کد مطلب: 50019
تاریخ انتشار : يکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۰۹
به گزارش خبر، صابر ابر نوشته: saberabar زندگي شبيه هيچ چيز نيست ، قوي و بي رقيب وجود دارد! من زناني را مي شناسم كه پس از مرگ عزيزترينشان براي عزيز ديگرشان صبحانه درست كرده اند! من مردهايي را مي شناسم كه صبح ها ي انفرادي را براي مرخصي و ديدن تك فرزندشان شب كرده اند! من دخترها و پسرهايي را مي شناسم كه رگ دستشان را بخيه كرده اند، اما امروز به همانجا نگاه مي كنند و كوله هاشان را از ميوه، غذاي ظهرسر كارو قهوه پر مي كنند و از خانه ميزنند بيرون!
من دوست هايي دارم كه براي هم دلمان تنگ مي شود، نه به حرف ! دلمان واقعا تنگ مي شود... من يك نفر را در اين دنيا مي شناسم كه قرارش ايستادن است به هر قيمتي ! تكتاز ماندن! محترم قابل احترام. او زندگيست. بايد او را پذيرفت و دوستش داشت ، تا روزي كه او تو را نمي خواهد، آنوقت هر تلاشي بي فايده است! بايد سپرد و رفت . ...... پ ن: حالي كه از كتاب من او را دوست داشتم گرفتم، پيشنهادم خواندن كلمه به كلمه كتاب است.