به گزارش ایران خبر، منتظر قائم دانشیار ارتباطات دانشگاه تهران تعریف واحد از افکار عمومی را اینگونه بیان می کند؛ مفهوم افکار عمومی که ما به راحتی به کار میبریم ترجمهای از public opinion است و مسئله اصلی در افکار عمومی این است که مردم به چه مسائلی میاندیشند و دربارهی مسائل مختلف چه نظراتی دارند. اما این مفهوم از دو بخش شکل گرفته است که باید تعریف واحدی از هر یک از اجزاء یعنی افکار و عمومی بودن ارائه داد. اگر عمومی را به معنای مردم در نظر بگیریم، باید محدوده تعریف خود از مردم را مشخص کنیم. ممکن است در تعریف از عمومی طیف وسیعی از مردم را مد نظر قرار دهیم که شامل همه مردم باشد و بنابراین هر شهروندی مصداق این تعریف میشود.
در تعریف دیگری ممکن است مردم را افرادی در نظر بگیریم که حق رأی دارند یا در تعریفی دیگر اکثریت را در مقابل اقلیت مد نظر قرار دهیم و افکار عمومی را بر اساس آن تعریف کنیم. در این حالت تعریف ما بر مبنای پایگاه قدرت انجام میشود بنابراین مفهوم عمومی میتواند طیف وسیعی داشته باشد و به همین دلیل، این ویژگیها باعث پیچیدگی مفهوم افکار عمومی میشود. از سوی دیگر مفهوم افکار هم نیاز به تعریف دارد. افکار ترجمه واژه opinion قرار داده شده است در حالی که به نظر من opinion به مفهوم عقیده نزدیک است تا افکار. بنابراین این پرسش مطرح است که هر فکری میتواند افکار تلقی شود یا خیر. همچنین میتوانیم افکار را به معنی نظر تعریف کنیم که یک مرحلهای از تفکر را شامل میشود و میتواند آگاهی کاذب نباشد و به معنای عقیده تلقی شود. پس افکار را نیز میتوان در طیفی قرار داد. بنابراین با بررسی تمام این ویژگیها و اجزاء به پیچیدگی افکار عمومی نائل میشویم.
افکار عمومی با مفهوم عرصه عمومی و جامعه مدنی تنیده است
مفهوم افکار عمومی همیشه و در همه مقاطع زمانی دارای یک معنا نبوده است. افکار عمومی از قرن 17 به بعد و در جوامع مدرن شکل گرفته و حیات آن به رابطه نظام سیاسی و ساختار قدرت با تودهها و مفاهیم دولت و ملت ارتباط دارد. بنابراین افکار همیشه در یک بستر ارتباطی به وجود میآید. در عصر مدرن دموکراسی به این معنا است که حاکمان نمیتوانند بدون توجه به افکار شهروندان به سیاستگذاری بپردازند و حکومت باید تابع نظر و خواستهای شهروندان باشد. به این ترتیب مفهوم افکار عمومی با مفهوم عرصه عمومی و جامعه مدنی تنیده میشود یعنی افکارعمومی فضایی میشود که نتیجهی حائل شدن نهادهای مدنی بین عرصهی خصوصی و عمومی است. به عبارتی افکار عمومی بازار مکاره ایدهها است که در آن مشارکت بین شهروندان با رهبران و نخبگان اتفاق میافتد تا محتوای افکار شکل بگیرد.
حقوق شهروندی را از طریق افکار عمومی می آموزیم
افکار عمومی مقولهای تاریخی است و فرض بر این است که از حالت محدود به حالت وسیع و گسترده و از حالت ناپخته به پختهتر و کیفیتر معطوف شود و این کار از طریق آزادی، تکثر و تعدد حزبی، چرخش نخبگان و صاحبان قدرت، گسترش علوم و بسیاری از پدیدههای دیگر باید اتفاق افتد تا در نتیجه مفهومی از افکار عمومی حاصل شود. افکار عمومی فضایی است که ما از طریق مشارکت در آن جامعهپذیری و فرهنگپذیری را سپری میکنیم و همچنین از طریق وارد شدن به افکار عمومی حقوق شهروندی را میآموزیم و تمرین میکنیم و اگر از این منظر نگاه کنیم میتوانیم وارد بحث شبکههای اجتماعی شویم.
غربیها از اواخر قرن 19 به این نقد پی برده بودند که مدرنیته و تکنولوژیهای جدید فرآیند طبیعی شکلگیری افکار عمومی و شهروندی را مختل میکند در حالی که مدرنیته اول وعدهی تنوع و تکثر کمی و کیفی افکار را میداد و حتی اندیشمندان آن دوره آرزوی ارتباطات افقی و مشارکتی را داشتند و شهروندانی آگاه، مسئول، دانا و حق رأی را جز اهداف خود میدانستند. اما ظهور رسانههای جدید و به طور کلی تکنولوژیهای جدید و اقتصاد سیاسی سرمایهدارانه باعث شد تا تمایلات مدرنیستی در دو راهی بین منافع سرمایهدارانه و منافع تودهای و دموکراتیک قرار بگیرد و لاجرم غرب به سمت منافع سرمایهدارانه گرایش پیدا کرد. ظهور تکنولوژیهای جدید باعث شده است که ارتباط افقی نخبگان، رهبران وتودهها به طور طبیعی انجام نشود و به عبارتی محتوای ارتباطات و چگونه اندیشیدن همانند دوران پیشامدرنیته و به صورت آمرانه انجام میشود.
انحراف جامعه ایران در انتخاب شبکههای اجتماعی
از انقلاب دیجیتال که از دهه 80 و 90 ظهور کرد و به اوج رسید ابتدا کامپیوتر و شبکههای اجتماعی این بستر بودند که به وجود آمدند و حتی بسیاری از این شبکههای کامپیوتری اصلا وارد ایران هم نشدند. یکی از آسیبهایی که من در جامعهی ایران میتوانم با اطمینان بیان کنم، انحراف اصلی جامعه ایران در انتخاب شبکههای اجتماعی است که بیش از آنکه به افکار عمومی تعریف شده در این جلسه منتهی شود، به افکار عمومی سطحی منتهی شده است. اما بخش دوم شبکههای اجتماعی با ظهور تلفنهای هوشمند شکل گرفت که البته شبکههای موبایلی را باید یکی از انواع شبکههای اجتماعی تلقی کرد.
هدف شبکههای اجتماعی کامپیوتری فرهیختگی و هدف شبکههای موبایلی روزمرگی است
شبکههای کامپیوتری ویژگیهایی مانند امکان ذخیرهسازی، ایجاد پوشههای شخصی و ماندگاری بیشتر محتوا دارد که مطمئناً در تأثیر بر افکار عمومی میتواند مهم باشد. این ویژگی ها باعث میشود که محتواهای متنی، صوتی و تصویری که توسط افراد نشر داده میشود همانند عرصه چاپ و نشر با فکر و اندیشه همراه باشد و به تعبیری از چند مرحله تفکر عبور داده شود. بنابراین افکار عمومی این شبکهها براساس طیفی که مطرح کردیم به باور، نقد و نظر نزدیک میشود. یعنی فرد فکری دارد و حاضر است این مطلب را به نام خود و با هویت خود نشر دهد.
اما در شبکههای اجتماعی مبتنی بر تلفن همراه که صفحه و فضای متفاوتی دارند، نشان میدهد این فضا برای مطرح کردن نقد و ایده مناسب نیست چون ایدهها و نظرها در این شبکه در کوتاهترین زمان ممکن و با نظر افراد دیگر از منظر افراد خارج میشود و از بین میرود. بنابراین اگر شبکههای اجتماعی کامپیوتری را ادامه دهندهی چاپ و نشر و اندیشه فرهیخته بدانیم، شبکههای اجتماعی موبایلی از سطح متوسط به پایین در طیف فرهنگی حرکت میکند. به عبارتی اگر هدف شبکههای اجتماعی کامپیوتری فرهیختگی و تفکر عمیق باشد، هدف شبکههای اجتماعی موبایلی را باید روزمرگی و هزینه نکردن حرفهای جدی و بیان احساسات دانست و برای همین است که کپی پیست را در شبکههای کامپیوتری مانند فیس بوک زیاد مشاهده نمیکنیم.
شبکههای اجتماعی انتظار بشریت بوده است
با توجه به مقدمهی جایگاه تاریخی افکار عمومی در ابتدای نشست، شبکههای اجتماعی انتظار بسیار طولانی برای بشریت و تمام طرفداران تعالی فردی و جمعی بوده است. شبکههای اجتماعی و ارتباطات مشارکتی و افقی و ایجاد شهروندان فعال در طول تاریخ مورد حسرت اندیشمندان بوده بویژه در عصر مدرن که این خواسته مطالبه شد. تمام تلاش بشریت این بود که شهروندانی آگاه و مشارکت جو در برساختن حیات اجتماعی داشته باشد. اما این تکنولوژی ها و شبکه های اجتماعی نباید به معنای پایان این انتظار تلقی شود و باید تلاش مستمری برای تحقق رویای تاریخی داشته باشیم.
شبکههای اجتماعی فرصت بسیار مهمی برای تعالی افکار عمومی و ایجاد شهروندانی آگاه هستند اما محقق کردن این فرصت الزاماتی دارد که متأسفانه جامعهی ما به دلیل عدم آمادگی پیشین و عدم تجربهاندوزی بهینه و سریع در بهرهوری از این تکنولوژیها فرصتها به تهدید تبدیل میشود.
نقش کمرنگ نخبگان در شبکهها اجتماعی
متأسفانه در ایران و در شبکههای اجتماعی کامپیوتری نخبگان، دانشگاهیان، هنرمندان و رهبران افکار عمومی به طور مناسب و کافی ورود نکردند و در مواقعی به دلیل این که این عرصه در انحصار نیروهای آماتور اجتماعی بود با رقابت سنگینی روبهرو شدند و بسیار زود صحنه را ترک کردند. جریان تزریق افکار از مرکز به پیرامون یکی از عواملی است که نقش نخبگان در جامعه را کمرنگ میکند و عرصه را به نیروهای آماتور میسپارد. آماتورهایی که بتدریج فکر میکنند حق دارند دربارهی هر چیزی هر نوع تفکری داشته باشند. این عامل باعث می شود افکار عمومی واقعی که تعالی را هدف قرار داده بود، نفی شده و نوعی ایدئولوژی نفی همه چیز را بویژه در بین نسل جوان ما گسترش دهد.
گفتمان آماتورها اجازه ورود گفتمان نخبگانی را به شبکههای اجتماعی نمیدهد
گفتمان آماتورها اجازهی ورود هر نوع گفتمان نخبگانی را به این حریم نمیدهد و آن را حریم خود میپندارد بنابراین زمانی که میدانی توسط نیروهای متوسط به پایین اداره میشود، قطعاً این میدان تبدیل به میدان عواطف و احساسات، شخصی نویسی و خاطره نویسی میشود و هر نوع اندیشگی و مسئولیت اجتماعی را طرد میکند. بنابراین فضای مجازی ما تبدیل به فضای مجازی دوم شد و جریان اصلی گفت و گو ها در آن فضا هیچ موقع شکل نگرفت. یکی از دلایل این وضعیت این بود که ما نتوانستیم حق کپی رایت و استناد و ارجاع فضای چاپی را وارد فضای مجازی کنیم و برای آن اهمیت قائل شویم و همین باعث میشد که افراد فعال در حوزههای مختلف مطالب اصلی و مهم خود را در فضای مجازی منتشر نکنند بلکه به همان فضای چاپی و کلاسیک رو بیاورند.
لایکهای فرد محور نه محتوا محور
به دلیل شرایط گفتوگویی پایین در این فضاها و شبکهها بیشتر شبکههایی مثل فیسبوک در جامعهی ما رایج شد نه شبکههای گفتوگو محور و در نتیجه آنچه ما در شبکههای اجتماعی کامپیوتری شاهد هستیم تنها لایک زدن و تأیید یک مطلب است که البته این تآیید هم بیشتر فرد محور است تا محتوا محور یعنی افراد را جدای از این که چه میگویند تأیید میکنیم. بنابراین ما در فضاهای اجتماعی معیارهای نخبگی و پختگی را نتوانستهایم اعمال کنیم و جریان مرکزی به سمت روزمرگی و تحلیلهای سطحی و مصرفی پیش میرود.
بحران هویت در ده سال آینده
آثار منفی این فضاها به دلیل مدیریت نکردن، عدم وجود زیربناهای فنی و فرهنگی بیشتر از آثار مثبت آن است. بنابراین این فضا افکار عمومی را کمی سازی کرد نه کیفی سازی یعنی الان تعدان بیشتری امکان گفتن دارند اما این گفتنها تبدیل به گفت و گو نمیشود و اتفاقاً میتواند بحران هویت را در بین نسل جوان تعمیق ببخشد و برای رفع بحران هویت فردی کمک نمیکند. از طرفی تنوع و تکثر صوری را افزایش داده و آدمها را سطحینگر کرده است. مشقهایی است که به آگاهی عمومی بدل نشده است. نتیجه این بحث ظهور جزیرههایی بسیار زیاد و سیال است. بنابراین سیالیت و جزیرهای شدن که در نسل جوان بویژه خانمها بسیار زیاد است، فرصتها و تهدیدهایی دارد که اگر مدیریت نشود، میتواند بحران هویتی بسیار جدی را برای ده سال آینده رقم بزند و در نتیجه با گسستهای هویتی جدی مواجه خواهیم شد.
سطحی شدن نگاه شهروندان نتیجه شبکههای اجتماعی
اگر این روند و این نوع استقلال خواهی ادامه یابد، مطمئناً باعث افزایش تندرویهای افراطی در سبک زندگی مثل ازدواج، روابط جنسی و همسایگی خواهد شد و افراد غیر قابل اجماعی خواهند اندیشید و مخالفتهای سلبی کل نگری در جامعه رواج مییابد که به ظهور خرده فرهنگهای متعدد منتهی میشود. البته این جزیرهها هرچند تجلیهای مختلفی دارند ولی از این لحاظ که خود را با اتصال به بازار پیام جهانی بازتولید میکنند، منشاء واحدی دارند و سر منشاء آنها اندیشهها و گرایشهای غربی است که در نتیجه در فقدان تفکر بومی و جدی، تقلید کورکورانه و محض رواج پیدا میکند مانند رواج ولنتاین و اخیراً بالماسکه که سطحی شدن نوع نگاه شهروندان به مسائل اجتماعی و سیاسی را در پی دارد. برخی از ایرانیان هم دچار این گرایش سطحی شدهاند و همه مسائل حتی جدیترین اتفاقها مانند فاجعه منا را جوک گونه نگاه میکنند، که به نظر من این نگاه بیمارگونه تلقی میشود و نشان از عدم مسئولیت در تفکر ما است.
اینجا جای استدلال نیست
ما با تکثر شبکههای اجتماعی موبایلی مواجه هستیم و وضعیت در این شبکهها به مراتب بدتر از دیگر شبکهها است. اگر مصداق شبکهها را تعداد گروههایی بدانیم که افراد در آنها عضو هستند بنابراین با حجم انبوهی از شبکهها مواجه هستیم. حضور فرد در چند گروه مختلف تجزیه شدن فرآیند هویت و عدم مشارکت واقعی را در پی دارد. در شبکههای موبایلی ما با تنوع مواجه هستیم ولی غلبه این تنوع با گروههای اولیه مثل گروههای خانوادگی و دوستان یا همکاران است و در اصل هم وظیفهی این گروههای اولیه عاطفی و احساسی است در حالی که افکار عمومی در گروههای ثانویه شکل میگیرد.
افکار عمومی زمانی شکل میگیرد که به عنصر چه دقت کنیم و تعارفات را کنار بگذاریم و ما قال را نقد بکنیم. در حالی که حرف زدن در این شبکهها بیشتر برای حمایت شدن است. از طرف دیگر محتواها در این شبکهها کوتاه و آمادهی مردن هستند و میرایی ذات این شبکههاست بنابراین در جایی که میرایی وجود دارد شما حرفی نمیزنید که ماندگاری و پایداری داشته باشد. همچنین محتواهای تفریحی و فیلم و عکس محور اساس این شبکهها را شکل میدهند و استدلال و شیوههای مخالفت و موافقت جایی در این فضا ندارد.
فکر و اندیشه به مقولهی مصرفی بدل شده است
فرهنگی که در فضای شبکههای اجتماعی موبایلی شکل میگیرد، فرهنگ همه چیز دانی همگانی است. همه تبدیل به اقیانوسهایی نه با عمق یک متر بلکه به عمق یک میلیمتر شدهایم و زمانی که سطح انتظارات اجتماعی تنزل پیدا کند همه با هم سقوط میکنیم. همچنین در این شبکهها روابط شخصی و خصوصی غلبه دارد، بیاحترامی به بزرگان را شاهد هستیم و رواج طنز و تبدیل شدن فکر و اندیشه به مقوله مصرفی از دیگر مسائل این شبکهها است.
شبکههای اجتماعی چه موبایلی و چه کامپیوتری بیشتر به سمت کمیت حرکت میکند و برای این که به کیفیت برسد با چالشهایی در جامعه ایران مواجه است. ارتباطات این شبکهها به سمت ارتباطات سنی، جنسیتی و قومی حرکت کرده و هویت محور شده و امکان جمعی شدن و برآیندی شدن ندارد. بیشتر به سمت عواطف و احساسات شخصی و خصوصی حرکت کردهایم گرچه در جامعه سالم افراد باید به بیان راحت احساسات و عواطف خود بپردازند ولی یک جانبگی در این زمینه غلبه دارد و به طبقات بالای نیازهای مطرح در نظریه مازلو نرسیدهایم و جامعهی ما کماکان در مدار تأمین نیازهای زیستی خود حرکت میکند.
مشکل اصلی عدم آمادگی پیشین ما در اخذ و استفاده از این فضا در کشور بوده است. همین تکنولوژی در بسیاری از کشور های دیگر هم وجود دارد و مختص ما درست نشده است. آنچه در جامعه ایرانی اتفاق میافتد، بازخورد چیزی است که در دیگ جامعه و شخصیت ایرانی و لایههای زیرین جهان اجتماعی ما بوده است. بنابراین شرط اول این است که ما به جامعه و نقصانهای فرهنگی آن بیندیشیم نه به تکنولوژی. در نتیجه ما باید انسان ایرانی را متوجه ارزشهایی کنیم که در حال تخریب آنها با دست خود است.
نخبگان حق قهر سیاسی دارند ولی حق قهر فرهنگی نه
ایجاد آزادی اندیشه و بیان در عرصههای مختلف جامعه یکی از ضروریات جامعه ما است. تا زمانی که مطبوعات و دیگر رسانهها به گفتمانهای جدی متصل نشوند و فضای گفت وگوی جدی دربارهی مسائل واقعی زندگی رواج پیدا نکند، این روند سطحینگری و افت اندیشه ادامه پیدا خواهد کرد. همچنین ما تفکر انتقادی دربارهی هیچ چیز را یاد نگرفتهایم و بنابراین افکار عمومی ما به دلیل ایدئولوژیهای سیاسی و کلیشههای روشنفکرانه سطحی باقی مانده است. تغییر دیگر تغییر در الگوهای تفکر اندیشه و ایده و همچنین رابطه بین رهبران، نخبگان و تودهها است که به نظر من این ارتباط باید باز تعریف شود و شکاف بین رهبران، نخبگان و شهروندان باید پر شود.
نخبگان جامعه ما گرچه حق قهر سیاسی را دارند ولی حق قهر فرهنگی را ندارند و باید حداقل در زمینهی فرهنگ فعال باشند و حتی برای این فعالیت هزینه هم بدهند. متأسفانه نخبهها تودهها را به حال خود رها کردهاند و تودهها هم در این دوران توده سازی منش تودهای خود را به خوبی ایفا کردهاند.