احمدرضا عابدزاده با 50 سال سن، بزنیم به تخته آمادگی بدنی بیست ساله ها را دارد و دلیل اصلی این سرحالی و قبراقی فیزیکی چیزی جز ورزش کردن نیست. به عابدزاده می گوییم مردم دوست دارند بدانند یک روز کامل شما چطور می گذرد. احمدرضا جواب می دهد؛ یک روزم کجا؟ در تهران یا در شمال یا آمریکا؟» می پرسیم مگر فرقی هم دارد؟ لبخندی می زند و می گوید: «معلوم است که فرق دارد. من هر روز ساعت 6 یا 7 از خواب بیدار می شوم و بیست دقیقه نرمش یا پیاده روی می کنم.
اگر تهران باشم، صبح را می گذارم برای انجام کارهای شخصی و پیگیری کارهای تجاری ام. ظهر به خانه بر می گردم و ناهار می خورم و بعد از ناهار، کمی استراحت می کنم و حوالی ساعت سه و نیم برای تمرین می آیم باشگاه.
تا هفت وزنه می زنم، با دستگاه تمرین می کنم و هر قوت از ورزش خسته شوم، می روم استخر برای شنا (با خنده می گوییم جدی ترین ورزش برای ما هفته ای نیم ساعت شناست، آن وقت شما از ورزش که خسته می شوی برای استراحتی می روی شنا؟) عابدزاده لبخند شیطنت آمیزی می زند و می گوید؛ «خب، شما که عابدزاده نیستید، من عابدزاده ام. شما همین که قلیان یا سیگار نکشید، کار بزرگی کرده اید!»
احمدرضا ادامه می دهد؛ «بعد از ورزش و شنا هم می روم خانه، یک شام سبک می خورم و معمولا قبل از ساعت ده و نیم هم می خوابم. اما اگر شمال کشور باشم. صیح می روم لب دریا برای دویدن، نزدیک ظهر می روم رستوران خودم تا غروب هستم و کمی که سرم در رستوران خلوت شد، می روم ورزش و دوباره موقع شام بر می گردم محل کارم. آمریکا هم که باشم اصلا قصه فرق می کند. آنجا صبح شاگرد دارم باید تا ساعت 11 شاگردان خصوصی ام را تمرین بدهم. صبح ها مربی هستم و عصرها هم برای خودم تمرین می کنم اما ساعت غذا و خوابم به هم نمی خورد و نمی گذارم سیستم بدنی ام با دیر خوابیدن و دیر از خواب بیدار شدن آسیب ببیند.»
محل ملاقات با جناب عقاب
تشریف بیاورید متل قو، بالای سر
به عابدزاده می گوییم با این برنامه فشرده تمرینی نکند می خواهید دوباره به فوتبال برگردید و دروازه بانی کنید... عقاب که متوجه شوخی ما شده، جواب می دهد؛ «برای تیم مجله شما می خواهم در خط حمله بازی کنم!» تا عقاب عصبانی نشده و ما را به چنگال نگرفته، می خندیم و ادامه می دهیم؛ نه، واقعا با این برنامه فشرده، فرصتی برای دیدار با دوستداران خود دارید به هر حال خیلی ها دوست دارند شما را از نزدیک ببینند و عکس یا امضایی بگیرند. برای آنها تایم نمی گذارید؟
احمدرضا بعد از مکث نسبتا طولانی می گوید؛ «خب، تشریف بیاورند مثل قو، رستوران در خدمت باشم. به سلمانشهر که رسیدند، از هر کسی بپرسند فست فود عابدزاده کحاست، راهنمایی می کنند. قدم شان بلای سر.» وسوسه می شویم این دفعه در متل قو سری به محل کسب و کار احمدرضا بزنیم. می پرسیم احمدآقا، مگر همیشه خودتان در رستوران هستید؟ «اگر شمال باشم، هستم. ساعت های شلوغ و پرمشتری که حتما هستم چون می دانم خیلی ها می آیند ه خودم را ببینند و به همین دلیل ترجیح می دهم به جای تفریح لب ساحل، مغازه باشم. برای تمرین هم ساعت های خلوتی فست فود را انتخاب می کنم.»
احمدرضا از لیست قیمت رستورانش دفاع می کند
من که نمی توانم غذای بی کیفیت به مردم بدهم
از احمدرضا عابدزاده منوی رستوران و لیست قیمت غذاها می پرسیم. بهانه مان هم مشخص است؛ «مردمی که می خواهند برای ملاقات با عقاب به فست فود شما بیایند، چقدر باید برای یک شام یا ناهار هزینه کنند؟ مثلا یک خانواده سه نفری چقدر باید بپردازد؟»
عابدزاده جواب می دهد؛ «قیمت ها مناسب است. نسبت به تهران و حتی رستوران ها و فست های اطراف خودمان، قیمت ها تند نیست. البته مواد غذایی درجه یک به مردم می دهیم. به هرحال من که نمی توانم غذای بی کیفیت به مردم بدهم. طرف فردا می رود برای چهار نفر تعریف می کند، رفتیم مغازه احمدرضا فلان موارد غذایی اش درجه دو بود یا غذایی که خوردیم، کیفیت نداشت. مشتری های من گذری نیستند و هر کس یک بار باید فست فود ما، مشتری دائمی می شود. مشتری دائمی را هم کیفیت غذا راضی نگه می دارد. قیمت شاید برای مشتری گذری مهم باشد اما برای مشتری ثابت، کیفیت مهم است.»
دست روی نقطه حساس عقاب
قلیان؟ در رستوران من؟
آنهایی که احمدرضا را می شناسند، می دانند او چقدر از سیگار و دود متنفر است. همین موضوع را سوژه می کنیم و می گوییم خیلی ها وقتی می آیند شمال، دوست دارند تفریح کنند و قلیان بکشند... چرا در رستوران خودتان قلیان سرو نمی کنید؟ با عصبانیت می گوید؛ «قلیان، در رستوران من؟ از این خبرها نیست. شما اگر می خواهی قلیان بکشی رستوران من نیا!»
وقتی از خنده های ما متوجه می شود شوخی کردیم و سر به سرش گذاشتیم، خودش را جمع و جور می کند و می گوید؛ «از دود متنفرم، چه سیگار و چه قلیان. به خدا ادا نیست. دود سیگار حالم را به هم می زند. بوی سیگار که به من می خورد، جلوی اشتهای من را می گیرد. چنان به دود سیگار حساسیت دارم که اگر یک نفر یک ساعت قبل از مواجه شدن با من، سیگار کشیده باشد، بعد از یک ساعت هم که پیش من بیاید، بوی سیگار را حس می کنم. خیلی ها به من گفتند جای فست فود رستوران سنتی افتتاح کن ولی فکر این که حتی یک مشتری بیاید و قلیان بخواهد یا بعد از غذا بگوید زیرسیگاری بیاورید تا حتی در فضای باز رستوران سیگار بکشد هم عذابم می دهد.»