فرهاد نامی با صدای خاص؛

فرهاد مهراد، صدایِ بی‌صدایِ عصیان

کد مطلب: 153486
 
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۲۰:۱۴
فرهاد مهراد نامی آشناست. نامی که صدای خاص و آشنایش با چندین و چند ترانه در ذهن بسیاری از ما حک شده است؛ از «گنجشکک اشی مشی» گرفته تا «جمعه» و «وحدت» و ...!
به گزارش ایران خبر، فرهاد مهراد نامی آشناست. نامی که صدای خاص و آشنایش با چندین و چند ترانه در ذهن بسیاری از ما حک شده است؛ از «گنجشکک اشی مشی» گرفته تا «جمعه» و «وحدت» و ...! او از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی است که نخستین آلبوم راک اندرول انگلیسی ایران را منتشر کرد.
آنچه که او را از دیگر خوانندگان هم نسلش متمایز می کند، خواندن ترانه های اجتماعی است. این عنصر در مضامین تمامی ترانه های او کاملا به چشم می خورد و از این رو او را به عنوان یکی از اولین خوانندگان سیاسی ایران نیز می شناسند.
 
فرهاد اوایل دهه 1350 ترانه هایی با مضامین سیاسی، انتقادی می خواند و در زمستان 1357 نیز ترانه انقلابی «وحدت» را خواند، اما پس از انقلاب تا سال 1372 از ادامه کار منع شد. از سال 1378 بیماری اش شدت گرفت؛ او به بیماری هپاتیت سی مبتلا بود؛ در نتیجه عوارض کبدی ناشی از آن در خرداد 1381 برای درمان به لیل فرانسه رفت و در 9 شهریور همان سال پس از مدتی اغما در بیمارستان، در سن 59 سالگی درگذشت و در گورستان تیه پاریس به خاک سپرده شد.
 
صدای فرهاد یک صدای خوب به مفهوم کلاسیک نبود و با معیارهای سنتی یا حتی موسیقی عامه پسند آن دوران تفاوت داشت. صدای گرفته ای بود که اگر در شرایط عادی مردم آن زمان می شنیدند با خودشان می گفتند، این دیگر چه جور صدایی است؛ اما یک اتفاق خیلی مهم و شرایط تاریخی زمانه، همه چیز را به سمت و سویی برد که به قول معروف در و تخته خوب به هم چفت شوند و ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم بدهند تا فرهاد مسیر موفقیت را طی کند.
زمانی صدای این خواننده پخش و شنیده شد که انقلاب فرهنگی بزرگی در جهان در حال رخ دادن بود و نشانه هایی از آن هم از غرب وارد ایران شده بود؛ هیپیزم یکی از آنها بود؛ انقلاب فرهنگی که البته باید تاکید کرد از نگاه برخی جریانی ضد فرهنگی محسوب می شد و شورشی علیه سنت و معیارهای گذشته بود. اصولا شاخص اصلی این جریان فرهنگی دهن کجی به سنت ها بود. در این مسیر جوانان غربی به شرق توجه کردند و موج مسافرهایی که ذره ذره پیاده به هند و نپال می رفتند، باعث شد موسیقی روز ایران هم تحت تاثیر قرار بگیرد.
اوج این اتفاقات در ماه مه سال 1968 بود و بر همه دنیا هم تاثیر گذاشت. هر چند رسانه ها مانند امروز گسترش پیدا نکرده بودند، این توفان به ایران هم رسید و شاخص تحولاتی در عرصه فرهنگ شد. در این مسیر شاهد اتفاقاتی بودیم که از جمله آنها می توان به این اشاره کرد که روی موسیقی عامه پسند و حتی موسیقی پاپ کشورمان تاثیر گذاشتند. مهم ترین شاخص این تغییرها صدای فرهاد بود، صدایی که انگار مخالفت می کرد و از این رو مورد توجه قرار گرفت.
در هر صورت نمی توان از این نکته گذشت که فرهاد صدای خاص و سبک خاص خودش را در اجرا داشت و یکی از اسطوره های موسیقی پاپ ایران است. او آنقدر خوب است که به رغم ممنوعیت هایی که درباره اش ایجاد شده هنوز مورد توجه است. برخلاف چیزی که این روزها در عرصه موسیقی شاهدش هستیم، بسیاری شهرت و محبوبیت پیدا می کنند، اما این شهرت گذراست و بسیاری از خوانندگان خیلی زود فراموش می شوند. شاید بتوان گفت این اتفاق در همه دوره ها رخ می دهد و از میان همه صداها و همهمه ها تنها برخی از صافی زمان رد می شوند و در گذر زمان برای نسل های بعد زنده می مانند.

همسر فرهاد
در اوایل دهه ۱۳۵۰ فرهاد با دختری به نام مونیکا آشنا شد و با او ازدواج کرد اما سرانجام این ازدواج جدایی بود. بعدها یعنی در اواخر دهه هفتاد فرهاد با پوران گلفام ازدواج و تا پایان عمر با او زندگی کرد.
موزه خانه فرهاد
در سال ۱۳۹۱ به کوشش پوران گلفام (همسر این هنرمند) موزه‌ای از وسایل شخصی فرهاد مهراد تحت عنوان خانه فرهاد در موزه خانه سینما واقع در خیابان ولی‌عصر تهران دایر گردید.
عبای شکلاتی، شال گردن سیاه که آن را در بسیاری از اجراهایش بر گردن داشت، بخشی از کتابخانه شخصی‌ و همچنین عینک، ساعت، پیانو، گیتار و دست نوشته‌هایی با خطی خوش و نیز قرآن شخصی‌اش بخشی از آثار موجود در این موزه است.
هایلایت‌های زندگی و مرگ فرهاد را به قلم بهمن بابازاده 
نمونه ای کم نظیر از یک جریان فکری که ختم به ماندگاری شد.
فرهاد اگر نمی شکست امروز 75ساله بود. 23 سال بزرگتر از ‎جواد خیابانی و یک جهان فاصله از یاوه گویی های این روزهایش.
هروئین و هپاتیت ناکارش کرد. دهه 50 جلاد غولهاست، از داریوش و فریدون تا «‎فرهاد مهراد»...
تیرخلاص را ‎ نامجو زده: «اجراهای فرهاد دارای لحظاتی است که او شما را با خود در جایی از فضا گره می‌زند».
پرچمدار فصل نوین ترانه معترض در ایران که مفاهیم اعتراضی را وارد ادبیات خواننده ها کرد. حالادر ‎کوچینی 16 سال بعد مرگ فرهاد، «بهنام بانی» بجای بلاک کتز و ری چارلز شنیده می شود.
مثل لئونارد کوهن، شخصیتی خاص داشت. فرهیخته، منزوی و البته امیدوار. «مرد تنها» بلندش کرد و ابدی. منفردزاده، شهیار قنبری و پرتاب. 19 بهمن 49. آغاز جنبش چریکی در سیاهکل و جمعه. هاله ای از اعتراض اجتماعی و سیاسی حول فرهاد. عریان ترین اعتراضش با «شبانه» همه گیر شد ودیگر تمام؛ اوج.
‏اعتیاد نابودش داشت میکرد. بخاطر مادرش جنگید و به دکتر «صلحی زاده» پناه برد. شعبانخانی در شیراز فرهاد را دید که «آمده بود ترک کند». ولی نشد، نتوانست. در تائید نظام جدید حاکم بر کشور نخواند و انزوای ده ساله آغاز شد. چند اجرای جسته گریخته/لغو کنسرت هتل استقلال. هپاتیت و کبد در کمین.
‏بدترین سالهای عمر ‎فرهاد مهراد. دهه 70 . به فرانسه رفت برای اعتیاد و کبد اش. دیر شده بود. تلخ ترین سکانس اش در مستند «جمعه های فرهاد» بهمن دارالشفایی:
«مصاحبه یا مسابقه؟». تلخ و پر از ناامیدی و رنج. انگار میداند به آخر راه رسیده. سکوت و انزوا. دوری و دوری و دوری...
‏فرهاد مرد تا مرکز موسیقی آن زمان در بیانیه ای که مرزهای وقاحت را جابه جا کرد، بنویسد:فرهاد از جمله هنرمندانی ست که تاریخ موسیقی ایران نام او را در شمار روشنگران اجتماعی ایران جای خواهد داد".
نگاه فرهاد در آن عکس معروفش که دست زیر چانه دارد، جوابیه ای نانوشته برای این بیانیه بود.
 ‏روشناسنامه جنگل، مهر باطل تگرگه/ این ترانه خوندنی نیست، این گزارش یه مرگه/ اون صدای بی صدا رو، از ترانه ها گرفتن/ چشم آدمای لال کور و گوش بریده روشن/ گرمی بازار بشکن، اسمشو از یادمون برد/تیتر روزنامه همین بود، آخرین آوازه خون مرد...
بخشی از ترانه ‎یغماگلرویی در سالمرگ فرهاد
فرهاد عاشق ‎خاتمی بود. یک بار آنقدر حالش بد بود که با وانت پای صندوق رای بردندش تا به خاتمی رای بدهد! ولی هرگز کسی برایش کوپن نسوزاند.فرهاد ولی ناامید نشد و قرار بود البومی برای "گفتگوی تمدنها" بخواند.
منبع : برترین ها