زندگی هنرپیشه زن ایرانی؛

سیما تیرانداز: پسرم از کارم متنفر است

کد مطلب: 50992
 
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۱۹
بازی در سكوت و بازی بدون دیالوگ، كار هر بازیگری نیست. در واقع در شرایط ویژه است كه تفاوت‌ها، رخ نشان می‌دهند. سیما تیرانداز اما در چنین شرایطی از جمله بازی در سكوت، توانایی خودش را به رخ كشیده است.
به گزارش ایران خبر، بازی در سكوت و بازی بدون دیالوگ، كار هر بازیگری نیست. در واقع در شرایط ویژه است كه تفاوت‌ها، رخ نشان می‌دهند. سیما تیرانداز اما در چنین شرایطی از جمله بازی در سكوت، توانایی خودش را به رخ كشیده است. او به زیبایی و با هنر تمام، از چشمان و میمیك صورتش بازی می‌گیرد و نشان می‌دهد كه به خوبی اعضای صورتش را در كنترل دارد؛ شاید به همین علت است كه در كارگردانی هم موفق بوده چون به خوبی می‌تواند كنترل اوضاع را به دست بگیرد. ویژگی مدیریتی خوب او حتی در زندگی شخصی‌اش نمود دارد كه چند حرفه مختلف را به موازات در كنار دشوارترین نقش دنیا یعنی مادر بودن جلو می‌برد. 
موش توی پیت حلبی
این روزها مشغول كار تئاتر «موش توی پیت حلبی»  هستم. راستش خیلی دلم برای فضای بازیگری تئاتر تنگ شده بود. درواقع طی پروسه فیلمبرداری سریال «نفس گرم» پیشنهاد كار تئاتر داشتم اما نرفتم چون نقشی كه در آن سریال داشتم به لحاظ درگیر شدنم با لهجه نقش و درآوردنش بسیار سخت بود؛ به همین خاطر ریسك نكردم حین آن كار سر پروژه دیگری بروم. تقریبا اواخر فیلمبرداری آن كار بود كه علی هاشمی برای این نمایش با من تماس گرفت. اول نپذیرفتم اما به هر حال مرا قانع كرد. حالا هم خیلی خوشحالم كه در این نمایش حضور دارم چون نه تنها دلم برای تئاتر تنگ شده بود، بلكه نقش و گروه این كار را خیلی دوست دارم. 

بازگشت و دو نمایش همزمان
اوایل امسال تئاتر «تقدیر باران» را كار كردم بعد دیدم كه انگار كسی برای بازیگری نمایش پیشنهادی نمی‌دهد و انگار همه فقط مرا كارگردان تئاتر می‌دیدند. اما حالا به نوعی همزمان دو كار تئاتر به عنوان بازیگر دارم. یكی برای افروز فروزند است و دیگری هم همین كار علی هاشمی است. كار خانم فروزند از آذرماه برای اجرا می‌رود كه البته فكر می‌كنم هر دوی این نمایش‌ها در بخش‌های جنبی جشنواره تئاتر فجر هم باشد. 

یك مرده‌شور در خانه قمرخانم
تئاتر «موش توی پیت حلبی» را دوست دارم. به نوعی یك كار ایرانی است و نقش من هم نقش شیرینی است. فكر می‌كنم برای تماشاگر و بازیگر دو حالت خیلی جذاب است؛ یكی نقشی كه تماشاگر با آن خیلی بخندد و دیگری نقشی كه تماشاگر با آن خیلی گریه كند. نقشی كه در این نمایش دارم، حد وسط چنین فضاهایی است. به عبارتی تماشاگر با این نقش هم می‌خندد و هم گریه می‌كند. 

فضای كار یك فضای خانه قمرخانمی است و نقش یك زن مرده‌شور را دارم كه پر از تناقضات بانمك است. این نمایش را دوست دارم چون ساختار مدرنی دارد و شخصیت‌هایش هركدام ویژگی‌های جذاب خودشان را دارند. از طرفی متعلق به یك برهه‌ای است كه برایم جذاب است مانند زمانی‌كه سر یك كار تاریخی می‌روم. برای خودم كارهای تاریخی و پوشیدن آن شكل لباس‌ها و طراحی چهره‌ها جذاب و خوشایند است. این كار هم در فضای دهه 40 می‌گذرد. 

مصائب بازیگر حرف گوش كن
درست است كه كارگردانی تئاتر انجام داده‌ام اما سر كاری كه به عنوان بازیگر حاضر می‌شوم، سعی می‌كنم بازیگری خوب و در خدمت كار باشم. این كمی سخت است چون در ناخودآگاه به خاطر آن ذهنیت كارگردانی حواسم می‌رود به همه جوانب كار و دلم می‌خواهد هرچه حس می‌كنم را به كارگردان انتقال بدهم اما سعی می‌كنم رعایت كنم و به عبارتی بازیگری حرف گوش‌كن باشم. اگرچه كمی در این زمینه ناموفق بوده‌ام اما برایم مهم است كه هر دو حیطه را تفكیك كنم. 

چالش نفسگیر یك لهجه
من نقش‌های متفاوت را دوست دارم چون اساسا این ماجرای متفاوت بودن در ذات خودم است. برای سریال «نفس‌گرم» در شروع كار فقط پنج قسمت فیلمنامه آماده بود. همین‌طور كه جلو رفتیم، دیدیم چقدر نقش جذابی است كمااینكه چالش لهجه‌ای كه دارد واقعا برایم خاص است. حتی هر قسمتی كه از آن پخش می‌شود، مدام نگران هستم كه نكند اشتباه صحبت كرده باشم. 

این نقش و این كار برایم خیلی خوب بود و ممنون آقای عسگرپور هستم كه این شانس را به من داد تا این چالش انجام شود. خیلی خوشحالم چون به نظرم بزرگ‌ترین شانس زندگی من است كه هم با آقای حاتمی‌كیا 9 ماه سریال «حلقه‌سبز» را كار كردم و در سریال «ستایش» در نقش «انیس» كه نقشی واقعا سخت بود، دو سری كار كردم و این‌بار هم با آقای عسگرپور در سریال «نفس‌گرم» همكاری داشتم. 

خانم كارگردان در خانه
جالب است كه این ویژگی مدیریت و كارگردان بودن حرفه‌ام، در زندگی‌ام نیز تا حدودی تاثیر گذاشته است. خودم حس می‌كنم حتی بخش مدیریت در زندگی‌ام گاهی خیلی پررنگ می‌شود كه دائم می‌خواهم هر چیزی را هماهنگ كنم و. . . اما به آن غلبه می‌كنم. در حال‌حاضر مشغول نوشتن فیلمنامه‌ای برای یك فیلم كوتاه هستم كه بعد از پایان این اجرا، پنج روز برای فیلمبرداری آن زمان می‌گذارم. در واقع به سمت كار تصویر می‌روم و اگر تلویزیون امكانش را فراهم كند، یك تله‌فیلم خواهم ساخت و بعد از آن نیز به سمت كارگردانی فیلم خواهم رفت. 

استفاده از فرصت‌های باقیمانده
دایره فعالیت‌هایم به شكل عجیبی گسترده شده است. در كنار بازیگری، نویسندگی و كارگردانی، سال‌هاست كه تدریس می‌كنم و خوشبختانه از این اتفاق خوشحال هستم. هرازگاهی در رادیو كار می‌كنم. حتی مدتی است كه عكاسی می‌كنم و در فكرم هست وقتی سطح كارم به حد مطلوبی برسد، نمایشگاه برگزار كنم. به همین خاطر احساس می‌كنم وقت كم می‌آورم. احساس می‌كنم باید از تجربیاتی كه در این سال‌ها كسب كرده‌ام، استفاده كنم. گاهی فكر می‌كنم مگر چقدر فرصت زندگی داریم؟ به همین خاطر سعی می‌كنم از تمام لحظات زندگی‌ام استفاده بهینه داشته باشم. 
 
چرا باید تنبلی كنم؟!
گستردگی فعالیت‌هایم می‌تواند به این خاطر باشد كه احساس می‌كنم در این سال‌ها از تجربه‌هایم كم استفاده كرده‌ام. من در 25 سالگی حتی می‌توانستم فیلم بسازم اما این كار را نكردم و فقط یك كار كوتاه ساختم. من در تئاتر جایزه بهترین كارگردانی را گرفتم یا در بازیگری تاكنون پنج جایزه دریافت کرده ام؛ یعنی این پروسه برایم باید طی می‌شد تا شاید این تبلور در این سال و در حال‌حاضر برایم بیفتد تا از آموخته‌هایم استفاده دیگری كنم و شاید هم شرایط در این زمینه نقش داشته است. 

از طرفی حمایت‌های دوستانم هم كمك كرد و با بزرگ شدن فرزندم به نوعی احساس فراغ‌بال بیشتری پیدا كردم. هرچند بچه‌ها معمولا همیشه غر می‌زنند؛ مثلا پسرم به من می‌گوید از شغل من متنفر است و اینكه چرا زیاد در خانه حضور ندارم؟! اما من كار كردن را دوست دارم. از  16 سالگی كار می‌كنم. مربی شنا بودم. مربی پیانو بودم و وسط این همه مشغله كاری، كلاس زبان و طب‌سنتی هم می‌روم. به نظرم تا زمانی‌كه می‌شود باید كار كرد. چرا تنبلی كنیم؟

اسرار زندگی من و پسرم
گاهی خیلی خسته می‌شوم و دلم می‌خواهد بی‌دغدغه دو ساعت بخوابم اما نمی‌شود. در همه این مراحل نقش مادر بودنم را نیز دارم. جالب است كه بخشی از كارهای عكاسی را با پسرم می‌روم و اتفاقا او خیلی هم این كار را دوست دارد و حتی به من گفته برایش دوربین بخرم. زندگی من و پسرم روال منطقی خودش را دارد. وقتی بدانم صبح كار خاصی ندارد، او را با خودم سر تمرین و كار می‌برم. پسرم در هر شرایطی اولویت زندگی من است. مثلا حتی حالا كه به خاطر اجراها دیر به خانه می‌رسم، با این حال حتما مشق‌های او را چك می‌كنم و حتما صبح‌ها با هم نیم‌ساعت صحبت می‌كنیم. 

عشق همیشگی به فرزند
من در كل بچه دوست دارم و به نظرم وجود بچه به شما یك‌بار دیگر تجربه جوان شدن را می‌دهد. شاید من یكسری چیزها را بلد باشم كه همسن‌های من كه بچه ندارند، بلد نیستند. وقتی با بچه وارد چالش می‌شوید و خود را به دنیای او نزدیك می‌كنید، واقعا حس خیلی خوبی است و شما در هر سنی كه هستید یك بار دیگر كودك می‌شوید. من و پسرم گاهی قرار می‌گذاریم با هم كارتون ببینیم. 

در كل یك پروسه فوق‌العاده است. از طرفی به نظرم عشق بچه یك احساس خدایی است كه در وجود مادر به ودیعه گذاشته شده و شما اگر بی‌احساس‌ترین زن هم باشید، وقتی فرزندتان متولد می‌شود، یك احساس عمیق و عجیبی به او پیدا می‌كنید. در كنار اینها آن حس مسوولیت هم هست كه شما در قبال فرزندتان واقعا مسوول هستید. 

یك راننده كامیون موفق
در مورد شغل فرزندم هیچ اصراری به اینكه كار مرا دنبال كند، ندارم و در ضمن او را ممانعت هم نمی‌كنم. همیشه گفته‌ام كه حتی اگر قرار است راننده كامیون شود، یك راننده كامیون موفق شود. قطعا او را به سمتی هدایت می‌كنم كه حس می‌كنم در آن موفق باشد. البته او كلا بخش هنری را دوست دارد و حتی زمانی به من گفت می‌خواهم بازیگری كنم كه به او گفتم باید پیش بیاید اما خودم او را مجبور نمی‌كنم. 

او كلاس پیانو و زبان می‌رود. در كنارش كلاس اسكواش هم می‌رود. اصلا شاید بخواهد بعدها ورزشكار شود؛ مثل خود من. . . خانواده‌ خودم‌هم مرا به سمت كار خاصی هُل ندادند و فقط زمینه‌های مختلف آموختن را برایم فراهم كردند و خودم به سمت هنر گرایش پیدا كردم. البته تجربه ثابت كرده بچه‌هایی كه معمولا والدین‌شان خیلی درگیر كارهای هنری هستند، دوست ندارند خودشان هم به سمت هنر بروند. نمی‌دانم چرا اینگونه است!؟

تقدیر یك نوازنده پیانو
خودم كارهای غیر از بازیگری، موسیقی و نواختن پیانو را خیلی دوست داشتم و دارم. حتی زمانی برای حضور در كنسرواتوار اتریش تمرین می‌كردم كه بروم آنجا و موسیقی بخوانم اما مسیر زندگی‌ام یك‌باره تغییر كرد و وارد فضای بازیگری و بعد هم كارگردانی شدم. 

 قصه‌های كودكان با صدایی آشنا
اگرچه نوازندگی پیانو در زندگی‌ام بوده و تجربه كار گویندگی رادیو را دارم اما تا به حال به ارائه آلبوم موسیقی فكر نكرده‌ام. هرچند مدتی پیش دنبال ضبط و پخش كتاب‌های صوتی برای كودكان بودم كه متاسفانه به رغم گرفتن مجوز نتوانستیم اسپانسر پیدا كنیم و به سرانجام نرسید. آن كار هم جزء اولویت‌های من است كه حتما یكسری قصه‌های كودكان را با صدای خودم ضبط كنم چون به نظرم به‌شدت در این بخش ضعف داریم. سال گذشته قدم اصلی آن را برداشتیم و حتی ویراستاری هم شد اما مسكوت گذاشته‌ایم تا بتوانیم اسپانسر مناسبی برای آن پیدا كنیم. 

حمایت همه‌جانبه از كار هنری
به نظرم دولت باید نگاه ویژه‌تری به مقوله حمایت از كارهای هنری داشته باشد؛ مثلا اگر قرار است به سمت خصوصی‌سازی برویم یك‌باره و بدون هیچ حمایت و هیچ فكر حمایتی، این كار را نكنیم؛ مثلا در برخی كشورها دولت 20 درصد مالیات شركت‌هایی را كه اسپانسر كارهای هنری می‌شوند، حذف می‌كند.خب این در جذب سرمایه بسیار موثر است. به نظرم خصوصی شدن ضوابطی دارد كه باید اول آنها را در نظر بگیریم و بعد كار را اجرایی كنیم. 

خواهش می‌كنم كپی نخرید!
من شخصا به عنوان یك هنرمند هر كاری مثلا یك فیلم سینمایی را اگر بشود، می‌روم و در سینما تماشا می‌كنم؛ در غیراین‌صورت نسخه خانگی آن را می‌خرم و می‌بینم. واقعا این پنج هزار تومان چه تاثیری در زندگی ما دارد؟ خوب است كه همه ما این حمایت را انجام بدهیم؛ مثلا در مورد سریال «شهرزاد» مردم چرا با خرید نسخه اصلی آن را حمایت نمی‌كنند؟ خرید نسخه اصل حداقل كمك و حمایتی است كه می‌توانیم از هنر كشورمان انجام دهیم یا اینكه چرا دولت به مساله كپی‌رایت توجه جدی‌تری نشان نمی‌دهد؟ در حالی كه خیلی مساله سودمندی است. به نظرم این فرهنگ‌سازی باید ابتدا از خودمان انجام شود. 

نقش‌های تلخ‌ ماندگار
در كل آدمی هستم كه معتقدم كارهای طنز فانتزی و كارهای تلخ، اثرگذارتر از كارهای روتین و بی‌خاصیت هستند. سریال «نفس‌گرم» كار بسیار تلخی است اما این اشكالی ندارد. من معتقدم تماشاگر با نقش‌هایی كه با آنها زیاد می‌خندد یا گریه می‌كند بیشتر همذات‌پنداری می‌كند. امیدوارم نتیجه كار واقعا خوب درآمده باشد. 
 

متفاوت و فراری از انفعال
ترجیح من بازی در نقشی است كه حتی اگر كوتاه است، تاثیرگذار باشد و دوست ندارم نقش زنانی را بازی كنم كه حالتی منفعل و خنثی در داستان دارند. به هر حال هرچه تجربه آدم بالا می‌رود، سطح سلیقه‌اش هم بالا می‌رود. سعی می‌كنم این اتفاق بیفتد كه نقش‌های موثرتری بازی كنم و خوشبختانه گاهی همه چیز دست به دست هم می‌دهد و در رسیدن به این هدف كمك می‌كند. 

چه در سریال «دودكش» كه نقش متفاوتی برای من بود؛ چه در سریال «ستایش» كه در آن واقعا نقش سختی را ایفا كردم؛ چه در فیلم سینمایی «پاداش سكوت» كه به خاطر آن سیمرغ گرفتم. انگار این پروسه نقش متفاوت بازی كردن برایم روی روال افتاده و ادامه پیدا كرده است. البته روند بازیگری فراز و نشیب‌های خودش را هم دارد و ممكن است كارهایی انجام داده باشم كه خیلی ایده‌آل نباشد ولی خوشبختانه به نظرم 70درصد به سمت متفاوت بودن رفته ام.
منبع : مجله زندگی ایده آل