شهاب مرادی که حتی اسمش هم جذابیت لازم را برای تبدیل شدن به سلبریتی طیف های مختلف و متضاد دارد اما، می گوید آنچه او ارائه می دهد شائبه ای نباید برانگیزد. نه علاقه اش به پیگیری سینمای هالیوود و موسیقی و انتقاداتی که به محدودیت ها و فیلترینگ و پارازیت وارد می کند و نه اصرارش بر شکل سنتی ازدواج و فرزندآوری و رعایت شعائری که دگراندیش ها و نواندیشان دینی بر نمی تابند.
شهاب مرادی که علاقه اش را به تکنولوژی و مظاهر یک زندگی مرفه و شیک پنهان نمی کند و در عین حال همان نگاه بدبینانه و سختی را به آمریکا و غرب دارد که میان جدی ترین اصولگرایان می توان سراغ کرد. اما هرچه هست، او امروز چهره ای مطلوب و کاملا قابل اعتماد برای همه ارکان و نهادهای کشور است و چنان اعتماد به نفسی دارد که می گوید اگر نامزد حضور در مجلس شورای اسلامی شده بود هر دو جناح او را در فهرست های شان می گذاشتند. ادعایی که البته معلوم نیست چقدر به واقعیت نزدیک است.
چیزی که در دو سال گذشته شهاب مرادی را در راس خبرها نگه داشته، فعالیت های اینستاگرامی یا حرف های جوان پسندش در تلویزیون نبوده؛ حضورش در راس زمان فرهنگی- هنری شهرداری تهران بوده که رسانه ها و کاربران فضای مجازی مهم ترین خروجی و دستاورد آن را تعطیلی آموزش موسیقی در فرهنگسرا دانستند. تصمیماتی تندروانه که در زمان وقوع، منتقدانش را واداشت تا بگویند، بفرمایید! این هم از آقای مرادی. مرد خوش صحبت تلویزیون که موقع تصمیم گیری که شد، ماهیت و افکار بسته اش را به نمایش گذاشت.
خود شهاب مرادی اما در این زمینه حرف های متفاوتی دارد. بخش بیشتر توضیحاتش درباره مشکلاتی که در زمان حضور در شهرداری داشته، آ، د رکورد است و غیرقابل چاپ. اما بخشی از آن را برای اولین بار در این مصاحبه می خوانید؛ همان طور که صحبت هایش را درباره فرهادی و شجریان و صدا و سیما و خیلی چیزهای دیگر اینجا می خوانید. صبحت های یک روحانی را که سابقه حضور در وزارت کشور دوران مصطفی پورمحمدی، معاونت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، هیات منصفه دادگاه مطبوعات را، در کنار کارهای فرهنگی و برگزاری کلاس های خانواده و ازدواج امروزش، یکجا دارد. حرف هایش ممکن است او را به آنها که کمتر می شناسندش و درباره اش پیش داوری دارند، بیشتر معرفی کند. شاید هم ابهاماتی را که این آخوند خوش خلق و صمیمی و مطلقا حکومتی بر می انگیزد، بیشتر کند.
دستاویز ما برای این گفت و گو پرده برداری از راز و رمز محبوبیت شهاب مرادی بود. اصرار ما بر اینکه او به هر حال سلبریتی است و البته مصائب و البته امتیازات- شهرت را تجربه کرده است، و ناخرسندی خودش از لفظ سلبریتی. اگرچه تایید می کند که محبوبیت اش پیر و جوان و مسجد و خیابان نمی شناسد. این را سر همان قرارمان برای مصاحبه می شد به خوبی لمس کرد. وقتی که عکاسی از او در یک خیابان نسبتا خلوت، به جمع شدن عابران منجر شد و ماشین های عبوری هرکدام بوقی برایش زدند و جمله گفتند و خلاصه برای بیرون کشیدنش از این معرکه مشقتی کشیدیم!
همین چند دقیقه ای که در خیابان رو به روی دفتر ما بودید تا به اینجا آمدید، هرکس نمی دانست هم می فهمید که شما چه اوضاعی دارید. به نظر می رسد با این تنوع طرفدار و مخاطب کلا زندگی اجتماعی سختی دارید؟
من این مساله را پذیرفته ام. بیشتر از اینکه بخواهم ارزیابی کنم شهرت سخت است یا آسان، دلپذیر است یا دل آزار، آن را پذیرفته ام.
تاحالا پیش آمده که حوصله نداشته باشید و بخواهید از این مساله فرار کنید؟
گاهی آدم یک کار اورژانس دارد. مثلا بچه بغل آدم است، حالش بد شده، روی لباسش بالا آورده... اتفاق افتاده در این حالت داشتم به اورژانس بیمارستان می رفتم، طرف آمده سوال می پرسد. می گویم بچه! می گوید خب حاج آقا ما هم سهم داریم!
الان این خاطره واقعی بود؟
بله. بدترش هم پیش آمده. در تشییع جنازه مادربزرگم در خیابان که به دنبال جنازه می رفتیم، چند بار من را نگه داشتند که سوال بپرسند. یا در روضه یا در زیارت و... هستی، می آیند سوال می پرسند. مثلا یک بار می خواستم به تاجیکستان بروم. دو ساعت بین دو پرواز تهران مشهد، مشهد دوشنبه فرصت داشتم تا به حرم بروم. همان جا سوال می پرسند. گاهی سوال های مهم و حیاتی و گاهی هم سوال های غیرضروری می پرسند.
پس حسابی شاکی هستید!
نه اصلا. گفتم که پذیرفته ام. البته بعضی ها هم برای اینکه بگویند ما خیلی مهم هستیم مدام بهانه می آورند که «سخت است»، می گویند «ما خیلی معروف هستیم و مردم مدام می خواهند سوال بپرسند و عکس بگیرند» و «از زندگی افتادیم، این خیلی سخت است»، «با بچه های مان پارک هم نمی توانیم برویم» و... ولی من از آن دسته نیستم. قبول دارم که این شرایط سخت است اما خودمان این شکل از زندگی را انتخاب کردیم. مثلا در بعضی سفرهای هوایی داخل و خارج تمام مدت مشغول جواب دادن به دیگران هستم ولی وقتی با ماشین با خانواده به جایی می رویم، خودمان پنج نفر داخل ماشین هستیم و خیلی هم به ما خوش می گذرد.
کسانی که از شما سوال می پرسند چطور افرادی هستند؟ شما را اذیت می کنند؟
تقریبا از تمام اقشار. تفاوتی که وجود دارد به چهره ها مردم صرفا ابراز علاقه می کنند اما شرایطی که من دارم در کنار ابراز لطف، خصوصی ترین هیجانات و مسائل درونی خودشان رادر کمترین زمان و بیشترین هیجان بیان می کنند و انتظار وقت گذاشتن دارند، شاید در کنارش عکس هم بگیرند و یادگاری بخواهند اما اصل قصه درددل یا مشاوره و مطالبه راهکار است.
تصوری که قبل از معمم شدن این بود که ارتباطات سطحی یا گاهی توهین و سرکار گذاشتن باشد. در ابتدا گمان نمی کردم ارتباطات انقدر جدی و عمیق باشد. مثلا یک مرد 60 ساله شخصی ترین نگرانی ها یا مهم ترین راز زندگی اش را ظرف چند ثانیه به آدم می گوید؛ مثلا اقرار به دزدی، ظلم به اطرافیان و... و این بیشتر از هر چیز نیازمند دوست داشتن قلبی مردم، حوصله و احترام گذاشتن به هیجانات هرچند نابجای آنهاست.
چه زمانی توهین ها بیشتر بود؟
بعد از فیلم مارمولک جوی وجود داشت اما دیگر دوره اش تمام شده.
یعنی شما به آن فیلم گلایه داشتید؟
خود فیلم مارمولک در این که فحش بدهند یا اهانت کنند تاثیر داشت.
شما جزو منتقدان آن فیلم بودید؟
نکته ای هم که به آقای تبریزی و هم به آقایان محمدی و پرستویی عزیز گفتم این بود که اگر اسم فیلم، مارمولک نبود، مثلا رضا یا توبه بود، اصلا حاشیه ای ایجاد نمی کرد. از نظر محتوایی هم خود رضا کاش در آخر فیلم باز به فکر رفتن از ایران نبود و اگر توبه می کرد و برمی گشت خیلی بهتر بود. و یا در رفتار آن خانم که توبه می کند هم یک نوع آشفتگی روانی می بینیم. به نظرم نمی رسید که متحول شده.
در نهایت شما می گویید بازتاب خوبی برای روحانیت نداشت؟
اساس پرداختن به روحانیت و نقد آن امر مثبتی است اما این فیلم به صورت مقطعی بله. واکنش خوبی را به دنبال نداشت.
این ارتباط مردمی که می گویید جایی که روحانیت به سمت مسوولیت می رود، سخت می شود.
مگر مدرس نبود. هم، شانی مثل شورای نگهبان داشت، هم شان نمایندگی داشت و هم در پایین تر از مجلس در مدرسه سپهسالار درس می داد. امام (ره) در آن زمان به کلاسش رفته بودند و می فرمودند وقتی درس می داد اصلا به نظر نمی رسید مسوولیتی دارد. با مردم ارتباط داشت.
الان یک روحانی که باید با چهارتا محافظ این طرف و آن طرف برود چطور می تواند با مردم ارتباط داشته باشد؟
پاسخ به این پرسش نیازمند تحلیل است. بعضی هایش تحلیل های امنیتی دارد. ببینید وقتی دانشمند هسته ای را ترور می کنند، آن وقت در هر سطحی، آدمی که در سیستم کلی ترقی هسته ای برای ما نقشی ایفا می کند باید از او محافظت شود. موضوعی که در بادیگارد نقد می شود. به همان میزان که فرد، محدود شود و نتواند عادی زندگی کند، در نشاط و کارایی او تاثیر می گذارد.
الان حرف من را تایید می کنید؟
بله. تایید می کنم و می گویم از اهداف این ترورها فقط حذف فیزیکی نبوده است. می خواهند هزار نفر دیگر را هم بترسانند و طبیعتا در فاز بعدی، بخشی از کارایی اجتماعی آن هزار نفر از بین می رود.
می خواهیم برگردیم به فضایی که دور یک روحانی به وجود می آید. شما گفتید تعبیر سلبریتی را دوست ندارید. ولی این یک واقعیت است. سلبریتی هم باید مصائب شهرت را بکشد. شما خودتان به پارک و سینما می روید؟
با خانواده و دوستانم سینما می روم. بعضی وقت ها که یک فیلم را خیلی دوست داشته باشم، شده که سینما را دربست کردیم و رفتیم فیلم را دیده ایم.
یک دوره ای (شهرداری) دست تان باز بوده؛ هر وقت می خواستید به سینما بروید سالن دربست می گرفتید.
همان زمان هم بلیت می خریدیم و می رفتیم.
مثلا کدام فیلم را خیلی دوست داشتید؟
شیار 143. یک بار رد کارپت را هفت، هشت نفری با دوستانم رفتیم و دیدیم. خیلی هم همه خسته بودیم ولی گفتم من این فیلم را ندیده ام و باید ببینم.
همه فیلم ها برای تان این طور است که باید حتما ببینید؟
اغلب فیلم ها را می بینم. الان بیشتر فیلم های اسکاری 2015 را دیده ام.
این ارتباط با مردم را شما در دنیای حقیقی و مجازی دارید. سایت تان هم خیلی پربازدید و فعال است. گرچه اخیرا کمتر فعالیت دارید. سایت و اینستاگرام تان را که می بینیم گاهی به نظر می رسد از بعضی مسائل و سوال های تکراری و بعضی رفتارها دلزده می شوید.
بعضی مخاطبان من در اینستاگرام می گفتند ما اینجا اعصاب مان خرد می شود، نمی آییم.
اینستاگرام فضای نامطلوبی دارد. قبول دارید؟
زمانی که من با اینستاگرام آشنا شدم، تعداد کمی در دنیا آن را می شناختند و در ایران که خیلی کمتر. بعضی ایرانی ها که عکس از نیمرو، کله پاچه و جوجه کباب می گذاشتند. آن طرفی ها هم جوراب شان را با لباس های دیگرشان می گذاشتند و عکس می گرفتند که این لباس های من است. من جزو اولین آخوندهایی بودم که به اینستاگرام آمدم. با یک آزمون و خطا آن را شروع کردم. اینستاگرام در ایران خیلی گرفت.
برای اینکه فیلتر نبود.
حضور اقشار مختلف خودش موجب کنترل اجتماعی می شود و فرهنگ آن محیط را می سازد.
حضور امثال شما هم در فیلتر نشدن اینستاگرام موثر بود؟
رد نمی کنم.
وارد اینستاگرام شدید و...
کاربرد اینستاگرام برای کاربر خیلی راحت است. شما ببینید من برای ساختن سایتم چقدر وقت و هزینه گذاشتم. چقدر حرص خوردم. چقدر اذیت شدم. شاد تعجب کنید که پولم را هم خوردند (خنده). سال 86 طرف 500 هزار تومان از من گرفت که یک کاری انجام بدهد. رفت و تلفنش را هم خاموش کرد. چون من همه کارهایم را هم خودم انجام می دهم.
ادمین ندارید؟
نه.
اعتماد ندارید؟
من می گویم وبسایت، شخصی است و من باید خودم کارهایم را انجام بدهم. بعضی ها می نویسند وبسایت شخصی حجه الاسلام استاد فلانی! اینکه دیگر وبسایت شخصی نیست. کسی که به خودش نمی گوید حجه الاسلام. مثل اینکه پیغامگیر تلفن خانه شما این باشد که منزل صاحب قلم نامدار، سردبیرمجله تماشاگران... اینکه درست نیست. وبسایت مثل ایمیل می ماند. مگر ایمیل شما را شخص دیگری چک می کند؟ هیچ کس به مدیریت سایت و اینستاگرام من دسترسی ندارد.
سخت می شود. زمان زیادی می خواهد.
مدیریت زمان مهم است.
این را یکی از وظایف خودتان می دنید.
بله. بالاخره این هم نوعی ارتباط است.
مدیریت کامنت های اینستاگرام خیلی سخت است.
همه را می خوانم و هرکس به من یا به دیگران بی ادبی کند، بلافاصله بلاکش می کنم.
پست هایی هم داشته اید که خیلی واکنش منفی داشته و حذف شان کرده باشید؟
ببخشید، اینجا پلیس فتاست؟ (خنده)
یک پست درباره «فرزند بیشتر» گذاشت که خیلی بازخورد منفی داشت.
قبول ندارم، آن پست هنوز هست. آن چه شما بازخورد منفی برداشت می کنید، مشارکت و اظهارنظر واقعی مخاطب است که اتفاقا بسیار برایم ارزشمند است. هیچ وقت انتظار ندارم همه با من موافق باشند و این اظهارنظرها ذات یک رسانه واقعی است. ما باید به انتقاد گوش بدهیم یا نه؟ کسانی که توهین را می پذیرند کسانی هستند که گدایی توجه می کنند. مخاطب من در فضای مجازی باید ادب را رعایت کند و نظرش را هم واضح بگوید.
خب یک وقت بازخورد اجتماعی منفی دارد و مردم با نظر شما موافق نیستند.
هدفم همراهی گرفتن نیست. گاهی هدفم فقط این است که از مردم نظر بگیرم.
وقتی اینقدر نظر منفی می گیرید برای تان تامل برانگیز نمی شود که شاید دارید اشتباه می کنید؟
در مسیر نسل و نسل آوری، جمهوری اسلامی خطا کرده.
خطایش چه بوده؟
فرزند کمتر زندگی بهتر. یک زمانی مخالفت با این حرف، سخن ضدانقلابی تلقی می شود. ما در کلاس مجردها درباره این موضوع صحبت کردیم. سال بعدش آقا در این باره صحبت کردند ولی هنوز هم فرمان کلی کشور در دستگاه های اجرایی، قانون گذاری و فرهنگی به سمت فرزند بیشتر نرفته.
دلیلش این نیست که از نظر ظرفیت کشور...
آن ظرفیت را باید ایجاد کنند. آگاهی مردم نسبت به این موضوع باید افزایش پیدا کند. بخشی هم راست می گویند. مشکلاتی وجود دارد که وزارت بهداشت و مجلس باید آنها را برطرف کنند. ما می گوییم که الان در نقطه طلایی جمعیت هستیم، اگر ضریب زاد و ولد بالاتر نرود، حتما با یک حالت سینوسی پایین می آید. در نتیجه جوان در کشور خیلی کم می شود و در نهایت ما یک کشور پیر و فرتوت می شویم. آیا من باید درباره این موضوع حرف بزنم یا نه؟ حتما باید به این فکر کنم که وقتی حرف می زنم همه برایم کف بزنند؟
چرا اینقدر برای فضای مجازی وقت می گذارید؟
شاید همین میزان وقت را خیلی ها بی هدف به وبگردی یا در شبکه های اجتماعی یا دیدن سریال های تکراری بگذرانند. من فضای مجازی را دنیای حقیقی می دانم. گذشت آن زمان که مردم خودشان را در فضای مجازی پنهان می کردند. هر کس باید با اسم و فامیل خوش در فضای مجازی باشد. بعد هم ادمین یعنی چی؟ یک وزیر یا باید صفحه داشته باشد یا نه. اگر صفحه دارد خوش باید پست بگذارد و خوش هم نگاه کند. فوقش بدهد به بغل دستی اش بگوید اگر دیدی کسی فحش داد بلاکش کن.
شهاب مرادی که همیشه بازخورد مثبت می گیرد و اغلب با قربانت بروم و فدایت شوم و یک ماچ بده رو به رو می شود...
من در سایتم 160 هزار ایمیل داشتم، به اندازه انگشتان دست هم فحش در آنها نبوده. این با تصور روز اول من در سال 85 و یا تصور دیگران خیلی متفاوت است. پیام های اغواگرانه هم شاید دو سه پایم بیشتر نبوده.
در این فضای مثبت وقتی یک پست می گذارید و مردم بازخورد منفی نشان می دهند، همیشه از قبل انتظارش را دارید یا شگفت زده هم می شوید؟
بعضی اوقات هم واقعا شگفت زده می شوم و به آن فکر می کنم. مثلا ظهر جمع یک پست گذاشتم که الان آیینه خانه پخش می شود. یک ساعت هم کامنت ها را جواب دادم و بعد رفتم وضو گرفتم. آمدم گوشی را نگاه کردم دیدم یک نفر 106 بار زنگ زده. یک بار دیگر زنگ زد. گوشی را برداشتم. یک آقای گفت حاج آقا سلام، خیلی برنامه خوبی بود، فلان موضوع و فلان موضوع را به مسوولان بگو و... خیلی برایم جالب بود.
از لیست تماس های اسکرین شات گرفتم. این هم برایم جالب بود که با پیش شماره های مختلف در یک بازه زمانی با من تماس گرفته بودند و این 913 هم 106 بار تماس گرفته بود. این اسکرین شات را در اینستاگرام گذاشتم. برای خودم جالب بود که چطور توانسته در نیم ساعت 106 بار تماس بگیرید؟ نرم افزاری روی گوشی اش داشته؟ انتظار هر چیزی داشتم جز اینکه کل موضوع بشود اعتراض به اسکرین شات و اینکه «چرا اپل داری»؟! یک نفر نگفت چه جالب در این لیست، هم 911 هست، هم 913، هم 914 و...
شما یک جا گفته بودید جامعه ما معنوی است ولی به نظر ما غیرمعنوی است. جامعه خشن و بی اخلاقی است.
بعضا افراد متدین مانند شما ممکن است با دیدن برخی مظاهر بی اخلاقی و بی دینی در جامعه، تحت تاثیر خشمی بسیار درونی و با مکانیزم تعمیم، از این برداشت ها داشته باشد که با واقعیت و آمار فاصله دارد، اما حاکی از خوب بودن خودشان است. اما اگر خالی از خشم و نگرانی و به دور از ترس نگاه کنیم همچنان موارد بسیاری برای ستایش این مردم از جنبه دین و اخلاق وجود دارد. بحث مفصلی می شود.
در صفحه تان بین مخاطبان بگومگو هم دارید؟
به نسبت دیگر صفحات بگومگو در صفحه ام خیلی کم است اما نباید فراموش کرد که اصل این بگومگوها چه در حالت شدید آن در برخی صفحات که باعث می شود فرد صفحه خود را ببندد و از اینستاگرام خداحافظی کند، یا مثل صفحه من که رنگ غالبش سلام و صلوات والتماس دعا و... است، ارتباط مستقیم با طلاق ها و قهرها دارد. تازه طلاق در جامعه ما به نسبت بهم خوردن دوستی ها و شراکت های کاری و قهرهای فامیلی کمتر است اما رسمی است و آمار دارد چون طلاق ثبت می شود و همه می فهمند. اگر آما طلاق اینقدر بحرانی و نگران کننده است در سایر حوزه های ارتباطی دیگر وضع نگران کننده تر است و نقش بگومگوها را نباید دست کم گرفت. باید مهارت گذر از بگومگوهای بی حاصل را همه بیاموزیم.
و نمود آن هم در فضای مجازی است.
بله. که سر یک کلمه این طور به هم می ریزند. اصلا گوشی من اپل است. نمره ام در این درس 19 است. دیگر چرا فحش می دهید؟ اگر لازم باشد گوشی هوشمند ایران داشته باشیم این کوتاهی از وزارت صنایع و گمرک است که گوشی خوب ایرانی نداریم.
جی ال ایکس هست.
آیا جی ال ایکس صددرصد ایرانی است؟ یا مثل هاوایی.
هوآوی. معلوم است که اصلا با اینها سر و کار نداشته اید.
اصلا دوست ندارم ایرانی جنس ضعیف دستش بگیرد. بعضی چیزها فریبکاری است و من این توفیق را داشته ام که در این باره موارد زیادی را مشاهده کنم. زمانی که وزارت شکور بودم در یک سال مشاور چهار وزیر بودم. شاید چنین چیزی صد سال یک بار اتفاق نیفتد. استاندار داشتیم که می خواسته برود به خانه شهید سر بزند، سر کوچه از زانتیا پیاده می شده، سوار پیکان می شده می رفته.
شما هیچ وقت از این کارها نکرده اید؟
اینها باعث می شود که از این کارها استفراغم بگیرد. که مثلا در یک جیبم نوکیا 1100 باشد و در جیب دیگرم اپل. روی آنتن تلویزیون هم گوشی ام روی میز است.
ماشین تان چی؟
ماشین را که مردم می بینند.
ماشین تان چیست؟
پژو 206 اما مناسب جاده نیست.
برای جاده چه چیزی مناسب است؟
حداقل زیر 3000 سی سی نباشد.
و ایتالیایی هم باشد...
نه ژاپنی بهتره. (خنده)
ایرادی ندارد بگوییم، دوست دارید همه چیز در زندگی تان ایده آل باشد؟
دوست داشتن نیست، نیاز است. این گوشی مدام جلوی چشم من است. روزی یک ساعت کامنت های اینستاگرام را چک می کنم. ایمیلم را با گوشی چک می کنم. ای کاش دیگران مثل من از گوشی استفاده کنند. (گوشی اش را نشان می دهد بخش برنامه ها مفصل و منظم پر است. در قسمت نوت هم قدیمی ترین یادداشت مربوطه به 2011.8.19 با سرفصل های «فیلترینگ معنا ندارد، محدودسازی درست نیست» و... است)
اینکه فیلترینگ معنا ندارد را جایی نگفته اید؟
چرا. در جمع حزب ا... سایبر.
در تلویزیون نگفته اید.
گفته ام.
درباره پارازیت هم در تلویزیون صحبت کرده اید؟
بله در برنامه این شب ها گفتم تلویزیون یک بار برای همیشه کارشناس ها را بیاورد درباره پارازیت صحبت کنند که آیا ضرر دارد یا نه. تکلیف مردم را روشن کنید. نمی شود استخوان لای زخم جامعه بگذارید. باید بیایید خیال مردم را راحت کنید. درباره فیلترینگ هم دیدگاهم این بود که فیلترینگ باید طوری باشد که دولت اول به مردم احترام بگذارد. مصرف کننده ایرانی باید محترم باشد. ما وقتی از تلگرام استفاده می کنیم این برای تلگرام منافع دارد، تلگرام وظیفه دارد به ما به زبان فارسی خدمات بدهد. دیگر اینکه تلگرام وظیفه دارد به ما به زبان فارسی خدمات بدهد. دیگر اینکه تلگرام وظیفه دارد مطابق فرهنگ ایرانی ها به ما خدمات بدهد و صفحه ای که کاربر ایرانی تلگرام نمی خواهد را براساس ریپورت آنها ببندد.
شما قبلا فیلم و سریال ها را خیلی حرفه ای دنبال می کردید. الان که می گویید فیلم های اسکار 215 را هم دیده اید.
از فیلم های 2016 هم یکی دو تا دیده ام.
پشیمان نمی شوید؟
مثلا تعبیر وارونه یک رویا را با وجودی که خیلی خسته شدم و خیلی حرص خوردم تا انتها دیدم.
شهرزاد را دیدید؟
بله کامل دیدم.
دوست داشتید؟
کارهایی مثل شهرزاد را از این حیث که خیلی خوش ساخت است و بازی ها عالی است، همه می پسندند. بازی آقای نصیریان فوق العاده بود. یک ماه قبل از شروع این سریال با ایشان سفری به شیراز داشتیم و تقریبا یک روز را از صبح تا شب با هم بودیم. خیلی مرد نجیب، دوست داشتنی و محترمی هستند و من خیلی دوست داشتم در این سال ها یک یازی به یادماندنی داشته باشند. خودم اقرار می کنم که فکر نمی کردم نقش ایشان به این خوبی دربیاید.
آقای حسینی (قباد) به من گفت که: «آقای فتحی یک بار به من گفت دیالوگ را چرا نمی گویی؟ گفتم من محو تماشای بازی آقای نصیریان شده ام!» بازی و کارگردانی این سریال عالی بود. البته یکسری انتقادها هم به آن هست که می گویند یک مقدار به عشق مثلثی نزدیک می شود. من به آقای امامی (تهیه کننده) هم اینها را گفتم- هیچ وقت نشده در رسانه ها به کسی انتقاد کنم که قبل به خودش نگفته باشم، حتی اگر سریال معماگونه ای(!) باشد-.
یعنی آقای ورزی (کارگردان سریال معمای شاه) هم انتقادات شما را از قبل می دانست؟
آقای حقانی می دانست. در مورد شهرزاد بعضی ها این نقد را داشتند که یک جاهایی عشق مثلثی می شود. یک مرد و دو زن یا یک زن و دو مرد؛ این کشمکش ها در سریال هست و این نقدها به آن وارد است. ولی خوبی های این سریال و خوش ساختی اش و خانواده های خوبی که در این سریال می بینیم شاید این عیب را تا حدودی پوشانده باشد. یعنی حتی شخصیت های بزن بهادری که دست شان به خون آلوده است، خانواده های سالمی دارند.
این خطای تکراری که اگر یک آدمی آدم می کشد، هرزه و بد است و جوراب هایش را نمی شوید و... در این سریال نبود. ما به آثار عاشقانه خیلی احتیاج داریم و این نیاز مثل روز روشن است. وقتی 50 درصد طلاق ها در پنج سال اول ازدواج است یعنی بچه های ما عشق ورزی بلد نیستند. شاید دختربازی بلد باشند یا خدای نکرده بی پروایی در روابط را بلد باشند ولی اینکه عشق بازی بلد باشند را کجا باید یاد بگیرند؟ یا باید رمان عاشقانه ای بخوانند یا فیلمی باشد و... هنر باید بتواند این موضوع را پشتیبانی کند.
این ایراد را در تلویزیون نمی بینید که اصلا به این موضوع نمی پردازد؟
بله.
این مساله را در سینمای آمریکا خیلی قوی نمی بینید.؟
عشق به میهن و عشق به خانواده در محصولات آنجا خیلی پررنگ است. منطق دفاع از خانواده برای طرفین دعوا همیشه یک منطق مقبول و درست است. بعد هم عشق به کشور در همه فیلم ها و سریال های شان هست. ولی در جامعه ما و در بین هنرمندان شاید چون احساس می کنند اگر اپوزیسیون باشند بهتر و بیشتر دیده می شوند، کمتر شاهد چنین ابراز علاقه و عشق هستیم. البته وقتی درباره هنر حرف می زنیم باید همیشه در ذهن مان باشد که «آسمان، کشتی ارباب هنر می شکند». باید هوای هنرمندان را داشت. هم امثال ما که مسوولیتی نداریم و نگاه نقاد یا طرفدارانه داریم و هم کسانی که مدیریت دارند باید هوای اهالی هنر را داشته باشند.
سلیقه و ذائقه شما در دنبال کردن آثار هنری چیست؟
دنبال دغدغه هایم می گردم البته بازی و ساخت خوب در انتخاب اثر برایم اهمیت بسیار دارد. مثلا فیلم The Room را دیدم، از وسط های داستان، فیلم می افتد و آن جذابیت لازم را ندارد ولی مثلا بخشی از فیلم Gravity (جاذبه) را ایستاده می دیدم. من دوست دارم خودم را به فیلم بسپارم. اینکه مدام دنبال این باشم که این بخش کروماکی است و آن بخش جلوه های کامپیوتری را نرمال نمی دانم. واقعا فیلم ها را انگار سه بعدی می بینم. سه چهار بار در طی دیدن فصل اول سریال شهرزاد گریه کردم، یکی دو بارش برای قباد بود (خنده). نکته دیگری که سریال شهرزاد داشت به نظرم این بود که شاید جنبه تحریک کنندگی داشت.
اینکه تاریخ آن مقطع را خیلی صرفا سیاسی و در جهت مصدق و فاطمی نشان می داد. به نظرم الان برای مخاطب، مصدق و کاشانی و فداییان اسلام خیلی فرق ندارد و حساسیت هایی که در گذشته بوده الان زیاد وجود ندارد. خود این هم رعایت انصاف در حق تاریخ نیست. البته من اشتباهات تقویمی را نمی گویم، این دست اشتباهات در همه سریال ها قابل اغماض است.
می گویید کارگردان و نویسنده نسبت به مصدق سمپاتی دارند؟
نه. به نظرم یک جوری اغراق آمیز می خواهد بگوید این سمپاتی وجود دارد. من از افراد غریبه ای که اتفاقی با آنها در جمع های گوناگونی در روز برخورد دارم می پیرم که آیا کسی تا به حال درگیر این جنبه از سریال شده یا خیر، کمتر کسی درگیر این بخش شده و حتی شاید اکثر از سیاسی بودن این فرد لج شان گرفته و شاید دوست داشته اند یک عاشقانه ای می دیدند که این قدر سیاسی نبود.
شاید هم یک مقدار خواسته قضیه عاطفی و خانوادگی ماجرا را ارتقا بدهد.
بله. و ایراد دیگر اینکه کاراکتر شهرزاد خیلی امروزی تر از دیروز است. این نقدی است که نویسنده تفکرات فمنیستی داشته است.
نویسنده می گوید این به دلیل این است که قابل درک تر باشد.
به هر حال توصیفی از دیروز که نیست هیچ، از امروز هم خیلی امروزی تر شده. این یک مقدار موضوع را نچسب می کرد، ولی به نظرم یک نکته خوب سریال شهرزاد این است که داستان دارد و خیلی قصه گو است. ولی اینکه چرا حشمت را کشتند و برادرش به جایش آمد، نمی دانم. سریال تعلیق های خوشمزه ای داشت. قسمت آخر خیلی زود جمع شد. به نظرم اگر یک مقدار فرهادی طورتر بود بهتر بود. اگر یک مقدار پایان بازداشت خوب بود.
سلیقه شما اصغر فرهادی را می پسندد؟
اینجا نباید اینقدر جمع می شد.
در یک برنامه به جایزه اسکار فرهادی نقدی داشتید و حمل بر این شد که نسبت به خود کارگردان و خود فیلم هم موضع دارید.
گفتم نسبت به آقای فرهادی مساله ای ندارم ولی این موضوع نباید من را از اظهارنظر بازدارد. نباید بگویم حالا که تب اسکار است پس من هم تبریک بگویم و بگویم «البته یکسری ملاحظاتی هم هست که بعدا می گویم» و آن «بعدا» هم هیچ وقت پیش نیاید. من چیزی را که دشمن ما، آمریکا، بابت آن منت سرم بگذارد مایه مباهات نمی دانم، ولی اگر مردم فقط در یک سینما بعد از فیلم برای فیلمساز دست بزنند آن موفقیت را به او تبریک می گویم.
من فیلم ملکه را در سینما ندیده بودم. تلویزیون آن را پخش کرد. وقتی تمام شد، ساعت یک و نیم شب به میلاد کی مرام زنگ زدم و گفتم واقعا کیف کردم. بازی تو عالی بود. در آن لحظه دیدم باید به او تبریک بگویم. معمولا هم آن ساعت ها بیدار هستند. کی مرام هم گفت تبریک تو برای من از هزار سیمرغ ارزشمندتر بود.
شما هم جزو کسانی هستید که می گویید درباره الی بهتر از جدایی بود؟
بله. درباره الی بهتر بود.
جدایی را سیاه تر می بینید؟
کمی.
شما با این فرضیه که می گویند سیاه نمایی می کنند تا جایزه بگیرند موافقید؟
این طور نیست که به هر فیلمی که سیاه نمایی کند جایزه بدهند.
بادیگارد را دوست داشتید؟
من حاتمی کیا را دوست دارم.
از کی تا حالا کارهایش را دوست ندارید؟
خودش را خیلی بیشتر دوست دارم و چ بهتر از بادیگارد بود.
آژانس؟
آژانس از همه فیلم هایش بهتر است.
از فیلم های امسال «ابد و یک روز» را دیده اید؟
هنوز ندیده ام ولی باید حتما آن را در سینما ببینم.
آخرین فیلمی که در سینما دیده اید کدام بوده؟
«یتیم خانه» آقای طالبی بود. به نظرم این موضوع ارزشش را دارد که چند فیلم در مورد آن ساخته شود.
پرداختش مناسب بود؟
هنوز اکران نشده. نظر نمی دهم.
آقای جیرانی گفته بودند دیالوگ های این فیلم خوب نبود.
دیالوگ بعضی جاها خوب نبود ولی به نظرم این فیلم همین قدر که بتواند این موضوع یک خطی را در ذهن جا بیندازد که نیمی از جمعیت ایران در یک قحطی از ابین رفته اند و این از تاریخ ما پاک شده، کافی است. این همه یک خطی را جا می اندازد و موفق است. برای فیلم زحمت کشیده شده و قاب هایش قشنگ است.
فارغ از مسائل سیاسی می دانیم که به آثار شجریان علاقه مند هستید.
ان شاءالله خدا شفایش بدهد و بهبودی کامل پیدا کند. آن زمان که ما شجریان گوش می کردیم خیلی ها که الان از او طرفداری می کنند، می گفتند اینها چیست گوش می کنید؟ یاد بدهکاری ها و بدبختی های مان می افتیم و... ولی استاد با سلیقه شنونده کاری کرده که کسانی که شجریان گوش می کردند، دیگر هیچ چیزی به گوش شان این جور دلنشین نمی آید.
ربنا را بچه های تو و نسل تو هر سالی گوش کنند لذت می برند. شما چهارگاهش را گوش کن، لذت می بری. من ابوعطایش را دوست دارم و واقعا به نظرم شجریان یک اتفاق بی تکرار است. آواز را در نقطه ای قرار داده که دیگر دست کسی به آن نیم رسد. سال های متمادی طلبگی در موسیقی داشته. من یک بار شنیدم که ایشان گفت من بخشی از آوازم را از ساز آقای شهناز یاد گرفته ام. این یعنی طلبگی، که تو دنبال آموزه باشی و از هر جایی که بتوانی آن را به دست بیاوری. نفس این تلاش ستودنی است.
از ارتباطات تان استفاده نکرده اید که مشکل او حل شود؟
ابتدای بروز مسائل تلاش کردم و می دانم افراد دیگری هم سعی خود را کرده اند اما احساس می کنم طرفین خودشان هم باید بخواهند.
شما آقای علی عسگری (مدیر جدید صدا و سیما) را می شناسید؟
نه.
خودتان نسبت به تلویزیون نقدی دارید؟
خودم نقد ندارم. بچه هایم هم نقد ندارند. نوه هایم هم در آینده نقد نخواهند داشت. (خنده)
جدای از تدریس که می دانیم دوستش دارید، بین منبر، تلویزیون و فضای مجازی کدام را ترجیح می دهید؟
منبر را بیشتر دوست دارم.
آیا در جلسات ختم هم منبر می روید؟
گاهی.
از افراد مشهور در ختم چه کسانی منبر رفته اید؟
خیلی یادم نیست. خسرو شکیبایی، چهلم قربانیان زلزله بم در این شهر، آیدین نیکخواه بهرامی، مرتضی پاشایی، محمدعلی اینانلو و...
با زوج های جوان و مجردها زیاد در ارتباط هستید. اگر توصیه ای بخواهید به آنها بکنید چه خواهدبود؟
خوبی های خودتان و بدی های همسرتان را فراموش کنید.
فکر می کنید اصلی ترین مشکل جوان ها در راه ازدواج چیست؟
آرزوهای والدین، چشم و هم چشمی و کاهش مسوولیت پذیری پسران.
فکر می کنید بزرگ ترین مشکل زوج ها که به طلاق منجر می شود چیست؟
خطا در مرحله انتخاب همسر، نداشتن مهارت زندگی مشترک و نادیده گرفتن ضعف های خلقی و شخصیت خود.
چرا آموزش موسیقی در فرهنگسراها در زمان ریاست شما تعطیل شد؟
آموزش تعطیل نشد. مدیریت آموزش سازمان دغدغه هایی داشت که درست بود؛ می گفتند آموزش ما در رشته های مختلف هنری باید اصطلاحا تحصیلات تکمیلی باشد در حد فوق لیسانس و دکترا نه پیش دبستانی و دبستان، چرا که آموزش های ابتدایی از ماموریت های ما خارج است در حالی که مربیان برای همین کلاس های ابتدایی هم از تخصص لازم برخوردار نبودند و همان موقع سازمان مورد نقد موسیقی دانان مسوول هم بود که معلم آشپزی در فرهنگسرا موسیقی درس می دهد اما چون محل درآمدی بود برای فرهنگسرا، احتمال نمی دادند آن روش نادرست اصلاح شود. مقرر کردیم آموزش های تخصصی هنر از جمله موسیقی را برنامه ریزی و اجرا کنند با نگاه حمایتی و بدون درآمدزایی مانند مکتب آواز تهران که مقدمات آن انجام شده بود.
نکته دیگری که به آن به عنوان یک اصل معتقد هستم عدم رقابت با بخش خصوصی است که باید همیشه و همه جا جدی گرفته شود و مورد مطالبه همه باشد. خیلی از آموزشگاه داران اعتراض می کردند و این اعتراض آنها به حق بود که سازمان فرهنگی هنری با فضای رایگان و کلاس های ارزان تر عرصه را بر 300 آموزشگاه موسیقی خصوصی تهران که از ارشاد مجوز دارند تنگ کرده است. دغدغه دیگر ما هم حمایت از آثار فاخر بود که از توان بخش خصوصی خارج بود.
پس چرا اینقدر موضوع داغ شد؟
این موارد را قبل از اجرا در نشستی مشترک با رییس خانه موسیقی و معاون هنری وزارت ارشاد در دفتر ما طرح و توافق کردیم اما مدتی پس از اجرا، شاید مشکلات و فشارهای دیگر از جمله مطالبات صنفی و انتقادهای آشکار آنها به خانه موسیقی و نارضایتی هایشان که هنوز هم ادامه دارد باعث شد موضوع داغ شود. عدم صدور مجوز یا لغو پی در پی کنسرت ها که هیچ ربط و ارتباطی با سازمان ما نداشت و ارشاد و سایر نهادها باید پاسخگو می بودند و چند موضوع دیگر که نیاز به پاسخگویی افراد دیگری داشت با طرح خبر تعطیلی کلاس های موسیقی در فرهنگسراها به حاشیه رفت و این خبر به دلایل مختلف از جمله حساسیت خود موضوع موسیقی و شهرت رییس سازمان و رسانه ای بودنم میدانی شد برای قهرمان بازی و بازی رسانه ای دو سه نفر برای فرار از پاسخ گویی.
حرف های نگفته بسیار است که از بیان آنها صرف نظر می کنم در روایات ما آمده مومن بگومگو نمی کند و لو کانَ مُحقّا. به آن جوسازی های رسانه ای، از جمله حمله VOA و غیره، واکنشی نشان ندادم و تمام شد. البته بعد از دوره مدیریت من، بر اثر همان فشارهای رسانه ای کلاس های آموزش موسیقی به همان شیوه نامطلوب و غیرتخصصی بازگشت. هرچند بعد از مدتی با مخالفت صریح رهبر معظم انقلاب اسلامی مواجه شد که آقای مجتبی شاکری از اعضای شورای شهر تهران، آن را در صحن علنی شورا بیان کرد و رسانه ای شد.
شما با همه این صحبت هایی که می کنید اصولگرا شناخته می شوید.
من خودم هستم؛ یعنی شهاب مرادی و البته حزب اللهی.
خودتان را جناحی نمی دانید؟ مردم شما را اصولگرا می دانند.
مردم هم من را جناحی نمی دانند.
به طور مشخص اگر در تهران شما کاندیدا بودید...
حتما در دو لیست بودم.
امسال قراربود در دو لیست کسی نباشد. برای مجلس خبرگان ممکن بود.
آنجا هم خیلی ها گفتند بیایم.
با این جمله به ملت بدهکار هستید.
هیچ وقت مجلس در اهدافم نبوده.
چرا؟
مفصل است بگذریم.
اگر در مجلس بودید به برجام رای می دادید.
اگر در مجلس بودم به برجام رای می دادم.
شما جزو دلواپس ها نیستید؟
من از آمریکا بدم می آید و به آمریکا بدبینم، ولی به بچه های انقلاب و کسانی که رهبر انقلاب بارها آنها را متدین خوانده بدبین نیستم.
اگر می خواستید درباره تلویزیون تصمیمی بگیرید، چه تصمیمی می گرفتید؟
تلویزیون باید مسائل امروز را ببیند. فضای مجازی، مساله امروز ماست و مهم ترین چیز در فضای مجازی مخاطب و کاربر است. زمانی آنهایی که در حوزه ارتباطات کار می کردند در همین دو نظریه کاشت و دریافت حرف می زدند. امروز بحث این است که تو نه می کار و نه می توانی ارسال کنی، تا او هرجور می خواهد دریافت کند. خود این آدمی که الان کف خیابان است تولیدکننده محتوا است. خودش رسانه است. این آدم ها همه رسانه هستند. تلویزیون در درجه اول باید فضای مجازی را بپذیرد و بعد همتش را بگذارد تا هم به مردم کاربری یاد بدهد و هم از دولت مطالبه کند که سرویس دهنده ها به مخاطبان ایرانی خدمات فارسی بدهند. ما خیلی باید روی اینها حساس باشیم که مخاطب یاد بگیرد چطور از دستگاه و اپلیکیشن هایش استفاده کند. اما نکته مهم این است که خیلی از این افراد خودشان بلد نیستند از فضای مجازی استفاده کنند.
مشکل دیگر تلویزیون، در بخش خبر و فضای سیاسی است. مثلا رییس سازمان صدا و سیما دارد عوض می شود صغیر و کبیر هم می دانند، روزنامه جام جم نمی نویسد و تلویزیون هم نمی گوید. در صورتی که باید این خبر را مطرح کنند. این باعث جلب اعتماد مردم می شود. خبر ما بسیار راستگوتر از شبکه های خبری دیگر است. به طور خاص از جرثومه فساد بی بی سی. بی بی سی بلد است با مخاطب چطور رفتار کند. کاری می کند که شما به او اعتماد کنید.
مساله سوم در عرصه نمایش هم تلویزیون باید قصه گو باشد. سریال قصه گو مردم را جذب می کند. سریال های الان ضعیف هستند و مردم را جذب نمی کنند. من سریال پایتخت را خیلی دوست داشتم. مردم انعکاس زندگی خودشان را در آن می دیدند. دیگر اینکه نوجوان و جوان در تلویزیون ما برنامه ندارد. آدم امروز با آدم دیروز دویست سال فرق کرده. اینها امروز باید در برنامه خودشان حضور داشته باشند. ما هنوز متوجه نشده ایم که مسائل اجتماعی مهم تر از مسائل اقتصادی و مسائل اقتصادی مهم تر از مسائل سیاسی هستند. در اخبار ما این موضوع برعکس است. وقتی هم به مسائل اجتماعی می رسد، کسانی که در این حوزه ها کار می کنند هم جهت گیری و سوگیری سیاسی دارند.
به این بخش که می گویید رسانه خودمان از بی بی سی راستگوتر است می شود انتقاد کرد. اصلا یکی از مشکلات رسانه ما همین است.
بی بی سی واقعا راستگو نیست. دروغ می گوید و حرفه ای هم دروغ می گوید. آدم خوشش می آید.
تلویزیون با بخش بزرگی از جامعه مشکل دارد و آنها را به رسمیت نمی شناسد.
شاه کلید تمام این حرف ها همین است که موضوعات فرهنگی اجتماعی مهم تر از سیاسی و اقتصادی است. اگر تلویزیون های ما کابلی بود شما می توانستید ببینید واقعا مردم چی می بینند.
خود شما چقدر تلویزیون را دنبال می کنید، چه برنامه هایی را به صورت روتین می بینید؟
برنامه های غیرتکراری شبکه مستند را می بینم و برنامه های گفت و گومحور. الان بچه هایم نوجوان هستند اما در مورد خردسالی و کودکی آنها، یکی از برنامه های روزانه ام دیدن برنامه های کودک سیما بود که بچه هایم تماشا می کردند.