فیلم "فاجعه" را حتماً تماشا کنید، اولاً به این دلیل که طبق نقد زیر، این فیلم یکی از خنده دار ترین فیلم های جود آپاتو تا این لحظه است و ثانیاً به این دلیل که بازیگران نقش مکمل زیادی همچون جان سینا، لوبران جیمز و تیلدا سوئینتن دارد.
ولی دلیل سومی هم برای تماشای این فیلم برای شما داریم و آن اینکه ایمی شومر در این فیلم بازی کرده (و فیلمنامه آن را نوشته) و اینکه نقش اول کمدی فیلم به یک هنرپیشه زن داده شده شاید این فیلم را متفاوت و کمیاب کرده است.
با آنکه در سال های اخیر این نوع کمدی ها زیاد شده اند و بیشتر آنها بخاطر وسعت بازیگران فیلم "ساقدوش ها" (Bridesmaids) و کارهایی که در این فیلم انجام دادند بود، ولی این فیلم به هیچ وجه از آن دسته فیلم هایی نیست که همیشه و همه جا آن را ببینید، به خصوص وقتی شاخصه های آن را مد نظر قرار می دهید: بازیگر زن باید نقش اول فیلم باشد، که بدان معناست که او باید به عنوان ستاره فیلم روی پوستر فیلم قرار بگیرد.
وی باید جوک ها و شوخی ها واقعی و درست و حسابی در چنته داشته باشد و فقط سوژه موقعیت های خنده دار نباشد یا کاراکتر زیبارویی که نقش اول مرد دنبالش می افتد نباشد؛ و اینکه در اینجا از کمدی صحبت می کنیم، نه کمدی رمانتیک، کمدی سیاه یا هجو، که اغلب لزوماً خنده دار نیستند و هدف دیگری غیر از خنداندن بیننده دارند.
اینجاست که ناگهان منظره پیش روی چشمتان خالی می شود، زیرا درمی یابید که هنرپیشه های زن فوق العاده ای که آنها را بخاطر بازی های کمدی عالی شان دوست داشتید، شاید معیارها و شاخصه هایی که در بالا به آنها اشاره شد را نداشته باشند.
حتی بسیاری از هنرپیشه های زن کمدی محبوب ما در لیستی که در زیر برایتان تهیه کرده ایم قرار نگرفته اند زیرا در واقع هرگز نقش اول واقعی را نداشته اند یا وقتی که نقش اول کمدی را بازی کرده اند، در واقع این نقش در فیلم کمدی رمانتیک آبکی و احمقانه ای بوده است.
به همین دلیل است که در اینجا لیستی از 18 هنرپیشه زن که بهترین بازی های نقش اول در فیلم کمدی را در هفتاد و پنج سال گذشته در تاریخ سینمای ایفا کرده اند تهیه کرده ایم.
ساندرا بولاک در فیلم "گرما" (2013)
با وجود بازیگری مانند ملیسا مک کارتی در این فیلم که در این لیست بطور جداگانه مورد بحث قرار گرفته، کمی تعجب کردیم از اینکه کدامیک از بازی های ساندرا بولاک را باید در اینجا ذکر کنیم و مطمئن باشید که بولاک در هر صورت در این لیست قرار می گرفت و به همین دلیل است که فیلم اخیر وی، یعنی "گرما" (The Heat) که در آن با مک کارتی همبازی بوده را انتخاب کردیم.
با آنکه کمدی های قبلی بولاک، "دختر شایسته اخلاق" (Miss Congeniality)، "خواستگاری" (The Proposal) و "مهلت دوهفته ای" (Two Weeks Notice) بیشتر فیلم هایی هستند که آنها را با حضور بولاک می شناسیم، ولی به نظر می رسد که وی با گذشت زمان بهتر و بهتر می شود و فیلم "گرما" ثابت می کند که او در مقابل فیلمنامه ای هوشمندانه و برقراری رابطه قوی و عالی با همبازی هایش، سطح بازی بالاتر و باکیفیت تری ارائه می دهد.
اگر این نقش را در مقابل نقشی مشابه در فیلم "دختر شایسته اخلاق" قرار دهیم، متوجه می شویم که بولاک در این فیلم حتی بانمک تر و خنده دار است حتی با این وجود که نقش او به نوعی مردانه است و انتظار می رود که خنده دار بودنش بخاطر ناشیگری یا عدم اعتماد به نفس در این موقعیت باشد، در حالیکه اینطور نیست و جنبه کمدی او بخاطر شخصیت سمج و کله شق و حرفه ای بودن اوست که پویایی ویژه ای بین او و بازیگران زن دیگر فیلم ایجاد می کند که هم غیرعادی است و هم تأثیرگذار و در عین بسیار خنده دار است.
به یاد ماندنی ترین لحظه فیلم: این فیلم برای بولاک فیلمی مردانه به حساب می آید، ولی لحظه ای که او به کاراکتر مک کارتی که ظاهراً هرگز چنین چیزی در عمرش ندیده می گوید: "منظورت پرده ها است؟" واقعاً عالی و بی نظیر است.
کمرون دیاز در فیلم "همه خواستگارهای مری" (1998)
دیاز قبلاً در یکی از موفق ترین کمدی های بزرگ دنیا، یعنی "ماسک" (The Mask) نقش خانمی جذاب را بازی کرده بود، ولی نقش مری در خنده دار ترین و بهترین فیلم برادران فارلی (تا صبح می توانیم سر این موضوع با طرفداران فیلم "احمق و احمق تر" بحث کنیم) یکی از آن نقش هایی است که باعث می شود به این نتیجه برسیم که دیاز فقط یک بازیگر جذاب و خوش چهره نیست، بلکه خودش نیز شخصیت بانمک و جالبی دارد.
همین کاراکتر مری را در فیلم "همه خواستگارهای مری" (There's Something About Mary) در نظر بگیرید، که همه عاشقش هستند: مری به طور ناخودآگاه حالتی پخمه و دست و پاچلفتی دارد و به همین خاطر شاید دیاز بهترین انتخاب برای این نقش بود و همین ویژگی او باعث می شود که دوست داشتنی تر باشد و بهتر بتوان با او ارتباط برقرار کرد.
شوخی های فیلم خیلی جالب و خنده دار هستند، ولی این دیاز است که باعث می شود این شوخی ها برای بیننده چند برابر خنده دار تر باشند. دیاز در این فیلم جنبه جذابیت، خنده دار بودن و هوش خود را با هم نشان داد، چیزی که از آن پس در معدود فیلم هایی یکجا از او دیدیم.
به یاد ماندنی ترین لحظه فیلم: صحنه قرار ملاقات با مدل موهای خنده دار دیاز که شاید بهترین صحنه کل فیلم و بهترین بازی او در این فیلم باشد.
گرتا گاربو در فیلم "نینوچکا" (1939)
"گاربو می خندد!" جمله تبلیغاتی فیلم "نینوچکا" (Ninotchka) ساخته ارنست لوبیچ بود، همانطور که "گاربو حرف می زند!" جمله تبلیغاتی فیلم "آنا کریستی" (Anna Christie) اولین فیلم غیرصامت این ملکه فیلم های صامت بود، زیرا تا قبل از آن او در فیلم هایش نمی خندید و نگاه غمگینی داشت. در میان فیلم هایی که گرتا گاربو در طول حرفه بازیگری اش بازی کرد، فیلم نینوچکا یکی از بهترین کمدی ها بود و قطعاً یکی از بهترین کارهای لوبیچ نیز بود.
این ستاره سوئدی در این فیلم نقش یک فرستاده ویژه اتحاد شوروی را بازی می کند که به پاریس اعزام می شود تا جواهراتی که از طبقه اشرافی در جریان انقلاب روسیه مصادره شده و توسط سه فرد روس به پاریس برده شده بود تا فروخته شود را پس گرفته و به صاحبش بازگرداند که در این مسیر عاشق کنت لئون (با بازی ملوین داگلاس) می شود.
این مأمور خشک و سرسخت که شاید از تجربه تماشای گاربو در فیلم های قبلی اش انتظارش را داشتیم، کم کم در مقابل جذابیت های کاپیتالیسم و البته داگلاس کم کم نرم می شود و دیگر از خشکی و عبوسی وی خبری نیست.
بازی گاربو در این فیلم تحسین برانگیز است همانطور که منتقدین نیز بر همین عقیده هستند و باعث می شود که آرزو کنیم کاش گاربو فرصت های بیشتری داشت تا استعداد و نبوغ خود را بیشتر به نمایش بگذارد، زیرا همانطور که می دانید وی بعد از این فیلم فقط یک فیلم دیگر بازی کرد.
به یاد ماندنی ترین لحظه فیلم: نینوچکا: «من فقط به کوتاهترین فاصله بین این دو نقطه علاقه دارم. حتماً باید لاس بزنی؟» لئون: «مجبور نیستم، ولی به نظرم طبیعی میاد.» نینوچکا: «سرکوبش کن.»
ووپی گلدبرگ در فیلم "راهبه بدلی" (1992)
قطعاً فیلم "راهبه بدلی" (Sister Act) فیلمی عالی نیست و شاید حتی بهترین بازی کمدی ووپی گلدبرگ در مدت طولانی حرفه بازیگری وی نباشد (همانطور که می دانیم بازی او در فیلم "روح" برایش اسکار به ارمغان آورد و بسیاری از ما عاشق بازی او در فیلم Jumpin' Jack Flash شدیم) ولی نمونه خوبی از فیلمی است که بازیگر کمدی آن با بازی خوبش فیلمی بد را به یاد ماندنی می سازد.
در واقع وی نقش دختر خوبی را بازی می کند که در حال فرار از دست گانگسترهاست و آن نقش را به سبک خاص خودش درمی آورد و همین حضور متمایز و ویژه اوست که این فیلم را نجات می دهد و شاید ویژگی بهترین بازیگران کمدی همین باشد.
به یاد ماندنی ترین لحظه: خیلی از گفتن این جمله به خود نمی بالیم، ولی صحنه ای که گلدبرگ در حال دعا خواندن به زبان لاتین غیرقابل فهم است تا حواس طرف مقابل را پرت کند و لگدی به پایین تنه وی بزند، صحنه مورد علاقه ما از فیلم "راهبه بدلی" است و قطعاً به خاطرش معذرت خواهی نمی کنیم.
گُلدی هان در فیلم "سرباز بنجامین" (1980)
سیزده سال از آخرین باری که گلدی هان را روی پرده با فیلم The Banger Sisters دیدیم می گذرد و این بازتاب غمگینی است از اینکه هالیوود چطور با بازیگران زن پیشکسوت خود تا می کند. شاید مردم باید فیلم های او را دوباره نگاه کنند و فیلم هایی همچون Rowan & Martin’s Laugh In در دهه شصت و جایزه اسکار گلدی هان برای فیلم Cactus Flower را به یاد بیاورند.
اوج موفقیت هنری گلدی هان شاید در فیلم کمدی "سرباز بنجامین" (Private Benjamin) در دهه هشتاد بود. این فیلم هاوارد زیف داستان جودی بنجامین را روایت می کند، زنی که رویای زندگی اش ازدواج با یک مرد حرفه ای است.
ولی وقتی آرزویش برآورده می شود شوهرش در شب عروسی می میرد و جودی تنها می ماند. بالاخره وی به ارتش می پیوندد تا دوره آموزشی را بگذراند، هر چند که در ابتدا افسر فرمانده او، همکارانش و خانواده اش او را از این کار منع می کنند. شاید پایان فیلم تکراری باشد، ولی هان در کل فیلم با بازی خود تعادل ایجاد می کند و واقعی بودن کاراکترش را به خوبی نشان می دهد.
در سال های اخیر صحبت هایی در مورد بازسازی این فیلم با بازی ستاره هایی همچون آنا فاریس و ربل ویلسون شده بود و با آنکه هر دوی این بازیگرها بسیار بااستعداد هستند، ولی نمی توانیم سرباز بنجامین را با بازی کسی غیر از گلدی هان تصور کنیم.
به یاد ماندنی ترین صحنه: ما بطور ویژه صحنه ای را دوست داشتیم که به بنجامین گفته شد باید آنقدر به دوره آموزشی ادامه بدهد که بالا بیاورد و او هم بلافاصله دقیقاً همان کار را کرد و انگشت در گلویش کرد و بالا آورد.
کاترین هپبورن در فیلم "بزرگ کردن بیبی" (1938)
از همان روزهای آغازین کمدی های اسکروبال با فیلم "در یک شب اتفاق افتاد" (It Happened One Night) – که بازی کلودت کولبرت در آن فیلم بسیار عالی بود – پویایی این نوع کمدی منوط به قرار گرفتن مردی معمولی در کنار زنی شاد و شنگول و حواس پرت و سر به هوا بود، و اگر بازی کاترین هپبورن در فیلم سینمایی "بزرگ کردن بیبی" (Bringing Up Baby) را در نظر بگیریم، این فرمولی است که امیدوار بودیم این ژانر بیشتر به آن رو بیاورد.
فیلم هاوارد هاکس بازیگری همچون کری گرنت را دارد که در نقش دیرین شناسی به نام دیوید بازی می کند که با کاراکتر سوزان (هپبورن)، خواهرزاده زنی ثروتمند، آشنا می شود و مایل است که این خانم در شب عروسی دیوید به موزه او مبلغ بالایی پول اهدا کند. به لطف وجود پلنگ مذکور در عنوان فیلم، داستان این کمدی پر از هرج و مرج است که کاملاً زندگی دیوید را زیر و رو می کند و باعث می شود که در این جریان، وی عاشق سوزان شود.
هپبورن در فیلم هایش همیشه نیروی کمیک قدرتمندی بوده که در چند تا از این کمدی ها با گرنت همبازی بوده و در بیشتر آنها با اسپنسر تریسی، شریک زندگی واقعی اش همبازی بوده، ولی حضور او در این فیلم و توانایی بی مانندش در کمدی فیزیکال و حس ماوراء طبیعی اش در زمان بندی، هیچ وقت بهتر از این نبوده است.
به یاد ماندنی ترین صحنه: وی در کل صحنه های فیلم "بزرگ کردن بیبی" عالی ظاهر شده، ولی شاید لحظه محبوب ما، زمانی باشد که او بدون هیچ دلیل خاصی، ادای صدای ساعت گویا را پشت تلفن در می آورد.
جودی هالیدی در فیلم" متولد دیروز" (1950)
ایده نوین قرار دادن کاراکتر معشوقه بلوند کودن محبوب فیلم های گانگستری در کانون داستان خود بطور رندانه ای مجاب کننده است، ولی قرار دادن جودی هالیدی با آن صدای جیغ مانندش در این نقش و عقب ایستادن واقعاً چیزی است که نبوغ این فیلم کلاسیک جورج چوکور را نشان می دهد.
در فیلم "متولد دیروز" (Born Yesterday) که بر اساس نمایشنامه ای به همین نام ساخته شده، بیلی (جودی هالیدی)، نامزد خام و بیسواد هری براک (با بازی برودریک کرافورد)، گانگستر احمق فیلم است و از آنجائیکه جودی بارها به هری نشان داده که چقدر بیسواد و احمق است (هر چند که خود هری نیز در حماقت و بیسوادی چیزی از وی کم ندارد)، هری تصمیم می گیرد که برای بیلی معلمی به نام پُل (با بازی ویلیام هولدن) استخدام کند.
ملاحت ذاتی هالیدی و زمان بندی شیطنت آمیز او باعث شده که سیر بیلی از بیسوادی به سمت هوشمندی و آگاهی از طریق کتاب ها و البته آبراهام لینکلن، چه او به هولدن برسد چه نرسد، یکی از ملایم ترین و در عین حال رضایتبخش ترین قصه های آزادسازی خویشتن باشد که دهه پنجاه توانسته برای بانوان پیشگام خود به ارمغان آورد.
جودی هالیدی جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را نیز برده است و این رهاوردی نادر برای یک نقش کمدی محسوب می شود، زیرا وی برای این جایزه با بت دیویس و گلوریا سوانسون رقابت می کرد.
به یاد ماندنی ترین صحنه: همه بازی های جین رامی که بیلی در همه آنها برنده می شد به یاد ماندنی بودند. در یکی از آنها حتی وی آهنگ "چیزی جز عشق نمی تونم بهت بدم، عزیزم" را زمزمه می کند، ترانه ای که در فیلم "بزرگ کردن بیبی" پخش شد.
هالی هانتر در فیلم "بزرگ کردن آریزونا" (1987)
زک اسنایدر درباره حضور هالی هانتر در فیلم سینمایی "بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت" می گوید: «باید برای هالی هانتر یه نقش می نوشتم و برام مهم نبود که چی باشه.» زک اسنایدر هر عیب دیگری هم که داشته باشد، حداقل سلیقه خوبی در انتخاب بازیگران زن دارد.
با آنکه هانتر بازیگر برنده اسکار است و ده ها سال بهترین بازی ها را از خود نشان داده است، ولی این روزها زیاد او را روی پرده سینماها به خصوص در آن نوع فیلم های کمدی که قبلاً بازی می کرد نمی بینیم.
در سالی که او از بازیگری کاملاً ناشناس به ستاره بدل شد دو فیلم از بهترین کمدی های دهه هشتاد را بازی کرد. وی نامزد جایزه اسکار برای بازی در نقش اول فیلم "اخبار تلویزیون" (Broadcast News) ساخته جیمز ال. بروکس شد، ولی بازی او در فیلم "بزرگ کردن آریزونا" (Raising Arizona) ساخته برادران کوئن حتی بهتر بود.
این فیلم که فیلم دوم برادران کوئن بود، کمدی سیاهی است درباره اِدوینا یا اِد (با بازی هانتر) که پلیس است و های (با بازی نیکولاس کیج) که بخاطر سرقت از بانک قبلاً زندانی بوده و حالا این دو با هم ازدواج کرده اند ولی نمی توانند بچه دار شوند، در نتیجه یکی از بچه های یک خانواده ثروتمند که پنج قلو به دنیا آورده اند را می ربایند، ولی همه چیز به خوبی و خوشی تمام نمی شود. این داستان که آمیزه ای از لونی تونز، فالکنر و پرستون استرجیس است، در نهایت به خاطر بازی فوق العاده هانتر موفق می شود. با آنکه او فیزیک و جثه کوچکی دارد، ولی بازی فوق العاده و فن بیان خوبی دارد. امیدواریم برادران کوئن نقش جدیدی برایش بنویسند.
به یاد ماندنی ترین صحنه: هر صحنه ای که در آن اِد گریه می کند، زیرا معدود بازیگرانی هستند که مانند هانتر این کار را خنده دار و در عین حال سوزناک انجام دهند.
دایان کیتون در فیلم "آنی هال" (1977)
اینکه چقدر درک وودی آلن از آنی هال همانی باشد که دایان کیتون به آن جان بخشید کاملاً قابل بحث است، ولی به ندرت بازیگر و کاراکتری داشته ایم که اینقدر همه جانبه در هم آمیخته شده باشند. شاید شگفت انگیزتر از این قضیه، آن باشد که این نقش کیتون را در خود حبس نکرد و در نتیجه آنی در این فیلم آنقدر واقعی است و آنقدر مانند یک انسان واقعی احساس می شود که ارجاع نقش های مشابه به آن غیرممکن می شود.
کیتون در فیلم "آنی هال" (Annie Hall) در مقابل حاضرجوابی های آلن واقعاً خنده دار ظاهر می شود، ولی مهمتر اینکه او در همه جوانبی که وودی آلن شاید آنها را در فیلمنامه اش نداشت، عالی ظاهر می شود. ما در واقع بیشتر در ذهن الوی (با بازی وودی آلن) هستیم، ولی کیتون آنقدر کامل و بی عیب و نقص آنی را جانبخشی می کند که گویی ما خودش را می شناسیم.
شاید بازی استثنائی کیتون در این فیلم کمدی همان نوع بازی ای باشد که وودی آلن همیشه دلش می خواست در فیلم های جدی اش ببیند. البته دلیل این قضیه شاید آن باشد که هر شوخی و جوکی همیشه چیزی جدی و واقعی در خود دارد و آنی هالی که کیتون ارائه می دهد، یکی از واقعی ترین کاراکترهایی است که تابحال خلق شده است.
به یاد ماندنی ترین صحنه: خرچنگ ها، زیرنویس ها، لحظات کلاسیک زیادی در این فیلم وجود دارد، ولی صحنه به یاد ماندنی از کیتون شاید صحنه برخورد اول او بعد از بازی تنیس باشد که همه ما مانند الوی بلافاصله عاشق آنی می شویم.
ایلین می در فیلم "برگی تازه" (1971)
این فیلم تولیدی پر از مشکل از کاتالوگ کوتاه کارگردانی ایلین می است (حداقل بازنگری ما چنین است) و اگر این چیزی باشد که از قصابی استودیوی فیلمسازی بر روی تدوین فیلم مانده، ما مایلیم که نسخه تدوین کارگردان را تماشا کنیم.
شاید یک دلیلش این باشد که بدین نحو می توانیم برداشت جدیدی از نگاه می به بازی خودش داشته باشیم و این در واقع همان چیزی است که دوستش داریم. ایلین می در فیلم کمدی "برگی تازه" (A New Leaf) نقش هنریتا، وارثه دست و پا چلفتی، شنگول و بی عرضه ای را بازی می کند و هنری (با بازی والتر ماتائو) به خاطر پول این خانم با او ازدواج می کند. هنریتایی که ایلین می به آن جان می بخشد، نقشی با کمدی فیزیکی بالا است.
وی عمل سوار شدن به یک خودروی اسپورت را تبدیل به شیرین کاری خنده داری می کند که نوعی ملاحت و در عین حال معصومیت در آن دیده می شود و این باعث می شود که همانجا یکی از طرفداران می بشوید، نه به این هدف که وی از نیت شوهرش بر قتل او جان سالم به در ببرد، بلکه به این خاطر که وی بتواند بر شوهرش پیروز شود. امیدوار بودیم که بیشتر شاهد بازی او باشیم تا بازی ماتائوی بدعنق و بداخلاق در نقش مردی عیاش، ولی نباید بازی بازیگری همچون ماتائو را نیز دست کم بگیریم.
به یاد ماندنی ترین صحنه: هنری: «خانم لوول لطفاً از خودتون برام بگین. از کارتون، امیدهاتون و رویاهاتون.» هنریتا: «من یه معلمم و کار میدانی هم انجام میدم و رساله می نویسم. امیدم اینه که نوع جدیدی از سرخس کشف کنم که هرگز توصیف یا دسته بندی نشده. نمی دونم رویای من چیه. فکر می کنین رویام همون امیدم باشه؟ خب، در هر صورت، این کار من و امید من بود، بجز رویام که ازش مطمئن نیستم.»
ملیسا مک کارتی در فیلم "جاسوس" (2015)
درست است که این فیلم تازه اکران شده، ولی همانطور که به اطناب نوشته ایم که چرا معتقدیم بازی ملیسا مک کارتی در فیلم "جاسوس" (Spy) به کارگردانی پل فایگ شایسته دریافت جوایز است، به نظرمان عادلانه آمد که آن را در این فهرست نیز قرار دهیم و بازی ملیسا مک کارتی را جزو بهترین بازی های کمدی توسط بازیگران زن بدانیم. مک کارتی قبلاً هم بازی برجسته ای در فیلم های "ساقدوش ها" (Bridesmaids) و "گرما" (The Heat) ارائه داده بود، ولی در فیلم "جاسوس" او استعداد زیادی از خود نشان داد.
مک کارتی در این فیلم نقش سوزان کوپر، تحلیلگر سازمان سیا را بازی می کند که مجبور می شود برای دستگیری یک قاچاقچی اسلحه وارد میدان شود. این فیلم شخصیت گستاخ و بی پروای مک کارتی که در فیلم های قبلی از او دیده بودیم را کنار می گذارد و به او شخصیتی غمگین، لگدمال شده و بدون اعتماد به نفس می دهد. البته این توصیفی مقدماتی از کاراکتر سوزان کوپر است.
با پیشروی داستان فیلم، او خودش را می یابد و جنبه های مختلف کاراکترش را آشکار می کند و پیوستگی شخصیتش را حفظ می کند و ما را در مسیر خود در یافتن اعتماد به نفس پس از چهل سال زندگی روی کره زمین همراه می کند.
به جهات مختلف این قضیه شاید استعاره ای بر مسیر حیرت انگیز مک کارتی در رسیدن به موقعیت یک مگا استار باشد و این که او می تواند همه این کارها را انجام دهد و در کل مسیر خنده دار و بانمک باشد نیز مسئله ای چشمگیر و قابل توجه است.
به یاد ماندنی ترین صحنه: لحظه ای که در داخل هواپیما مک کارتی با مهارت کامل 180 درجه برمی گردد و ادای یک بادی گارد بد دهن را در می آورد که به کاراکتر رینا (با بازی رز بایرن) به طرز خنده داری توهین می کند، شاید بهترین لحظه فیلم باشد.
الن پیج در فیلم "جونو" (2007)
همانطور که برای بیشتر فیلم های جشنواره ها اتفاق می افتد، فیلم "جونو" (Juno) از فیلمی غیرمنتظره در جشنواره تبدیل به نامزد جایزه اسکار شد و درست بعد از آن وارد دوره افول خود شد.
این فیلم که فیلم دوم جیسون رایتمن است و فیلم درخشان نویسنده آن یعنی دیابلو کودی است، خیلی هوشمندانه تر و غنی تر از آن چیزی است که بعضی از منتقدین به آن به خاطر دیالوگ ها و آهنگ هایش خرده می گیرند و تازه در مورد نقش کلیدی الن پیج در نقش جونو هنوز چیزی نگفته ایم.
این بازیگر جوان کانادایی نقش اول فیلم یعنی دختر نوجوان باهوشی که بطور ناگهانی باردار می شود را بازی می کند و تصمیم می گیرد که فرزندش را برای فرزندخواندگی به زوجی (با بازی جیسون بیتمن و جنیفر گارنر) بسپارد.
دیالوگ هایی که کودی برای این فیلم نوشته پر از ارجاع به فرهنگ عامه هستند و این نکته چیزی نیست که هر بازیگری به خصوص در این حجم از ارجاعات بتواند از عهده آن برآید و به نظر می رسد که این نقش برای الن پیج نوشته شده است و وی کاملاً از عهده جان بخشیدن به این نقش برمی آید، وی همیشه خنده دار و بانمک است و وقتی اعتماد او نسبت به پدرخوانده و مادرخوانده آینده فرزندش از بین می رود، قلبش می شکند و الن پیج به زیبایی این صحنه را به تصویر می کشد و در نهایت وزن تصمیم نهایی او است که فیلم را زیباتر می کند و اینکه در نهایت او متوجه می شود که پائولی را دوست دارد. کل تحسین و تمجیدی که از فیلم شده است، شاید واقعاً فقط به خاطر بازی استثنائی الن پیج باشد.
به یاد ماندنی ترین صحنه: ونسا: «پدر و مادرت حتماً الان نگران هستن که تو کجایی؟» جونو: «نه... منظورم اینه که الان باردارم. دیگه چه کار خطایی مونده که نکرده باشم؟»
رزالیند راسل در فیلم "منشی همه کاره او" (1940)
هیچکس بهتر از رزالیند راسل در نقش هیلدی جانسون، الگوی زن شاغل همه چیز دانِ حراف و وراج را در یک فیلم پیاده نکرده و این فیلم نیز نسخه بازسازی شده ای از فیلم سینمایی "صفحه اول" (The Front Page) بوده است.
"منشی همه کاره او" (His Girl Friday) ساخته هاوارد هاکس قصه هیلدی جانسون گزارشگر را روایت می کند که همسر سابقش (با بازی کری گرنت) او را از ازدواج با بروس (با بازی رالف بلامی) منصرف می کند تا سر کار گزارشگری برگردد و دوباره با وی ازدواج کند.
بازی راسل و ارتباط جادویی او با گرنت، باعث می شود که حسی شخصی، حرفه ای و رمانتیک به نقش او داده شود. راسل در این نقش انسجام و صلابتی عملی و حس شدنی ارائه می دهد، چیزی که بسیاری از بازیگران زمانش نمی توانستند از پس آن برآیند.
وی همچنین فن بیانی قوی داشت که باعث می شد در گفتگوها و بحث های شفاهی تند و نفسگیر، کم نیاورد. شاید بیشتر دیالوگ هایی که برای هیلدی جانسون نوشته شده انعکاسی از آن بوده که کاراکتر وی در فیلم "صفحه اول" در واقع مرد بوده است، ولی بازی ای که راسل ارائه می دهد کاملاً زنانه، هوشمند و جذاب است.
به یاد ماندنی ترین صحنه: بروس: «او مرد مناسبی برای تو نیست. دارم به چشم می بینم این قضیه رو. ولی یه جورایی ازش خوشم میاد. خیلی جذابیت داره.» هیلدی: «خب، جذابیتش طبیعی و ذاتیه. پدربزرگش یه مار بوده.»
مِگ رایان در فیلم "وقتی هری سالی را ملاقات کرد" (1989)
نمونه های اخیر فیلم های کمدی رمانتیک اغلب بیشتر جوک ها و شوخی ها را به بازیگر نقش اول مرد می دادند و نمی گذاشتند که بازیگر نقش اول زن سهمی از این جوک ها و شوخی ها داشته باشد، ولی باید بگوییم که در روزهای نخستین ظهور این ژانر، در واقع این موضوع اغلب اوقات برعکس بود.
ولی در فیلم "وقتی هری سالی را ملاقات کرد" (When Harry Met Sally) این مسئله را نمی بینیم و شاید این فیلم تنها فیلم کمدی رمانتیک تأثیر گذار در چند دهه اخیر و شاید بهترین آنها باشد. نورا افرون فیلمنامه این کمدی را نوشته و راب رینر آن را در اواخر دهه هشتاد کارگردانی کرده است.
بیلی کریستال نقش هری را بازی می کند و مگ رایان به سالی جان می بخشد و این زوج دوستی ای را آغاز می کنند که پس از سالها به رابطه ای رمانتیک ختم می شود و با آنکه این دینامیک و قصه کاملاً آشنا است، ولی در فیلم زمان زیادی به مگ رایان داده می شود تا از لحاظ کمدی شکفته شود و زمان کمتری به بیلی کریستال داده شده است.
با آنکه کاراکتر رایان در این فیلم در آغاز خشک و بدعنق است، ولی فیلمنامه افرون و بازی حیرت انگیز رایان باعث می شود که کاراکتر او لایه های بیشتر و بیشتری بگیرد و بسیاری از صحنه های خنده دار فیلم از حالت های عصبی و بداخلاق رایان و همچنین جذابیت ها و بامزگی های کریستال ناشی می شوند.
از وقتی که این فیلم ساخته شد، فیلم های کمدی رمانتیک زیادی سعی کردند که شبیه آن شوند، ولی هیچکدام تابحال موفق نبوده اند و دلیل عدم موفقیت بسیاری از آنها این بوده که بازیگری مانند رایان نداشته اند.
به یاد ماندنی ترین صحنه: صحنه معروف رستوران: "من از همونی که اون داره می خوام".
جنی اسلیت در فیلم "بچه بدیهی" (2014)
کمی زود است که بخواهیم بازی اسلیت در فیلم کمدی "بچه بدیهی" (Obvious Child) به کارگردانی و نویسندگی جیلیان روبسپیر را مورد قضاوت قرار دهیم، زیرا این فیلم هم مانند فیلم هایی مانند "نینوچکا"، باید سال ها بعد قضاوت شود، ولی اگر بخواهیم یکی از بهترین ها در میان خانم های بازیگر کمدی در سال 2014 را معرفی کنیم، جنی اسلیت انتخاب ما است. او هم تا حدودی مانند ایمی شومر است، بازیگری که تابوهای بازیگری زنان را می شکند و جنبه های متفاوت و متنوع زیادی از خود نشان می دهد.
در عین حال این فیلم دلگرم کننده نیز هست و جنبه های رمانتیک دوست داشتنی نیز دارد و با آنکه شاید کاراکتر جنی را خیلی ها دوست نداشته باشند، ولی بازی او فوق العاده است. اینکه فیلمی در مورد سقط جنین و تمام مسائل و حاشیه های حول و حوش آن باشد و در نهایت فیلم کمدی رمانتیک زیبایی نیز باشد چیز کمی نیست.
به یاد ماندنی ترین صحنه: اسلیت در این فیلم آنقدر خوب بازی کرده که می تواند تمام صحنه های کلیشه شده را تبدیل به صحنه هایی خنده دار و غیر تکراری کند.
اِما استون در فیلم "ایزی ای" (2010)
شاید این روزها اما استون را به عناوینی مانند مخاطب خاص مرد عنکبوتی، ستاره نمایش های موزیکال برادوی، منبع الهام وودی آلن و حتی نامزد جایزه اسکار بشناسیم، ولی پنج سال پیش اما استون با فیلم کمدی "ایزی ای" (Easy A) بود که معروف شد. با آن بعد از آن او در فیلم های بهتری بازی کرد، ولی هرگز تلاش او برای ارائه بازی فوق العاده به اندازه این فیلم حس نمی شد.
این فیلم که شباهت کمی به "حرف سرخ" (The Scarlet Letter) دارد داستان آلیو (با بازی اما استون) را روایت می کند، نوجوانی که عاشق کتاب خواندن است و بهترین پدر و مادر دنیا (با بازی استنلی توچی و پاتریشیا کلارکسون) را دارد و دروغ سفیدی درباره خودش در مدرسه می گوید و به این دروغ ادامه می دهد تا اینکه خودش را در کانون یک رسوایی می یابد که باید راهی برای خروج از آن بیابد. در اواخر فیلم، داستان دیگر از جنبه موضوع کم می آورد و از جذابیت آن کاسته می شود، ولی بازی استون در کل فیلم گیرا است.
وی در عین حال هم بیشتر از هم سن هایش می فهمد و هم نوجوانی دست و پا چلفتی و چشم و گوش بسته است و بازی استون طوری است که گویا زاده شده تا نقش اول این فیلم را بازی کند و ما را تا حدودی به یاد هپبورن و لوسیل بال می اندازد.
به یاد ماندنی ترین صحنه: صحنه ای که استون با آهنگ Pocketful Of Sunshine از ناتاشا بدینگفیلد همخوانی می کند.
کریستن ویگ در فیلم "ساقدوش ها" (2011)
این باور غلط که بازیگران خانم نمی توانند خنده دار باشند، در فیلم سینمایی "ساقدوش ها" (Bridesmaids) ساخته پل فایگ، کاملاً نقض شده است و مشخصاً می بینیم که بدون وجود بازیگر کمدی آقا این فیلم واقعاً خنده دار از آب درآمده و در صدر بازیگران کمدی خانم این فیلم کریستن ویگ قرار دارد که سهم بسیاری از صحنه های خنده دار را نیز دارد. البته شوخی ها نیز کاملاً لحظه ای و در شرایط خاص و در مورد واقعیت های کاراکتری هستند که قرار بوده بی عیب و نقص نباشد و در عین حال خنده دار و الهام بخش باشد.
ویگ که در نوشتن فیلمنامه این کمدی با انی مومالو همکاری داشته، همه این ویژگی ها را دارد و کاراکتر آنی واکر که او به آن جان می بخشد، هم جذاب است و هم طناز. نقش کریستن ویگ در این فیلم نقشی است که روی آن کار شده و بهتر از هر فیلم دیگری روابط خانم ها و درام های جدی پشت آن را به نمایش می گذارد.
در واقع، تنها مشکل اینجاست که ببینیم بالاخره می خواهیم بهترین دوست آنی باشیم یا دشمن خونی او یا شاید خود آنی باشیم. بازی جذاب و فراموش نشدنی کریستن ویگ در این فیلم باعث می شود که هر سه این گزینه ها کشش مساوی برای بیننده داشته باشند.
به یاد ماندنی ترین صحنه: این فیلم پر از صحنه های به یاد ماندنی است، ولی صحنه گفتگوی بین کریستن ویگ و رز بایرن در حد شاهکار محسوب می شود.
ریس ویتراسپون در فیلم "انتخابات" (1999) و "بلوند قانونی" (2001)
متأسفانه ریس ویتراسپون بعد از فیلم قوی و تحسین شده "وحشی" (Wild)، تابستان امسال فیلم "تعقیب آتشین" (Hot Pursuit) را بازی کرد که فیلم خوبی نبود و تعجب همگان را با انتخاب چنین فیلمی برانگیخت، زیرا وی حرفه بازیگری اش را به عنوان یکی از مستعدترین بازیگران کمدی بعد از ساندرا بولاک حدود نیم دهه قبل آغاز کرده بود.
فیلم سینمایی "انتخابات" (Election) فیلمی کمدی درباره تریسی (با بازی ریس ویتراسپون) نوجوانی بسیار جاه طلب در مقابل معلمی به نام جیم مک الیستر (با بازی متیو برادریک) است که می خواهد در انتخابات مدرسه پیروز شود.
با آنکه بازی ویتراسپون در این فیلم کاملاً فکر شده و تمام حرکاتش تمرین شده بود و یکی از بهترین بازی های وی محسوب می شد، ولی این فیلم در زمان خودش چندان به چشم نیامد، ولی تبدیل به سکوی پرتابی در طول حرفه بازیگری او شد.
دو سال بعد وی با نقشی کاملاً متفاوت در فیلم بلوند قانونی (Legally Blonde) ظاهر شد، فیلمی که نسخه مدرن و قرن بیست و یکمی فیلم "متولد دیروز" (Born Yesterday) بود و در آن فیلم ویتراسپون نقش ال وودز، دختر کودن باربی مانند و کوته فکری را بازی می کرد که در دانشکده حقوق هاروارد ثبت نام می کند.
با آنکه این فیلم بی عیب و نقص نبود، ولی کاملاً فمینیست بود و بازی ویتراسپون در این فیلم نه تنها واقعاً خنده دار بود، بلکه وی در آخر این فیلم نه تنها مرد رویاهایش را پیدا کرد، بلکه هدف زندگی اش را نیز یافت.
به یاد ماندنی ترین صحنه: حالت های چهره ویتراسپون در این فیلم از جمله اخم های گیج و سردرگم و حرف هایی که گاهی روی فیلم روایت می کند، شاید از خنده دارترین لحظه های فیلم بودند.