کد مطلب: 49754
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۳ دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۳۰
داستان این ضربالمثل به زمانهای دور بر میگردد. زمانی که خیاطی در شهری مغازهای کوچک داشت که بر سر راه گورستان بنا شده بود.
به گزارش ایران خبر، مثلها نقطه اتصال فرهنگ عوام و خواص هستند. در حوزه ادب رسمی و مکتوب، آنجا که شاعر خود را به زبان و فرهنگ مردم نزدیک میکند، وقتی است که از مثلهای آنان بهره میگیرد؛ مثلها از این رو نزدیکترین گونه به ساحت ادب رسمی؛ یعنی شعر و نثر فصیح و بلیغ هستند. زیرا تمام ویژگیهای اثر بلیغ را در خود دارند. شعر و مثل همسایه دیوار به دیوارند، شاعران و نویسندگان همواره برای آنکه به لطف، شیرینی و رسایی کلام خود بیفزایند، از مثل بهره جستهاند. بسیاری از مثلها نیز حاصل رواج اشعار معروف شاعران و نویسندگان فارسیزبان است. این تعامل و تبادل بر غنای ادب گرانسنگ فارسی افزوده و زبان مردم را غنی ساخته است. بی جهت نیست که علامه همایی مینویسد: «بزرگترین سرمایه ادب فارسی همین امثال است که تمام حکمتها و دانشهای بشری را متضمن است. مثل فشرده افکار هر قومی است.» (ذوالفقاری، 1389)
داستان این ضربالمثل به زمانهای دور بر میگردد. زمانی که خیاطی در شهری مغازهای کوچک داشت که بر سر راه گورستان بنا شده بود.
هر زمان فردی میمرد، برای تدفین او از جلوی مغازه خیاط رد میشدند. روزی خیاط با خود فکر کرد که تعداد مردگان را بشمارد و از این طریق برای خود سرگرمی درست کند. اما چون حافظه خوبی نداشت، تصمیم گرفت کوزهای را از دیوار آویزان کند و سنگریزههایی را کنار آن قرار دهد و هربار که فردی میمیرد، سنگی داخل کوزه بیندازد.
آخر ماه که میشد کوزه را خالی میکرد و سنگها را میشمرد.
دیگر مردم آن محل هم از سرگرمی او خبر داشتند. هربار که از آنجا رد میشدند، به او میگفتند: چه خبر خیاط؟ و خیاط میگفت که مثلا امروز سه نفر در کوزه افتادند.
از قضا مرگ به سراغ او هم آمد. روزی مردی که خبر از فوت خیاط نداشت، مغازهاش را بسته دید. از دیگران پرسید که خیاط کجاست و چرا مغازه بسته است؟ به او گفتند: خیاط هم در کوزه افتاد.
از آن پس این مثل را در زمانی به کار میبرند که فردی به بلایی دچار شده که پیش از این درباره آن حرف میزده است.