عجب خندق بلایی شده این تاکشوی اینترنتی برای شهاب حسینی. او که با مجریگری در تلویزیون شروع کرد و به شهرت رسید، حالا در موقعیتی مشابه، البته این بار در برنامهای گفتگومحور آنقدر پرنوسان ظاهر شده که انگار به قولی مصداق همان شعر معروف شاملو شده: «هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خویش برنخواسته بود...». به هر حال این بدیهیست که در تاکشو مهمتر از مهمان، گروه موسیقی و حتی شکل حضور تماشاچی، نوع اجرا است.
اجرایی که تمرکز زیادی میخواهد، چون مجری در این جنس برنامهها به مثابه شکارچی باید در تمام طول برنامه بسته به موقعیتها لحظات نابی را بسازد و با چیزهایی مثل افشاگری یا ساختن طنز در موقعیت برنامه را بالا نگه دارد. درواقع در تاکشوها این مجری برنامه است که خودش را بر کلیت گفتگو مسلط میکند و همهی مهمانان را به شکل خودش و برنامهاش درمیآورد. تمام نمونههای غربی موفق این سنخ برنامهها از مجریهایشان هویت میگیرند و بیخود نیست که اصلا برخی تاکشوها را به نام مجریهایش کردهاند.
حالا در «همرفیق» حتی «بمرانی» کارکرد بیشتری در هویتسازی دارد! شهاب حسینی با مجموعهای از رفتارهای نامنظم در طی برنامه کاملا تحت تاثیر روحیه مهمانیست که دعوت شده. یعنی اگر مرضیه برومندی وارد شود و چند خاطرهی ناب به برنامه بیاورد، آن قسمت نجات پیدا میکند. یا اگر پای پژمان جمشیدی در کار باشد که ذاتا جنس حضورش کمیک است، برنامه بالا میماند، اما اگر مثلا مهمانان مثل تنابنده و مهرانفر خیلی هوش هیجانی بالایی برای سرحال نگه داشتن برنامه نداشته باشند، کل گفتگو متاثر از شوخیهای بعضا پرت و کمنمک شهاب حسینی میشود که حتی لبخند را روی لب مهمانان هم میخشکاند. مدل خندههای اغراق شده و نمایشی هم که درد مضاعف است و گاه فکر میکنیم این تماما یک صحنه نمایش است!
حسینی به طور واضح هنگامی که مهمان در حال حرف زدن است، روی حرفها تمرکز ندارد و بیشتر از آن که به دنبال نقطه عطفی در میان کلام مهمانان باشد، منتظر تمام شدن حرف آنهاست تا حرف خودش را بزند. بعضا مجری و مهمان در دو سمت کاملا متفاوت حرف میزنند و گفتگو در تعارف میماند و لحظات ناب آنچنانی خلق نمیشود. مثلا حتی وقتی اسپانسر برنامه وارد میشود گاها لحظات خلاقانهی بیشتری میبینیم. یعنی حتی نماینده آن اسپانسر هم به اندازهتر و موجزتر و موقعیتشناستر از شهاب حسینی رفتار میکند.
مقایسه کنید با مهران مدیری و دورهمی که البته نقدهای زیادی به آن هم وارد است، اما به هر حال در مدیوم محدودتری، چون صداوسیما، کاراکتر مسلط مدیری، هوش هیجانی بالا و موقعیتشناسیاش فضاهای کمیک و رندانهی نابی خلق میکند. او اگر چه در دعوت از مهمانان آزادی عمل نمایش خانگی را ندارد، اما شناخت محیط و آنالیز روانی مهمانانش به درستی قلابی میان مخاطب و خودش و مهمانش ایجاد میکند و «لحظه» ساخته میشود.حتی در خندوانه که بسیاری از آداب و رسوم باسمهای آن ایراد میگرفتند و ایراد هم وارد بود، باز شکل برنامه خودش را بر مهمان تحمیل میکرد.
برونریزی بیشتری میدیدیم؛ یعنی به عبارتی مهمان جلوی دوربین لخت میشد و مخاطب از تماشای برنامه و وقتی که گذاشته بود، ناراضی نبود. حتی همان آیتم لوسِ به دوربین خیره شدن، در خودش چیزهایی داشت و تا این حد برنامه به جنس مهمانی که دعوت شده متکی نبود. خلاف آن چیزی که در برنامه شهاب حسینی اتفاق افتاده؛ شاید اگر هر کس دیگری به غیر او بود، خیلی از این شوخیها ایجاد میشد و چه بسی بکرتر هم اتفاق میافتاد.
علاوه بر آن که او از لحاظ هدایت مضمونی برنامه و تمرکز بر مفهوم «رفاقت» هم ناکام است و اصلا نمیتواند لحظهی ناب دراماتیک و حتی کمیکی بسازد، در واقع چیزی که غیبت آن در این میان مشهود است، هدایت و فضاسازی میان دو مهمان برنامه است که با هم رفیقند و مجری میتواند با ریزرفتارهایی اتمسفر بسازد تا آن «کارِ ناب» دربیاید، اما او صرفا مشاهدهگر است و نهایت تلاشش منجر به شوخیهایی میشود که گاه خیلی دِمُده و دور از فضاست.
شهابِ حسینی بازیگر البته در تمام این سالها در کیفیت بسیار بالایی بوده از جدایی نادر از سیمین تا شهرزاد، اما او انگار در اجرا اندازهی بازیگریاش نیست و شاید بهتر باشد او این عرصه را ترک کند. به هر حال روزگار خیلی بیرحم است و همافزایی این حضور ضعیف با برخی حواشی میتواند او را در مجموع تضعیف کند و حتی همان موقعیت باکیفیت بازیگریاش را دستخوش بحران کند.