«فقط شهادت میدهیم، قسم نمیخوریم»، تکیه کلامشان است. بازار شاهدان دروغین ظهر به بعد باز میشود، دکانشان بنبستهای پسوپیش میدان ونک است. یکی دوتا نیستند، اما برای پیدا کردنشان هم باید پرسوجو کرد و از هفتخوان واسطهها گذشت تا قراری بگذارند. همه چیز بینشان رمزی است، فقط اسم کوچکشان را میگویند و رنگ موتور و محل قرار.
«فقط شهادت میدهیم، قسم نمیخوریم»، تکیه کلامشان است. بازار شاهدان دروغین ظهر به بعد باز میشود، دکانشان بنبستهای پسوپیش میدان ونک است. یکی دوتا نیستند، اما برای پیدا کردنشان هم باید پرسوجو کرد و از هفتخوان واسطهها گذشت تا قراری بگذارند. همه چیز بینشان رمزی است، فقط اسم کوچکشان را میگویند و رنگ موتور و محل قرار.
به گزارش
ایران خبر، برای آنها فرقی نمیکند پرونده دیه باشد یا قتل، انحصار ورثه باشد یا مهریه، پولشان را میگیرند، شهادتشان را میدهند و میروند. آنها سالهاست میدانند چطور بدون قسمخوردن شهادت بدهند. رضا روبهروی مرکز خرید روی موتور مشکی رنگی نشسته و منتظر مشتری است. شماره مهدی را میدهد و میگوید: «سفارش مرا بکنیها بگو موتور مشکیه، شمارهات را داد.» مهدی رئیس گروهی از شهادتفروشان است، چندتایی از موتورسوارهای اطراف میدان برایش کار میکنند.
«قرارمان یک ساعت دیگر جلوی بانک بالای میدان، اگر دیرتر رسیدی هم من تا شب هستم.» مهدی میگوید.
یک ساعت بعد. آفتاب بالای سر میدان ایستاده، از دور که میآید با مغازهدارها خوشوبش میکند، او را میشناسند. اول از همه میپرسد: «خب موضوع پرونده چیه؟» با شنیدن هر جمله از ماجرا سرش را تکان میدهد: «خب... لطفا آرومتر بگو، بقیه نشنوند.» میترسد گیر بیفتد. دنبال کوچهای خلوت است. مسیر را برای رسیدن به بنبست تغییر میدهد. از راهوروش کارش میگوید: «از اول بگم ما قسم نمیخوریم، فقط شهادت میدیم، هر پروندهای هم شاهد و نرخ خودش را دارد، پروندههای ضربوشتم دمدستی و سادهترند. ارزانتر درمیآید.»
خیلیها میپرسند چطور میشود که شهادت آنها قبول میشود. خودشان میگویند پنجاه، پنجاه است.
- ما اصولش را میدونیم، بچهها کارشون را بلدن، خیالتون راحت، رأی به نفع شما میشه.
اگه لازم باشه که قسم بخورن شما کسی رو نمیشناسی؟
نه، آخه قسم خوردن نداره، آدم بتونه خوب کارش را انجام بده حله.
نرخ هر پرونده چقدر است؟
برای پروندههای معمولی ٥٠٠هزار تومان میگیریم. پول را هم اول کار تمام و کمال میگیریم.
تخفیف نمیدین؟
ایبابا ٥٠٠تومان که چیزی نیست. پروندههای ما تا ٤٠-٣٠ میلیون تومن هم میرسه.
مدام پاشنه کفشش را یا روی زمین میکشد یا به دیوار میکوبد، بین حرفهایش میانبرهایی هم برای زودتر بستهشدن پرونده سراغ دارد، آتشی به سیگارش میاندازد و ادامه میدهد: «برای راحتترشدن میشه شاهدها را محضری کرد، همینجا داخل دفترخونه، مدارک را برابر اصل میکنن، میشه این مدارک را به قاضی داد و شاید احتیاجی هم به حضور شاهدها در دادگاه نباشه.
هزینه محضریکردن شاهدها با شماست؟
نه دیگه. اون ٥٠٠ تومن اول را بچهها جداگانه میگیرن، هزینه برابر اصل کردن مدارک با مشتریه. برای هر نفر ٨٥ تومن.
کسی شک نمیکنه؟
نه اصلا. باید خونسرد باشی، به روی خودت نیاری. اگه رنگت نپره و خودترو نبازی مشکلی پیش نمیاد. ما سالهاست تو این کاریم، بار اول دوممون که نیست. دست و دلت نلرزه. شاهد روز مقرر میاد دادسرا و شهادت میده که من وجدانی اونجا بودم و دیدم. اینهارو یه جوری میگه که طبیعی باشه و مشکلی پیش نیاد.
مطمئنی؟
بله مطمئن. تو باید تو این کارها تجربه داشته باشی، خبره باشی، من ١٥ساله که کارم اینه، از ١٧سالگی اینجام. الان ٣٢سالمه.
تلفنش زنگ میخورد. انگار مشتری دیگری در راه است. حرفایش را تمام میکند و میرود. «شمارم رو که داری؟ موعد دادگاه نزدیک بود زنگ بزن، هماهنگ میکنیم.»
«شوهرم آدم خریده، به دروغ شهادت داده و حقم را خورده، یک ساله دنبال مهریه و نفقهام. رأی به نفع شوهرم صادر شد، فقط به خاطر شهادت دروغ شاهدی که خریده بود. از کجا خرج زندگیمرو بیارم....» لباسش هم ماتم حکم صادرشده را دارد، سر تا پا سیاه. دانههای اشک صورتش را میشویند و میریزند روی لبهایش، بغضش را فرو میدهد. حیاط دادگاه را ترک میکند. مردم هم بیخبر از حضورشان نیستند. ساختمان نقرهای مجتمع قضائی خانواده ونک، مرکز تجمع خیلی از عابرانی است که از بد روزگار گذرشان به اینجا افتاده. یک شهادت دروغ کافی است تا روزگار جور دیگری شود و درهم بپیچد. ایستگاه آخر خاطرههای مشترک.
«گوشیهاتون رو اونور تحویل بدید بعد بیاید»، گشت خواهران دادگاه است. نگاه سرسری به ساک دستیات میاندازد اینقدر که مطمئن شود تلفن همراه نداری، اجازه عبور میدهد. آسانسور خراب است. بعضیها عجله دارند، پلهها را دوتا یکی میدوند.
روبهروی پلههای طبقه پنجم نشسته، ریشههای سفید موهایش از زیر روسری دیده میشود. ٣٠سال را رد کرده و برای طلاق آمده، باردار است. آنطرفتر، سمت راست راهرو مردی به قاب سفید دیوار خیره است.
صورتش گیج از ترس و غرق در سالهای رفته، تابلوی روی دیوار روبهرو قانونی را یادآوری میکند: «بدان تا مبتلا نشوی. ماده٦٥٠ قانون مجازات اسلامی: هرکس در دادگاه نزد مقامات رسمی شهادت دروغ بدهد به سه ماه و یک روز تا دوسال حبس و پرداخت جزای نقدی محکوم خواهد شد.»
هر نیمساعت یک بار صدایی در گوش مراجعهکنندهها زنگ میخورد: «دادگاه ساعت ١١، شعبه ٢٧٠».
ساعتش را روی دستش جابهجا میکند، توی پیچ راهرو به دیوار تکیه داده و فرمی را پر میکند. پالتو آبی رنگی پوشیده و از سرما دستانش را به هم گره کرده: «من ندیدمشان، ولی هستند. تو پروندههایی که وکالتشان را قبول کردهام شده که خوانده پرونده برای اثبات حرفهایش چندتایی از اینها را با خودش بیاورد، جایشان معلوم نیست، ولی هستند. کارشان این است که شهادت دروغ میدهند. دیگر چه میشود کرد.» وکیل پایه یک دادگستری است.
او هم خبر دارد، شاهدها همین حوالیاند. پاتوق هر روزشان میدان ونک است و محل قرارشان کوچهپسکوچههای حوالی میدان. کارشان این است که از حوالی ظهر تا شب راهوروشهایی برای دورزدن قانون و نرخهای عجیب برای شهادتهای دروغین پیدا کنند. به عاقبت کار فکر نمیکنند.
آنها برای قانون مجرماند، چراکه شاهد، قبل از ادای شهادت باید قسم بخورد که جز حقیقت چیزی نگوید. بنابر ماده ١٣٠٦ تا ١٣٢٠ در قانون مدنی (در قانون مجازات اسلامی ماده ٦٥٠ هم به این مسأله پرداخته شده است) و ماده ٤٠٦ تا ٤٢٥ از قانون آیین دادرسی مدنی که مربوط به شهادت است، شاهد باید مومن، عاقل، عادل، بالغ و حلالزاده باشد.
در غیر اینصورت شهادت او برای قاضی مورد قبول نیست. شاهدفروشانی که روایت را از خوانده یا خواهان پرونده میشنوند و بازگو میکنند، حتی اگر بنا به ماده١٣٢٠ قانون مدنی «شهادت بر شهادت»، هم در دادگاه حاضر شوند باز هم مجرماند، چراکه این قانون برای وقتی است که شاهد اصلی فوت کرده یا به واسطه دیگری مثل بیماری و سفر و حبس (که قابل انتقال به دادگاه نیست) و غیره نتواند در دادگاه حاضر شود.
در چنین صورتی هم شاهد اول و هم شاهد دوم باید واجد شرایط باشند و در مطلب مورد شهادت هم ضوابط رعایت شود. در قانون «شهادت بر شهادت»، کسی که در محضر دادگاه است، شاهد واقعی نیست، خودش موضوع مورد شهادت را ندیده، اما شاهد اول که دیده برای او نقل کرده و او را به دادگاه منتقل میکنند. همچنین در ماده ٢٠١ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری اینطور نوشته شده است: «در مواردی که دادگاه از شهود مطلعین درخواست ادای شهادت یا اطلاع کند و بعد معلوم شود که خلاف واقعیت شهادت دادهاند، اعم از اینکه به نفع یا ضرر یکی از طرفین دعوا باشد علاوه بر مجازات شهادت دروغ چنانچه شهادت خلاف واقعیت بوده و موجب وارد شدن خسارتی شده باشد به تأدیه آن هم محکوم خواهند شد، چراکه دروغ آنها موجب بطلان حکم است و هر حکمی که بر این اساس صادر شود بیاثر است و باید شهودی که شهادت کذب دادهاند، خسارت پرداخت کنند.
همچنین بنابر ماده ۶۴۹ قانون تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده، هر کس در دعوای حقوقی یا جزایی که قسم متوجه او شده باشد، سوگند دروغ یاد کند به ٦ ماه تا دوسال حبس محکوم خواهد شد. شاید برای همین است که قسم نمیخورند، بدون قسم خوردن اگر گیر بیفتند جزای جرمشان سه ماه کمتر است. شهادت فروشان مردم را نسبت به دادگاهها بدبین میکنند. برای همین جا دارد قوه قضائیه از طریق نیروی انتظامی این اقدام غیرانسانی را ریشه کن کند.
عقربهها پشت هم میچرخند و هر چند دقیقه یکبار در دادسراها و دادگاهها حکمی صادر میشود. بیرون از دادگاه بیآرتیها و تاکسیها دایم پروخالی میشوند. آنهایی که از صبح بارها راه کلانتری، دادسرا و دادگاه را رفتهاند، دیگر رمق ندارند و روی نیمکتهای دور میدان ولو شدهاند. سنگفرشها را میشمارند، مغازهدارها را زیرنظر میگیرند، نگاهشان آنجاست اما فکرشان جایی دیگر در خاطره یا حادثهای جامانده است. دور میدان هم چند گروه از مردان نشستهاند شاید کسی برای کارگری صدایشان کند و خرج امروز خانواده را دربیاورند.