ایران خبر- طلاق به معنی پایان قانونی ازدواج و جدا شدن همسران از یکدیگر است و در پی آن حقوق و تکالیف متقابلی که بین زوجین در هنگام ازدواج وجود داشته از میان میرود. طلاق معمولاً وقتی اتفاق میافتد که استحکام رابطه زناشویی از بین میرود و میان زوجین ناسازگاری و تنش وجود دارد.
طلاق اجتماعی، تغییرات در دوستیها و سایر روابط اجتماعی است که مرد یا زن طلاق گرفته با آنها سر و کار دارد. طلاق روانی، موقعیتی است که از طریق آن فرد پیوندهای وابستگی عاطفی به همسرش را قطع کند و به تنها زیستن تن دردهد.
طلاق یک مرحله سخت و تلخ است که در زندگی برخی زوج ها رخ می دهد. دو طرف وقتی نمی توانند یکدیگر را تحمل کنند و در شرایط بحرانی قرار می گیرند تصمیم به جدایی می گیرند.
درست است طلاق یک راه حل و یک تصمیم در زندگی برخی افراد است اما راه حل سختی نیست خصوصا اینکه فرزندی هم در زندگی حضور داشته باشد.
متاسفانه اکثر بچه های طلاق دچار مشکلاتی می شوند که متاثر از جدایی پدر و ماردشان بوده است. اگر فرزندی بعد از طلاق با پدرش زندگی کند تربیت متفاوتی خواهد داشت و ممکن است برای همیشه از محبت مادری محروم شود اگر نگهداری فرزند به مادر سپرده شود باز هم آن فرزند با مشکلات زیادی روبرو خواهد بود به ویژه اینکه از نظر مالی تامین نباشد.
بچه های طلاق چون مدام درگیر دعواهای پدر و مادر خود بودند همیشه هراس و ترسی در وجودشان نهفته است، فرزندانی که شاهد جدایی پدر و مادر خود هستتند بیشترین ضربه روحی و عاطفی نصیبشان می شود. اما متاسفانه در آن زمان پدر و مادر خیلی به فکر روح و روان فرزند خود نیستند و با یک جمله "بچه است متوجه نمی شود" و یا اینکه "بزرگ تر که شور از خاطرش می رود" خود را توجیه می کنند.
برخی از زوج ها که از یکدیگر جدا می شوند بنا به دلایلی تربیت و نگهداری فرزندشان را به پدر و مادر خود واگذار می کنند. فرزندی که با تربیت دو نسل گذشته خود بزرگ شود مدام دچار تضاد و دوگانگی می شود و چون با سنت ها و رفتار پدربزرگ و مادر بزرگ خود تربیت و رشد پیدا کرده در خیلی از موارد باید مطیع آنها باشد.
بعضی فرزندان طلاق چون تجربه بودن با پدر و مادر و خانواده واقعی را درک نکرده اند و با چند تربیت بزرگ شده اند در سنین بالاتر وقتی که به خودشناسی می رسند می خواهند خودشان مربی ئ معلم خودشان باشند و خود را تربیت کنند. البته این کار بسیار سختی است چون سال ها با چند رفتار مختلف تربیت شدند و زمانی که از اجتماع کوچک خانواده وارد جامعه می شوند باید برای بودنشان خیلی تلاش کنند.
فرزندانی که پدر و مادرشان از ازدواج خود راضی نیستند اما با هم زندگی میکنند، ممکن است تحتتأثیر تنش ناشی از روابط آنها دچار اضطراب یا افسردگی شوند. کودکان پس از جدایی پدر و مادرشان نیز به اضطراب عاطفی دچار میشوند.
شاید فرزندان بزرگتر بهتر میتوانند انگیزههای پدر و مادرشان را برای طلاق درک کنند. این کودکان ممکن است به خاطر اثراث طلاق بر آینده خود نگران باشند یا این که احساس تنهایی داشته باشند.
کودکان هنگامی که پس از جدایی هم با پدر و هم با مادر رابطه مداوم دارند، در وضع بهتری به سر میبرند تا هنگامی که فقط یکی از آنها را به طور منظم میبینند. طلاق هماهنگی میان والدین، مسائل نگهداری کودک و حق ملاقات را در برمیگیرد.
شواهد نشان می دهد نوجوانانی که در خانوادههای تک والدی بزرگ شدهاند بیش از همسالان خود که در خانوادههای دو والدی تربیت شدهاند، بیشتر به رفتارهای پرخطر شامل مصرف دخانیات، نوشیدن الکل، خشونت، روابط جنسی ناامن و اقدام به خودکشی تمایل دارند.
متاسفانه ازدواج هایی که بدون فکر انجام می شود و در برخی موارد فاصله آشنایی تا ازدواج حتی به 3 ماه نمی رسد خیلی زود مهر طلاق بر روی شناسنامه های افراد حک می شود. در برخی از خانواده های سنتی که طلاق را یک پدیده زشت تلقی می کنند داشتن فرزند را در زندگی مملو از اختلاف یک حسن می دانند! اما همان فرزند در روزهای طلاق به معضل تبدیل می شود.
بهتر است در زمینه ازدواج و طلاق نهاد یا موسساتی تشکیل شود تا جوانان بهتر بوانند ازدواج کنند و حتی برای جداشدن با تاثیرات و پیامدهای بد آن آشنا شوند. زوج های جوان باید به انتخاب آگاهانه و مسئولانه واقف باشند و بی گدار به آب نزنند چرا زندگی خود و شخص دیگری را به بازی می گیرند و ساختن یک زندگی کار ساده و راحتی نیست.
هم چنین پدر و مادرهایی که با داشتن فرزند قصد جداشدن دارند باید بدانند با جدایی نه تنها زندگی مشترک خود را از بین می برند بلکه عواقب ناخوشایندی را هم تا پایان عمر نصیب فرزند خود می کنند.