هرچقدر هم مثل بهاره رهنما اهل فضای مجازی باشی، اما جایی ممکن است غافلگیر شوی و فکر کنی چرا؟ یک پست توییتری از سوی او بهانه این گفتوگو شد. پستی که به نوعی جنجالی شد و کلی هم حاشیهساز.
نکته جالب دیگر فضای مجازی به سرعت فراموش شدن همه ماجراهاست، اما اظهارنظر بهاره رهنما به نظر ما آنقدر مهم بود تا نتوانیم فراموش کنیم و سراغش برویم و بهرغم سرشلوغیاش مثل همیشه، برایمان وقت گذاشت. این روزها علاوه بر هزار و یک فعالیت، مشغول بازی در تئاتری به نام «زنانی که به بزها خیره شدند» است.
«من اگر جای شما مردها بودم ممکن بود به زنها دل ببندم، اما هیچ وقت به موجودی با این همه تغییرات هورمونی اعتماد نمیکردم». همین بود جمله؟
بله… زنی در یک نمایشنامه به یک مرد این جمله را میگوید.
آن زن شما هستید؟
لزوما دیدگاه قطعی خودم نیست، گرچه یک دیدگاه علمی درباره احساسات است.
خواه ناخواه شما نوشتهاید حتی اگر جمله نمایشنامه باشد که رویکرد شماست.
اینکه دلیل نمیشود… چرا که شما هنوز با شخصیت نمایشنامه آشنا نشدهاید و چه بسا او کاراکتری مثبت نباشد. ضمن اینکه من همچنان به این جمله اعتقاد دارم و پس از ماجراهایی که ایجاد شد، برای احترام به خانمها و درک درست از جمله نوشتم نظرم در رابطه با مسائل احساسی است. من برخلاف باور رایج که زنها تمام عمرشان عاشق یک نفر میشوند و پا روی عشقشان نمیگذارند، معتقدم اینطور نیست. اگر چیزی در ذهن یک زن خراب شود، ممکن است پشت پا بزند به همه چیز و علایق و رابطه و برود. این کار زنها خیلی غیرمنتظره است. موضوع این است که همه انتظار برعکسش را دارند. برای همین روی این نکته در آن نمایش پافشاری شده است.
آیا حدس میزدید ممکن است با نوشتن آن جمله وارد چنین ماجرایی شوید؟
متاسفانه در فضای مجازی آن هم وقتی فقط با 140 کاراکتر در توییتر سرو کار داری به راحتی ممکن است قضاوت شوی. اشتباه من این بود که باید سریع پشتش مینوشتم این جمله، دیالوگ یک نمایش است. هرچند که حرفم را پس نمیگیرم. ما در مسائل احساسی… اصولا آدمهای غیر قابل پیشبینی هستند. شاید که اعتماد لغت خوبی نبود. شاید جمله درست این باشد به یک زن دل میبستم، اما روی احساس او برای همیشه حسابی باز نمیکردم. ضمن اینکه این موضوع به اعتماد و ارزشهای وجودی یک زن که منکرش نیستم، ارتباطی ندارد.
همین هم خیلی ترسناک میکند زنها را… رابطه را.
همه آدمها ترسناک هستند. مردها هم از جنبههای دیگر. ما داریم از تفاوتها حرف میزنیم، نه از برتریها یا ایرادها. ضمن اینکه این نظر شخصی من است. من همچنان به بالا و پایین شدن احساسات زنان خیلی اعتقاد دارم که حرف جدیدی نیست و ارتباطی به اخلاقیات ندارد. اگرچه دریای احساسات یک زن تلاطمهای آنی بیشتری از مردها دارد، اما اتفاقا جوامعی مثل ما به دلیل نوع تربیت، فرهنگ و ارزشهایی که در وجود آنها نهادینه شده، غالبا کنترل این احساسات را به خوبی در دست میگیرند.
به نظر شما آیا مادرهای نسلهای قبل ما همیشه و در همه شرایط عاشق همسرشان بودند؟ قطعا نه ولی با ارزشها و اعتقادات از این تلاطم محافظت کردند.
اگر مرد بودی و چنین شناختی از زنها را داشتی عاشق میشدی و دل میبستی؟
حتما… گفتم که من آدم شجاعی هستم. مگر دل بستن، دو دوتا چهارتا دارد که فکر کنی طرف خواهد ماند یا نه؟ مهم نیست.
نگرانکننده نبود؟
نه، هرگز. این همه جذابیت. کشف یک زن شبیه کشف کائنات است. زن در وجوه مثبت خیلی به خلقت نزدیکتر است تا مرد و این پروسه کشف آنقدر جذاب هست که ارزش ریسک را داشته باشد. اصولا عشق یکی از بزرگترین ریسکهای هر رابطهای است.
صرفنظر از ماجرای احساسات… ممم… شما رویکردهای فمنیستی دارید؟
من بهعنوان عضوی از جامعه زنان نسبت به شرایط موجود و نابرابری حقوق مرد و زن همیشه معترض بوده و هستم، اما فمنیست به این معنا نیستم که این حقوق صددرصد یکسان است، کما اینکه در ادیان آسمانی هم مطرح شده مرد و زن برای تکمیل هم آفریده شدهاند. نظر شخصی من این است ما تفاوتهایی با هم داریم و جایی ما باید حقوقمان بیشتر باشد یک جاهایی مردها. باید تفاوتها را شناخت تا جامعه سالمتر. در صلحتری در اطرافمان حس کنیم.
مثلا کجاها؟
ببینید، من حقوق خواندم و همیشه برایم سوال بود، چرا زنها نمیتوانند قضاوت کنند که البته میدانم بیان این نکته برایم حاشیه خواهد ساخت. اما این بالا و پایین شدن احساسات برای رقت قلب است. من گاهی بهعنوان حَکَم وارد پروندههای قتل شدم، اصلا نتوانستم خودم را کنترل کنم. الان وقتی مراسم ختم میروم به قدری حالم بد میشود که دور مینشینم صاحب عزا را به جای آرامش دادن اذیت نکنم. اما یک مرد خیلی خوددارتر است. اما مردها در مصائب خوددارتر هستند.
برای بخش حقوق زنان با توجه به معترض بودن چه کردهاید؟
موضوع اغلب داستانها و نمایشهای من زنان هستند. حتی نمایشنامهای را نوشتم که در آن به زنان و موضوع جنگ پرداختم که اجرا هم شد. نمایشنامهای نیز نوشتم که در سالن سایه اجرا رفت. این کار از جمله معدودترین نمایشهایی بود که به مقوله حضور زنان در جنگ پرداخت. اصولا وقتی در ایران متولد میشوی، خود به خود گرایشات ذهنی و اجتماعی تو برای دفاع از حقوق زنان قوت میگیرد.
مسائل زنان چندمین دغدغه شماست؟
حتما توی سه تای اول است. در ادامه پاسخ به سوال قبلی من زنان زیادی اطراف خودم داشتم استعداد داشتند درس بخوانند، اما میسر نشد به دلیل مسائل زندگی و من تلاش کردم در زمینه تحصیلی موفق باشم، چراکه فکر میکردم در خصوص آرزوهای آنها مسئولیت دارم.
از چه زمانی این موضوع تبدیل به دغدغه شد؟
ببینید من مردان خوبی مثل پدرم و داییهایم در زندگی داشتم که خیلی فرهنگی بودند و هستند و به من اعتمادبهنفس دادند. اما از زمانی که وارد جامعه شدم، فکر کردم چرا؟ مثلا در حوزه کار خودم چرا زنان کارگردان کمتر امکان کار کردن دارند؟ من فکر کردم همه زنان جامعه مثل خواهران من هستند و دختران جامعه نیز مثل دختر خودم.
گاهی این برچسب به چنین فعالیتهایی زده میشود که میخواهد شوآف کند و خودش را مطرح کند…
همیشه نظر آدمهای باهوش و قضاوتشان برایم مهمتر است. جالب اینکه این دسته از افراد کمتر قضاوت میکنند. بدیهی است یک فرد باهوش متوجه میشود من چرا بخواهم این کار را بکنم؟ آنقدر توجه گرفتم که فکر میکنم نیازی ندارم… نه انصافا برای من اینطور نیست. اصلا. در فضای واقعی به لحاظ شغل و بچه کوچک خانواده بودن و دختر درسخوان و فعال مدرسه و دانشگاه بودن این اتفاق برای من افتاده است و دیگر در این سن نیازی ندارم. دوست دارم در یک جریان فرهنگی موثر باشم. البته که اگر به نتیجه برسد خوشایند است.
نتایجی گرفتید؟ موثر بودید؟
خیلی زیاد… خیلی جاها مطرح میشود درس خواندن یا کار کردن زن مانعی برای توجه به فرزندان و تربیت آنهاست، اما من همزمان هم در زمینه تحصیلی و کاری جدی بودم و هم مادر بودن. دختر من سه تا ساز میزند و ارتباط خوب و نزدیکی با هم داریم. خیلی خانمها به من ایمیل زدند وقتی دیدیم تو توانستهای ما هم با بچه کوچک شروع کردیم به ادامه تحصیل… زنانی را در فضای مجازی ارتباط دارم، میگویند تو خیلی انگیزه میدهی. این تلاش و جریانی که ایجاد کردهام خیلی انگیزه میدهد و راضی هستم.
من واقعا جنگیدهام و فقط مشکل اضافه وزن را نتوانستهام… گاهی برخی که سیگاری هستند و میگویند نتوانستیم ترک کنیم فکر میکنم اگر من سیگاری بودم یک روزه ترک میکردم. من خیلی اراده عجیب و غریبی دارم. برای ادامه تحصیل در یکی از رشتهها چهار ماه در خانه را روی خودم بستم و درس خواندم. این را سعی کردم در سینما و فیلمهایی که بازی کردم جا بیندازم یک زن با اضافه وزن میتواند دوستداشتنی باشد، لباس رنگی بپوشد و عاشقش شوند. من از محدودیت خودم فرهنگی را جا بیندازم. من نامههایی دریافت کردم، در این خصوص که حالم را خوب کرد… مثلا مادری نامه نوشته بود که دخترش اضافه وزن داشته و من الگوی اعتمادبهنفس داشتن او بودم و در زمینه تحصیلی خیلی موفق است.
آسیب هم دیدی؟
بله، خیلی. اما پشیمان نیستم برای اینکه خودم باشم، خیلی تاوان دادم. این روزها میبینم خوشحال کردن آدمها چقدر خوشحالم میکند.
چه کارهایی را در دهه 40 زندگی دوست دارید انجام بدهید؟
دو تا زبان یاد بگیرم… هدف سختی هم هست و خصوصا اینکه در زبان استعداد ندارم. دیگر اینکه خیلی سفر بروم و با فرهنگها آشنا شوم. باید آدم صبورتری شوم.
بهاره رهنما را چطور قضاوت میکنی؟ مثلا بخواهی نمره بدهی به او.
حتما اگر خیلی نشناسمش از دستش حرص میخوردم، چون این میزان انرژی و فعالیت با وجود ژن تنبلی ایرانی، اعصاب خردکن است. اما اگر به او نزدیک بودم، برای مجموعه تلاشهایش به او احترام میگذاشتم. ببین در محافل مختلف حتی روشنفکری چقدر درباره اضافه وزن من کامنت گذاشته شده است، اما هیچ کسی به من نگفت چه خوب چهار تا رشته دانشگاهی درس خواندی.
کدام اولویت دارند؟ بازیگری، نویسندگی و…
تئاتر… بله تئاتر را به سینما و تلویزیون ترجیح میدهم. تئاتر خود زندگی است. حال عجیبی دارد. باید بازیگر تئاتر میشدم. سینما صرفا حرفه و کارم است، ولی تئاتر عشق است خیلی زیاد و بعد ادبیات. جایی وودی آلن گفته وقتی تئاتر کار میکنم میتوانم داستان بنویسم، اما سینما کار میکنم نه. من این را گفتم و آقای مدیری سر به سرم گذاشت و گفت خودت را با وودی آلن مقایسه میکنی؟(خنده)
اوج خواستهها؟
آدم از لحاظ انسانی کاملتری شوم. این آرامش در خودم بیشتر شود و هم به دیگران منتقل کنم. در کشور خودم منشأ تاثیری در زندگی بچهها و حیوانات باشم، چون این دو گروه از پاکترین و بیپناهترین آفریدههای خداوند هستند.
ممکنه کار عجیب و غریب و به دور از انتظار بکنید؟
بله، چون آذر ماهی هستم (خنده). همیشه دوست داشتم یک بار پای سفره عقد بگویم نه که نشد.