کد مطلب: 41687
 
تاریخ انتشار : يکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۵۸
با دیدن برخی فیلم ها و کارتون ها همه ما با واژه "کودک سرراهی" آشنا هستیم. نوزادانی که در خانواده های فقیر به دنیا می آمدند، به دلیل فقیر مالی در کنار خیابان یا منازل افراد پولدار گذاشته می شدند تا آن افراد، نوزادان بی هویت را سروسامان دهند. موضوع کودکان سرراهی هنوز برای ما قابل هضم نشده بود که واژه نامانوس "والدین سرراهی" هم کنار آن قرار شد! حال باید قضاوت کرد با کودکان و والدین سرراهی چه باید کرد؟
 
ایران خبر- با دیدن برخی فیلم ها و کارتون ها همه ما با واژه "کودک سرراهی" آشنا هستیم. نوزادانی که در خانواده های فقیر به دنیا می آمدند، به دلیل فقیر مالی در کنار خیابان یا منازل افراد پولدار گذاشته می شدند تا آن افراد، نوزادان بی هویت را سروسامان دهند. موضوع کودکان سرراهی هنوز برای ما قابل هضم نشده بود که واژه نامانوس "والدین سرراهی" هم در کنار آن قرار گرفت! حال باید قضاوت کرد با کودکان و والدین سرراهی چه باید کرد؟

واژه تلخ "والدین سرراهی"
"والدین سرراهی" یا "سالمندان بی هویت" واژه هایی هستند که امروزه به گوش ما شنیده می شود. این افراد کسانی هستند به دلایل مالی و اقتصادی و اینکه نمی توانند از عهده مسایل مالی زندگی شان برآیند ناخواسته و از اجبار زندگی در کنار خیابان، پارک، امام زاده و ترمینال را ا نتخاب می کنند.

برخی از "والدین سرراهی" هم دچار بیماری هایی هستند مثل آلزایمر که همین امر باعث شد نتوانند باخانواده زندگی کنند و با ترک خانه و خانواده در بی هویتی کامل زندگی در کنار خیابان را ترجیح می دهند. بعضی از آنها هم به دلیل اینکه هیچ فرد یا اقوام نزدیکی ندارند و تنهامانده اند خیابان زیستی را گزینه خوبی برای ادامه زندگی شان می دانند.

متاسفانه در سال های اخیر جامعه با مشکل افراد بی خانمان و بی سرپناه مواجه شده است که بخشی از آن را سالمندان بی هویت و مجهول تشکیل داده اند. مسئله دیگر اینکه ساختار خانواده نسبت به گذشته تغییرات اساسی و بنیادی داشته است. در برخی از خانواده ها پدربزرگ و مادربزرگ ها دیگر جایگاه قبل را ندارند و اعضای خانواده دیگر نسبت به بزرگ ترها احساس مسئولیت نمی کنند. در واقع می توان گفت با مشکل بزرگی به  نام ضعف اخلاق در جامعه روبرو شده ایم. چرا اخلاق دچار ضعف عاطفی شده است که برخی از فرزندان به خود این اجازه می دهند تا والدین خود را در کمال ناباوری و بی رحمی در گوشه ای از خیابان رها کنند!

با توجه به افزایش جمعیت سالمند در جامعه و مسائل مالی، مشکلاتی از این قبیل در جامعه به وجود می آید که البته این نمی تواند توجیه مناسبی برای این امر باشد زیرا نظام حمایتی هم در این زمینه پوشش خوبی نداشته است. به عنوان مثال نظام بیمه‌ای هم نظام بیمه‌ای فراگیر و کارآمدی نیست که سالمندان ما را به اقتضای سالمندی‌شان حمایت کند. نبود این نظام حمایتی و بیمه‌ای مشکلاتی را برای خانواده‌ها و تأمین هزینه‌های آنها به وجود آورده است.

با دیدن افراد بی سرپرست در سطح شهر که نام "والدین سرراهی" را به خود اختصاص داده اند باید مسئولین و افرادی که می توانند به این امور رسیدگی کنند با دقت و جدیت بیشتری این امر را پیگیری کنند. سازمان بهزیستی با همکاری نیروی انتظامی و دیگر نهادها و سازمان های مربوطه می تواند به جمع آوری این افراد بپردازد و از آنها حمایت کند تا این افراد بی حمایت از سرخوردگی رهایی یابند.

مشکلات مالی بهانه رفتن به خانه سالمندان
 برخی بر این اعتقاد و باور هستند که مشکلات مالی و اقتصادی مهم ترین عامل است اما با کمی دقت در  وضعیت مراکز و آسایشگاه های سالمندان متوجه می شویم که افرادی که والدین خود را به این مراکز می سپارند از وضعیت مالی خوبی برخوردار هستند، پس نتیجه می گیریم در این قسمت مشکل مالی مطرح نیست فرار از مسئولیت پذیری و کوتاهی در انجام وظایف فرزندان است.
 
بی هویتی اخلاقی در برخی فرزندان
مسئله قابل تامل این است که چرا فرزندان خودشان، دچار بی هویتی شخصیت شده اند؟ چرا فراموشی به سراغشان آمده که محبت ها، زحمات، زمان، جوانی و انرژی که پدر و مادر برای آنها صرف کرده اند را به یاد نمی آورند؟ فکر نمی کنند خودشان روزی در جایگاه آنها قرار گیرند. اگر کمی فکر کنند متوجه می شوند که دچار چه اشتباه بزرگی شده اند که حاضر نیستند دقایقی از وقت خود را با والدین بگذرانند. مگر غیراز این است که آنها دقایق عمر خود را گذاشته اند تا فرزندشان به ثمر برسد. چرا باید والدین شاهد این باشند که نتیجه عمر و زندگی شان با بی تفاوتی و بی رحمی با آنان رفتار کند.
 
فرزندانی که با ناآگاهی و خودخواهی والدین خود را رها می کنند اگر کمی تفکر داشتند شاید هرگز چنین اشتباهی را دچار نمی شدند چرا که برای جبران برخی اشتباهات زمان هیچ امانی به انسان نمی دهد. پس چه زیباست که قدر پدر و مادرها را بدانیم تا هستند، زیرا وقتی در آرامستان در زیر سنگ های سیاه و سفید و خروارها خاک به خوابی ابدی فرو می روند نه زبانی برای گفتن وجود دارد، نه دستی برای نوازش کردن و نه شخصی برای بخشش! فقط فرزند می ماند با کوله باری از ندامت ها و خیره به صندلی خالی! که دیگر برای جبران خیلی دیر است...
 
 گزارش از مه جبین محمدی - ایران خبر