کد مطلب: 36753
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۴۶
بهرام رادان بازیگر سینما که این روزها فیلم «عصر یحبندان» با بازی او روی پرده‌ی سینماهاست درباره این فیلم گفت‌وگویی را با رونامه اعتماد انجام داده است.
​تناقض عجیب زندگی‌ آقازاده‌ها از نگاه بهرام رادان
 
به گزارش  ایران خبر به نقل از  خبرآنلاین بخشی از این گفت‌وگو بدین شرح است:

آقازاده فيلم «عصر يخبندان» هم جزو اين آدم‌هايي بود كه ديده‌اي؟
بله، البته من شبيه اين شخصيت را در محيط اطرافم زياد ديده‌ام. حداقل چهار پنج مثال واقعي در ذهنم داشتم.
از اين مثال‌هاي واقعي كه در خبرها هستند؟
اسم نمي‌توانم بياورم، به هر حال شبيه هستند.
به اين آشناها كه نگاه مي‌كردي، چه چيزي در زندگي‌شان برايت مهم بود؟
تناقض عجيب زندگي‌شان. شخصيت و رفتار روزها و شب‌هاي آنها پارادوكس غريبي دارد. از لباس‌ پوشيدن‌شان تا برخورد اجتماعي‌شان، همه و همه در موقعيت‌هاي مختلف به‌طرز فاحشي متفاوت است. من هم سعي كردم همين تناقض را نشان دهم. در جايي خواندم كه استعمال‌كنندگان ماده مخدر شيشه، در اثر مصرف، هورموني در مغزشان ترشح مي‌شود كه دليل اصلي لذت اعتياد آنها به آن ماده مخدر است و از اين هورمون قوي‌تر، هوروموني است كه توسط «شهوت قدرت» در مغز ترشح مي‌شود. قدرت انسان را معتاد مي‌كند. شخصيت‌هاي شبيه فريد هم همين‌گونه هستند، در سن پايين قدرت زياد به دست آورده‌اند و چون تجربه‌شان كم است و اين قدرت و پول را در مدت زمان كوتاه و نه بر‌پايه كوشش و تخصص، بلكه با استفاده از جايگاه بعضا زودگذر خانوادگي و مناسبات غلط اقتصادي به دست آورده‌اند، ظرفيت نگهداري‌اش را ندارند و براي همين منتهاي سعي‌شان را مي‌كنند تا حداكثر بهره را در اين زمان كم از اين لذت زودگذر ببرند و در همه ابعاد زندگي‌شان، اين قدرت و فرزند «كسي» بودن تاثير مي‌گذارد؛ در راه رفتن‌شان، حرف‌زدن‌شان، نگاه‌ كردن‌شان و. . . به‌صورتي كه انگار همه‌چيز تحت‌كنترل و در يد قدرت آنهاست. يك نوع اعتماد‌به‌نفس ترسناك.
و تو سعي كردي همين قدرت را نشان دهي؟
بله. فريد «عصريخبندان» تنها دو جا اين قدرت از دستش خارج مي‌شود و تماشاگر متوجه اين استيصال در نگهداري از اين قدرت مي‌شود؛ يكي در صحنه مواجه شدن با جنازه اميرحسين و دوم در صحنه فريب و آرامش دادن به ليدا (منير) كه هر دو اين سكانس‌ها هم در اتاق خوابش اتفاق مي افتد، يعني مكاني كه به‌نوعي پاشنه آشيل اين نوع شخصيت‌هاست. هر‌چند سعي مي‌كند اوضاع را جمع و جور كند و انگار هيچ چيز برايش مهم نيست، اما لرزش صدا و پرخاش بي‌مورد و حرف‌هاي ضد و نقيضش به‌خوبي گواه اين است كه كنترلش را از دست داده است. از طرفي آرامشش هم ترسناك است. دفعه اولي كه فيلم را در جشنواره ديدم، به‌خصوص در آن سكانسي كه در ماشين و در راه فرودگاه است، خودم هم از فريد ترسيدم. شايد براي همين است كه وقتي فريد كشته مي‌شود، تماشاگر احساس خلاصي مي‌كند و حتي دست مي‌زند.
و احتمالا براي اجراي آن اعتماد‌به‌نفس چندان سختي نكشيدي؟!
نه، نقش واقعا جذابي بود. چون خيلي خوب مي‌شناختمش و مي‌دانستم چه كسي است. ١٠دقيقه با مصطفي كيايي (كارگردان) حرف زديم، دو، سه عكس ديديم و به نتيجه رسيديم و وارد مرحله دورخواني شديم.
عكس چه كساني را ديدي؟
صفحاتي آن‌ روزها در شبكه‌هاي اجتماعي معروف شده بود و مثال‌هاي خوبي از اين افراد در آنها وجود داشت. در آن صفحه‌ها توانستيم ميهماني‌هاي‌شان، طرز لباس‌ پوشيدن‌شان، مدل روابط‌ و رفتارهاي اجتماعي‌شان را با دقت تحت‌نظر بگيريم. مثلا علاقه بيشترشان اين است كه شب‌ها لباس مشكي بپوشند و از خودشان چيزهايي براق مثل ساعت و زنجير و قلاب كمربند آويزان كنند. برقي كه وسط آن سياهي محض، بدرخشد. اين‌ تركيب در شخصيت‌شان هم هست و خودش را نشان مي‌دهد؛ انگار مي‌خواهند هم پنهان باشند و هم به‌طريقي و از باريكه‌اي قدرت و ثروت‌شان را به رخ بكشند.
با اين برق‌زدن‌ها اصلا چرا همچين نقشي را قبول كردي؟
جذاب بود و خيلي خوب مي‌شناختمش، نقش خوبي در فيلمنامه بود و خاص‌تر اينكه نقش منفي بود و در كنار گروه پشت و جلوي دوربين كاملا حرفه‌اي و درجه يك كار كردم كه سينرژي فوق‌العاده اي براي ثبت يك كار ماندگار در ميان‌شان بود.
خيلي هم نقش اذيت‌كننده‌اي نبود، چون تا دقيقه‌هاي آخر هم اصلا معلوم نيست كه فريد، آقازاده است؟
خيلي‌ها را اذيت كرد و اين نكته مثبت اجراي يك نقش منفي است. از طرفي،از طرز لباس پوشيدن و رفتار فريد و ديالوگ عسل (سحر دولتشاهي) به ليدا (مهتاب كرامتي) قبل از پايان فيلم متوجه اين موضوع مي‌شويم. اساسا به بازيگران رئال در سينما دو نوع كاراكتر پيشنهاد مي‌شود؛ يكي نقش‌هايي كه از ميان شخصيت‌هاي متداول در اجتماع نيستند و به لحاظ زمان غيرمعاصر وقوع داستان يا خاص بودن نوع شخصيت يا يك فكت تاريخي، اجراي آنها مستلزم مطالعه و تحقيقاتي خاص است. ديگري نقش‌هايي كه اجراي آنها مستلزم نگاه به اطراف و استفاده از آن بايگاني ذهن است كه قبلا خدمت‌تان عرض كردم. خيلي‌ها اين ‌را گفتند كه وقتي فريد كشته شد، نفس راحتي كشيديم، همين براي من جذاب بود. البته در اين ميان نوع سومي هم در ميان نقش‌ها وجود دارد كه تاثير چنداني بر قدرت و مهارت بازيگري ندارد و صرفا به‌منظور عدم قطع ارتباط هنرمند با مخاطب پذيرفته مي‌شود و به نظرم جذابيتش به‌مراتب از دو نوع قبل كمتر است.