را مراقبت کن!
خیلی ها می گویند با این کار تعداد لایک های صفحه ات می آید پایین، کارهای باکلاس تری بکن تا لایک ها و طرفدارانت بیشتر شوند! اما من لایک را می خوام چه کار؟ در زندگی ام هیچ وقت دنبال کلاس گذاشتن و لایک داشتن و این حرف ها نبوده ام کامنت ها و واکنش های منفی نسبت به این کارم هنوز هم هستند. اما به کاری که می کنم اعتقاد دارم. یا نباید شروع می کردم یا حالا که شروع کرده ام باید پای کارم بایستم و در بند این حرف ها نباشم.
... و انتقادها شروع شد
البته خیلی ها هم به کارم ایراد گرفتند. یک عده از دوستان و بستگان از سر دلسوزی می گفتند داری کار ضایعی می کنی و بی کلاس بازی در می آوری! گفتند اینها که می گذاری برای تو عجیب و جالب به نظر می رسند وگرنه خیلی عادی هستند. می گفتند هر کس می تواند یک دوره کوتاهی کلاس برود و از این کارهای دستی بسازد. چرا فکر می کنی خیلی کارهای خاص و ویژه ای هستند؟ گفتند از این کارها همه جا ریخته، لااقل انتخاب کن و کارهای خاص را روی صفحه ات بگذار وگرنه کلاس صفحه ات می آید پایین.
اما من هیچ وقت به فکر کلاس و این حرف ها نبوده ام. فکر کردم اصلا کارهای خاصی هم نباشند، چه اشکالی دارد؟ یک نفر نشسته توی خانه اش زحمت کشیده و یک چیزی ساخته. اینکه من کمک کنم کارهای او دیده شود و شاید هم به فروش برسد یک کار خیر است. خیلی ها آمدند در پیام های خصوصی تشکر کردند که این منبع درآمد ماست و با کار شما خیلی به وضعیت ما کمک شد. این برای من باارزش است که بدون هیچ چشمداشت مادی به وسعت رزق دیگران کمک کنم و دعای خیر پشت سرم باشد.
خیلی ها مسخره ام کردند
به جز اینها که گفتم، یک عده دیگر هم از کارم انتقاد کردند. این یکی ها به تعداد زیاد کارهایی که می گذاشتم اعتراض داشتند. می گفتند چه خبر است یکهو پشت سر هم چند تا عکس می گذاری و فضای اینستاگرام را پر می کنی؟ (یک سری اصطلاحات تخصصی به کار می بردند که من بلد نیستم). بعضی ها حتی بی ادبی هم می کردند و برخوردهای تندی داشتند. کامنت هایی در این مایه ها هم بود که «برو بابا دیوانه»، «آنفالو می کنیم»،... و از این جور حرف ها. ولی بالاخره برای تصمیم که گرفته بودم با این حرف ها هم باید می ساختم.
یک بار هم برای مخاطب ها نوشتم بیایید درباره این موضوع بحث کنیم، اگر مشکلی هست راهکار بدهید، اگر زیاد عکس گذاشتم یک عکس ثابت نگذاشتم که چشم تان را خسته کند. عکس های مختلفی است که جالب هم هستند. به هر حال به احترام مخاطبان یک تغییراتی دادم اما کلیت ماجرا را حفظ کردم. با توهین ها و متلک ها ساختم، چون از آن طرف می دیدم خیلی ها را توانسته ام با این کار خوشحال کنم و این برایم خیلی باارزش بود، بماند که بعضی ها هم گفتند داری کار چیپ و بی ارزشی می کنی.
صفحه ام شد فروشگاه آثار دستی
در این بین، خیلی ها هم روحیه می دادند. یک نفر از دوستان گفت: «چرا تردید می کنی؟ اگر قصد خیر داری کارت را بکن و کاری به حرف دیگران نداشته باش.» ادامه که دادم به مرور اتفاقات جالبی افتاد. زیر پست ها می دیدم که مراوداتی و گفت و گوهایی شکل می گیرد. مشتری ها با سازنده ها آشنا می شوند، قیمت می گیرند و تبادل اتفاق می افتد. خیلی ها با کارها آشنا می شوند و می روند در صفحه اصلی با سازنده ها معامله می کنند. دیدم صفحه ام می تواند تبدیل به یک «فروشگاه آثار دستی» بشود و این چقدر خوب است.
بعضی ها فکر می کردند از این کار نفع شخصی می برم ولی چه نفعی می تواند برایم داشته باشد جز دعای خیر آنهایی که کارشان فروخته می شود؟ یا مثلا شنیدم گفتند بعضی از اینهایی که محصولات شان را معرفی می کنی محتاج نیستند، کارگاه و فروشگاه دارند و خیلی هم وضع شان خوب است. گفتم من فرض را بر صداقت گذاشته ام. گفته ام فقط کسانی که در خانه کار می کنند و جایی برای فروش کارهایشان ندارند بیایند شاید بتوانم کمکی بکنم. حالا اگر کسی صداقت را زیر پا گذاشته و از طریق من چنین سوءاستفاده ای کرده گناهش به گردن خودش است.
ما که سرمان توی گوشی است، لااقل مفید باشیم
چه بخواهیم چه نخواهم، بیماری غرق شدن در اینترنت و گوشی های همراه خیلی از ما را اسیر خودش کرده است. خیلی ها در روز چند ساعت شرشان توی گوشی های همراه است. پیش خودم گفتم حالا که من همراه گریزی ندارم و قرار است چند ساعتی را در گوشی تلفن و در شبکه های اجتماعی بگذرانم، حداقل یک جهت و مسیر خوبی به این کار بدهم و در آن چند ساعت کار مفید انجام داده باشم. گفتم روزی چند ساعت از این طریق به دیگران خدمت کنم. خیلی ها گفته اند با این کار یک انرژی مثبتی را به جریان می اندازی و داری یک کار معنوی می کنی. این برایم باارزش است.
عرق خاصی به هنر دستی دارم
انصافا در این کارهای دستی گاهی کارهای خیلی قوی و خوبی هست. بعضی ها را خودم دوست داشتم بخرم که گذاشتم سر فرصت این کار را بکنم. بعضی ها را مشتاق شدم بروم از نزدیک ببینم. بعضی از کارها آن قدر خلاقانه است که دوست دارم ببینم این طرح ها از خودشان بوده یا از جایی برداشته اند. کالا کارهای دستی مرا تحت تاثیر قرار می دهند. یک عرق خاصی به هنرهای دستی دارم.
• اوایل به عکس هایی با نور و رنگ های جذاب هم گرایش داشت اما بعدا رفت سراغ دست سازه ها.
• از ظروف سفالی گرفته تا دستبند و گردنبند؛ راست می گوید اینجا نمایشگاه صنایع دستی است.
• بعضی از مخاطبان از سر قدرشناسی، صفحه رادش را در پیج خودشان معرفی می کنند. با آرزوهای خوب خوب.
• اینطورها هم نیست که به سلفی علاقه نداشته باشد، گاهی عکس های یهویی هم می گذارد!
• بعضی ها نقاشی می فرستند، بعضی ها هم حتی اشعارشان را به عنوان دست سازه می فرستند.
• در میان 600 عکسی که از کارهای دستی مردم گذاشته، گاهی آثار خودش را هم می توان پیدا کرد.