کد مطلب: 134786
تاریخ انتشار : جمعه ۱۱ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴۰
پس از انقلاب راه و رسم کسب مقبولیت جوری دیگری بود. مناسبات بین مسئولین و مردم شمایل دیگری داشت. سبک زندگی مسئولان با شعارهایِ ناب ابتدای انقلاب بیشتر مناسبت داشت. عدالت شعار نبود. مطالبهی رفع تبعیض و فاصله طبقاتی توهم نبود. جنگ فقر و غنا اصالت داشت. به قدرت رسیدن بیش از آنکه انتفاع مالی داشته باشد. زحمت داشت، خون جگر داشت، درد داشت. لذا افراد اغلب برای خدمت بار مسئولیت به دوش میکشیدند.
پس از انقلاب.
پیش از آنکه فرمان مانور تجمل صادر شود.
پیش از آنکه محافظها، تبدیل شوند به بادیگارد.
پیش از آنکه کثرت خدم و حشم برای مسئولان مزیت به حساب بیآید.
پیش از آنکه اشرافیگری چهرههای سیاسی، در دایره شأنیات تئوریزه گردد.
پیش از آنکه بین صف اول و صف آخر نرده کشیده شود.
پیش از آنکه نوبر کردنِ جمال مسئولین تبدیل به رؤیا شود.
پیش از آنکه گوشِ مسئولین را فاصلهشان با مردم سنگین کند.
پیش از آنکه مسئولین بچه محله داراها و خیلی داراها شوند.
پیش از کم یاب شدن مسئولِ با خدا در محله ندارها.
پیش از خودکفا شدن محرومین در مالیدن زخم خویش.
پیش از آنکه پلنگها صورتی و عشقها ساعتی و خطبا پولکی شوند.
(به جملات بالا به قدر کفایت "بعضی" اضافه کنید)
پیش از همه ی این بلاها
راه و رسم کسب مقبولیت جوری دیگری بود. مناسبات بین مسئولین و مردم شمایل دیگری داشت. سبک زندگی مسئولان با شعارهایِ ناب ابتدای انقلاب بیشتر مناسبت داشت. عدالت شعار نبود. مطالبهی رفع تبعیض و فاصله طبقاتی توهم نبود. جنگ فقر و غنا اصالت داشت. به قدرت رسیدن بیش از آنکه انتفاع مالی داشته باشد. زحمت داشت، خون جگر داشت، درد داشت. لذا افراد اغلب برای خدمت بار مسئولیت به دوش میکشیدند. نه برای کسب قدرت. همان وقتها هم البته، اندک شمارهایی بودند که متوسل به نفاق میشدند برای کسب قدرت، اما همانها هم وقتی هوس زندگی تجملاتی به سرشان میزد، چراغ زندگی شان را خاموش میکردند و چون به خلوت می رفتند آن کار دیگر را میکردند. تجمل گرائی در منظر مردم تابو بود.
شیرینیِ داشتنِ مسئولینِ ساده زیست و صادق، بعلاوه بیخبری از باطن برخی اهالی نفاقِ رسوخ کرده در بدنه حاکمیت، باعث شده بود حاکمیت و ملت با هم همدل شوند. به هم اعتماد کنند. دردها را کنار هم تاب بیارند.
اما بعد از جنگ کمکم رفتارهای مسئولین تغییر کرد. حرفهای آقا روح الله در نقد اشرافیت سانسور شد. انگار نه انگار که گفته بود "سرچشمه همه مصیبتهایی که ملت میکشند این است که متصدیان امورشان از قشر اشراف باشند" انگار نه انگار که هشدار داده بود "روزی که مسئولان خوی کاخ نشینی و اشرافیگری پیدا کنند باید فاتحه کشور را بخوانیم". حتی هشدارهای رهبری در مورد نفی اشرافیگری مسئولین هم آنقدر که باید و شاید مورد اعتنا قرار نگرفت. انقلاب مخملی مسئولان تجملگرا باعث بر اندازی روحیه ساده زیستی مسئولان شد. آنچه امام دلواپسش بود سرمان آمد. سبک حیات سیاسی متحول شد. تبدیل شد به غیر خودش. هرچه مسئولین بالاتر رفتند، حدِ تابِ مردم پائین تر آمد. اعتمادها رفته رفته کاهش پیدا کرد. گلهها بیشتر شد. شکایتها اما جلوه نکردند. چون مردم نجیب بودند. و شاید چون نمیدانستند (و نمیدانند) که داد خویش را چگونه و به کجا باید ببرند، از مُدهای نامبارک و نو ظهور سیاسی.
وقتی راه کسب قدرت و بقا در سیاست عوض شد. به تبع آن روش بزرگ شد در ساختارهای حاکمیتی هم دگرگون شد. اینبار مردم با پدیده های به مراتب خطرناک تر از نفاق روبرو شدند. پدیدههایی که بجای انکار و استتارِ انحراف، آنرا مشروع جلوه میدادند. یعنی برخی سیاستمداران ضمن آنکه که از مردم فاصله میگرفتند و اشرافی زندگی میکردند، خودشان را متدینترین و متخصصترین شهروند جامعه هم میدانستند. شایستگیشان هیچگاه کم نمیشد. حتی گاهی ناباورانه و با قاطعیت، خویش را شایسته کسب مسئولیت در حکومت مهدوی و علوی معرفی میکردند. کار اما به اینجا ختم نشد.
پیران سیاسی که حیات سیاسیشان را مدیون انحراف از منظومه فکری انقلاب بودند، احساس کردند که برای بقا نیاز به جانشین دارند و باید برای شادی روحشان در عالم بعد، پیش از ملاقات جناب عزرائیل نسل بعد خود را وارد جرگه سیاست کنند. لذا جوانکهایی که منسوب به خودشان بودند را، وارد بدنه سیاسی نمودند. یکی به همراه داماد هفت خطش رفت دیدار مدیران بانکها. یکی بجای ذغال، به برادرش بلال بیت المال داد. یکی دختر مظلومش را در وادار کرد به قاچاق کالا. یکی بچهاش را چپاند صف اول. یکی برای خودش و اهل عیالش گماشته دولتی اجیر کرد. یکی آقازادهاش را فرستاد بلاد فرنگ تا با مدرک دهن پرکن بازگردد و جایش را بگیرد. یکی با همه عکس یادگاری گرفت. یکی به جادو و جمبل متوسل شد. یکی افتاد در دام پرستو بازی. آن یکی هم رفقا و فامیل را، با شعار "ما اینجا پسرخاله بازی نداریم" نجومی ارتقاء داد. غافل از اینکه این راهها همه به ترکستان ختم میشوند. زمین خوردن در این راه دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. مردم عاقبت پی میبرند به باطنها.
وقتی میبینند مدیری با موتور ساده عکس گرفته و نوشته عازم دیدار والدین، بجای اینکه آب از دهانشان راه بیافتد و بگویند عجب مسئول ساده زیستی داریم، صلوات نثار اموات آن مسئول میکنند. دیگر نزول اجلال های تفرعنانه کنار مستضعفین را پای مردمی بودن نمیگذارند. عکس یادگاری با بچه مدرسهای های سیستانی را باور نمیکنند، وقتی بچههای اغلب مسئولین در مدرسه لاکچری ثبت نام کردهاند. ناله از فقر را پشت تریبون حوزه لاکچری جدی نمیگیرند. همدل نمیشوند با آن مسئولی که حالشان را از پشت شیشه دوی ماشینش سنجش میکند. عکس یادگاری فصل انتخابات دیگر جذابیت قبل را ندارد. خری که وقتی از پل میگذرد جفتک انداز میشود غیر قابل اعتماد شده. ملت تقریباً به رفتارهای پوپولیستی آلرژی پیدا کردهاند. به وعده های فصلی هم حساسیت مضاعف.
ای کاش مشاورینی که در این سازمانهای عریض و طویل شرف حضور دارند برای حلال شدن رزق و روزیشان هم که شده دست از بادمجان دور قاب چینی بردارند و به آقای مسئول بگویند حضرت مسئول، این روی دست گرفتن های مکرر آقازاده، این توجهات بیش از حد، این امکانات ویژه، مثل زیاد آب ریختن پای نهال عاقبتی جز گنداندن ریشه ندارد. کاش بگویند که با این نمایشهای مضحک، محبوب نمیشوید، مشمئز کننده به نظر میرسید. کاش کودکی جسارت کند و داد بزند و بهم بریزد این نمایش تهوع آور را. این استحمار نوین را.
و این درد ادامه دارد و درمانی حاصل نمیشود، مادامی که ساختارهای قانونی اصلاح نشوند. مادامی که قانون مسببین ارتقاءهای غیر شفاف و رانتی را محاکمه نکند. مادامی که بین مردم سکه رفتارهای پوپولیستی خریدار داشته باشد. ما باید از خودمان شروع کنیم. از انتخابهای خودمان. از جبران کسری آگاهی هایمان. از مطالبههای اولویت دار روی زمین ماندهمان. از این انفعال و ناامیدی سوزاننده دست برداریم. از لایکهای بی شمارمان پای لب اردکیهای فجازی. باید از کنشهای احساسی دشمن شاد کن پرهیز کنیم. افکار مختلف را پای مطالبههای درست و مشترک بیاوریم. تا خودمان را اصلاح نکنیم و اشکالات فرسوده مان را خراب نکنیم، آباد نمیشویم. تا از خویش شروع نکنیم هوای تازهای در کار نیست.
پینوشت؛ آقایان مسئول، مقصد را در جاده مقبولیت گم نکنید، که تلاشتان به در بسته خواهد خورد. که نتیجه سعی تان به عکس خودش بدل خواهد گشت. که خسارت دیده دنیا و آخرت خواهید شد. این انذارها را باور اگر ندارید، لایه های متکثر دور و برتان را کنار بزنید و ناشناس کنار مردم بنشینید و حرف دلشان را در مورد خودتان بی واسطه بشنوید. مولای ما با همه عظمتش ( که ما و شما غلام غلام غلامان او هم نمیشویم) گاهی بی محافظ و با نقاب بین مردم حضور پیدا میکرد. گاهی از کسانی که متاثر از جریانهای رسانه ای معاند در موردش دچار اشتباه شده بودن ناسزا میشنید و خم به ابرو نمیآورد. مدام امانت بودن مسئولیت در جامعه اسلامی را به خود و به کارگزران متذکر میشد. حیف است که تنها حکومت شیعه عالم جلوهای از این سبک حکومتداری در خود نداشته باشد و نتواند قلههای عالم را را پیشرفتش فتح کند./ حبیب عابدی