وضعیت ستاره گریزی در دهه 60 ؛

چرا "فردین" و "ملک مطیعی" را به سینما راه ندادند؟

هفته نامه تماشاگران امروز , 29 خرداد 1395 ساعت 11:35

معاون بین الملل سینمای فارابی در دهه 60 از تندروهای آن دهه دفاع می کند. در حالی که می گوید محمد خاتمی، وزیر ارشاد وقت خودش از همه تندروتر بوده.


به گزارش ایران خبر، معاون بین الملل سینمای فارابی در دهه 60 از تندروهای آن دهه دفاع می کند. در حالی که می گوید محمد خاتمی، وزیر ارشاد وقت خودش از همه تندروتر بوده. صحبت های ایرج تقی پور را درباره بیک ایمانوردی، ایرج قادری، جمشید هاشم پور، سوسن تسلیمی، کیمیایی، مهرجویی و... بخوانید. 

تعطیلی سینماها و دعواهایی که در سال های پایانی دهه 50 و بعد در دهه 60 بر سر بود و نبود سینمای ایران شاهد بودیم موضوع تازه ای نیست. اما ادعاهایی که حسین فرح بخش، کارگردان و تهیه کننده سینما اخیرا مطرح کرده موج جدیدی راه انداخته است. جنجال تازه ای درباره اختلافات و تندروی های دهه های قبل و اتفاقات عجیبی که آن دوران افتاده است.

فرح بخش از سختگیری ها و محدودیت های مدیران سینمای دهه 60 روایت عجیبی نقل می کند. او وقتی می خواهد از وضعیت ستاره گریزی و خشونت مدیران آن دوران سینما مثالی بیاورد، می گوید: «آقایان بهشتی و انوار وقتی دیدند هاشم پور به قول معروف گل کرده و در میان مردم به محبوبیت بسیار زیادی رسیده، او را با یک تهمت اخلاقی که هیچ گاه هم ثابت نشد، ممنوع الکار کردند. این اتفاق باعث شد عبدالله علیخانی برای اعتراض، به ارشاد برود و آنجا بود که فیض الله عرب سرخی در حضور آقای انوار و بهشتی به این تهیه کننده سینما شلاق زد».

نکته این است که امروز از بهشتی، مدیرعامل وقت بنیاد فارابی و فخرالدین انوار، معاونت سینمایی وزارت ارشاد آن روزها، تا عرب سرخی مسوول حراست وزارت ارشاد، همه جزو اصلاح طلبان محسوب می شوند. وقتی برای پیگیری این ماجرا سراغ محمد بهشتی می رویم ایرج تقی پور را به عنوان یک شاهد بی طرف معرفی می کند. تقی پور آن سال یکی از کارشناسان بنیاد سینمایی فارابی و شاهد همه این دعواها و اختلاف ها بوده است. او خودش بعدها تهیه کننده معروفی شد که اصغر فرهادی اولین فیلم سینمایی اش یعنی «رفص در غبار» و «شهر زیبا» را با او ساخت. تقی پور حالا در بخش بین الملل سازمان سینمایی مسوولیت دارد و در این گفت و گو از آن دعواهای بزرگ سال های دهه 60 گفته است.
 
فردین و ملک مطیعی را به سینما راه ندادیم چون می خواستند سوپراستار باشند

ایرج تقی پور
آقای محمد بهشتی گفتند برای قضاوت بی طرفانه بین ایشان و آقای علیخانی بهتر است روایت شما را بشنویم.
راستش درباره این دعوا و مساله شلاق و اینها، اول باید یک سوال از چند نفر مثل فیض ا... عرب سرخی و... بپرسم.

البته ما می خواهیم کلی تر سوال کنیم. به نظرمان این دعوا بین دو طرز تفکر است. بین دو نگاه سینمای ارزشی و سینمای صنعتی.
این تعبیر به نظرم خیلی غلط نیست.

ولی مدیریت آقایان انوار و بهشتی در آن زمان باعث شده خیلی از هنرپیشه ها حذف شوند.
ببینید شما دارید با من درباره دهه 60 صحبت می کنید. یعنی درباره 30 سال قبل و درست بعد از انقلاب اسلامی. انتظار دارید هنرپیشه های فیلم های فارسی باز هم بتوانند بازی کنند؟

تا قبل از سال 61 اینها اجازه بازی داشتند. چه اتفاقی افتاد که بعد از آن ستاره ها دیگر اجازه بازی نداشتند؟
اجازه ای هم که داشتند اجازه برگرفته از اوضاع اجتماعی نبود. اگر هم بود، ناشی از آن تلاطمات اول انقلاب بود. من یادم است سال 58 که لانه جاسوسی اشغال شده بود، هنرمندان سینما مثل آقای منوچهر وثوق و بسیاری از خانم های بازیگر و... به طرفداری از دانشجویان خط امام برای تظاهرات مقابل لانه جاسوسی آمده بودند. شما وقتی الان چنین چیزی را می شنوید تعجب نمی کنید؟ تعجب نمی کنید که مثلا خانم فروزان به طرفداری از دانشجویان خط امام تظاهرات کند؟ اینها آن افت و خیزهای اول انقلاب بوده.

در همان دوره برای خیلی از نهادهای دیگر تعیین تکلیف شده بود. اگر اینها این همه مشکل داشتند قوه قضاییه وقت یا کمیته های انقلاب با آنها برخورد می کرد. مثل خیلی از افرادی که در دادگاه های انقلاب برای اعمال مجرمانه شان محاکمه شدند یا تصمیمات دیگری که آیت ا... خلخالی گرفتند. حتما تخلفی نداشته اند که محاکمه نشده اند؟

این حرف تا حدودی دست است. ولی یک عده ای (مثل آقایان انوار و بهشتی) آمده بودند و به اینها گفته بودند سینما را درست کنید. اینها هم گفته بودند ما اهل برنامه هستیم و با برنامه می خواهیم سینما را درست کنیم. در آن شرایط جایی برای ستاره سازی در سینما نبود. بخشی از سیاست ها ناشی از میل و رفتار مدیران سینما بود و بخش زیادی هم متاثر از اوضاع اجتماعی بود. این دو دست به دست هم داد و آن وضعیت را به وجود آورد. من انکار نمی کنم که آقایان انوار و بهشتی و بقیه دوستان از جمله خود من با ستاره سازی مخالف بودیم، چون این کار را خلاف منویات جمهوری اسلامی می دانستیم.

مسوولیت شما در آن دوره چه بود؟
کارشناس بین الملل بنیاد فارابی بودم. بنیاد فارابی یک مدیرعامل و دو سه رییس داشت و مجموعه آدم هایی که عملا بنیاد را اداره می کردند آنجا بودند.
 
فردین و ملک مطیعی را به سینما راه ندادیم چون می خواستند سوپراستار باشند

احمد نجفی در یک مصاحبه گفته بود برای اینکه فردین بازی کند از نهادهای مذهی و چهره های برجسته ارزشی در قم برایش نامه گرفته بودند، ولی محسن مخملباف آن مجوز را پاره کرد و گفت اجازه نمی دهد یکی مثل فردین روی پرده سینما برود. این حرف درست است؟

این اتفاق افتاده و درست است. فقط هم در مورد فردین این طور نبود. ملک مطیعی هم در خاطراتش می گوید که یک آقایی که بیشتر کار تلویزیونی می کرد- فکر می کنم منظورش آقای «ک» هنرمند سرشناس تلویزیون و سینما است- گفته بود اگر ملک مطیعی بخواهد بیاید بعد از انقلاب در فیلم های انقلابی ما بازی کند من بازی نمی کنم. 

فقط این نبود که میل شخصی آقای بهشتی یا آقای انوار در برخوردهای سختگیرانه و حذفی موثر باشد؛ یک جریان اجتماعی وجود داشت که فکر می کردند سینما باید از آلودگی ها پاک شود. فکر می کردند تلویزیون و سینما همان طور که امام گفته بود، دانشگاه است و جنبه های تعالی سینما بیشتر برای شان اهمیت داشت تا سرگرمی آن.

این را یادتان باشد ستاره های سینما الزاما آدم های خوش نامی نبودند. بعضی های شان با اینکه انسان های دوست داشتنی ای بودند اما در قبل انقلاب و در فیلم فارسی ها نقش هایی بازی کرده بودند که بعد از انقلاب به عنوان ضدارزش محسوب می شدند و بازی این هنرمندان را نماد آن ابتذال در سینما قبل انقلاب می دانستند.

آقای ملک مطیعی، آقای بیک ایمانوردی و خیلی های دیگر ستاره های فیلم فارسی ها بودند که برچسب ابتذال روی شان خورده بود. توقع جمهوری اسلامی از سینما توقعی بود که اینها در آن کانسپت، خوش نام به حساب نمی آمدند. حتی آقای فردین نزد مردمی که جو انقلاب را به دست گرفته بودند خیلی خوش نام نبودند. فرض کنید آقای بهشتی موافق آقای فردین بود، چه باید می کرد؟

می شد مدیریتش کرد. بالاخره فردین خیلی هم فیلم های بدی بازی نکرده بود. اینکه دو دهه انتظار بکشد و آخرش در حسرت بازی بمیرد، به نظرتان بی انصافی نیست؟
من می دانم در یک جلسه آقای بهشتی به آقای فردین گفته بودند که فعلا اوضاعی نیست که در آن فردین بتواند با هویت سوپراستاری اش فیلم بازی کند؛ بنابراین عجالتا زمان مناسبی نیست، بگذارید زمان بگذرد. او تلاشش را کرد اما امکان بازی کردنش در دهه 60 وجود نداشت. زمان که گذشت، یک به یک برای بعضی ها ورق برگشت. خب حالا اینکه یک عده می گویند آقای ضرغامی وقتی مسوول بود مجوز بازی ایرج قادری را داد، این طور نیست؛ باید چند سالی می گذشت که گذشت و به طور طبیعی نوبت به آقای ضرغامی رسید.

من یادم است که آقای ایرج قادری در همان سال های اول دهه 60 آمد وسط ساختمان امور سینمایی ایستاد و با صدای بلند گفت من اشتباه کردم. بگذارید به سینما برگردم. طنین صدایش آدم را خرد می کرد ولی جو، جوی نبود که ایرج قادری بتواند بازی کند. فقط هم در اختیار آقای انوار نبود که اجازه کار به این افراد بدهد. آن جو، این تصمیم ها را بر نمی تابید. البته این را هم قبول دارم که هم آقای انوار و هم آقای بهشتی و هم همه ما مخالف بازگشت شان بودیم.
 
فردین و ملک مطیعی را به سینما راه ندادیم چون می خواستند سوپراستار باشند

محمد بهشتی
در این کسب تجربه خیلی ها قربانی شدند.

آیا باید بیشتر از این قربانی می شدند؟ ممکن بود این تجربه اتفاق نیفتد و همه قربانی شوند. آیا اگر سینمایی را که در آن تولید نبود و فیلم های درجه دو و سه آمریکایی و ایتالیایی پخش می شد و... ادامه می دادیم تعداد بیشتری قربانی نمی شدند؟ آیا این جوانانی که در آن به وجود آمدند فرصت عرض اندام پیدا می کردند؟

الان فقط شما آن طرف را نبینید؛ سوسن تسلیمی، نادیا گلچین، فریماه فرجامی، حتی بیژن امکانیان و اکبر عبدی و خیلی های دیگر، همه یک دوره های ممنوع التصویر شدند. حتی درباره جمشید آریا گفته بودند نباید با اسم «آریا» فیلم یازی کند! اینها سختگیرانه است دیگر!
سوسن تسلیمی چه مشکلی داشت، چه کسی مانع کارش شده بود؟ خودش ول کرد رفت. اینجا که خیلی هم روابط خوبی داشت و مورد احترام بود. خودش تصمیم گرفت برود آن طرف و هر چیزی دلش خواست بگوید. او که دیگر جلوی چشم خود ما بود و من می دیدم که خیلی هم تحویلش می گیرند. چه کسی برای خانم فریماه فرجامی مشکل تراشید که نتواند بازی کند؟ مدیریت سینمای کشور؟ چه کسی مانع کار ایشان شد؟ ایشان خودشان در زندگی شخصی شان به شرایطی رسیدند که دیگر از بازیگری دور شدند. دیگر اشتباهات زندگی شخصی این آدم ها را که نباید بیاندازید گردن بهشتی و انوار. به مدیران سینمایی که ربطی نداشت بعضی از این دوستان نتوانستند بازی کنند.

جمشید آریا چطور؟ بنده خدا حق بازی نداشت چون می گفتند چرا فامیلی ات آریاست!
آقایان مسوول بعد از انقلاب در سال 62 فکر می کردند ستاره زدایی در سینما، یا حداقل از سینمای قبل از انقلاب، راه درستی است اما در سال 67 دیگر فکر نمی کردند که این راه درستی است. در سال 62 به جمشید آریا گفتند که اسم شما یادآور یک سوپراستار دوران ستم شاهی است. من نمی دانم شما چند سال تان است. این دوران ستم شاهی را یادتان نمی آید. رژیم پهلوی سال 62 منحوس و بدنام بود. بابا مردم از رژیم متنفر بودند که انقلاب کردند. می خواستند آن شرایط منحوس تغییر کند. الان را نبین که یک عده اینقدر بد رفتار کرده اند که حالا ما باید به چنین سوال هایی جواب بدهیم. واقعا در شرایط آن زمان، ستاره های فیلم فارسی ها ضدارزش بودند! آن زمان جمشید آریا یادآور خاطرات رژیم منحوس پهلوی به حساب می آمد. می گفتند برو با اسم خودت بازی کن. 

درباره فردین گفتند یک مدتی صبر کن، که خودش هم قبول کرد فردین ممنوع الکار نبود. رییس اتحادیه سینمادارها بود. کار می کرد، رفت و آمد می کرد و...

ولی همان زمان برخوردها دوگانه بود. امثال متوسلانی هیچ وقت این محدودیت را نداشتند.
همین است دیگر سوال همین است دیگر. یک اشخاصی یادآور موضوعاتی در قبل از انقلاب بودند. این را با جو سال 62 بسنجید، نه با جو امروز. آقای متوسلانی یادآور چنین چهره ای نبود. آقا جمشید آریا فقط باید اسمش را عوض می کرد. آقای قادری، ملک مطیعی و بیک ایمانوردی هم نمی توانستند بازی کنند.

ببینید، رک و راستش این است که آنها فیلم های صحنه دار بازی کرده بودند و نمی توانستند در شرایط بعد از انقلاب بازی کنند. تازه فردین که رفتار شخصی اش در فیلم ها مشکلات اخلاقی نداشت، یا جمشید آریا که از این مشکلات نداشت هم، برگشت شان در شرایط بعد از انقلاب سخت بود، چه برسد به آنهایی که این برچسب روی پیشانی شان خورده بود. بالاخره این دوستان امامزاده که نبودند. مردم هم تصاویر یادشان بود و مدیریت سینمایی نمی توانست بگذارد اینها برگردند. اگر بر می گشتند، نمی گفتند ابتذال به سینما برگشته؟ خب این را از مردم بپرسید که چرا انقلاب کردند.
 
فردین و ملک مطیعی را به سینما راه ندادیم چون می خواستند سوپراستار باشند

فریماه فرجامی
باید این را بپذیریم که یک سری قربانی داشته ایم.

بالاخره یک روزی مردم باید این رژیم را بر می داشتند. وقتی این اتفاق بزرگ رخ می دهد ممکن است در حق چهار نفر هم جفایی شود، اما در نهایت برآیندش مهم است که آن هم سود برای همه ملت بود.

آن زمان آقای محمد خاتمی با تصمیم گیری های اینها موافق بودند؟
آقای خاتمی تندروتر از همه اینها بود. در آن فضای دهه 60 شرایط خیلی با امروز فرق داشت. مواضع شکل دیگری داشتند. اما شما امروز می خواهید درباره آن جو نظر بدهید. بعد از انقلاب ما صدتا صدتا نامه به جشنواره ها می نوشتیم تا فیلم های مان را به جشنواره های بین المللی راه بدهند اما کسی باورش نمی شد که ایران فیلمی داشته باشد که بخواهد به جشنواره ها بفرستد. آن زمان فقط هم نامه بود. آنقدر نامه می نوشتیم که اندازه نداشت. یک روزی بالاخره یکی دو جشنواره لطف کردند فیلم های ما را پذیرفتند. فیلم «ناخدا خورشید» آقای تقوایی اولین فیلم بین المللی سینمای بعد از انقلاب شد. این فیلم در لوکارنو، پلنگ برنز گرفت. ما اصلا خودمان باور نمی کردیم. آقای شجاع نوری رفتند این جایزه را گرفتند آوردند. در راه هم تمام تلاش شان این بود که جایزه نشکند و آخر هم دُمش شکست و...

وقتی آقای بهشتی در جلسه معاونین وزارت ارشاد این خبر را گفت، آقای خاتمی گفت این جایزه ها سیاسی است. اینها می خواهند ما را با چنین جوایزی گول بزنند. کسی امروز اینها را باور نمی کند. این حرف ها قطعا برای تان عجیب است اما اینها واقعیت های دهه 60 بود.

الان اگر آقایان انوار و بهشتی بخواهند به عقب برگردند شاید کیارستمی و مهرجویی را هم از خودشان ندانند.
این سوال های شما من را ناراحت می کند. آقای مهرجویی روی چشم آقای بهشتی جا داشت. آقای کیارستمی هر لحظه اراده می کرد صاف به اتاق آقای محمد بهشتی می رفت. آقای کیمیایی روی چشم آقای بهشتی جا داشت ما جرات نداشتیم حتی ماشین های اداره را به حیاط فارابی بیاوریم. آقای کیمیایی با جگوارش به راحتی داخل حیاط می آمد. او تنها کسی بود که این اجازه را داشت.

ولی با فیلم سازهای سیمای بدنه خوب نبودند. مثلا آقای فرح بخش و شایسته و...
اینها از سال های دهه 60 به بعد آمدند. قبل از انقلاب که فیلمساز نبودند. بعد هم فیلم های آقای فرح بخش در درجه بندی فیلم های خوب اینها جایگاه والایی نداشتند. مدیران سینمایی به تعالی سینما فکر می کردند و به فیلم ها، رده های الف، ب یا جیم می دادند و منظورشان حمایت از سینمای متعالی بود که فیلم های فرح بخش جزو آنها نبود.

آقای فرح بخش فیلم رده ج می ساخت. به همین دلیل هم به او اجازه اکران گسترده و طولانی در تهران نمی دادند. خودش هم می گوید که پول فیلمش را در شهرستان ها در می آورده. آقایان بهشتی و انوار می دانستند فرح بخش پولش را در شهرستان در می آورد. فکر می کنید برای شان کاری داشت که اجازه اکران فیلم فرح بخش را در شهرستان ها هم ندهند؟

واقعا برای آقای علیخانی شلاقی در کار بوده؟
من رویم نمی شود بگویم. یک جانبه به قاضی رفتن بد است. بالاخره اول انقلاب شرایط فرق داشت. شرکت های آمریکایی و نمایندگانشان رفته بودند و کپی ها مانده بودند. عده ای هم از وجود اینها سوءاستفاده می کردند. دوستان در امور سینمایی به این نتیجه رسیده بودند که یکی از شیوه ها برای رشد سینمای ملی، جمع کردن ناگهانی کپی های بدون صاحب است.

رفته بودند که فیلم ها را به همان شیوه ای که همه می دانند، جمع آوری کنند، از آقای علیخانی چند فیلم خارجی گرفته بودند که ظاهرا بخش های صحنه دار هم داشته. ایشان می گوید من نمی دانستم اینها چه فیلم هایی است. بعد که گفتند این فیلم ها لُختی است، به شوخی سر به سر قاضی گذاشته و گفته من مشکل دارم، اینها را دکتر برایم تجویز کرده. شما جو اول انقلاب را به خاطر بیاورید. من در سال 1360 به عنوان سرپرست آرشیو فیلم تلویزیون به دادسرای منکرات رفتم و در آنجا محاکمه شدم. 

اتهامم این بود که چرا فیلم «در سیرک»، ساخته برادران مارکس در سال 1939 را به کسی با دستور اداری، امانت داده بودم. فیلمی که همه می دانند چیست. حتی در محاکمه، برادران مارکس کمونیست تلقی شده بودند که کم کم داشت پای مسائل عقیدتی هم به میان می آمد. بعد آقای علیخانی انتظار دارد که به خاطر فیلمی که در دفترش پیدا کردند محاکمه نشود و شلاق نخورد؟
 
فردین و ملک مطیعی را به سینما راه ندادیم چون می خواستند سوپراستار باشند

رقص در غبار
چرا آقای عرب سرخی، مسوول اجرای حکم بوده؟
اینها دو موضوع جدا از هم است. یکی ادعای شلاق خوردن در وزارت ارشاد است و دیگری حکم قاضی برای شلاق زدن به جناب آقای علیخانی. ادعا این است که در اتاق حراست هم شلاق خورده اند. که این را باید از جناب عرب سرخی پرسید. من غیر از ادعای آقای علیخانی، چیزی نشنیده ام. 

آقای عرب سرخی رییس حراست وزارت خانه بود. آقای حیدریان مدیر کل نظارت و ارزشیابی بود و این دو نفر طراح و مجری آن ماجرا بودند. یک عده به بعضی فیلم های بدون صاحب قبل از انقلاب دسترسی داشتند و برای آنها پروانه می گرفتند و نمایش می دادند. از بین این فیلم ها و گاهی تقلب هایی برای درست کردن برگه های خرید رویالتی (خرید اجازه نمایش فیلم از مالک اصلی) احتمالا چیزی هم در می آمد که حاصلش می شد برخوردهای انقلابی مثل آنچه با آقای علیخانی شده.

مساله ای که آقایان فرح بخش و علیخانی می گویند بیشتر این است که الان آقایان بهشتی و انوار ژست روشن فکری می گیرند، با اینکه اینها یک دوره ای مامور تصفیه بوده اند و نباید این دوره را یادشان برود.
هیچ کدام یادشان نرفته. آقای انوار تندروتر و آقای بهشتی معتدل تر بودند. اینها یک تندروی هایی هم داشته اند. خودشان هم قبول دارند. من هم قبول دارم. الان هم حاضر هستند به این تندروی ها اذعان کنند. من هم اگر تندوری داشته ام اذعان می کنم.

آقای خلخالی هم دلسوز انقلاب بودند ولی تند رفتند.
حاصل تندروی های آقای خلخالی چه بود؟ حاصل تندروی های اینها چه بود؟

بالاخره اینها هم در حوزه مسوولیت شان تند رفتند. شاید اگر در آن موقعیت بودند...
از سینمای آبگوشتی یک سینمایی ساختند که اسکار و نخل طلا می گیرد. چرا اینقدر بی انصافی می کنید؟ فعال این سینما رضا صفایی بود. بروید پای صحبت مهرجویی و فرمان آرا بنشینید ببینید چه می گویند. سینمایی که در آن مهرجویی و فرمان آرا و... کار کنند، نبود. اینها دور هم جمع می شدند می گفتند که سینمای آمریکایی و رضا صفای و... جایی برای فعالیت ما نگذاشته اند. سینمای رضا صفایی به سینمای کیارستمی و فرهادی تبدیل شده. این چه ربطی به تندروی دارد؟ ما می خواهیم همه اینها را ببینیم، بعد بگوییم اینها تندرو هستند. آقای انوار یک مدیر برنامه ریزی بود اما یک مقدار بداخلاق و تندخو بود، ولی دلسوز سینما بود و حسنش این بود که از سینمایی که آن زمان بود این سینما را ساخت.        
 
فردین و ملک مطیعی را به سینما راه ندادیم چون می خواستند سوپراستار باشند

به نظر می رسد خود این دوستان هم آن زمان خیلی تند بوده اند؛ همان قدر که محسن مخملباف تند بود.
آقای بهشتی که معتدل تر است فکر می کرد سینمای اسلامی ممکن است سینمای «آن سوی مه» باشد. همین سینمایی که آقای فرح بخش هم همیشه مثالش را می زند.            

یا توبه نصوح.
از نظر محسن مخملباف توبه نصوح سینما بود و از نظر آقای بهشتی «آن سوی مه». وقتی «آن سوی مه» ساخته شد آقای بهشتی فهمید که سینما الزاما «آن سوی مه» نیست. مخملباف این را دیرتر فهمید. بعد هم که فهمید سر به بیابان گذاشت و بعد از آن سوی بوم افتاد. 

آقای بهشتی یک آدمی شد که فهمیده سینما یعنی چی. در سینما سوپراستار و قصه معنی دارد و روایتگری. فیلم باید مردم پسند باشد. آقای بهشتی الان دیگر بهشتی اوایل دهه 60 نیست. حتی بهشتی اواخر دهه 60 هم دیگر بهشتی اوایل دهه 60 نبود، ولی بالاخره باید تجربه می کردند تا به اینها می رسیدند.

برگردیم به همان بحث قبلی، درباره این دوگانگی تصمیمات. مثلا حسن رضیانی هیچ وقت اجازه بازی پیدا نکرد ولی مرحوم رضا کرم رضایی جلوی دوربین رفت.
او که از دنیا رفت و تمام شد. کسی مانع او باری بازی کردن نبود. آقای رضیانی عین ا... باقرزاده بود اگر یادتان باشد.

عین ا... که در فیلم ها کار بدی نمی کرد.
شما چون دهه 60 را یادتان نیست نمی دانید که مردم بعضی چیزها را پس می زدند. آن روزها بچه های مردم در جبهه ها شهید می شدند، و هر روز در سرتاسر کشور، در هر کوچه ای یک شهید می آوردند. اوضاع اجتماعی طوری نبود که بتواند آقای رضیانی را به سادگی هضم کند. ضمنا من خیلی به خاطر نمی آورم که برای بازیگری ایشان در فیلم ها صف طولانی تشکیل شده باشد و وزارت ارشاد ممانعت کرده باشد.

ولی رضا کرم رضایی توانست بازی کند.
آقای کرم رضایی از تئاتر آمده بود. چند فیلم هم در سینما بازی کرده بود. ایشان بیشتر تئاتری بود تا سینمایی. ضن اینکه کرم رضایی نمی خواست سوپراستار بازی کند. مساله آقایان فردین و ملک مطیعی و خیلی از دوستان دیگر این بود که می خواستند سوپراستار بازی کنند. آقای کرم رضایی چنین ادعایی نداشت. در آن سال ها خانم فائقه آتشین در بزرگراه مدرس تصادف کرده بود و از ماشین پیاده شده بود و عصبانی بود از اینکه چرا کسی که با او تصادف کرده او را نشناخته. درد دوستان معترض عموما درد سوپراستاری بود، نه فیلم بازی کردن.
 
فردین و ملک مطیعی را به سینما راه ندادیم چون می خواستند سوپراستار باشند

او برای بازی کردن هیچ وقت درخواست نداد؟
اینها را از آقای بهشتی بپرسید. همه این دوستان پیش آقای بهشتی آمدند و صحبت کردند ولی خودشان هم می دانستند که کسی که در کاباره میامی آواز می خوانده فعلا در دهه 60 امکان اجتماعی بازی کردن در سینما را ندارد.


کد مطلب: 63751

آدرس مطلب: https://www.irankhabar.ir/fa/doc/news/63751/چرا-فردین-ملک-مطیعی-سینما-راه-ندادند

ایران خبر
  https://www.irankhabar.ir