آقای قالیباف بخواند: تهران؛ جایی برای زندگی؟

محمدمهدی عابدی

30 مرداد 1394 ساعت 20:19

محمدمهدی عابدی، طراح شهری و مدرس دانشگاه در یادداشتی برای ایران خبر نوشت:


ایران خبر- امروزه یکی از مهمترین مسائلی که شهر تهران با آن دست به گریبان است، عدم توجه ویژه به جریان زندگی شهروندان در فضاهای شهری است. تهران این کلان‌شهر بزرگ و پر ازدحام، هر روز به سوی کاهش فضاهای شهری قابل زندگی پیش می‌رود و با شعار “تهران، شهر زندگی” که بر بیلبوردهای شهرداری در سطح شهر نصب شده است منافات دارد. متاسفانه تفکر غالب مدیریت شهری در حال حاضر تفکر کمّی است که به سمت افزایش تراکم ساختمانی، افزایش فضاهای رفت و آمد سواره، ایجاد بزرگراه‌های سریع‌السیر، محدود کردن پیاده در فضاهای شهری و درنهایت حکمفرمایی بلامنازع سواره و ساختمان بر پیاده و فضای شهری تمایل دارد. این اتفاقات سابقا در دنیا تجربه شده است و موضوعات ناملموسی نیست. در دوران مدرنیسم استاندارد کردن، روش‌های تولید انبوه، سادگی و جهان‌شمولی که شعار معماری مدرن بود، خود را به عنوان راهکار در تمامی ابعاد توسعه شهرها عرضه ‌کرد. استاندارد کردن و توجه به حداقل کیفیت مورد نیاز، بر سرعت ساخت‌و‌ساز افزوده بود و یکنواختی و سری‌سازی از مسائلی بود که به شهرسازی معاصر تعمیم داده شد.

توسعه ساختمانی شهرها بدون توجه به فضاهای شهری و توسعه بزرگراه‌های درون شهری میراث دوران مدرنیسم بود. گرچه مدرنیسم خدمات بی‌شماری به معماری و شهرسازی ارائه کرد و موجب پیشرفت‌های زیادی در این زمینه شد؛ اما تبعات آن به گونه‌ای بود که بعد از مدتی برخی اندیشمندان حوزه‌ی شهرسازی فریاد اعتراض سربرآوردند و خواستار تغییر شرایط شدند. کمیت‌گرایی، دید حداقلی به قابلیت زندگی در فضای شهری و محدود کردن آن در فضای خصوصی و فضاهای عمومی محدودی مانند پارک‌ها یا پاساژهای تجاری سبب شده بود تا از فضاهای شهری قابل زندگی (Livable) چیز زیادی باقی نماند. این اتفاقات تا حدی ریشه‌دار گشت که نظریه‌پردازان حوزه شهری بدین باور رسیدند که حتی هرآنچه امروزه در شهرها با آن روبروئیم تسلط تفکری است که نتیجه اصلی آن کاهش کیفیت فضاهای شهری و حذف پدیده‌ای به نام “مکان” (Place) است. به عنوان مثال سالینگاروس (Salingaros)  بیان داشت که برخی مداخلات شهری امروزی، نه تنها روابط انسان‌ها را با هم قطع کرده‌اند، بلکه کیفیت مکان‌های شهری را نیز تنزل داده‌اند. وی اعتقاد داشت نمی‌توان بحران کنونی را حل کرد، مگر آنکه حرفه‌مندان بپذیرند که معماری و شهرسازی قرن بیستم، ثمره‌ای جز جداسازی مردم از محیط ساخته شده و نیز جداسازی افراد از یکدیگر نداشته است. پذیرش این واقعیت، تصدیق واقعیت دیگری را ضروری می‌سازد و آن، این که بت‌های مدرنیسم خدایانی غلط بودند که طراحان و سیاستمداران را برای نسل‌ها گمراه کرده‌اند و شهرها را با موازین غلط خود ویران ساخته‌اند‌.

گرچه این دیدگاه، دیدگاهی بیرحمانه به مدرنیسم است اما می‌تواند حس‌و‌حال منتقدانی که در دهه ۱۹۶۰ میلادی به انتقاد از مدرنیسم پرداختند را بخوبی نمایان کند. اندیشمندانی نظیر جیکوبز، لینچ، میچرلیخ و… افراد دیگری بودند که علیه ساده‌انگاری حاکم بر کمیت‌گرایی قیام نمودند. این افراد نشان دادند که راهکارهای نوگرایانه، نه تنها آرمانی بیهوده و نوعی شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت حل مسائل شهر و کلانشهر است، بلکه با واقعیات موجود نیز هیچ‌گونه سازگاری نداشته و شهرها روزبروز بزرگتر و متمرکزتر و فشرده‌تر می‌شوند.

حال اگر به حال و روز تهران خودمان دقت کنیم، می‌بینم که این واقعیات روزانه به طرز حیرت‌آوری در تهران اتفاق می‌افتد. مدیریت شهری تهران علاقه شدیدی به توسعه بزرگراه‌ها مانند دوطبقه‌کردن بزرگراه صدر، زیرگذر کردن پیاده‌ها و تولید مسیرهای ویژه برای اتوبوس‌های BRT در مدنی‌ترین نقاط شهر تهران مانند خیابان و چهارراه ولی‌عصر دارد. به طرح‌های طراحی شهری که سعی در ارتقاء کیفیت فضاهای شهری دارد، به عنوان طرح‌هایی تزئینی نگریسته و شهر به عنوان محلی صرفا برای سکونت و رفت‌و‌آمد و نه شهری برای زندگی دیده می‌شود.

در حالی‌که امروزه در کشورهای پیشرفته خیابان‌های سرزنده و خاطره‌انگیزی مانند ولی‌عصر و گره‌های ارزشمندی مانند چهارراه ولی‌عصر به عنوان سرمایه‌های فرهنگی و اجتماعی شهر محسوب می‌گردند و مدیریت شهری تلاش دارد تا آن‌ها را حفظ کرده و حضور آزادانه شهروندان در سطح آن‌ها را تقویت نماید. بنابراین به نظر می‌رسد جای خالی حضور رویکردی که بتواند از تفکر شبه مدرنیستی حاکم بر اذهان مدیران شهری بکاهد، به شدت احساس می‌شود.


چهاراه ولیعصر که شهروندان را به زحمت می اندازند و آنها را از حق مسلم خود برای رفت و آمد در سطح شهر محروم می سازد.
چهاراه ولیعصر که شهروندان را به زحمت می اندازند و آنها را از حق مسلم خود برای رفت و آمد در سطح شهر محروم می سازد.
 
در واقع مدیران شهری تهران، به تهران به عنوان یک “مکان” برای زندگی نگاه نمی کنند. مکان‌سازی، مفهوم عجیبی نیست. اتفاقا مفهوم بسیار ساده‌ای دارد. مکان سازی می‌خواهد از طریق سازوکارهایی برای مردم در شهر، “مکان” ایجاد کند. “مکان” به صورت عام، یعنی جایی که مردم در آن احساس راحتی، سرزندگی، شادابی و حس تعلق می‌کنند. هرگاه که ما فضایی را احساس کنیم یا بشناسیم، هرچند احساسی «بی‍شکل» و «لمس‍نشدنی» باشد، آنجا می‍تواند یک «مکان» انگاشته شود. به زعم رلف، مکان­ها ذاتاً کانون گرد آمدن معناها هستند؛ معناهایی که در تجربه­ه ای ما شکل گرفته ­اند. انسان‍ها چه به‍ صورت فردی و چه گروهی، با الصاق معانی به فضاها، آن­ها را به «مکان» تبدیل می­ کنند. مكان‌ها مراكز معاني‌اند كه از تجربه روزانه و زندگي ساخته مي‌شود بنا‌براين مي‌توان گفت افراد، گروه‌ها و جوامع با الصاق معانی به فضا آن را به مكان تبديل مي‌كنند. مفاهيم مكان اغلب بر روي اهميت حس تعلق و وابستگي احساسي به مكان تاكيد مي‌كنند. مكان مي‌تواند با مفاهيمي چون احساس دل‌بستگي، هويت و ريشه داشتن نيز در ارتباط باشد.

به طور خلاصه می‌توان گفت، هرچه میزان مکان‌ها در شهری کمتر باشد، زندگی در آن کمتر جریان دارد. در واقع آن شهر، جایی برای زندگی نیست. بلکه فقط جایی برای سکونت و رفت‌وآمد است. در شهری که مکان‌ها در اقلیت باشند، مردم آن شهر نیز حکم رباتهایی دارند که روبروز تبدیل به واحدهایی منفرد می‌شوند که تنها برای زنده‌ماندن تلاش می‌کنند و از تعالی و رشد اجتماعی در آن‌ها خبری نیست. بدون شک این اتفاق، یکی از خطرناک‌ترین اتفاقاتی است که می‌تواند گریبانگیر یک جامعه شود. نابودی مکان‌ها در شهر بحران مدنیت را به همراه دارد و این برای شهرها که محمل مدنیت هستند اتفاقی فاجعه‌بار است. بحران مدنیت یعنی سیطره کمیت بر کیفیت. نفس زندگی از جنس کیفیت است و هرچه این سیطره بیشتر گردد، یعنی شهر تاب و تحمل زندگی را ندارد.

بیایید به تهران نگاهی بیاندازیم. بسیاری از فضاهای شهری تهران، خاطرات جمعی و فردی افراد را شکل داده‌اند که باعث شده است که تهرانی‌ها نسبت به آن‌ها حس تعلق جمعی داشته باشند. مثلا خیابان ولی‌عصر، تخت طاووس، میدان انقلاب، میدان بهارستان، میدان تجریش و … . اگر دقت کنیم، ملاحظات ترافیکی (سواره محوری!) سبب شده است که بسیاری از این مکان‌های شهری به مسیرها و گره‌های ترافیکی تقلیل یابند.

مثلا خیابان تخت طاووس یک‌طرفه شدنش، عملا آنرا به جاده تبدیل کرده و یا خیابان ولیعصر با خط ویژه‌ی BRT تبدیل به جاده شده است. و ما خوشحالیم از اینکه می‌توانیم از تجریش تا راه‌آهن را سریع طی کنیم. در واقع خیابان ولیعصر دیگر خیابان نیست. مسیر مستقیمی است که دو نقطه را به هم وصل می‌کند. غافل از آنکه زمانی خیابان ولیعصر مکانی بود خاطره‌انگیز برای تهرانی‌ها که در آن زندگی می‌کردند. زندگی در شهر تنها رفت و آمد و از نقطه A به نقطه B رفتن نیست. زندگی در شهر یعنی پرسه زدن، ایستادن، تماشا کردن، صحبت کردن، قدم زدن، خرید کردن، بازی کردن و ….

در واقع این فضاهای شهری زمانی برای تهرانی‌ها حکم مکان را داشته اند. آن‌ها در این مکان‌ها آزادانه رفت و آمد می‌کردند، تعاملات اجتماعی داشتند. ولی اکنون مسیرهایی شده‌اند که از تهرانی‌ها را از خانه به محل کار و تحصیل هدایت می‌کنند و بالعکس. این اتفاق برای جوان‌ترها پررنگ‌تر است. در واقع برای نسل‌های جدید میدان تجریش نقش‌انگیز نیست! تهران جایی است که از آن عبور می‌کند و میرود مدرسه‌اش یا محل کارش. چرا که فضای شهری فرصت این‌را نداده است که برای جوانترها به مکان تبدیل شود. خودروها آنرا در سلطه خویش گرفته‌اند و برای پیاده‌ها جا و انگیزه‌ای برای حضور باقی نگذاشته‌اند. البته ناگفته‌ نماند شهرداری تهران اقداماتی هرچند محدود برای ارتقای کیفیت فضاهای شهری برای تبدیل آنها به مکان صورت داده است. بعنوان مثال پیاده‌رو سازی همین خیابان ولیعصر. اما چون رویکرد غالب مدیریت شهری در راستای قابل‌زندگی ترکردن شهر نیست، این اقدامات عملا با سایر اقدامات شهرداری تهران خنثی می‌شود.

مدیریت شهری تهران نیازمند تغییر نگاه است، تغییر نگاه بخصوص در نگاه آقای شهردار. امیدوارم آقای شهردار این متن را بخواند.
 دو طبقه کردن اتوبان صدر یکی از نمونه های دیدگاه رایج در شهرداری تهران است. اقدامی که در تقریبا تمامی تجربیات مشابه اش در دنیا با شکست مواجه شده است.
دو طبقه کردن اتوبان صدر یکی از نمونه های دیدگاه رایج در شهرداری تهران است. اقدامی که در تقریبا تمامی تجربیات مشابه اش در دنیا با شکست مواجه شده است.


کد مطلب: 37851

آدرس مطلب: https://www.irankhabar.ir/fa/doc/note/37851/آقای-قالیباف-بخواند-تهران-جایی-زندگی

ایران خبر
  https://www.irankhabar.ir