غربی ها مولانا می خوانند، شرقی ها سرش دعوا می کنند؛

خارجی ها برای مولانا سر و دست می‌شکنند!

کد مطلب: 65549
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۲۳
افغان ها او را مولانا جلال الدین بلخی می نامند و ترک ها به او می گویند مولانا جلال الدین رومی. در اروپا و امریکا او را فقط رومی خطاب می کنند. در ایران غالبا او را با عناوین مولانا یا مولوی صدا می کنند.
به گزارش ایران خبر، افغان ها او را مولانا جلال الدین بلخی می نامند و ترک ها به او می گویند مولانا جلال الدین رومی. در اروپا و امریکا او را فقط رومی خطاب می کنند. در ایران غالبا او را با عناوین مولانا یا مولوی صدا می کنند. هرچه هست، کتاب او بعد از هشت قرن هنوز هم نه فقط در ایران و افغانستان و ترکیه که در اروپا و امریکا نیز طرفداران فراوان دارد و ترجمه های متعددی از شعرهای او منتشر می شود.

کلمن بارکس، شاعر امریکایی، حدود چهار دهه پیش به صورت تصادفی با شعرهای مولانا آشنا شد و با آن که فارسی نمی دانست، به شیوه ای شبیه آن چه احمد شاملو با آثار غربی می کرد، دست به ترجمه شعرهای مولانا زد. او از حدود یک سال قبل از انقلاب اسلامی دست به ترجمه شعرهای مولانا زد و به تدریج آن ها را در مجلدات متعددی به انگلیسی منتشر کرد و طبق خبرهایی که هیچ وقت منبع دقیق برای آن ها اعلام نشد، ترجمه های او توانستند در آمریکا به فروشی بیش از 500 هزار نسخه دست یابند.
 
چرا مولانا برای غربی ها مهم است و شرقی ها سرش دعوا می کنند؟
 
پیش از این که کلمن بارکس دست به ترجمه آزاد شعرهای مولانا بزند، این نیکلسون بود که با تصحیح و بعد ترجمه مثنوی معنوی توانسته بود مولانا را در آمریکا و انگلیس و اروپا معروفی کند به جامعه دانشگاهیان. اما اهمیت کاری که کلمن بارکس کرد، درواقع این بود که او توانسته بود شعرهای مولانا را به میان مردم آمریکا ببرد و شهروندان عادی آمریکایی با روح و آموزه های مولانا آشنا شوند.

مولانا آن اندازه برای غرب اهمیت پیدا کرد که یونسکو سال 2007  را به نام مولانای رومی نام گذاری کرد و انبوهی جشنواره در آمریکا و ترکیه اجرا شد. سهم ایران از آن همه جشن سالانه تنها یک کنگره دولتی بود که در مرکز همایش های صدا و سیما با ریاست غلامعلی حداد عادل برگزار شد. مولانا درواقع در ایران به میان مردم نیامد و این جا قصد نداریم به دلایل این بپردازیم که چرا مولانا و آموزه های او در ایران از کتاب هایش بیرون نمی آیند.

سالانه بیش از 200 هزار نسخه از مثنوی معنوی و دیوان شمس و بقیه آثار مولانا در ایران، طبق آمار خانه کتاب، منتشر می شود که همه این ها فروش نیز می روند. با این حال مولانا در ایران فراتر از کتاب هایش نمی روند و باید در این باره کند و کاو اساسی کرد.

مولانا حالا برای ترکیه و افغانستان بیشتر از ایران مهم است. شاید یک دلیلش این باشد که این دو کشور بیشتر از ایران با اروپا و آمریکا که تاثیرگذاری فراوانی بر سبک زندگی انسان امروزی دارند، مراوده دارند و اهمیت مولانا را از چشم غربی ها بیشتر درک می کنند. نمی شود کتمان کرد که تا وقتی نیکلسون اهمیت مولانا را به جامعه مستشرقین و ایران شناسان نشناساند، در ایران مطالعات مولاناشناسی جدی گرفته نشد. هنوز هم مهم ترین تصحیحی که از مثنوی معنوی انجام شده و به کرات منتشر شده، همان تصحیحی است که نیکلسون منتشر کرد؛ مستشرقی که بیش از فارسی زبانان توانسته بود به روح این کتاب پی ببرد.

سوال این است که چرا مولانا برای غربی ها تا این اندازه مهم شده است و این اهمیت نه تنها فروکش نکرده که سال به سال نیز رو به افزایش است. روزنامه نیویورک تایمز سال 2014 در گزارشی نوشت میلیون ها نسخه از مثنوی معنوی طی یک دهه گذشته در آمریکا به فروش رفته است. بِرد گوچ یکی از چندین زندگی نامه نویس مولاناست که این سال ها مشغول نوشتن زندگی نامه مولانا در آمریکا و اروپا بوده اند.
 
چرا مولانا برای غربی ها مهم است و شرقی ها سرش دعوا می کنند؟
 
او می گوید رومی به یک شخصیت جذاب در همه فرهنگ ها تبدیل شده و وقتی به نقشه زندگی رومی نگاه می کنیم، می بینیم زندگی اش 2500 مایل را تحت پوشش قرار می دهد.

منظور این زندگی نامه نویس مولانا این است که او از زادگاهش در وَخش، یک روستای کوچک در تاجیکستان امروز، به سمرقند می رود، یعنی جایی در ازبکستان. بِرد گوچ به مسیرهای سفر مولانا اشاره می کند که شامل ایران و عراق و سوریه امروزی نیز می شوند و در نهایت به شهر قونیه در ترکیه ختم می شود.

غربی ها می گویند: او شاعر عشق و لذت است و در عین حال شاعری بسیار مرموز نیز هست، شاعری که زندگی نامتعارف را در دوران خود تجربه کرد که برای انسان امروزی هنوز هم به صورت کامل پذیرفته نیست. غربی ها بیش از هر چیز محو و مبهوت رابطه ای هستند که مولانا و شمس را به هم گره زده بود.

لی بریکتی، مدیر اجرایی خانه شاعران و حامی مالی کتاب خانه ملی امریکا که برنامه های بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا را در سال 2007 پی گیری می کرد، می گوید آن چه سبب شده که در طول زمان، مکان و فرهنگ های مختلف شعر مولانا به شعری زنده تبدیل شود، همان چیزی است که انسان امروزی دنبالش است؛ عشق.

نفوذ رومی در فرهنگ آمریکایی محدود به چند مورد نیست. دو سال پیش خبری منتشر شد که بازتاب گسترده ای داشت. برد پیت، بازیگر آمریکایی، در سفری که برای امور خیریه انجام داده بود، در حال توپ بازی در محله ای در نیواورلئان بود که دستش را به سمت هوادارانش بند کرد و خال کوبی جدیدش را به آن ها نشان داد؛ خال کوبی ای که حاوی شعری از مولانا بود. او به هوادارانش گفته بود شعر آن جا دشتی است، فراتر از همه تصورات راست و چپ (حق و باطل). تو را آن جا خواهم دید» را روی بازوی راستش خال کوبی کرده است. میرجلال الدین کزازی، ادیب و استاد ادبیات فارسی همان روزها گفت تنها سروده ای از مولانا که کمابیش با عبارت درج شده روی بازی برد پیت سازگاری دارد، یک رباعی است:

«از کفر و ز اسلام برون صحرایی ست
ما را به میان آن فضا سودایی ست
عارف چو بدان رسید را بنهد
نه کفر و نه اسلام و نه آن جا جایی ست»

غرب مولانا را به عنوان شاعری شرقی پذیرفته و به دنبال این نیست که خود را درگیر ملیتش کند. برای غرب فرقی نمی کند مولانا ایرانی باشد یا افغان یا ترک. این ها برای غرب مایه فخر نیست. غرب این را یاد گرفته که می تواند از مولانا استفاده کند؛ هم استفاده مادی هم معنوی. غربی ها کرسی های دانشگاهی متعددی برای شناخت مولانا راه می اندازند، آثارش را ترجمه می کنند، براساس زندگی اش فیلم می سازند و همین طور ژانر پرخواننده زندگی نامه نویسی را به کمکش گرم نگه می دارند.

شاید برای همین باشد که دیوید فزانزونی، فیلمنامه نویس برنده اسکار، بعد از سفرش به ترکیه اعلام کرد که در حال نوشتن فیلمنامه ای از زندگینامه مولانا است او گفته بود: «فکر می کنم یک دنیای دیگر وجود دارد که لازم است درباره اش حرف بزنیم. رومی در آمریکا نیز بسیار محبوب است. باید به او چهره بدهیم و داستان زندگی اش را روایت کنیم.»
 
چرا مولانا برای غربی ها مهم است و شرقی ها سرش دعوا می کنند؟
 
نگاه شرقی
در شرق به مولانا طور دیگری نگاه می کنند. در شرق می خواهند اول از همه تکلیف ملیت او را مشخص کنند. به این معنا که او را مال خودشان کنند و بعد از آن که مال خودشان کردند، هر طور که دوست داشتند، از میراثش بهره برداری کنند. البته همه چیز با این یک نگاه انجام نمی شود اما کشورهایی که امروز هر کدام برای خود ملیتی دارند و در گذشته همه آن ها کشوری یکپارچه به نام ایران را به وجود آورده بودند، تلاش می کنند نام آوران را از آن خود کنند.

ترکیه بدون هیچ رودربایستی مدعی است که مولانا جلال الدین یک شاعر ترک است، چون در قونیه به خاک رفته است و چند دهه از زندگی اش را آن جا گذرانده و مهم ترین کتابش را در آن جا سروده است. آذربایجان مدعی است که نظامی، شاعر مجموعه های «لیلی و مجنون» و «خسر و شیرین» و «هفت پیکر» و «مخزن الاسرار» شاعری آذری است. افعانستان نیز در این وانفسا سعی می کند نام آورانی را افغان معرفی کند و میراثش را غنی تر نشان دهد.

افغانستان از حدود یک سال پیش تلاشی را آغاز کرده برای بهره برداری از سهم خود در مورد مولانا جلال الدین بلخی. از یک سال پیش افغانستان تصمیم گرفت با کمک ترکیه زادگاه مولانا را بازسازی کند. از زادگاه مولانا در بلخ جز یک محوطه چهارضلعی با چهار ستون که به سبک معماری اسلامی، با سرطاق های قوسی ساخته شد، چیزی باقی نمانده است.

مقام های محلی بلخ با کمک دیپلمات های ترک در اقدامی نمادین سنگ بنای مسجد شهرک مولانا جلال الدین محمد بلخی را نزدیک روستای بهاءالدین گذاشتند و راه احیای خانه مولانا را در پیش گرفتند.

رییس اطلاعات و فرهنگ بلخ در نشستی خبری گفته بود هزینه این پروژه بیش از هشت میلیون دلار است که با کمک کشور ترکیه تامین می شود و هدف از این کار درواقع تبدیل کردن این مکان فراموش شده به محل بازدید پررونق جهان گردان دوست دار مولانا است. چند روز پیش نیز افغانستان و  ترکیه به توافق رسیدند که ترکیه دانشگاهی را در کابل به نام «جلال الدین محمد بلخی» تاسیس کند.
 
چرا مولانا برای غربی ها مهم است و شرقی ها سرش دعوا می کنند؟
 
اما آن چه این روزها به حاشیه تبدیل شد، خبری بود مبنی بر اعتراض افغانستان به تصمیم ایران. اشرف غنی، رییس جمهور افغانستان حدود دو هفته پیش با وزیر خارجه ترکیه دیدار کرد و در آن دیدار گفت: «مولانا جلال الدین محمد بلخی افتخار مشترک دو کشور (افغانستان و ترکیه) است و ما آماده هستیم که مثنوی معنوی  و سایر آثار مولانا را به عنوان میراث مشترک افغانستان و ترکیه در سطح بین المللی به ثبت برسانیم.»

سیدرضا صالحی امیری، رییس کتاب خانه ملی، یازدهم خرداد امسال درباره ثبت کتاب «مثنوی معنوی» در حافظه جهانی یونسکو گفته بود: «ما موفق شدیم با ترک ها بر سر این موضوع مهم به توافق برسیم. بنای ما در گسترش روابط فرهنگی با ترکیه است و از آن جا که یکی از کانون های هم گرایی دو کشور، اثر فاخر مثنوی مولانا است، ما بر سر ثبت مشترک و جهانی این اثر توافق کرده ایم.»

صالحی گفته بود که ثبت مشترک «مثنوی معنوی» از سوی ایران و ترکیه درواقع پیشنهاد خود یونسکو بوده است. از طرف دیگر سال گذشته نیز رییس کتاب خانه ملی ترکیه در سفری که به ایران کرده بود، روی این مسئله تاکید داشت که ثبت «مثنوی معنوی» به عنوان میراث مشترک دو ملت ترکیه و ایران کاری هوشمندانه است.

19 خرداد امسال و یک هفته بعد از اظهارات صالحی امیری که درواقع سمت مشاور رییس جمهور را نیز دارد، معاون وزارت امور خارجه افغانستان به این خبر واکنش نشان داد. او با نماینده یونسکو در افغانستان دیدار کرد و نگرانی افغانستان را از این که ایران و ترکیه اخیرا توافق کرده اند تا مثنوی معنوی مولانا را به عنوان میراث مشترک فرهنگی این دو کشور ثبت جهانی کنند، اعلام کرد.

معاون وزارت خارجه افغانستان گفته بود: «هرگاه قرار باشد این اثر شناخته شده ادبی و شاهکار عرفانی مولوی در میراث جهانی سازمان یونسکو ثبت شود، واقعیت تاریخی زادگاه خداوندگار بلخ نباید نادیده گرفته شود و پیوند مولانای بزرگ یا افغانستان نباید فراموش شود.»

سال 2007 در جاشیه برنامه بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا از محمدعلی موحد که یکی از محققان برجسته آثار مولانا و شمس است، درباره مصادره مولانا به دست ترک ها و افعان ها پرسیده بودم و او گفته بود «مولانا متاع قابل مصادره نیست. مولانا فراتر از این حرف هاست. او همان قدر که به ما ارتباط دارد، به همه جهان ارتباط دارد.
 
چرا مولانا برای غربی ها مهم است و شرقی ها سرش دعوا می کنند؟
شعری از مولانا که بردپیت روی بازوانش خالکوبی کرده
مولانا کسی نیست که در این قالب ها بگنجد که یکی بگوید ایرانی است و آن یکی بگوید افغان است و آن دیگری بگوید ترک است. مولانا ورای این حرف هاست... مفهوم ملیت چیز تازه ای است. 200 سال است که این مفهوم باب شده است. آن ملتی که مولانا می گوید «ملت عاشق از ملت ها جداست» مربوط به این ملت و ناسیون نیست.

مولانا شکی نیست که اشعارش به فارسی است. درسش به فارسی است. نظم و نثرش هم به فارسی است و تا بوده به فارسی حرف زده. فارسی هم در انحصار ما نیست. فارسی ای که الان هست، خیلی فراتر از قلمرو ایران است. مولانا در بلخ متولد شده؛ حالا در بلخ یا در وخش کاری ندارم. خودش، خودش را بلخی معرفی می کند. در تمام کتاب ها و نامه هایش هم امضایش بلخی است. از ایران آمده و رد شده و در بلاد روم- به اصطلاح آن زمان و ترکیه حالا- وفات کرده و به خاک سپرده شده. خود مولانا هم خودش را رومی نخوانده.»
منبع : هفته نامه چلچراغ