به گزارش
ایران خبر، «پریرخ شاه یلانی» با نام هنری «پری زنگنه» خواننده شهیر ایرانی در سبک اپراست که البته در ایران او را بیشتر با اجرای آثار فولکلور می شناسیم. پری زنگنه با طیف وسیعی از آهنگسازان و موسیقی دانان ایرانی همکاری کرده است.
از آن جمله اند: «فرامرز پایور»، «فریدون شهبازیان»، «واروژان هاخباندیان»، «اریک ارکانت»، «فریبرز لاچینی»، «مجید انتظامی»، «علی رهبری»، «شیدا قره چه داغی»، «علیرضا افکاری» و بسیاری نام آوران دیگر. اجراهای زنگنه در اپرا یکی از معتبرترین اجراهای خوانندگان ایرانی در این سبک اند و در کشورهای بسیاری به روی صحنه رفته است. در میان مخاطبان ایرانی، آلبوم های «شکار آهو» با تنظیم واروژان و آوارهای محلی با تنظیم فریدون شهبازیان، محبوبند. ماهنامه هنر موسیقی در شماره 159 خود، با پری زنگنه در عمارت زیبای محل سکونتش در شمال تهران به گفت و گو نشسته است که متن کامل آن را برای شما آورده ایم.
در زندگینامه هنری شما شاگردی استاد «زرین پنجه» که از اساتید بنام موسیقی سنتی ما بوده اند، به چشم می خورد؛ چگونه از موسیقی سنتی به سبک های کلاسیک رو آوردید؟
من در سنین نوجوانی با ایشان که در همسایگی خاله من در جاده قدیم شمیران محله باغ صبا زندگی می کردند، آشناش دم. همسر خاله من که همیشه آوازم را در محافل خانوادگی شنیده بود، پیشنهاد کرد که به محضر ایشان بروم و این شد که من بعضی روزها هنگام برگشتن از مدرسه به منزل استاد زرین پنجه می رفتم. ایشان به صورت خصوصی و با نواختن تار دستگاه های ایرانی و تفاوت آن ها را به من می آموختند. متاسفانه این روند با رفتن من از ایران به مدت دو سال و پس از آن ورود به هنرستان موسیقی متوقف شد. در هنرستان هم به تبع برنامه های درسی هر آنچه ارائه می شد، آموختم. اما استعدادی ذاتی که در صدا و حنجره من بود مسیر مرا به این سمت از خوانندگی باز می کرد. تشویق خانواده و حضور در کلاس های خصوصی آواز سبب شد که من خیلی سریعتر از روال آموزش هنرستان عالی موسیقی، پیشرفت کنم.
به عنوان یک خواننده موسیقی کلاسیک و اپرا چه شد که اجرای آوازهای محلی را به عنوان بخشی از شاخص ترین فعالیت های هنری تان انتخاب کردید؟
من در ابتدا هیچ قصدی برای اجرای موسیقی محلی نداشتم. البته این نوع موسیقی را همیشه در اطرافمان می شنیدیم: در حکایت ها و قصه های مادربزرگ ها و کوچه و بازار. اساسا این خاصیت آثار فولکلور است که اقشار مردم به نسبت با آن ها آشنایی بیشتری دارند؛ اما من هیچ وقت به دنبال جمع آوری این آوازها نبود. چنین کاری را خانم «سیما بینا» انجام داده است، ولی من صرفا این آوازها را اجرا کرده ام.
شاید بتوانم به راحتی خود را در جایگاه یک پژوهشگر موسیقی محلی و طراح و ایده پردازِ اجرای مدرن این نوع موسیقی معرفی کنم،اما صداقت حکم می کند که بگویم اجرای موسیقی محلی در قالب مدرن توسط من صرفا براساس کنار هم قرار گرفتن اتفاقاتی خوب شکل گرفت و نه با هیچ برنامه ریزی و قصد قبلی از جانب خودم. حقیقت جز این نیست که خوانندگان اصلی این آثار همان خوانندگان محلی هستند که آن حس بکر و دلنشین دیار خود را در صدایشان دارند.
با توجه به اینکه در زمینه آوازهای محلی آموزشی ندیده بودید، این ترانه ها و آوازها را بر چه مبنایی و چگونه برای اجرا انتخاب می کردید؟
موسیقی محلی را نه در دوران تحصیل و نه جای دیگری به من آموزش نمی دادند و اصلا برنامه ای برای آموزشی این نوع موسیقی وجود نداشت. موسیقی محلی به شکل دقیق برپایه علم و تکنیک های موسیقی استاندارد عمل نمی کند. صداسازی و تکنیک در این موسیقی معنای چندانی ندارد. آوازهای محلی، برخاسته از احساس مردم مناطق مختلف هستند و به شکل کلاسیک نمی توانند آموزش داده شوند. رشته تحصیلی من در موسیقی «اپرا» بود و من هیچ وقت به دنبال اجرای موسیقی محلی بنودم.
پیش از اجرای نخستین کنسرتم بودم که وزارت فرهنگ و هنر سابق، از من خواست که اجرای موسیقی فولکلور را نیز در رپرتوارم بگنجانم. این بود که من به دنبال فراگرفتن و اجرای موسیقی محلی رفتم. خوشبختانه آهنگ سازانی بودند که در این زمینه فعالیت می کردند. «روبیک گریگوریان» یکی از کسانی بود که این آهنگ ها را با سبکی نزدیک به اپرا نوشته بود و به این ترتیب من اجرایی از موسیقی محلی ارائه دادم که تا آن روز شنیده نشده بود و شاید همین امر موجب شهرت من در ایران و جهان به عنوان یک خوانند فولکلورخوان شد.
اما در شناسنامه آثار شما نامی از روبیک گریگوریان نمی بینیم.
روبیک گریگوریان یکی از بزرگان تاریخ موسیقی ماست. ایشان یکی از پایه گذاران هنرستان عالی موسیقی بوده است و در آن زمان ایشان برای نخستین بار تعدادی از ترانه های محلی را برای «سولو»، «سوپرانو»، و «کُر» به شکلی مدرن و علمی تنظیم کرد. دلیل اینکه نام ایشان در شناسنامه آثار من نیست، این است که آثاری که من از ایشان خواندم صرفا برای من نوشته نشده بود.
از شما اجراهای بین المللی بسیاری وجود دارد که گویا همگی در سبک کلاسیک بوده اند. یکی از معروف ترین اجراهای شما اجرای «سمفونی نهم بتهوون» با ارکستر سمفونیک فلوریداست. این اجرا چگونه اتفاق افتاد؟
گویا رهبر ارکستر سمفونیک فلوریدا، به دلیل آشنایی دخترش با فردی ایرانی، صدای من را شنیده بود و از صدای من خوشش آمده بود و خواسته بود که در سمفونی نُهم بتهوون با ارکسترسش همراهی کنم. ما با هم تلفنی گفت و گو کردیم و ایشان به من یک سال فرصت داد تا آن سمفونی را تمرین کنم. تاریخ اجرا را نیز مشخص کرد. پس از گفت و گو با علاقه و پشتکار فراوان به دنبال فراگرفتن این سمفونی رفتم.
این موضوع آن قدر برایم اهمیت داشت که با چند پیانیست تمرین می کردم. خانم «آریا زند» در تهران نخستین کسی بود که نت کا را به من یاد داد و بعد از آن مرحوم «کوروس مشکی» که پیانیست جوان و بسیار بااستعدادی بود و سابقه اجرای کنسرت در اتریش را با ایشان داشتم. ایشان در نیوجرسی نیویورک با من تمرین کرد. نزدیک به زمان اجرا هم با «هارولد آیزبرگ» که یک پیانیست آمریکایی بود در لس آنجلس کار کردم. سرانجام این کنسرت به مدت دو شب و با موفقیت در فلوریدا اجرا شد. من این اجرا را به انگلیسی شکسپیرین انجام دادم. نکته مهم این بود که من مطابق معمول کل سمفونی را حفظ کرده بودم و آن را با دیگر اعضای ارکستر که پارتیتور مقابلشان بودم، همراهی می کردم.
و اجرایی هم در ایران از این سمفونی داشتید...
بله. آقای علی رهبری از اتریش با من تماس گرفتند و به من پیشنهاد اجرای این سمفونی را دادند و من نیز با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفتم. برای این اجرا هم تمرینات فراوانی انجام دادم و در نهایت در ایران به مدت هشت شب این سمفونی را به زبان آلمانی با ارکستر سمفونیک تهران و به رهبری علی رهبری اجرا کردم و این اجرا هم به نظر خودم اجرای موفق و خوبی بود.
برگردیم به اجراهای شما از موسیقی محلی ایران. شمابا آهنگ سازان و تنظیم کننده های بزرگ موسیقی پاپ مانند اریک آرکانت و واروژان همکاری کرده اید. اریک آلبوم «لالایی های جهان» و البته یک مجموعه از آثار کلاسیک جهان را برای شما ساخته است. از اریک بگویید.
خوشحالم که شما از این دوست، همکار و موسیقی دان خوب پرسدید. اریک آرکان، یک موسیقی دان فرانسوی، اهل گوادلوپ بود؛ موسیقی دانی که برای من بسیار عزیز و محترم است و همیشه در قلب من جای دارد و متاسفانه امروز در میان ما نیست. پیش از آنکه من با اریک در آلبوم «لالایی های جهان» همکاری کنم، او به عنوان یک تنظیم کننده متبحر و برجسته با بیشتر ستاره های موسیقی پاپ ایران همکاری کرده بود. موسیقی پاپ ایران و ستاره های دهه پنجاه، بدون شک بسیار مرهون حضور اریک هستند. تنظیم هایی که او برای ترانه های فارسی می نوشت همانند تنظیم های واروژان از بهترین و شیرین ترین آثار آن وره محسوب می شوند.
اریک به زبان فارسی مسلط بود و همین نکته سبب می شد که حس آثار را به خوبی منتقل کند. از آنجایی که اریک یک موسیقی دان بین المللی و آشنا با موسیقی جهان بود و آثار باکیفیتی در ایران ساخته بود، برای اجرای مجموعه «لالایی های جهان» به سراغ او رفتم و به همراه او و از میان منابع مختلف این لالایی ها را انتخاب کردیم. او هم هر لالایی را به زیبایی با سبک موسیقی همان کشور و با استفاده از سازهای همان منطقه برای من تنظیم کرد. این همکاری آن قدر برای من لذت بخش بود که پس از عزیمت اریک به فرانسه من هم برای اجرای مجموعه ای دیگر به پاریس رفتم و در آنجا، در استودیویی نزدیک به کاخ ورسای، آثاری کلاسیک از ساخته های «شومان»، «شوبرت»، و «ویوالدی» را با تنظیم اریک اجرا کردم.
یکی از مهم ترین و شاید مشهورترین همکاری های شما در این زمینه با مرحوم واروژان و در آلبوم «شکار آهو» است. این همکاری چگونه شکل گرفت؟
من با نوازنده خوبی بهنام«سورن» در مجامع فامیلی آشنا شده بودم. آقای سورن یک موسیقی دان بزرگ و چهره ای تاثیرگذار در موسیقی پاپ ماست. ساز اصلی ایشان آکاردئون بود و البته بیشتر سازها را هم به خوبی می نواخت. در دوره ای از زمان او یکی از مهم ترین و بااستعدادترین موسیقی دان های ایران محسوب می شد و با خوانندگانی مانند «روانبخش» و «ویگن» همکاری می کرد. یادم هست در برنامه های کودک هم حضور خوبی داشت و در کل به موسیقی پاپ ما خدمات بسیاری کرد. خودش هم فردی دوست داشتنی بود. انسانی ملایم، باگذشت و بی ادعا و البته به شدت به مسائل مادی بی اعتنا بود.
در همان دوران نوجوانی و پیش از ورود به هنرستان موسیقی، در یکی دو محفل خانوادگی با همراهی آکاردئون او آواز می خواندم. ایشان بود که من و واروژان را به هم معرفی کرد. در حقیقت بعد از موفقیت چشمگیر صفحه آوازهای محلی با تنظیم فریدون شهبازیان که به سفارش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خوانده بودم، کانون از من خواست مجموعه ای از ترانه های محلی را نیز اجرا کنم.
من هم با توجه به آشنایی که با کیفیت کار واروژان داشتم و البته مطابق سفارش مرحوم سورن، از واروژان خواستم که تنظیم آن آلبوم را که «شکار آهو» نام گرفت، بر عهده بگیرد. طی نشستی که با واروژان داشتم ایشان ترانه ها را شنید و به شکل بسیار زیبا و متفاوتی آن ها را تنظیم کرد. نتیجه هم آلبومی شد که نه تنها در دوره خودش بسیار با استقبال مردم و اهالی هنر مواجه شد، بلکه هنوز و تا امروز هم، تازگی و جذابیت هایش را حفظ کرده و به گمانم یکی از بهترین و دلنشین ترین کارهای من تا به امروز است.
در اجرای این آلبوم مشکلی وجود نداشت؟
از آنجایی که ترانه ها را من پیشنهاد دادم و واروژان از میان آن ها آن چه را که مناسب بود برای تنظیم انتخاب کرد و با توجه به سطح کیفی عالی هنر ایشان هیچ مشکلی در اجرا نداشتیم. تنها در خصوص ترانه «شکار آهو» بود که من احساس می کردم برای صدای من مناسب نیست و بم است و همین موضوع را نیز با واروژان مطرح کردم اما ایشان به من اطمینان داد که کار خوب در می آید و اتفاقا این ترانه آن قدر خوب شد که نام آلبوم را هم «شکار آهو» گذاشتیم.
گویا «احمدرضا احمدی» هم در اجرای این آلبوم ها نقش پررنگی داشته است؟
بله. اصلا من شروع اجراهای داخل استودیوی خود را مدیون این هنرمند و شاعر بزرگوار هستم. ایشان بود که به من جسارت و شجاعت ضبط آثارم را داد. بعد از موفقیت اجراهای صحنه ای من، ایشان از طرف کانون به من پیشنهاد اجرای آلبومی از آوازهای محلی را داد و آن مجموعه با تنظیم آقای شهبازیان تولید شد. پس از موفقیت آن آلبوم هم جناب احمدی پیشنهاد دیگری را مطرح کرد که آلبوم «شکار آهو» شکل گرفت. من همیشه سپاسگزار ایشان بوده و هستم. امیدوارم هرجا که هستند در کمال صحت و سلامت باشد.
انتشار آلبوم موفق «شکار آهو» چه اندازه در کارهای بعدی شما تاثیرگذار بود؟
نخستین واکنش ها از سوی آهنگ سازان کانون بود که پیشنهادهای همکاری می دادند. نتیجه هم همکاری با افرادی مانند «منوچهر انور»، مجید انتظامی، «رامین انتظامی» و شیدا قره چه داغی شد. حتی اجرای ترانه ای به نام «گنجشکک اشی مشی» توسط «اسفندیار منفردزاده» هم به من پیشنهاد و انجام شد. بعدها هم فریبرز لاچینی اجرای قطعاتی را که برای کودکان ساخته بود، به من سپرد که قرار بود همراه انبمیشن هایی به نمایش در بیایند اما با وقوع انقلاب تنها به صورت صوتی منتشر شدند. یکی از افتخارآمیزترین اجراهایم نیز اجرای اثری صحنه ای به نام «هفت پیکر نظامی» با آهنگ سازی و سنتورنوازی استاد فرامرز پایور در تالار رودکی بود که متاسفانه من نسخه ای از این اجرا در اختیار ندارم.
به اجرای ترانه «گنجشکک اشی مشی» اشاره کردید. از این ترانه واجرای شما در یکیاز فیلم های سینمایی شاصخ «مسعود کیمیایی» با نام «گوزن ها» به عنوان تیتراژ پایانی استفاده شد. آیا پیش از اجرای ترانه در جریان این موضوع بودید؟
راستش هم می دانستم و هم نمی دانستم. اعتمادی که به واسطه حضور بزرگانی چون احمدرضا احمدی میان من و کانون به وجود آمده بود و حضور آهنگ ساز ممتازی به نام اسفندیار منفردزاده باعث شد که اجرای این ترانه خیلی زود و بی هیچ حاشیه ای انجام شود.البته وقتی هم شنیدم که این ترانه در فیلمی استفاده شده چندان متعجب نشدم. به هر صورت کار خوبی بود و به همراه فیلم ه بیشتر شده شد.
این ترانه را «فرهاد مهراد» پس از شما اجرا کرد؟
بله. طبیعتا اولین خواننده آن، من بودم و نخستین انتشار آن هم در فیلم «گوزن ها» بود.
مرحوم فرهاد در یکی از اجراهای زنده پس از انقلابش در آلمان در قسمتی از این ترانه «حکیم باشی» را «حاکم باشی» خوانده است، اصل این عبارت در ترانه چه بود؟
من ذهنیتی سیاسی نداشتم و همانی را خواندم که در ترانه اصلی وجود داشت؛ یعنی همان ترانه ای که در کودکی از عمه ام می شنیدم. به نظر من در فیلم هم از این ترانه استفاده سیاسی شده است. همین مسائل بود که آن هنرمندان را همیشه در حکومت با مشکل مواجه می کرد. البته فضای این ترانه به شکلی است که هم می توان از آن برداشت کودکانه داشت و هم برداشتی سیاسی. این اواخر هم جایی خواندم که فردی مدعی شده که این ترانه را با نگرشی سیاسی سروده است! در حالی که من خودم شصت و خرده ای سال پیش این ترانه را می شنیدم که ظاهرا از سن این مدعی هم بیشتر است!
اجرای این ترانه پیشنهاد چه کسی بود؟
یک روز احمدرضا احمدی با من تماس گرفت و از من خواست خیلی سریع به استودیو بروم و ترانه ای را اجرا کنم. آنجا بود که با جناب منفردزاده آشنا شدم و کار را هم خیلی راحت خواندم. البته با کارهای ایشان آشنا بودم و همکاری های ایشان با هنرمندانی مانند «شهیار قنبری» و «ایرج جنتی عطایی» را شنیده بودم و می دانستم که گروهی جوان، روشن فکر و خوش فکر و هنرمندند. آثار این هنرمندان با صدای فرهاد مهراد، «داریوش اقبالی» و «فریدون فروغی» منتشر شده بودند و وجه اعتراضی آن آثار کاملا پیدا بود. فرهاد از درد روزگار می خواند و فریدون هم که اصلا «فریاد آواز» بود. طبیعی بود که برای من هم خوشحال کننده بود که با آفریننده چنین آثاری همکاری داشته باشم.
خب، به امروز بیاییم. گویا کتابی در دست انتشار دارید. موضوع این کتاب چیست؟
بله. چند سال است که درگیر نوشتن کتابی با موضوع خاطرات هنری خود و آموزش آواز هستم. بسیار هم در این کار وسواس دارم. امیدوارم که این کتاب تا پاییز امسال آماده انتشار شود. انگیزه نوشتن این کتاب هم حضور شاگردان من است. از زمانی که تصمیم به تدریس آواز گرفتم، به دنبال منبعی بودم که با استفاده از آن آن چه تا امورز آموخته ام، به هنرجویانم آموزش بدهم. در نهایت هم به این نتیجه رسیدم که خودم باید جزوه ای آموزشی برای این کار تهیه کنم.
در این کتاب تلاش کرده ام موضوعات را بسیار ساده و روان بیان کنم تا هضم و درک آن ها برای هنرجویان آواز، آسان باشد. علاوه بر تجربیات و دانسته های خودم از کتاب ها و نظرات دیگر اساتید هم بهره گرفته ام. در ادامه حیفم آمد که در این کتب خاطرات دوران نوجوانی، جوانی و خصوصا دوره تحصیل در هنرستان عالی موسیقی و فراگیری آواز را نیاورم. به همین دلیل مقدمه ای مفصل حاوی این خاطرات را به کتاب افزودم.
در میان مباحث آموزشی نیز هر جا که لازم بود خاطره ای از زندگی هنری خودم را گنجاندم و در انتها یادی هم ا زهمکلاسی ها و هنرمندان هم نسل و همراه خود کرده ام. این کتاب از دل من برآمده و امیدوارم هم به دل علاقه مندان به آواز و موسیقی بنشیند و هم در مسیر یادگیری این هنر به هنرجویان یاری برساند.
چه نامی برای این کتاب انتخاب کرده اید؟
از سال ها قبل عنوان های مختلفی برای کتاب در ذهن داشته ام و در نهایت نخستین پیشنهادم عنوان «شما هم با من آواز بخوانید»، بود ناشر با این عنوان به دلیل طولانی بودن مخالفت کرد و من هم تصمیم گرفتم که از آن برای نامیدن فصل آموزش آواز در کتابم استفاده کنم. بعد از آن تصمیم داشتیم کتاب را «پری آوازها» بنامیم؛ اما به دلیل بسیار شخصی بودن این عنوان و منافات آن با بخش های آموزشی در نهایت بر سر عنوان «آواز پری ها» که در عین زیبایی و آهنگین بودن مفهومی عامتر و کلی تر دارد، به توافق رسیدیم. من همین جا از جناب «آموزگار» که با تلاشی طاقت فرسا در پیشبرد مراحل نگارش این کتاب به من ایری رساندند، تشکر می کنم.
از برنامه های آینده تان برای اجرای کنسرت بگویید.
برنامه که زیاد است. یکی از برنامه هایی که در نظر دارم همکاری با گروه کُر پارس به سرپرستی آقای «شفقی نژاد» است که امیدوارم به زودی به نتیجه برسد؛ اما یکی از ایده هاییکه سال هاست در ذهن دارم، اجرای یک برنامه اپرا با هنرمندان و آوازخوانان هم نسل خودم مانند آقای «رشید وطن دوست» و «محمدرضا قره تپه» و دیگر هم نسلانمان است. تصمیم دارم که قطعاتی در اپرا را مناسب همکاری زن و مرد است، اجرا کنیم.
دیگر اینکه امیدوارم باز هم مانند دهه فجر سال گذشت بتوانم آوازخوانان و گروه کُر نابینایان را به روی صحنه بیاورم. ولی یکی از مهم ترین برنامه هایم برای آینده، بازخوانی آثاری است که توسط هنرمنداین چون خانم «دلکش»، بانو «شاپری»، خانم «الهه» و مانند آن ها اجرا شده اند. من این خواننده ها و آثارشان را بسیار دوست دارم و امیدوارم بتوانم برای بزرگداشت آنان چند خطی از آثارشان را در قالب یک اثر جدید اجرا کنم.
برای این بازخوانی ها سبک اجرای سنتی را در نظر دارید یا مانند بازخوانی های محلی شما، باید منتظر اجرایی مدرن از آن آثار باشیم؟
آنچه در نظر دارم تلفیق موسیقی مدرن و سنتی و اجرا و ارائه ای جدید از آن آثار است. از همین جا هم از هنرمندان و موسیقی دانانی که علاقه مند و مسلط به این نوع موسیقی هستند، دعوت می کنم که پیشنهادهای خودشان را برای تنظیم این آثار در اختیار من بگذارند.
امیدواریم که همچنان در حال آفرینش هنر زیبای خود باشید؛ از شما سپاسگزاریم.
من هم از شما سپاسگزارم.