نسل دکتر ها و مهندسهای بیکار که کوچک ترین مهارتی برای حضوردر بازار کار ندارند، قربانیان فرهنگ ضد کار و تولید شدهاند...
من ملکه هستم، ملکهها کار نمیکنند. من پادشاه هستم، شاهان کار نمیکنند! این جملات حالا تبدیل به کلیشه رایج صفحات اجتماعی جوانان و نوجوانان ایرانی شده است.
کوئینها و کینگهای ایرانی که کارکردن را ضد ارزشهای خود تصور میکنند. کوئینها و کینگهایی که ابتدا دکتر و مهندس به دنیا آمدهاند و این روزها که موج فارغالتحصیلان بیکار و دکتر و مهندسهای مازاد بیداد میکند، تبدیل به پادشاه و ملکههایی شدهاند که به بیکاری خود افتخار میکنند.
حالا درست درحالی که اقتصاد ایران گرفتار نفرین منابع شده است و سقوط قیمت نفت، بحران خشکسالی و فرسایش خاک، گرفتاریهای بزرگ کشور نفتی را رقم زدهاند، رواج نگاه ضد ارزشی به کارکردن در مراودات جوانان ایرانی ملموستر احساس میشود. این موضوع درست درشرایطی رخ میدهد که به تازگی تصویری از دختر رئیسجمهوری آمریکا منتشر شده است که او را درحال کارکردن در یک رستوران نمایش میدهد.
ساشا دختر ١٥ساله اوباما تصمیم گرفته است در تعطیلات تابستانی خود بهعنوان صندوقدار یک رستوران فعالیت کند. کارشناسان اقتصادی معتقدند رواج نگاه ضد ارزشی به کار در ایران، از آنجا ناشی میشود که درکشور ما دلالها و رانتخواران پولدار میشوند اما تولیدکنندگان و کارآفرینان با مصائب مختلفی دستوپنجه نرم میکنند.
علاوه بر این، ایرانیها از همان ابتدا، با دکتر و مهندس خواندن فرزندشان گروهی از مشاغل و حرفههای مفید را برای آنها بیارزش جلوه میدهند.
٩٦درصد دانشگاهیان مهارت شغلی ندارند
موج متقاضیان ورود به دانشگاه در ایران و نسلی که آمده بود تا دکتر و مهندس تربیت شود، توازن بازار کار ایران را به هم ریخته است. حالا بنا به گزارشهای رسمی مرکز آمار ایران حدود نیمی از بیکاران کشور را جمعیت فارغالتحصیلان دانشگاهی تشکیل میدهد.
این موضوع درحالی است که بنا به اعلام وزارت علوم، تحقیقات و فناوری درحال حاضر حدود ٥میلیون جوان ایرانی در دانشگاههای سراسر کشور مشغول به تحصیل هستند که با ورود این جمعیت بزرگ به بازار کار، بحران دانشآموختگان بیکار در ایران چالش اساسی ایجاد میکند.
بنا به اعلام عادل آذر رئیس مرکز آمار ایران نرخ بیکاری دانشگاهیها، میانگین کشوری را عبور کرده و درحالی که رقم بیکاری عمومی در سال ٩٤ معادل ١١درصد اعلام شده، نرخ بیکاری فارغالتحصیلان ١٨,٥درصد اعلام شده است.
علاوه بر این جوانان بالاترین نرخ بیکاری را به خود اختصاص میدهند و از میان بیکاران ١٥ تا ٦٤ساله ایرانی، درحال حاضر رقم بیکاری جوانان ١٥ تا ٢٩ساله ٢٣.٣درصد است. این موضوع درحالی رخ میدهد که علی ربیعی وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی با انتقاد از وضع نظام آموزشی کشور اعلام کرده است تنها حدود ٤درصد از دانشآموختگان ایرانی تحصیلاتشان متناسب با بازار کار است و ٩٦درصد از فارغالتحصیلان هیچگونه مهارتی برای اشتغال ندارند.
او تأکید میکند: در سال ٩٣ حدود ٣٠٠هزارنفر از فارغالتحصیلان از طریق مراکز کاریابی به بازار کار معرفی شدهاند که از این میان ١٠٠هزار نفر به دلیل نداشتن مهارت از اشتغال انصراف دادهاند.
خانوادهها از ابتدا رئیس دولتی تربیت میکنند!
نسل دکتر و مهندسهای بیکار که کوچکترین مهارتی برای حضور در بازار کار ندارند، درواقع قربانیان فرهنگ ضد کار و تولید در ایران هستند. فرهنگی که در آن دلالان، واردکنندگان و رانتخواران به ثروتهای افسانهای میرسند و تولیدکنندگان و کارآفرینانش با هزاران مشکل و تنگنا دستوپنجه نرم میکنند.
آنها قربانی فرهنگ خانوادههایی هستند که برخلاف گذشته تابستانها فرزندان خود را به دست استادان و بنگاههای شغلی نمیسپارند تا مهارتی بیاموزند. آنها از ابتدا آمدهاند که دکتر و مهندس شوند و از این میان نظام آموزشی هم برای آنها رهاورد شغلی ندارد و دغدغه آموختن مهارت و ارزشافزوده اقتصادی حلقه گمشده نظام آموزشی در ایران است.
امید شنعه مدیرعامل بنیاد توسعه کارآفرینی تهران به «شهروند» میگوید: خانوادههای ایرانی از ابتدا فرزندان خود را برای مدیرکلی یک اداره دولتی تربیت میکنند! آنها بچهها را به کلاسهای آموزشی مختلف میفرستند. کلاسهایی که حجم زیادی از اطلاعات و معلومات را به خورد افراد میدهد، بیآنکه مهارت شغلی به آنها بیاموزد.
او ادامه میدهد: نظام آموزشی ایران نیز اشتغالمحور نیست و تنها ابزاری برای شناسایی نخبههاست. نخبههایی که میتوانند حجم بالایی از دادههای مختلف را گرفته و تجزیه و تحلیل کنند. این بستر آموزشی برای افراد معمولی و آدمهایی که قرار است در آینده صاحب شغل و مهارتی شوند، فقیر است.
شنعه تأکید میکند: نقص نظام آموزشی ما به مهارتهای فنی خلاصه نمیشود و دانشآموزان تحت تعلیم هیچگونه مهارت اجتماعی و کار گروهی نیز قرار نمیگیرند. بهعنوان مثال، بچههای ما واحدهای آموزشی در ارتباط با آداب معاشرت ندارند یا در مدرسه یاد نمیگیرند که چگونه یک کار ساده مانند امور بانکی را انجام دهند. با این حساب، جوانی که حاصل این نظام آموزشی است و ابتداییترین مهارتهای زندگی اجتماعی را به صورت اصولی فرانگرفته است، چگونه میتواند بهعنوان یک نیروی انسانی موفق عمل کند؟
اینجا دلالان پولدار میشوند
عباس وطنپرور رئیس انجمن کارفرمایی ایران به «شهروند» میگوید: ارزشگذاری به مشاغل و رواج نگاه ضد ارزشی به کار، حاصل عملکرد نادرست اقتصادی در سطح کلان است. نوجوان و جوان ما میداند در ایران دلالها پولدار میشوند، آدمهایی که حاصل فساد اقتصادی و رانتخواری هستند، صاحب بهترین و مجللترین سطح زندگی میشوند.
آنها میدانند که واردکننده موفق است و تولیدکننده و کارآفرین با مصائب پیچیدهای دستوپنجه نرم میکند. با این تجربیات چگونه میتوان انتظار داشت، کار درجامعه ایرانی ارزش واقعی پیدا کند؟
او تأکید میکند: درکشورهای پیشرفته، صاحبان ایده و خلاقیت به راحتی میتوانند به ثروت برسند. درحال حاضر ایدهپردازان بزرگ در زمینه آی.تی و دنیای فناوری اطلاعات جزو ثروتمندترین آدمهای زمین هستند. جالب است که بیشتر این ایدهپردازان و افراد خلاق را جوانان تشکیل میدهند. طبیعی است که نگاه یک جوان و نوجوان درکشور اروپایی به مبحث کار با نگاه جوان ایرانی تفاوت دارد، زیرا جوان اروپایی تجربه متفاوتی نسبت به جوان ایرانی دارد.
اقتصاد دغدغه نظام آموزشی ایران نیست
رئیس انجمن کارفرمایی ایران با انتقاد از نظام آموزشی در ایران تأکید میکند: شغل و اقتصاد برای سیستم آموزشی ایران دغدغه نیست. دانشآموز ایرانی تا رسیدن به جوانی و گرفتن مدرک دیپلم هیچ تصور و ایده روشنی از شغل آینده خود و علاقه و استعدادهای واقعیاش ندارد.
این درحالی است که در سوییس یا ژاپن بچهها با پیشزمینهای از مهارتهای شغلی به دبیرستان وارد میشوند. آنها علاوه بر آموزش مهارتهای کار گروهی و زندگی در اجتماع، واحدهای کارآموزی دارند و بخشی از نمره آنها را بنگاههای کاری تعیین میکنند.
وطنپرور ادامه میدهد: در کرهجنوبی علاوه بر مدرسه، جوانان در دورههای سربازی به صورت تخصصی در بخشهای اقتصادی به کار گرفته میشوند اما سرباز تحصیلکرده ایرانی سر چهارراه میایستد و پلاک زوج و فرد خودروها را شناسایی میکنند. این یعنی علاوه بر تمام دوره مدرسه، دوسال سربازی و بعد ٤سال دانشگاه نیز برای جوان ایرانی هیچ رهاورد جدی درحوزه شغلی و مهارتآموزی ندارد.
او تأکید میکند: این جوان بدون هیچ سابقه ذهنی دقیق و مهارت شغلی وارد بازار کار میشود و چون نمیتواند خواستههای کارفرما را تأمین کند، از بازار کار کنار گذاشته میشود و از طرفی خود او نیز به دلیل نداشتن آمادگی ذهنی از دوران مدرسه و دانشگاه قادر به پرورش ایده و ایجاد شغل و کسبوکار نیست.