کد مطلب: 45976
 
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۰۲
به یاد هر کدام از ستاره ها یک پاراگراف اختصاص داده ایم ؛ گونه ای از بزرگداشت به وسع قلم در برترین ها، امیدواریم مطبوع میل شما باشد.
به گزارش ایران خبر، پاراگراف هایی به یاد ستاره ها در زادروز تولد آن ها، در این بخش ستاره ای متولد هر ماه را گلچین کرده ایم. به یاد هر کدام آن ها یک پاراگراف اختصاص داده ایم ؛ گونه ای از بزرگداشت به وسع قلم در برترین ها، امیدواریم مطبوع میل شما باشد. برای آغاز آبانی ها...

علی کریمی
غریزی و از جنس فوتبالیست های رو به انقراض گل کوچک باز، همان های که ردشان را نمی شود پیدا کرد. حسش که بود توتی و یارانش را در یک وجب جا بهم می پیچید، حسش که بود؛ دفاع آلمان در حد تشتک سازی ورامین در مقابلش تحقیر می شدند، علی آقا اگر حسش بود؛ فیکس بایرن بود و برف مونیخ را هم می دید، علی آقا فوتبالیست «غریزه و حس» بود، سیاست مدار نبود که اگر بود بعد از اتفاقات سئول بازوبند را از دست نمی داد، جلوی رویانیان و آجرلو در نمی آمد، مقابل کاپیتان تیم ملی مراعات می کرد و لایی هایش را خرج نمی کرد. 
 
تصویر ذهنی

میشد نود دقیقه در زمین راه برود ما منتظر معجزه باشیم، مثل دربی پر از مشت و لگد سال 79؛ از کجا آمدی؟ آن توپ را چه جوری گل کردی ؟ بازی با کره جنوبی از آن وقت هایی بود که حسش را داشت و تمام کره را نابود کرد! سرباز هیچ سرداری نشد؛ چون حسش نبود، حسش نبود زیر بار هیچ زوری برود، او احساساتی است که اگر نبود انقدر راحت شال و کلاه نمی کرد وقت و بی وقت راه درفشی فر را بگیرد و خب جادوگر عصیان و احساس اگر تراژیک خداحافظی نمی کرد، جای تعجب داشت. 

آن بازوبندی که در مشتت بود، آن عصبیت آخر بازی با سپاهان انگار عصاره ی همه ی گله هایت از فوتبال نامراد بود فوتبال بدون پله یک گلزن قهار کم دارد، اما بدون مارادونا روح ندارد، بدون گلزن می شود، بدون« روح» که نمی شود؛ کریمی آخرین روح فوتبال ایرانی بود...


نیکی کریمی
سینمای ضد ستاره دهه ی شصت تمام شد که نیکی کریمی و بعدتر هدیه تهرانی آمدند، «عروس» خوش سیمای فیلم افخمی چهره ی معصوم و دلربایی داشت، سینماها هم تشنه ی سوپراستار بودند و اگر این تصویر با ستمدیدگی در «دوزن» همراه میشد، که چه بهتر! شد و نیکی کریمی چند بار تحت ستم قرار گرفت، سناریوها این را می خواست و این در راستای چهره ی نیکی کریمی قرار داشت. 
 
تصویر ذهنی

چند تجربه ی روشنفکر پسند با مهرجویی فلسفه باز انگار در وجود کریمی تاثیر زیادی گذاشت، او این روزها به مانند خیلی ها ی دیگر محبوبیت سالهای قبلش را شخم می زند؛ می نویسد، ترجمه می کند، داوری می کند، عکاسی، شعر و فیلمسازی. سر خانم بازیگر شلوغ است، اما نمی داند که آنچه از او در ذهن ها مانده، هنوز همان نقش های رنگارنگ دهه ی هفتاد است. باور نقشی که جامعه از هنرمند می خواهد، گویی برای جماعت بازیگر دشوار شده، به هر دری می زنند تا آنی که هستند نباشند؛ غافل از اینکه محبوبیت است که به حراج می گذارند.


محرم نوید کیا 
جوان ترکه ای کویر، بیشتر از هرچیز «نمکی» فخیم زاده را در ذهن زنده می کرد. کسی قرار نبود جدی بگیردش، ستاره های قرمز و آبی روی جلد بودند و قهرمانی هم بین همین دو تیم تقسیم می شد. چه کسی فکرش را می کرد؛ همین جوان ترکه ای فرمانده ی فیلم پایان سلطنت رنگی های پایتخت باشد. آمد و جام را هم بالای دستانش گرفت، اما تا دلمان به یک هافبک شش دانگ خوش میشد، او مصدوم شده بود، تا آلمان هم رفت و بیشتر از چمن با برانکارد همنشین بود؛ حضوری معما گونه مثل پاس های عجیب تو درش که نظیر نداشت! 
 
تصویر ذهنی

مرد خداحافظی های نصفه و نیمه و سلام های دوباره، استاد تو در بود، دفاع حریف را می شکافت. آروزی هر فورواردی بود که هافبکی مثل محرم پشتش باشد. دوران طلایی سپاهان با محرم جاودانه شد، تو درهایش، امان از تو درهایش! آخری را برای فرکی فرستاد و اما این بار مهاجم هدف خودش بود...

حامد بهداد
برنامه ای گفت و گو محور بود در مورد سینما، در شبکه ی سه؛ بازیگری نه چندان شناخته شده رو به دوربین نشسته بود از عشق می گفت، از ریشه گیاه عشقه؛ عجیب بود جنون داشت، جنون نیاز به یک جرقه دارد تا به آتش بکشد؛ قیاس های مبالغه آمیز کار خودش را کرد، مارلون براندو این بار از مشهد آمده بود و خودش را بر نقش غالب می کرد؛ حرص می خورد، دندان هایش را فشار می داد عاصی بود، انگار همه ی فشار های زندگی سخت دهه ی هشتاد استاری عصبی می پسندید. 
 
تصویر ذهنی

سینما بازتاب واقعیت است، واقعیت دهه ی هفتاد اگر استاری چهره می پسندید، این بار سینما شمایل عصبی را رویا می کرد و به مردم می فروخت. خودزنی، فریاد، حرکات خارج از قاعده... حالا که روزگار آرام تر شده خیلی خریداری ندارد، حامد خان تحولی باید...

احسان خواجه امیری
از بازی های زمانه است که محبوب ترین بخش کنسرت های احسان خواجه امیری مربوط به آن بخشی است که ترانه ی پدر را آواز می کند، هر چقدر تکلیف پدر مشخص بود و گونه ای از موسیقی عامه پسند و در پیوند با سینما را رهبری می کرد، پسر اما بلاتکلیف و سردر گم در فضای موسیقی ادامه می دهد. 
 
تصویر ذهنی

چه بسی اگر نبود ترانه های افرادی مثل: افشین یداالهی، حالا خواجه امیری همین جایگاه را هم نداشت، شهیر ترین خواننده ی آبانی، تحریر های سنتی را روی موسیقی های یونانی و استانبولی سوار می کند نتیجه اش می شود موسیقی تیتراژ پسند از صدای آماده ی پسر ایرج بیش از اینها انتظار می رئد او البته درخشش داشته و نشان داده که می تواند بالاتر از اینها باشد. در قطعاتی مثل: سلام آخر اما هنوز جریان ساز نشده است، شاید تا تولد بعدی حال آوازه خوان آبانی بهتر شده باشد.

فاطمه معتمد آریا
بازیگرانی که نبودشان اندازه ی بودشان تاثیر گذار و خبر ساز است انگشت شمارند، او بازیگری است که در مورد آب معدنی هم که مصاخبه می کند خبرساز می شود، خبرسازی نه به هر قدر و قیمتی ، هیچ وقت از اصولش عدول نکرده است. 
 
تصویر ذهنی

سال ها نقش آفرینی در رنگارنگ ترین شکل ممکن، جایگاه او را به جایی رسانده که اگر همین امروز هم بازیگری را کنار بگذارد؛ تثبیت شده و رفیع است. هویت مستقل معتمد آریا وقتی با کیفیت بازیگری اش همراه می شود؛ آن هم بدون هیچ خودنمایی و بدون هیچ ضرب و زور جعلی، آن گاه موقعیتی می آفریند که ورای نقش هایش از دختر شیرینی فروش و گل پامچال تا عینک دودی و همنشینی با عروسک های دوست داشتنی همیه قابل ستایش است، سیمین بانو زادروزتان فرخنده باد...
منبع : برترین ها