به نظر می رسد عمر ماندگاری اغلب خواننده های پاپ روز به روز کمتر می شود و هنرمندان این حوزه از هر جهت دست شان در پوست گردو مانده.
این روزها اگر خواننده ای بخواهد به صورت متوالی روی بورس بماند باید آنقدر باهوش باشد که بتواند از چند وجه قوی ظاهر شود. دیگر خیلی وقت است که حتی داشتن صدای خوب نمی تواند ضامن ماندگاری یک آوازه خوان باشد. موفقیت در به روز بودن است، آنقدر که بتوانی با هر آلبوم حرف جدیدی برای گفتن داشته باشی.
این روزها دیگر موسیقی هم تبدیل به یک بازی استراتژیک شده و برای اینکه بتوانی یک آرتیست خوب در این حوزه باشی علاوه بر هنرت باید قدرت تحلیل داشته باشی. در این مطلب سعی شده تا علت افول بعضی از ستاره های پاپ که تا همین چند سال پیش گمان می رفت در کارشان موفق هستند را بررسی کنیم. پس این شما و این هم مطالبی در مورد دلایل شکست خواننده هایی که شاید شما هم یکی از طرفداران سابق شان بوده باشید.
بنیامین بهادری
با آلبوم اولش توانست موج جدیدی را در موسیقی ایران راه بیندازد؛ آلبومی که بعدها خودش ادعا کرد اتودی از کارهایی بوده که برای شخص دیگری ساخته. صدای نالان و محزون او و نفس گرفتن های گاه و بیگاهش میان بیت های ترانه هایش کاراکتر جذابی را برای صدایش به وجود آورده بود. در ابتدای فعالیتش طرفداران موسیقی او تا حدی زیاد بودند که شاید خودش هم باورش نمی شد. در اولین مصاحبه ای که با او داشتم عنوان کرد که برای در آوردن چنین ترکیبی در موسیقی اش فرمول های خاصی دارد. ادعا می کرد که نت به نت ملودی ها، ترانه ها و تنظیم هایش مهندسی می شود و بیخود نیست که موسیقی اش توانسته دل خیلی ها را برباید.
بنیامین راست می گفت. ایده های تازه و جذاب ترانه سرایش (فرید احمدی)، تنظیم مدرن پیام شمس و فرم خواندن خودش در آلبوم 88 باعث شد تا این خواننده به فروش بالای 500 هزار نسخه ای دست پیدا کند.
اما چه شد که بنیامین و موسیقی اش، این روزها با ریزش مخاطب مواجه شده اند؟ اگرچه محافظه کاری و دست به عصا بودن محسن رجب پور (تهیه کننده) باعث شد تا دومین آلبوم رسمی او با فاصله زمانی زیادی از آلبوم اولش منتشر شود و این به خودی خود ضرر غیرقابل جبرانی را به بنیامین و شهرتش وارد کرد اما بعد از گذشت سال ها از پخش اولین آلبوم او، حالا موسیقی ایران روند دیگری را طی می کرد؛ روندی که شاید بنیامین و تیم کاری اش متوجه آن نبودند و اصرار بیش از حدشان به فرمول های تکراری و غیرکاربردی که در آثار اولیه بنیامین استفاده می شد باعث شد موسیقی ساده و مینی مال بنیامین کم کم به سایه برود و او این بار در جذب مخاطب جدید موفق نباشد.
بنیامینی که روزی با قطعه جذاب «لکنت» توانست حداقل برای چند ماه متوالی جزو هیت ها قرار بگیرد، این روزها با زبانی سطحی و سبک، ترانه می خواند: «عشق احساسه نه معادله، بخوای حلش کنی، میشه مجادله!» آیا باید بنیامین را در فهرست تمام شده ها قرار دادیم یا این هنرمند باهوش می تواند ورق را برگرداند؟
محسن یگانه
اگرچه نمی توان گفت که او خواننده جریان سازی بوده اما قابل انکار نیست که بر جریان موسیقی ایران تاثیر بسیاری گذاشته. او ادامه دهنده مکتب شادمهریسم در موسیقی پاپ بعد از انقلاب بوده و هست. مکتبی که حمید عسگری نتوانست چیزی به آن اضافه کند و یگانه توانست. تحریرهای خارج از عرف، اشراقش بر ترانه سرایی، ملودی سازی و تنظیم باعث شد تا بتواند بیشتر از 10 سال جزو پرطرفدارترین خواننده های نسل خودش باشد اما از آنجایی که فضای خلق شده در آثار او بعد از گذشت 10 سال، دیگر با فضای حاکم بر موسیقی پاپ همخوانی نداشت و او نتوانست خود را با تغییرات وفق دهد، حالا می بینیم که او هم مثل خیلی از خوانندگان موفق هم نسلش با ریزش مخاطب مواجه شده.
محسن یگانه خواننده باهوشی است؛ این را همه کسانی که موسیقی او را پیگیری می کنند می دانند. نه اهل شوآف است و نه خواننده حاشیه داری بوده. او بعد از آلبوم آخرش «نگاه» که چندان با استقبال مواجه نشد، متوجه این نکته شد که راز ماندگاری اش برخلاف آن چیزی که همه فکر می کنند، در حضور مداوم در بازار موسیقی نیست. حالا نزدیک به یک سال از تولید و پخش آخرین آلبوم او می گذرد و محسن در این مدت تنها دو تک قطعه بیرون داده. یکی قطعه «بهت قول میدم» و دیگری تیتراژ ماه عسل. به نظر می رسد او این روزها به شدت مشغول تجزیه و تحلیل روند موسیقی پاپ و سلیقه مردم است تا بتواند در آینده ای نه چندان دور دوباره از سکانداران پاپ ایرانی شود و همچنان در صدر جدول فروش قرار داشته باشد.
شهرام شکوهی
جنس صدایش آنقدر جذابیت داشت که بتواند با اولین قطعه اش طرفداران زیادی را برای خودش دست و پا کند اما عدم تسلطش بر هارمونی موسیقی باعث شده تا ملودی ها و تحریرهایش یکنواخت شود و با دومین آلبومش دیگر حرف تازه ای برای گفتن نداشته باشد. شکوهی اگرچه ممکن است سالی یک قطعه موفق تولید کند اما قطعا خواننده ای نیست که بتواند موسیقی اش را حداقل برای چند سال متوالی بیمه کند. ژانر موسیقی او که در این سال ها ارائه داده، پاپ اسپانیش است، ژانری که جای خالی آن در موسیقی پاپ ما به شدت حس می شود و امید می رفت که او گزینه خوبی برای پر کردن این جای خالی باشد اما شکوهی در چند سالی که مشغول به فعالیت سات نتوانسته موفق ظاهر شود.
معتقدم او توانایی خواندن روی استیج را ندارد و این برای هر کسی که یک بار به کنسرت هایش رفته باشد کاملا مشهود است. صدایی که در هجمه تنظیم های شلوغ او گم می شود و این برای مخاطبان حرفه ای موسیقی تا حد زیادی آزاردهنده است. شاید حالا به این نتیجه رسیده باشیم که داور مسابقه «نِکست پرشین استار» در مورد صدای او پربیراه نمی گفت.
مازیار فلاحی
آرام می خواند، آنقدر آرام که اگر دو ترک پشت سر هم از او را گوش کنید، دچار رخوت و خواب آلودگی خواهید شد. صد البته که این دلیل موجهی نیست که یک خواننده را به عنوان یک شکست خورده در موسیقی معرفی کنیم اما عدم تلاش او برای متفاوت بودن موسیقی اش باعث شده تا او هم مثل خیلی های دیگر دچار ریزش مخاطب شود. بسیاری از قطعات او را تنها با گرفتن چند آکورد ساده سردسته گیتار می توانید بزنید. آکوردهایی که تقریبا در نصف بیشتر آهنگ هایش تکرار می شود و همین دلیلی بر تکراری شدن موسیقی اش است. او هم مثل خیلی از خوانندگانی که در سراسر دنیا پخش شده اند، گستره صدایی وسیعی ندارد اما مازیار فلاحی در این سال ها هیچ تلاشی برای تولید یک قطعه متفاوت با همان سبک و سیاق خودش هم نکرده است. او خواننده تنبلی است و مسلما با چنین شرایطی مخاطبان موسیقی هم تنبلی شان می آید که آهنگ های او را چه از سایت های دانلود و پخش و چه به صورت فیزیکی تهیه کنند. مازیار فلاحی در باد کارهای شنیدنی اولش خوابید و چنان از خود بی خود شد که ... شاید دیگر کسی نتواند بیدارش کند.
فرزاد فرزین
صدای پر قدرت و تسلطش بر خواندن نت های بالا و پایین گواهی بر این است که او خواننده توانمندی است. هر بار و در هر آلبومش سعی می کند تا استایل جدیدی از خود و موسیقی اش را به نمایش بگذارد. تلاش او برای متفاوت بودن کنسرت هایش هم نشان می دهد که فرزاد از معدود خواننده هایی است که در زندگی دغدغه تولید موسیقی قابل قبولی را دارد اما فرزاد هم مثل خیلی از هم نسلانش دچار مشکل ریزش مخاطب شده، دلیلش هم تنها یک چیز است؛ عدم حضو راو در رویدادهای هنری، مطبوعات و دیگر رسانه ها.
این موضوع باعث شده که او این روزها از یاد خیلی از مخاطبان موسیقی برود. فرزین در سال های اخیر عملا تبلیغاتی برای آلبوم ها و موسیقی اش نداشته و دوری اش از مجامع هنری باعث شده تا از این جنبه به کارش لطمه وارد شود. شاید خیلی ها بعد از خواندن این چند سطر نمونه هایی مثل محسن چاووشی را از آستین بیرون بیاورند تا دلیل نقضی باشند بر تمام این گفته ها، اما کاراکتر فرزاد فرزین خود به تنهایی بیانگر همه چیز است. فرزاد فرزین بلد نیست مثل چاووشی پروپاگاندا کند، اگرچه در خیلی چیزهای دیگر هم با چاووشی متفاوت است.
رضا صادقی
صدای گرمی دارد و علاوه بر آن به صورت غریزی ملودی ساز قهاری است اما چه عواملی باعث شد تا او هم در سال های اخیر اکثر مخاطبینش را از دست بدهد؟ در آخرین مصاحبه اش دلیل کم شدن مخاطبینش را کم کاری و تنبلی خودش عنوان کرده بود، اگرچه پر بیراه نمی گوید اما عاملی که باعث کمتر شنیده شدن او در سال های اخیر شده ایدئولوژی و جهان بینی اوست.
صادقی از جمله شخصیت هایی است که جهان بینی عارفانه دارد و نوع نگرش او به مسائل و اتفاقات پیرامونش به عینه در موسیقی اش نمود پیدا می کند. او علاوه بر خوانندگی تبحر خاصی در سخنوری دارد و از جمله کاراکترهایی است که واسته یا ناخواسته مرام و مسلک خاص خودش را ترویج می دهد اما تجربه ثابت کرده که این ایدئولوژی ها و افکار احساساتی، دست کم در اکثر مواقع محکوم به شکست هستند؛ چرا که زمانه در حال تغییر است و اگر یک هنرمند (به خصوص یک خواننده پاپ) نتواند خود و اعتقاداتش را با روزگار سینک کند و کماکان روی اعتقداتش اصرار داشته باشد، قطعا روز به روز از خریداران حرفش کم می شود. او هنوز پیراهن مشکی اش را کنار نگذاشته و شاید وقتش شده باشد که یکی برایش پیراهنی خوشرنگ هدیه ببرد.
خشایار اعتمادی – علیرضا عصار – قاسم افشار – حسین زمان – محمد اصفهانی – حامی و مانی رهنما
همه آنها دست کم موسیقی را به صورت آکادمیک دنبال می کردند یا خودشان آوازخوان حرفه ای بودند یا حداقل صدای شان را از فیلتر اساتید آواز می گذراندند و به گوش مردم می رساندند. آهنگساز، تنظیم کننده و ترانه سرای حرفه ای هم داشتند. آنها نه از شبکه های ماهواره ای مثل ایران موزیک و نه مثل خیلی از خوانندگان نسل جدید از لُپ لُپ درآمدند. اکثرشان بیش از اینکه خودشان عامل حذف شدن خودشان شوند، قربانی سیاست شدند. در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد، موسیقی هم مثل اقتصاد و خیلی از موارد دیگر از روند طبیعی و سالم خود خارج شد تا این بار خواننده هایی پا به عرصه ظهور بگذارند که حرف گوش کن باشند.
حالا دیگر خواننده هایی که طرفداران میلیونی (واقعی) داشتند و بلیت کنسرت های شان در بازار سیاه با قیمت چند برابر به فروش می رسید، هر کدام به نوعی خانه نشین شدند تا خواننده هایی روی کار بیایند که سالن کنسرت شان به ضرب و زور بلیت های مجانی پر شود یا عمدتا نصف قیمت به فروش برسد. خواننده هایی که نه از شعر و ادبیات چیزی می دانستند و نه تئوری موسیقی را بلد بودند. چهره هایی مثل خشایار و عصار و حامی و بقیه این نام ها شاید قربانی فضای غیرمتعارف دوران احمدی نژاد شده باشند اما خودشان هم تلاشی برای فرار از این ورطه نشان ندادند یعنی ما که ندیدیم.