یک شماره تماس اعتباری، پل ارتباطی او با قربانی هایش است. شماره ای که هر وقت اراده کند می تواند آن را تغییر دهد. مشتری هایش نشانی از او ندارند، تنها نقطه مشترکشان این است که هیچ کدامشان تاکنون او را ندیده و حتی اسم واقعی اش را هم نمی دانند. این زن جوان یک فالگیر اینترنتی است و می گوید از پول هایی که از طریق فالگیری به دست آورده موفق شده زندگی لوکسی برای خودش بسازد اما نمی داند که سرانجام کارش دستگیری و مجازات است.
یک صفحه مجازی که بیش از 98 هزار بیننده دارد و پر است از عکس ورق های تاروت، شمع، فنجان قهوه و.... می تواند افراد زیادی که به فال گرفتن علاقه دارند را وسوسه کند تا سری به این صفحه بزنند. کاربری که به فال گرفتن علاقه دارد و فکر می کند که می تواند با یک فالگیری سر از آینده و زندگی خودش یا دیگران دربیاورد بعد از دیدن پیام ها و سوال و جواب هایی که زیر پست های این صفحه مجازی نوشته شده است خیلی زود اعتمادش جلب شده و طعمه ای می شود در تور خانم فالگیر.
حالا دیگر بازی شروع شده است، کاربر با ارسال یک پیام به شماره تماسی که فالگیر اینترنتی ارائه داده است درخواست فال می کند. نوع فال را با توجه به تجربه ای که در فال گرفتن دارد انتخاب می کند. کافی است اولین باری باشد که فال می گیرد، آنجاست که خانم فالگیر مغز او را شست و شو می دهد تا گران ترین فال را انتخاب کند. فالگیر جوان اعتقاد دارد آنهایی که در زمینه فال گرفتن کم تجربه هستند بهترین مشتریانش محسوب می شوند و او می تواند کلاه های گشادتری سر آنها بگذارد. زیر هر یک از عکس های این صفحه، توضیحاتی درباره فالگیری داده شده و مبالغی هم نوشته شده است از 50 هزار تا 120 هزار تومان.
این فالگیر اینترنتی احتیاجی به سرمایه اولیه ندارد. حتی از آنجا که خانم فالگیر نیازی به ملاقات حضوری نمی بیند نیازی هم نیست که بخواهد خانه یا مکانی را در نظر بگیرد تا آنجا برای مشتریانش فال بگیرد. این روزها هم که دیگر همه عادت دارند کارهایشان را با اینترنت انجام دهند و همین مساله به نفع خانم فالگیر شده است.
او جز یک مودم اینترنت، یک گوشی و سیمکارت اعتباری، چیز دیگری برای سرکیسه کردن طعمه هایش نیاز ندارد. در یک عصر پاییزی با او همراه شدم تا بیشتر از سبک کار و فوت و فن هایش برای جذب مشتری بپرسم. قول دادم نام و نشانی ای از او چاپ نکنم و حتی نام صفحه فالگیری اش را هم منتشر نکنم. چون می دانست که دیر یا زود شناسایی می شو و باید تقاص کارهایش را پس بدهد.
سارا نام مستعاری است که من برای سوژه 31 ساله ام انتخاب کرده ام. او می گوید در اولین قدم علاقه اعضای خانواده اش به فال باعث شده که شروع کند به فالگیری: «تحصیلات دانشگاهی دارم و دختر سوم یک خانواده 5 نفره هستم، همه چیز از زمانی شروع شد که به چشم خودم دیدم مادرم و خواهرانم و حتی دوستان و اقوام مان چطور درگیر فال گرفتن هستند و چقدر راحت به فالگیرها اعتماد می کنند، آنها به محض آنکه مشکل کوچکی در زندگی برایشان پیش می آمد سراغ فالگیرها می رفتند و با پرداخت پول به آنها با یک سری جمله های بی سر و ته خودشان را سرگرم می کردند، اطرافیانم به شدت به حرف فالگیرها اعتماد می کردند، برای مثال یک فالگیر به خواهرم می گفت نامزدت با زن دیگری ارتباط دارد، خواهرم ماه ها درگیر کنکاش در زندگی شخصی نامزدش شد و او را تعقیب کرد و بعد هم سر همین حرف ها از او جدا شد. خواهرم بعد از آن فال، همیشه فکر می کرد زن دیگری در زندگی نامزدش وجود دارد و این فکر باعث شد که زندگی او از هم بپاشد یعنی می خواهم بگویم تا این حد حرف فالگیر روی او تاثیر داشت.»
سارا می گوید زمانی که به چشم خودش دیده چقدر اطرافیانش درگیر فال گرفتن هستند شروع کرده به یک شیطنت کوچک: «یک روز با چند نفر از دوستانم به کافی شاپ رفتیم. کم و بیش از زندگی شان خبر داشتم به آنها پیشنهاد فال گرفتن دادم و گفتم که سال هاست فال می گیرم، نه خبری از پول گرفتن بود و نه من برای پول گرفتن این دروغ را گفته بودم، فقط یک شیطنت بود. فنجان هایشان را نگاه کردم و هر چه می دانستم و نمی دانستم را به هم بافتم و تحویلشان دادم، برای مثال حدس می زدم دوستم رابطه اش با پدرم خوب نیست چون او هیچ وقت از پدرش حرف نمی زد و یا وقتی دیگران از پدرهایشان می گفتند با چهره ای خنثی و گاهی اخم صحبت ها را دنبال می کرد. به او گفتم که یا پدرت فوت کرده و یا به گونه ای در زندگی ات زنده است که فرقی با مرده ندارد، این را که گفتم چشمانش برق زد و از من خواست بیشتر بگویم.»
این مساله برای او بارها تکرار شد تا این که سارا شروع کرد به درخواست پول برای فال گرفتن.
زن جوان ادامه می دهد: «دفعه بعد همان دوستانم از من خواستند برایشان فال بگیرم. این بار شروع کردم به گشت و گذار با یک پروفایل تقلبی در صفحه های اجتماعی شان. ساعت ها، صفحه های مجازی و پروفایل هایشان را گشتم، متوجه شدم شکست عشقی خورده اند و یا تازه از سفر آمده اند و... تا آن وقت حتی با پروفایل اصلی خودم هم در صفحه آنها عضو نبودم به همین خاطر نمی دانستند که من به صفحه های آنها دسترسی دارم، حالا من یک سری اطلاعات واقعی داشتم که می توانستم حدسیات خودم را به آنها اضافه کنم.»
سارا این بار از دوستانش درخواست پول کرد و گفت که نمی تواند بدون گرفتن پول این کار را انجام دهد. چون انرژی منفی وارد زندگی اش می شود: «به آنها گفتم من این پول را به خیریه ها می دهم تا کائنات با من مهربان تر باشند و مدیوم و چشمان من را به روی حقیقتی که دیگران نمی بینند باز کند. آنها هم برای هر فنجان، مبلغ 50 هزار تومان به من می دادند، گاهی از حالت چهره و چشمانشان متوجه می شدم که راه را درست می روم و روی همان موضوع مانور می دادم.
برای مثال یکی از دوستانم به شدت دختر مهربانی بود و نمی توانست از حق خودش دفاع کند. من در صفحه اجتماعی او دیده بودم که عکسی با خودش و برادرش درون یک ماشین گذاشته و زیر آن نوشته بود ماشین جدیدت مبارک داداشی. به او گفتم خیلی ها حقت را خورده اند، مخصوصا برادر و خواهرت حتی یکی از اعضای خانواده ات با پولی که حق تو بوده، یک وسیله جدید خریده است مثلا ماشین و یا طلا، او هم با تعجب گفت بله برادرم ماشین خریده است. من هم ادامه دادم که او از خانواده ات پول گرفته و این پول حق تو بوده و والدینت می خواستند به تو بدهند اما او گفته بهتر است بیشتر به فکر پسر خانواده باشند تا دختر خانواده.»
سارا بعد از اینکه برای اولین بار به خاطر جمله های دروغی که می گفت پول دریافت کرد تصمیم گرفت این راه و روش را ادامه بدهد: «دیگر راه برایم باز شد، شروع کردم به تبلیغات در شبکه های مجازی، به سرعت مشتری هایم زیاد شدند. حتی مجبور می شدم در طول یک روز برای 10 نفر فال بگیرم. بیشتر مشتری هایم دختران و زنان بودند و گاهی هم مردان پیام می دادند و درخواست فال می کردند.»
چطور از زندگی آنها خبردار می شدی؟
کارم اوایل خیلی راحت بود، خیلی از مشتری هایم با پیج های شخصی خودشان برایم پیام می گذاشتند و من خیلی راحت با پروفایل تقلبی در صفحه هایشان سرک می کشیدم. اگر هم اسم پروفایلشان تقلبی بود به آنها می گفتم که باید برای فالگیری اسم دقیق خودشان را بگویند و یا اگر اسم مستعار دارند نیز اعلام کنند. اسم ها را در اینترنت جست و جو می کردم و سرنخ هایی به دستم می آمد.
بعد از ماه ها فال گرفتن دیگر مجرب شده بودم. اگر کسی صفحه ای در اینترنت نداشت شروع می کردم به استفاده از فوت و فن هایی که همه فالگیرها از آنها استفاده می کنند.
چه فوت و فن هایی؟
برای مثال کسی که 35 سال دارد به احتمال خیلی زیاد پدر و مادرش بیمار هستند یا فوت کرده اند. اگر هیچ کدام از آنها نبود، می گفتم در معرض بیماری هستند. اینطوری به راحتی آن را می پذیرفتند. می دانستم دختر جوانی که می خواهد فال بگیرد یا درگیر خواستگار است یا دانشگاه و یا کار. بیشتر دختران زیر 30 سال، درگیر خواستگار هستند و کافی بود در این باره اطلاعاتی سر هم می کردم. بیشتر دختران در این دوره کار می کنند پس خیلی راحت به آنها می گفتم در محیط کارت فردی مجرد از تو خواستگاری کرده یا می کند و یا راه درس خواندن برایت باز است اگر خودت بخواهی.
چقدر از این احتمال ها درست از آب در می آمد؟
خیلی از این کدهایی که من از مشتری هایم می گرفتم و به آنها می دادم درست از آب در می آمد. برای مثال مشتری ای که 40 سال سن دارد و در پروفایلش عکس از بچه اش نگذاشته است احتمالا بچه دار نمی شده است، می گفتم در خانواده ات یک نازا دارید. خیلی راحتی می گفت خودم هستم و دیگر معلوم است که یک زن 40 ساله نازا، مشکلاتش چیست. روی همین موضوع مانور می دادم. درست مانند یک شعبده باز، بازی هایم را می چینم و جلو می روم.
مردها اصولا برای چه چیزی درخواست فال می کردند؟
مردها یا به خاطر عشق و یا پول سراغ فال گرفتن می آیند اما راستش را بخواهید پول برای خیلی از مردهایی که می خواهند فال بگیرند از زن و عشق مهم تر است. من مشتریان زیادی داشتم که حدس زدم به خاطر ارث فال می گیرند و همین موضوع را برایشان بیان کردم: «به زودی ارثی از نزدیکانت به تو خواهد رسید.» و همین یک جمله کافی بود که مشتری هایم جذب دروغ هایم شوند. می دانید برای مردها ارث و پول مهم است و برای زن ها عشق و خیانت و... کمتر زنی به خاطر این که ببیند فلان ماشین را می خرد یا نه، فال می گیرد اما کافی است به مشتری مردی که آمده است فال بگیرد بگویی ماشینی در نظر داری که تا آخر سال می خری، به شدت بعد از شنیدن این حرف به فالت اعتماد می کند.
چطور متقاعدشان می کردی که این همه پول بابت حرف هایی که در 10 دقیقه می زنی، بدهند؟
من قبل از این که بخواهم فال بگیرم، می گفتم فیش واریزی را برایم ایمیل کنند. وقتی ایمیل را می دیدم و پول واریز می شد شروع می کردم به فالگیری. حالا دیگر آنها بازنده بودند نه من، اما بیشتر این افراد پیش فالگیر می آیند که حرف های او را باور کنند. آنها از خودشان هیچ چیزی ندارند. نمی توانند حرف های من و یا هر فالگیر دیگری را تحلیل کنند آنها فقط قبول می کنند حتی اگر دروغ باشد آن قدر به آن دروغ فکر می کنند که واقعا برایشان پیش می آید.
فالگیرها روزگارم را سیاه کردند
نازلی یکی از قربانیان فالگیری های اینترنتی است. او مدت ها پول های هنگفتی به فالگیرها می داد.
چند سالت است و شغلت چیست؟
29 ساله هستم، در دانشگاه رشته مهندسی خوانده ام و فرزند دوم خانواده هستم. سال ها پیش به خاطر یک موضوع کاملا خنده دار سراغ فالگیر رفتم، می خواستم بدانم چرا هر خواستگاری به خانه ما می آید فردای آن روز خبری از او و خانواده اش نمی شود سراغ یک فالگیر رفتم و گفت که خانه شما توسط یکی از اعضای خانواده پدری ات طلسم شده است، از قضا ارتباط مادرم و مادربزرگم به شدت بد بود برای همین باورم شد.
منظورش از طلسم چه بود؟
می گفت به خاطر این که مادرت از چشم پدرت بیفتد برایتان دعا نوشته اند و آب دعا را مقابل خانه شما پاشیده اند و این طلسم باعث شده تمام دختران این خانه از چشم خواستگارها بیفتند. قضیه را با مادرم در میان گذاشتم از آن روز به بعد خودم، مادرم و خواهرانم شدیم مشتری ثابت این خانم فالگیر.
راه حل خانم فالگیر چه بود؟
او گفت با پرداخت یک میلیون تومان می تواند از کسی که در این کار استاد است بخواهد که طلسم را باطل کند. در همین گیر و دار بودیم که برای خواهرم خواستگار آمد و او ازدواج کرد. این اتفاق که افتاد باورمان شد این فالگیر راست می گوید.
در آخر چه شد؟
من فقط یک شماره تماس اعتباری از او داشتم و این فالگیر شماره اش را خاموش کرد. سپس شروع کردم به ارتباط گیری با فالگیرهای دیگر. همه تصمیم هایم بنا به حرف هایی انجام می شد که فالگیرها می گفتند.
چه شد که به فکر ترک این عادت افتادی؟
یکی از دوستانم که اطلاعات زیادی درباره روانشناسی دارد چندین ساعت با من در این باره صحبت کرد. او برای تمام حرف هایش منطق و دلیل داشت. مدت ها سعی کرد من را از این فال گرفتن ها دور کند اما زمانی که دید من هنوز درگیر هستم در حضور من با یک فالگیر که خود شماره اش را به او دادم تماس گرفت و به فالگیر گفت که دکتر روانشناس است و می خواهد تحقیق کند درباره این که چه کسانی سراغ فال گرفتن می روند.
خانم فالگیر اولش زد زیر همه چیز و گفت که اصلا نمی خواهد حرف بزند اما دوست دست گذاشت روی نقطه ضعف او و بهش گفت که او در کار تحقیقی خود می خواهد نظر یکی از برترین های این کار را داشته باشد بدون آنکه اسمی از او ذکر شود و گفت و گفت تا این که بالاخره خانم فالگیر حرف هایش را باور کرد و حرف هایی زد که اصلا فکرش را هم نمی کردم. فالگیر که حسابی جوگیر شده بود گفت که یک مشت دیوانه که هیچ وقت در زندگی شان انسان محکمی نبوده اند و ذهنشان پر از خرافات است مشتری هایش هستند. او می گفت که این افراد به شدت اختلال های روحی دارند و...
او حرفی از مدیوم و یا ارتباط با ماوراءالطبیعه نزد؟
نه. می گفت او هم مانند دیگران یک فرد معمولی است اما باهوش است و می داند به هرکسی چه حرف هایی باید بزند.
احساس و تصمیم تو بعد از شنیدن این حرف ها چه بود؟
به شدت عصبانی شده بودم، قبل از آن تماس می خواستم با خانم فالگیر تماس بگیرم و درباره یکی از مشکلاتم از او راهنمایی بخواهم اما وقتی دوستم ماجرا را برایم روشن کرد نظرم عوض شد و بعد از آن رفتم سراغ دوستم تا شماره تماس یک روانشناس را بدهد.