چهار بازیگر مطرح بار خلق شخصیت های فیلم های موج نو را بر دوش گرفتند. یکی عزت الله انتظامی بود، دیگری محمد علی کشاورز و آن دو نفر دیگر، جمشید مشایخی و علی نصیریان بودند.
زمان زیادی طول کشید تا در کنار فیلمفارسی های دهه چهل و پنجاه، سینمای تازه ای در ایران ابراز وجود کند و چشم و هوش مخاطبان ایرانی سینما را برباید. ریشه های این سینمای جدید که به «موج نو» معروف است، در اوایل دهه چهل و با فیلم هایی همچون «شب قوزی» ساخته فرخ غفاری، «جلد مار» ساخته هژیر داریوش و «خشت و آینه» ساخته ابراهیم گلستان شکل گرفت. این سه فیلم که در واقع «از خلاف آمد عادت، کام طلب کردند»، در واقع واکنش فیلمسازان جدید و روشنفکری بود که در مقابل الگوهای تولید فیلمفارسی ایستاده بودند.
اما پس از ساخت این فیلم ها گویی راه تازه ای در سینما باز شده بود. کارگردانان جوان دیگر که تعریف متفاوتی از سینما و کارکرد آن داشتند، فیلم های متفاوت تر ساختند و جریان موج نو سینمای ایران، به شکل منسجم تر و شکیل تری راه افتاد.
از جمله این فیلم ها یکی «قیصر» بود که مسعود کیمیایی جلوی دوربین برد، یکی «گاو» داریوش مهرجویی بود و دیگری هم «آرامش در حضور دیگران» که که ناصر تقوایی ساخت. از این هر سه اما «گاو» اهمیت و اعتبار بیشتری در سینما پیدا کرد و به سبب بافت روایی تازه در قصه و پرداخت سینمایی، به عنوان نقطه عطفی در تاریخ سینمای ایران تثبیت شد. اما همچنان که می دانیم تاریخ نویسی سینما از آنجا که اعتبار تبارشناختی کمتری دارد، کمتر هم به اتفاقات دوران شکل گیری موج نو پرداخته است.
به بیان دیگر وقتی در مورد تاریخ سینما در ایران صحبت می کنیم عمدتا چند فیلم و کارگردان را به عنوان همه داشته های سینمای نو بر می شماریم. این در حالی است که سینمای موج نو از زمان شکل گیری اش در ایران همواره متکی بر حضور برخی چهره های پنهان نیز بوده است. از غلامحسین ساعدی نویسنده بگیرید تا بازیگران فیلم های موج نو و در کنار اینها مخاطبان و منتقدان و نمایش دهندگان این نوع فیلم ها.
در این گزارش سعی داریم تا نقش پنج بازیگر مطرح فیلم های موج نو و سینمای ایران را در گذار از فیلمفارسی به دوران تازه در سینما بررسی کنیم. در فیلم هایی که در مقدمه همین گزارش نام بردیم، چهار بازیگر مطرح بار خلق شخصیت های فیلم های موج نو را بر دوش گرفتند. یکی عزت الله انتظامی بود، دیگری محمد علی کشاورز و آن دو نفر دیگر، جمشید مشایخی و علی نصیریان بودند.
کشاورز در فیلم «شب قوزی» بنیاد یک بازی روان، تکنیکال و رئال را تاسیس کرد که تفاوت های قابل توجهی با بازی در فیلم های فارسی داشت. او در این فیلم با تکیه بر استفاده از زبان بدن پیش از بیان دیالوگ و پرهیز از اغراق در بیان حالات چهره، مرز میان بازی در فیلمفارسی و بازی در سینمای موج نو را مشخص کرد.
پس از او انتظامی، مشایخی و نصیریان نیز تکنیک های بازی در تئاتر را با بیان تصویری در سینما انطباق دادند و برای نخستین بار در ایران بازی رئال در سینما، سر و شکل قابل توجهی پیدا کرد. البته ناگفته نماند که برخی از کارگردانان دیگر سینما با بهره گیری از تنی چند از بازیگران در این دوره، در گسترش و همه پذیر کردن بازی های رئالیستی موج نویی اثرگذار بودند اما تفاوت بازیگران نامبرده در این بود که اولا در فیلم های موج نویی که قهرمان پروری به معنای سابق وجود نداشت، توانستند ستاره شوند و دیگر اینکه با تکرار متدهای نوین بازیگری در فیلم های متعدد، نقش خود را در این جریان تثبیت کردند.
اما نفر پنجم این جمع داوود رشیدی بود که در این دوره به تازگی از اروپا به ایران برگشته بود و دغدغه هایش بیش از هر چیز رنگ و بوی تئاتر داشت. به هر حال با بازی در چند فیلم، توانست شخصیت های اشباع شده در فیلمفارسی ها را با شیوه متفاوت و نوینی ارائه کند. واقع گرایی در پرداخت شخصیت ضمن حفظ برخی انگاره های بازی در فیلمفارسی از نقاط منحصر به فرد بازی داوود رشیدی در سینما بود که می توانست همزمان مخاطبان فیلمفارسی و سینمای موج نو را به سینما بکشاند. او اگرچه کمی دیر اما با بازی در فیلم «فرار از تله» رسما به سینمای موج نو پیوست و همین بازی دوگانه موج نو – فیلمفارسی را در یک فرآیند زمانی نسبتا کوتاه مدت با پر کردن وجه نوگرایی در ایفای نقش، ادامه داد.
در ادامه نقش هر یک از این بازیگران و سینماگران را در شکل گیری موج نو سینمای ایران بررسی می کنیم.
آقای بازیگر
عزت الله انتظامی (معروف به آقای بازیگر) در خرداد سال 1303 در محله سنگلج تهران متولدش د؛ همان محله ای که تماشاخانه سنگلج 37 سال بعد در آنجا بند شد و تبدیل شد به معروف ترین تئاتر پایتخت.
انتظامی در هنرستان در رشته برق درس خواند اما در 23 سالگی روی صحنه رفت و تئاتر بازی کرد. در سال 1328 یک فیلم سینمایی با نام «واریته بهاری» بازی کرد. این فیلم اگرچه در نوع خود، کار متفاوت و سوررئالی بود اما هرگز چنان که باید و شاید دیده نشد. به هر حال مدتی بعد از بازی در این فیلم، انتظامی با پول هایی که از راه اجرای تئاتر و بازی در همین فیلم به دست آورد، برای تحصیل هنر به هانوفر آلمان سفر کرد تا در یک مدرسه شبانه روزی درس تئاتر بخواند.
او ضمن یاد گرفتن تئاتر، زبان آلمانی را هم یاد گرفت و پس از حدود یک دهه به ایران برگشت. در همین دوران با بازیگران و تئاتریست هایی آشنا شد که هر کدام یک 10 سال از خودش جوان تر بودند. یکی از این جوان ها جمشید مشایخی بود و دیگری علی نصیریان. این هر سه سرانجام در فیلم یک کارگردان، بازیگر سینمای موج نو شدند که از همه شان جوان تر، جسورتر و تجربه گراتر بود. این کارگردان جوان تر کسی نبود جز داریوش مهرجویی که آن زمان تازه از آمریکا برگشته بود و می خواست فیلم «گاو» را بر اساس داستان غلامحسین ساعدی بسازد.
سال 1348 یعنی در سالی که فیلم سینمایی «گاو» ساخته شد، عزت الله انتظامی 45 ساله بود. او خیلی دیر روی پرده سینما رفت و به نظر نمی رسید که بتواند نقش مش حسن را با توجه به پرتنش بودن این نقش به خوبی در مدیوم سینما بازی کند. اما بازی او در این نقش همه را غافلگیر کرد و به تحسین واداشت.
کاراکتر مش حسن با توجه به شخصیت عجیب او و دیالوگ ها و اکت های منحصر به فردش در سینمای فیلمفارسی قابل تعریف نبود، از این جهت بازی کردن این نقش، کاری سخت و دشوار به شمار می آمد. بازی دقیق و باورپذیر انتظامی در این نقش گرچه با برخی اضافات همراه بود اما نشان داد که بازیگری چیزی بیش از بازنمایی چند حس کلیشه ای شادی، گریه، شکست، غرور و عصبانیت است؛ حس هایی که مرتبا در سینمای فیلمفارسی تکرار می شد و آزار دهنده شده بود.
انتظامی پس از فیلم «گاو» اگرچه فیلم های متعددی بازی کرد اما همواره اعتبار و علاقه ویژه ای به نخستین فیلمسازان موج نو سینما داشت. او هیچ کاری از سوی مهرجویی را رد نکرد و به ویژه در فیلم «هامون» بار دیگر توانست توانمندی های خودش و تفاوت های بازی در یک درام تراژیک را به نمایش بگذارد.
بازی های او در دیگر آثار مهرجویی همچون «آقای هالو»، «دایره مینا»، «پستچی»، «اجاره نشین ها»، «هامون» و «بانو» باعث بروز توانایی های بسیار او شد. انتظامی علاوه بر نقش آفرینی در آثار مهرجویی در فیلم های کارگردانان مطرح دیگری چون علی حاتمی، مسعود کیمیایی و محسن مخملباف نیز بازی کرده است. او در فیلم مستند «عشق پرداز» به کارگردانی محمد هادی کاویانی در کنار محمود فرشچیان حضور داشته است.
انتظامی پس از انقلاب و به خصوص در دهه شصت در انواع و اقسام نقش ها به بهترین نحو ممکن ظاهر شد. بازی او در فیلم های «حاجی واشنگتن»، «اجاره نشین ها»، «گراند سینما»، «هامون»، «بانو»، «گاو»، «ستارخان»، «صادق کرده»، «خانه خلوت»، «ناصرالدین شاه اکتور سینما»، «روز فرشته»، «روسری آبی»، «دیوانه ای از قفس پرید»، «خانه ای روی آب» و «راه آبی ابریشم» اوج هنرنمایی او و فیلم های ماندگار او در کارنامه سینمایی اش است.
او در «گاوخونی» دومین همکاری اش با بهروز افخمی را تجربه کرد و جایی برای زندگی، چهارمین تجربه اش با محمدرضا بزرگ نیا بود. او برای اولین بار با مسعود کیمیایی دیگر کارگردان مطرح موج نویی، در سن 79 سالگی در فیلم «حکم» همکاری کرد. انتظامی که رسما در سن 45 سالگی وارد سینما شده بود تا 86 سالگی همچنان در فیلم های سینمایی بازی کرد و هم اینک 92 سال سن دارد.
پدرسالار
محمد علی کشاورز (معروف به پدرسالار) پیش از سایر دوستانش در گروه پنج نفره حاضر بازی در سینما را آغاز کرده است. او در سال 1309 در محله سیچان اصفهان به دنیا آمد که محله ای بسیار قدیمی و اصالتا ارمنی نشین بوده است. خاندان وی اصالتا از گرجی تبارانی بوده که در زمان شاه عباس به ایران آمده و مسلمان شده اند.
کشاورز تحصیلاتش را در دو رشته مهندسی نقشه برداری و هنرپیشگی در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران شروع کرد و در اواسط دهه سی فارغ التحصیل شد. او در اوج روزهای جوانی اش شاهد کودتای 1332 بود. این کودتا برای مدتی کشاورز را از فعالیت های هنری دور کرد تا اینکه با کاهش تنش های داخلی، زمینه برای فعالیت مجدد این بازیگر فراهم شد.
کشاورز در سال 1342 در فیلم «شب قوزی» به کارگردانی فرخ غفاری برای نخستین بار جلوی دوربین سینما رفت تا اولین نقش خود را در سینما به عنوان یک کاراکتر موج نویی ایفا کرده باشد. او همچنین فیلم «خشت و آینه» را نیز در کارنامه دارد که اگرچه نقش نسبتا کوتاهی را در این فیلم بازی کرده اما باز هم در کارنامه کشاورز به عنوان یک پیشگام موج نو سینما جایگاهی قابل توجه دارد. از این نظر می توان گفت که کشاورز به تنهایی در هر دو فیلم مطرحی که بنیاد سینمای موج نو بر اساس آنها پایه ریزی شد، به عنوان بازیگر حضور داشته است.
کشاورز اما مقدمات بازی در سینمای موج نو را در تئاترهای مشهور آن زمان از سر گذراند. او فعالیت هنری اش را از سال 1329 با حضور در نمایش «ویولن ساز کره مونا» آغاز کرد و سپس با ایفای نقش در نمایش هایی همچون «آنتیگون»، «آندورا»، «ادیپوس شهریار»، «بازی استریندبرگ»، «دایی وانیا»، «عاشق مترسک»، «لبخند باشکوه آقای گیل» و شماری دیگر به بازیگری حرفه ای در تئاتر بدل شد. بازی در این نقش ها با توجه به شخصیت پردازی های این متون نمایشی، حدود بازی در یک کاراکتر غیرفیلمفارسی را به کشاورز آموزش داد تا همه آنچه دوستان این بازیگر در آموزشگاه های اروپایی کسب کرده بودند، او در دل اجرای یک تئاتر بیاموزد.
او از اواسط دهه سی با علی نصیریان آشنا شد و همکاری های تئاتری خود را با وی آغاز کرد. کشاورز تنها بازیگر از این جمع است که غیر از سه چهار مورد محدود و کوتاه، هرگز دست به کارگردانی نبرد و همواره سعی کرد در جایگاه یک بازیگر به کارش ادامه دهد.
کشاورز در فیلم های مطرح بسیاری بازی کرد. آخرین کار او در سال 1381 با عنوان «به من نگاه کن» تصویرپردازی شد.
کمال الملک سینما
جمشید مشایخی (معروف به کمال الملک سینما) متولد آذر 1313 در تهران است. مشایخی دو ماه از علی نصیریان بزرگتر است. مشایخی بارها گفته که ادبیات و به ویژه شعر را بیشتر از تئاتر و سینما دوست دارد. علی حاتمی، درباره مشایخی گفته بود او بهترین کسی است که دیالوگ های شاعرانه را می گوید. دیالوگ هایش در «سوته دلان» را به یاد بیاورید یا در «هزاردستان» و حتی «کمال الملک» را. شاعرمسلکی مشایخی او را هم از درس فراری داد هم از سربازی.
او پیش از حضور در سینما سال ها در صحنه تئاتر بازیگری آموخت و در سال 1336 در اداره تازه تاسیس هنرهای دراماتیک استخدام شد. سینما را با «خشت و آیینه» آغاز کرد و تا پیش از آن، یک تئاتری دو آتشه بود؛ آنقدر شیفته که کار اداری را هم به خاطر تئاتر رها کرد.
مشایخی روح ناآرامی داشت. در خدمت سربازی تاب نیاورد و از دانشگاه هم انصراف داد اما تئاتر، مکانی بود برای روح ناآرام جمشید مشایخی که حالا از مفاخر سینما و تئاتر ماست. او وارد اداره تولید تئاتر شد؛ به همراه خیلی های دیگر؛ به همراه انتظامی و نصیریان و والی.
«خشت و آیینه» او را به سینما برد اما باعث نشد که تئاتر را رها کند و تا سال های سال بعد، او همچنان به تئاتر وفادار ماند. با اینکه نقشش در «خشت و آینه» کم بود اما همواره از مشکل بودن نقشش یاد می کند و با احترام از کارگردان آن نام می برد. فیلم آغاز جریان روشنفکری در سینما بود و مشایخی، بازیگری نام گرفت که در این جریان فیلمسازی، بازیگری می کند.
مشایخی در اکثر فیلم های علی حاتمی حضور داشت و حاتمی، بهترین نقش هایش را برای او می نوشت. این دو در پنج فیلم با همدیگر همکاری کردند. در «دلشدگان» هم قرار بود جمشید مشایخی حضور داشته باشد ولی قراردادش با سریال «پیک سحر» مانع از آن شد.
در «مادر» هم به همین شکل. در «تختی»، آخرین فیلم حاتمی که نیمه کاره ماند هم نقش داشت اما مشایخی دلیل این عدم همکاری را شیطنت عده ای می داند که نمی خواستند او و حاتمی همکاری کنند.
بعد از انقلاب، او مدتی مدیر اداره تئاتر شد تا اینکه بیماری باعث شد از نمایشی در حال تمرین بیرون برود و بعد از آن، نمایش دیگری کار نکرد. با اینکه حکم استخدامی او در اداره تئاتر، کارگردانی است اما تنها یک نمایش را کارگردانی و تمام وقتش را صرف بازیگری کرد. یکی از مهم ترین کارهای اخیر جمشید مشایخی «یک بوس کوچولو» بود؛ فیلمی که خیلی دوستش دارد؛ «مثل اینکه خودم بودم و دارم می میرم. من این فیلم را بهترین کار دوران بازیگری ام می دانم.»
با این حال، در کارنامه بازیگری او، نقش های کم ارزش و گاه بی ارزش را نیز شاهد هستیم که به گفته خود، پذیرفتن این نقش ها را برای کمک به کارگردان ها قبول می کند؛ هر چند به کارنامه بازیگری اش لطمه وارد شود. مشایخی همچنان به فعالیت بازیگری ادامه می دهد و آخرین کارش بازی در فیلم سینمایی «پدران دیگری» به کارگردانی یدالله صمدی است.
بزرگ آقا
علی نصیریان (معروف به بزرگ آقا) نیمه بهمن ماه 1313 در میدان شاهپور تهران، کوچه مهدی خان و در خانواده ای طبقه متوسط به دنیا آمد. سال 1326 به دبیرستان پیرنیا در چهارراه گمرک رفت. در آنجا با جمشید لایق، اسماعیل داورفر و مرحوم مهدی فتحی همکلاس شد. همزمان با درس دبیرستان، در کلاس جامعه باربد در خیابان لاله زار هم اسم می نویسد. این کلاس را اسماعیل مهرتاش در سال 1305 راه انداخته بود و در آن موسیقی، تئاتر و ادبیات درس می داد.
او در سال 1320 کتاب هنر تئاتر را خواند. این کتاب که اولین کتاب آموزشی تئاتر در ایران بود، تصمیم نصیریان را نهایی کرد. او در کلاس تئاتر سعدی هم شرکت می کرد. بعد از کودتای 28 مرداد، تئاتر سعدی بسته شد. نصیریان به هنرستان هنرپیشگی رفت، جایی که طبق الگوی درسی کنسرواتوار هنرهای دراماتیک پاریس ساخته شده بود. نصیریان در دوره سه ساله این مدرسه همدرس فهیمه راست کار، بیژن مفید، جعفر والی و عباس جوانمرد بود. در سال 1335 اولین نمایشنامه زندگی اش را نوشت. «افعی طلایی» که با الهام از قصه «داش آکل» نوشته شده بود را خودش هم سال بعد روی صحنه برد و کارگردانی کرد.
در همین سال در اداره هنرهای دراماتیک وزارت فرهنگ استخدام می شود. فهمیه راستکار، او را با شاهین سرکیسیان آشنا می کند؛ او با سرکیسیان «زندگی من در هنر» استاتیسلاوسکی را صفحه به صفحه می خواند و طبق آن تمرین می کند. در همین سال ازدواج می کند.
نصیریان در سال 1326 با مهم ترین آموزه های مدرن تئاتر در جهان آشنا می شد و سعی می کند این الگوها را در ایران نیز بازسازی کند. او به مدت 10 سال در تئاتر مشغول تجربه و نوگرایی بود تا اینکه در سال 1348 به بازی در فیلم سینمایی «گاو» دعوت می شود و سینما را هم تجربه می کند. نصیریان در مدت حضورش در سینما سعی می کند متدهای نوین بازیگری زیرپوستی، رنگ و لحن بازی، حس آمیزی و شیوه دقیق بیان دیالوگ را در سینما تثبیت کند. او اوج این مولفه ها را در نقش «بزرگ آقا» در سریال شهرزاد به نمایش گذاشت؛ زمانی که 80 سال از عمرش گذشته بود.
در سال 1359 در اولین پروژه تلویزیونی بزرگ بعد از انقلاب، یعنی سریال «هزاردستان» بازی می کند. تا قبل از انقلاب فقط در هفت فیلم سینمایی بازی کرده بود که همگی به موج نو و روشنفکرانه معروف بودند. از این سال اما حضور جدی در سینما را دنبال می کند.
نصیریان در سال 1362 نقش قاضی شارح را در سریال «سربداران» بازی می کند؛ نقشی که بین تمام نقش هایش تا آن تاریخ منحصر به فرد است. سال 1372 با دعوت مجامع جهانی به تئاتر بر می گردد و نمایش بلبل سرگشته اش را در آمریکا، کانادا و آلمان به روی صحنه می برد. 1378 در یکی از پرکارترین سال های زندگی، 9 تئاتر تلویزیونی، سه سریال، یک فیلم سینمایی و یک تئاتر صحنه ای را بازی می کند. تئاتر سلطان و سیاه در تالار سنگلج رکورد فروش تئاتر را می شکند. آخرین کار سینمایی نصیریان تاکنون فیلم سینمایی «ایران برگر» در سال 93 به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی بوده است.
آقای تئاتر
داوود رشیدی (معروف به آقای تئاتر) اواخر تیر ماه سال 1312 در مازندران به دنیا آمد و از همان ابتدا به واسطه علاقه پدرش به تئاتر، با این هنر آشنا شد و تمریناتی را نیز از سر گذراند اما به این تمرینات بسنده نکرد و تحصیلات متوسطه را (به دلیل فعالیت های دیپلماتیک پدرش) در ترکیه و پاریس به پایان رساند و تحصیلات دانشگاهی را در ژنو ادامه داد. وی فارغ التحصیل کنسرواتوا ژنو در رشته کارگردانی و بازیگری تئاتر و همچنین لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه ژنو بود.
داوود رشیدی پس از تحصیلات عالیه، در سن 31 سالگی به تهران آمد و در اداره تئاتر استخدام شده و گروه تئاتری را تاسیس کرد که هنرمندان مشهور و با سابقه ایران از جمله سوسن تسلیمی، مهدی هاشمی، مرضیه برومند، داریوش فرهنگ، فهمیه راستکار، پرویز فنی زاده و سیاوش طهمورث در آن عضویت داشتند. از طریق این افراد با علی نصیریان، جمشید مشایخی، عزت الله انتظامی و محمد علی کشاورز آشنا شد و از همان زمان ضرباهنگ شکل گیری گروه پنج نفره بازیگران بزرگ سینمای موج نو ایران آغاز شد.
رشیدی بیش از آنکه بازیگر باشد، نویسنده و کارگردان بود اما در سینما عمدتا نقش های مکمل را بازی کرد و راهی را که محمدعلی کشاورز می پیمود در بازی نقش مکمل دنبال کرد. بازی داوود رشیدی در سینما عمدتا مبتنی بر کمترین اکت بدنی و تاکید بر ادای دیالوگ بود. طمأنینه در بیان دیالوگ و ایجاد تعلیق در معنی، از مهم ترین نوآوری های داوود رشیدی در ساخت بازیگری سینمای نوین ایران بود.
این بازیگر از سال 1350 خورشیدی با فیلم سینمایی «فرار از تله» وارد عرصه بازیگری سینما شد که جایگاهش را به عنوان یکی از بهترین بازیگران نقش مکمل تثبیت کرد. او علاوه بر بازیگری چندین تله تئاتر از جمله کارهایی از غلامحسین ساعدی را کارگردانی کرد و چند نمایشنامه خارجی را نیز به فارسی برگرداند.
او علاوه بر بازیگری و کارگردانی در سینما، تلویزیون و تئاتر به تهیه کنندگی سینما نیز روی آورد. در سال 1352 خورشیدی از اداره تئاتر به تلویزیون ملی ایران رفت و در سمت مدیریت گروه نمایش ها و سرگرمی های آن سازمان (شامل سریال ها، مسابقات و تئاترهای تلویزیونی) مشغول به کار شد. «کندو» فیلم دیگری بود که رشیدی در نقش «آقا حسینی» با بهروز وثوقی در سال 1354 بازی کرد. با آنکه داوود رشیدی در تعداد کمی از فیلم های ایرانی پیش از انقلاب بازی کرد اما شهرت نسبتا خوبی به دست آورد. با این حال بخش عمده ای از فعالیت های حرفه ای صرف مدیریت گروه نمایش و سرگرمی در تلویزیون ایران می شد.
با تحولات پس از پیروزی انقلالب ایران، او روند تازه ای در فعالیت های سینمایی را تجربه کرد. سال های نخستین پس از انقلاب ایران، پرکارترین دوره فعالیت بازیگری او است. او در چهار پنج سال اول انقلاب در نزدیک به 20 فیلم بازی کرد. «شیلات»، «خانه عنکبوت»، «کمال الملک» و «گل های داوودی» از مشهورترین این فیلم ها بودند.
او در اواسط دهه شصت و اوایل دهه هفتاد خورشیدی حضور پررنگی در سریال های تلویزیونی ایران داشت که رسانه به مراتب پرمخاطب تری از سینما بود. سریال هایی همچون «گرگ ها» و «عطر گل یاس» و تله تئاتر «یکی از این روزها» (در نقش رییس جمهور ایندولند) تماشاگران زیادی داشت اما مشهورترین نقشی که از او از آن سال ها در خاطره مردم مانده است، مفتش شش انگشتی سریال «هزاردستان»، به کارگردانی علی حاتمی بود. «آوای فاخته»، «گل پامچال»، «تنهاترین سردار»، «ولایت عشق»، «مختارنامه» و «کلاه پهلوی» از دیگر کارهای تلویزیونی مشهور او در سال های گذشته بوده است. آخرین کار او در سینما بازی در فیلم اکباتان به کارگردانی مهرشاد کارخانی بوده است.
این پنج نفر
یادداشتی در تقدیر از پنج اسطوره بازیگری در سینمای ایران
چرا این پنج نفر؟! واقعیت این است که بررسی موج نو سینما در ایران بدون در نظر گرفتن تاثیر بازیگران فیلم های نی نوع سینما، ابتر و ناقص خواهد بود اما در میان جمع بازیگران این نوع فیلم ها، چرا پنج نفر خاص یعنی آقایان عزت الله انتظامی، محمدعلی کشاورز، داود رشیدی، علی نصیریان و جمشید مشایخی بیش از دیگران مورد توجه قرار گرفته اند؟
پاسخ به این پرسش از چند نظر حائز اهمیت است.
یکم: بازیگری تا پیش از ظهور این پنج نفر عمدتا در چند شاخص، محدود شده بود. در واقع بازیگر کسی بود که یک وجه شاخص فیزیکی داشته باشد. یا قدبلند و چهره زیبا، یا قدکوتاه و چهره زشت که بتواند کلیشه های شخصیتی رایج در فیلمفارسی های آن زمان را پوشش بدهد. از این نظر بازیگری نه یک دانش یا فن بلکه عمدتا یک خصیصه ذاتی به شمار می رفت.
اما با شکوفا شدن هنر تئاتر و ورود برخی از بازیگران تئاتری به سینما در دهه 40، تعریف بازیگری به طور کلی تغییر یافت. ایجاد تعلیق، بیان صحیح دیالوگ، استفاده درست از زبان بدن در بازی، حفظ ریتم و راکورد در بازی و هویت بخشی به نقش از مهم ترین آموزه هایی بود که بازیگران نام برده به سینمای ایران هدیه دادند.
بر همین اساس شخصیت های کلیشه ای فیلمفارسی ها رنگ باخت و مردم با کاراکترهای تازه در سینما که سیاه و سفید نبودند و ارتباط ارگانیک بیشتری با متن جامعه داشتند، آشنا شدند. این کاراکترهای جدید اگرچه در طول زمان زیادی توانستند جا بیفتند اما آیینه تمام نمای شخصیت های واقعی زمان خود بودند و از این نظر همذات پنداری بیشتری را ایجاد می کردند.
با این حساب لازم است به یاد داشته باشیم که آنچه توانست سینمای موج نو را در بدنه اجتماعی ایران تثبیت کند نه الزاما تازگی قصه و روایت فیلم های جدید بلکه تا حد قابل توجهی ارتباط گیری محکم بازیگران با نقش های واقعی آن زمان بود. این نکته بی تردید اهمیت بازی در نقش های متفاوت سینمای موج نو را باز می نمایاند.
دوم: این پنج بازیگر نام برده در اولین فیلم هایی که در سینما بازی کردند، از نظر قوت بازیگری در تئاتر شناخته شده بودند و رزومه درخشانی در تئاتر و به ویژه در آموزش سطح عالی هنرهای سوم و هفتم داشتند. نکته جالب آن است که به رغم این مسئله و با وجودی که سینما در آن زمان درآمدهای بسیار قابل توجه و بالایی برای بازیگران داشت، فیلم های اول خود را با کمترین دستمزد یا اصلا بدون دستمزد بازی کردند. چنان که عزت الله انتظامی، علی نصیریان و جمشید مشایخی تقریبا بدون دریافت هیچ گونه دستمزدی در فیلم «گاو» داریوش مهرجویی بازی کردند.
همچنین داوود رشیدی و محمد علی کشاورز نیز فیلم های اول خودشان را بدون دستمزد مناسب جلوی دوربین رفتند اما در ادامه فعالیت سینمایی این بازیگران نیز تکرار همین اتفاق در دستمزدها بود. بر همین اساس توجه به این پنج نفر به عنوان یک شاخص از شاخص های اثرگذار شکل گیری سینمای موج نو در ایران از این نظر است که مسئولیت و هزینه استقرار سینمای موج نو در ایران بر شانه آنها است، چنان که مطرح ترین فیلم های موج نو در ایران از ابتدا تا تثبیت آن، با بازی این چند نفر همراه بوده است.
سوم: به غیر از چند مورد محدود از سوی دو تن از بازیگران، این پنج نفر در هیچ سریال یا فیلم سینمایی بازی نکردند که انگاره های بازاری بودن یا فیلمفارسی بودن در آنها وجود داشته باشد. از همین رو می توان گفت که خط امتداد موج نو در سینمای ایران از آغاز تا همین اواخر با حضور این بازیگران به صورت لاینقطع شکل گرفته است.
دیگر بازیگران هم دوره ایشان یا از آن به بعد حضوری جدی در سینما نداشته اند یا اینکه تجربه بازی هایشان در برخی فیلم های مشابه با فیلمفارسی، اعتبار آنان را مخدوش کرده است اما جالب این است که پنج ژنرال بازیگری در سینمای ایران چه در سال های قبل از انقلاب در قالب فیلم های موج نویی و چه در سینمای بعد از انقلاب همواره پر کار و پر مشغله بوده اند و مهمترین شخصیت های تاریخ سینمای ایران را جان بخشیده و به بخشی از تاریخ و هویت ایرانی بدلش کرده اند.
چهارم: نکته چهارم چیزی بیش از بازیگری و فن و حرفه است. این پنج نفر همواره و در هر شرایطی ایرانی ماندند. نه جلای وطن کردند و نه زلف شان را به بنای نامتوازن سیاست گره زدند و نه چیزی را ورای آنچه در تجربه زیسته شان بود در بوق و سرنا کردند. این جماعت پدران «پیر» سینمای مدرن ایران هستند. مراد از نوشتن این بند خدای نکرده توهین یا انگ زدن به دیگر بازیگران مطرح و بزرگ سینمای ایران نیست بلکه نکته آن است که بگوییم این پنج نفر ضمن داشتن همه آنچه پیش از این گفته شد، واجد گونه ای از عقلانیت و عاطفه مشترک با مردم شان بوده اند. آنها همه عواید سینما را برای رفتن راهی که به تعالی سینما می انجامید، بخشیدند.