کد مطلب: 50362
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۵۰
امروز حکایت کوتاهی را از ضربالمثل «آش نخورده و دهان سوخته» میخوانید.
به گزارش
ایران خبر، پوشیده نیست که ضربالمثلهای هر قوم به طرزی چشمگیر عصاره خرد جمعی و نشانگر ارزشها، اعتقادات و تجارب دیرینه آن قوم است و از آنجا که زبان و فرهنگ با هم ارتباط متقابل دارند و نگرش مثبت نسبت به فرهنگ یک قوم موجب ارتقای انگیزه برای فراگیری زبان آن قوم توسط افراد متعلق به سایر اقوام میشود، گنجانیدن ضربالمثلهای مناسب در متون آموزش زبان، میتواند در ایجاد این نگرش سهمی در خور توجه ایفا کند. پژوهشهای انجامشده در مورد ضربالمثلهای فارسی عمدتاً به دو بخش گردآوری و بیان خاستگاه محدود میشوند. اما به نظر میرسد تاکنون پژوهش چندانی از منظر جامعه زبان درباره ضربالمثلهای فارسی صورت نگرفته باشد که جا دارد پژوهشهای متعددی در این باره انجام پذیرد تا راهگشای مولفان و مدرسان کتابهای آموزش زبان فارسی در انتخاب و به کارگیری زبان فارسی باشند (اکبری، 1382).
در زمانهای دور مردی به کار تجارت مشغول بود و حجرهای داشت که در آن پارچه میفروخت. از قرار او شاگردی داشت مودب و مومن که البته کمی خجالتی بود.
مرد تاجر همسری داشت که غذاهای خوشمزهای میپخت و آشهای او زبانزد خاص و عام بود و دهان همه را آب میانداخت.
روزی مرد تاجر بیمار میشود و به حجره نمیرود. شاگردش از بیماری او آگاهی ندارد، مغازه را باز میکند و منتظر میماند تا او بیاید. اما ظهر میشود و خبری از صاحبکارش نمیشود. تا اینکه به او خبر میدهند، تاجر مریضاحوال شده و طبیب میخواهد. شاگرد مغازه را میبندد و به دنبال دکتر برای تاجر میرود.
طبیب بر بالین تاجر میآید و او را در مان میکند.
از قضا آن روز همسر تاجر آش پخته بود و از شاگرد دعوت کرد تا برای صرف ناهار در کنار آنها بماند. شاگرد هم از روی خجالت میپذیرد.
تاجر برای شستن دستهایش میرود و زن هم میرود آشپزخانه تا قاشق بیاورد.
شاگرد که خجالت میکشیده بماند، به دنبال بهانهای میگردد تا برود. به ذهنش میرسد که دندان درد را بهانه کند و از خانه بیرون بیاید. پس به بهانه درد دندان، دست روی دهانش میگذارد. در همان هنگام مرد تاجر بر می گردد و او را در این حال میبیند و میگوید:
دهانت سوخت؟ خب پسرجان چرا عجله کردی؟ میگذاشتی آش کمی سرد میشد و بعد از آن میخوردی؟!
در همان هنگام زن از آشپزخانه بر میگردد، و این حرف را میشنود و میگوید: این چه حرفی است که میزنی؟ آش نخورده و دهان سوخته؟! من تازه قاشق آوردهام.
مرد تاجر در این زمان متوجه خطا و اشتباه خود میشود.
از آن زمان این ضربالمثل را وقتی به کار میبرند که فردی متهم به انجام خطایی شود، ولی در واقع گناهی از او سر نزده است. در آن زمان دیگران یا خود آن فرد میگویند: آش نخورده و دهان سوخته!