کد مطلب: 56147
 
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۳۴
دروغگو، زورگیر، مردد، هوس باز، قالتاق، خیانتکار، بی بند و بار، سرخورده و معتاد، مهم ترین تعریف هایی هستند که فیلم های ایرانی این روزها از جوانان ارائه می دهند.
به گزارش ایران خبر، دروغگو، زورگیر، مردد، هوس باز، قالتاق، خیانتکار، بی بند و بار، سرخورده و معتاد، مهم ترین تعریف هایی هستند که فیلم های ایرانی این روزها از جوانان ارائه می دهند.
 
جشنواره فجر امسال خیلی بیشتر از سال های قبل، جوانانه بود؛ سوژه ها بیشتر به سمت و سوی جوانان گرایش داشتند، کارگردان ها و بازیگران جوان ترند و خلاصه همه چیز رنگ و بوی جوانی دارد. دروغگو، زورگیر، مردد، هوس باز، قالتاق، خیانتکار، بی بند و بار، سرخورده و معتاد، مهم ترین تعریف هایی هستند که فیلم های ایرانی از جوانان ارائه می دهند. در این میان فقط سه چهار کاراکتر جوان سالم و به نسبت بی جرم و گناه وجود دارد که می شود به آنها افتخار کرد. البته مسئله اینجاست که بخش مهمی این کاراکترهای به نسبت مثبت هم وضعیت زندگی خوبی ندارند. خوبند اما بدی می بینند یا خوبند اما زندگی وحشتناکی دارند و محکومند که تا آخر عمر در همین وضعیت زندگی کنند. به طور کلی از جوان خوشبخت و موفق و پیشرو در جشنواره امسال خبری نیست. در این بخش، تک تک ویژگی های منفی و سیاه این جوانان سینما را مرور می کنیم. نکته جالب هم این است که تنها فیلمی هم که قهرمانش یک جوان است، جوانش، جوان این نست نیست و جوانی متعلق به دهه 50 است.

دروغ؛ متولد 65
 
جوانان دروغگو، معتاد و خیانتکار در فیلم های ایرانی

اسم: افشار
سن 29 سال
شغل: ویزیتور سیسمونی بچه
طبقه اجتماعی: پایین تر از متوسط


مرجان فاطمی: کل داستان «متولد 65» برمبنای چند دروغ شکل می گیرد. دروغ اول برای رفع یک حسرت شروع می شود و کم کم به وضعیت خطرناکی می رسد. افشار جوانی از سطح به نسبت پایین جامعه است، نه خانه دارد و نه ماشین اما دلش می خواهد حداقل یک روز کنار نامزدش زندگی مرفه را تجربه کند؛ مثل آنها کت 3 میلیونی بپوشد، خرید مواد غذایی گران قیمت برای سگ و گربه خانگی را تجربه کند، ماشین گران قیمت زیر پایش باشد و کنار نامزدش در یک برج بالای شهر ناهار بخورد. دروغی که ظاهرا قرار نیست کسی را آزرده کند؛ یک جور دلخوشی است؛ بازی بامزه ای که باید حالشان را خوب کند.

ماجرا اما به اینجا ختم نمی شود. مخمصه ای که در ادامه درونش گرفتار می شوند، پرده از دروغ بزرگ تری بر می دارد؛ دروغی که اصل رابطه میان این دو نفر را به هم می ریزد. پسر برای این که دل دختر مورد علاقه اش را به دست آورد، سنش را به دروغ پنج سال بالاتر به او گفته و حالا با فاش شدن این دروغ، دختر گمان می کند که قطعا سایر حرف های نامزدش هم دروغ است؛ دروغی که روی تمام زندگی شان سایه می اندازد.

اعتیاد؛ ابد و یک روز
 
جوانان دروغگو، معتاد و خیانتکار در فیلم های ایرانی

اسم: محسن
سن: حدود 30 سال
شغل: خرده فروش شیشه
طبقه اجتماعی: سطح بسیار پایین جامعه


تمام اتفاقات در خانواده ای رخ می دهد که اعتیاد برایشان مسئله چندان بغرنجی نیست. درواقع محسن به عنوان یک معتاد یا فروشنده موارد، آن طور که باید از دید اطرافیان آدم مجرمی به نظر نمی رسد. پسر بزرگ خانواده تا همین اواخر اعتیاد داشته و الان هم مشتری های محسن را قُر می زند و به آنها مواد می فروشد و مادر هم از خانواده ای است که جد اندر جد معتاد بوده اند. او به راحتی و بدون هیچ مخفی کاری داخل اتاقش مواد مصرف می کند، بسته بندی می کند و حتی مشتری ها را دم در خانه می آورد و از مادرش می خواهد بسته های شیشه را برایش مخفی کند. 

غیر از برادر بزرگ تر که می خواهد خلاف خودش را پشت اعتیاد و بدبختی او مخفی کند، کسی ظاهرا با این وضعیت محسن مشکلی ندارد. همه اینها باعث می شود که محسن دلیلی برای ترک نداشته باشد. با تمام این اوصاف اما اعتیاد هنوز باعث نشده که محسن، نسبت به خانواده و خواهرش حسی نداشته باشد. او در عین اعتیاد از خواهرش حمایت می کند؛ کسی که خواهرزاده اش را زده، کتک می زند و تلاش می کند همه را کنار هم جمع کند. در این فیلم، اعتیاد عامل اصلی برهم زننده نظم خانواده نیست. اعتیاد یک وضعیت کاملا معمولی است که در کنار بقیه بدبختی ها بعضا خود را نشان می دهد.

خیانت؛ هفت ماهگی
 
جوانان دروغگو، معتاد و خیانتکار در فیلم های ایرانی
 
اسم شخصیت: مهرداد
سن: حدود 30 سال
شغل: صاحب بوتیک
طبقه اجتماعی: متوسط رو به بالا

محمدرضا کاظمی: مهرداد هفت ماهگی، نمونه بارز یک جوان خوشگذران است. با وجود این که ازدواج کرده اما چندان پایبند زندگی اش نیست و دائما سر و گوشش می جنبد. دنبال هر راهی است که همسرش رعنا (باران کوثری) را چند ماه از خانه دور کند تا هر کاری که دلش می خواهد انجام دهد. او بعد از فرستادن زن باردارش به مرزن آباد، در خانه خودش پارتی می گیرد، بساط خوردنی ها و کشیدنی های غیرمجاز را جور می کند و کلا همسرش را از یاد می برد و از آن جا که کافر همه را به کیش خود پندارد، بعد از اتفاقی که برای زنش می افتد، به او شک می کند و برای این که کشف کند همسرش با چه کسی رابطه داشته به مرزن آباد می رود تا کسی را که آخرین بار با همسرش بوده، ببیند و از زندگی اش سر در بیاورد.

دیگر کاراکترهای جوان این فیلم هم نکات منشوری زیادی دارند. خواهر مهرداد (پگاه آهنگرانی) با دوستش روی هم ریخته، سالومه (هانیه توسلی) دوست آهنگرانی که به مهرداد نیم نگاهی دارد، به دوست نزدیکش رودست می زند و با همسر سابق او ارتباط پنهانی برقرار می کند و با همدستی اش زندگی رعنا، زن مهرداد را برای همیشه تغییر می دهد.

• حدیث میرامینی فیلم «عادت نمی کنیم» هم جزء جوان های بلاتکلیف و سردرگم فیلم های امسال است. البته شخصیت اصلی فیلم نیست اما تمام اتفاق ها از حضور او نشئت می گیرد. ظاهرا دانشجو است اما از یک طرف مطلقه است و از طرف دیگر درگیر روابط نامشروع می شود.

کلاهبردار؛ بارکد
 
جوانان دروغگو، معتاد و خیانتکار در فیلم های ایرانی (ناقص است- خلیلی)

اسم: حامد
سن: حدود 30 سال
شغل: دانشجو
طبقه اجتماعی: متوسط


امین محمدی: چرا «حامد» کاراکتری دوست داشتنی است؟ فارغ از شخصیت پردازی درست کیایی و ظرافت هایی که او در روابط کاراکترهای مرد فیلم به کار برده، بهرام رادان از مهم ترین دلایلی است که شخصیت حامد درست «درآمده». «رادان»ی که در این سال ها بیشتر ترجیح می داد نقش هایی بازی کند که در آنها کت و شلوار تنگ بپوشد و دکمه سردست بزند، در بارکد نقش جوان آس و پاس را بازی می کند که به قول کیانیان یک دلقک دله دزد قاتل است؛ قاتلی که در فضای شبه فانتزی فیلم دست به هر خلافی می زند؛ دزدی می کند، مخدر شیشه می فروشد و از بچه پولدارها اخاذی می کند (حتی می شود آن را با لانتوری ها مقایسه کرد.) البته از نقش «میلاد» در کنار حامد نباید گذشت.

 رفیق گرمابه و گلستان او که نقش مهمی در پیشبرد نقشه هایشان دارد و با اینکه دوستی مجددشان با هم منطق لقی در فیلمنامه دارد ولی آزاردهنده نیست. حامد و میلاد کاراکترهای موثری هستند که در کنار همه قالتاق بازی هایشان وجوه مثبتی هم دارند. وقتی در پارک شیشه می فروشند، حواسشان هست که به مشتری این کاره جنس بدهند و جوان های مردم را آلوده نکنند! یا اینکه برای کشتن آدم بد قصه به هم می گویند که گناه دارد کشته شود! اینکه کیایی اصرار نداشته کاراکترهای اصلی فیلمش را بیش از حد بد نشان دهد از مهم ترین دلایلی است که می توانیم این دو کاراکتر احمق در بارکد را دوست داشته باشیم.

تردید در هدف؛ بادیگارد
 
جوانان دروغگو، معتاد و خیانتکار در فیلم های ایرانی (ناقص است- خلیلی)

نام: الیاس
سن: 27 سال
شغل: محافظ
طبقه اجتماعی: متوسط


مهدی شادمانی: الیاس آرمان گرا نیست و برای ادامه مسیر به سمت هدف به شک افتاده. او شاگرد «حاج حیدر» است و همزمان نامزد دخترش هم شده. حاج حیدر یک محافظ و بادیگارد آرمان گراست که تا آخرین لحظه هم پای آرمان هایش می است. الیاس اما در آرمان هایش چندان محکم نیست و حتی در برابر چند اتفاق به فکر رها کردن شغل و هدفش هم می افتد. او البته در کارش هم به خاطر تجربه یا هر چیز دیگری خیلی خوب نیست و همیشه زیر سایه حاج حیدر و رفتار قهرمانانه اش قرار می گیرد. 

در فیلم «بادیگارد» نه تنها الیاس که دیگر شخصیت های جوان هم با آرمان های حاج حیدر که البته در فیلم ارزش به حساب می آید، فاصله دارند. مریم، دختر حاج حیدر به هیچ وجه شباهتی به مادرش ندارد و برای میثم شرط می گذارد که براز ازدواج، شغلش را رها کند. میثم نقش دوم فیلم هم یک جوان هسته ای است که به حاج حیدر اعتماد ندارد، کیفت کارش را زیر سوال می برد و مدام با کنایه و طعنه با او حرف می زند. نامزد میثم هم که دنبال راهی است که میثم را از ایران به یک کشور دیگر بفرستد. کلا جوان های فیلم بادیگارد از نظر ایدئولوژی جوان های نابودی هستند.

بی بند و بار؛ آخرین بار کی سحر را دیدی؟
 
جوانان دروغگو، معتاد و خیانتکار در فیلم های ایرانی (ناقص است- خلیلی)

اسم: سحر
سن: 20- 22 سال
شغل: کارمند دفتر مهاجرت
طبقه اجتماعی: پایین تر از متوسط


باز هم همان سوژه بی بند و باری خواهر و غیرتی شدن برادر و نهایتا قتل برای جلوگیری از آبروریزی. «آخرین بار کی سحر را دیدی؟» فرزاد موتمن، چیزی فراتر از این نبود. کاراکتر اصلی فیلم، سحر است؛ دختری که در کل فیلم چهره اش را نمی بینیم. سحر دختری بلندپرواز است که دلش می خواهد زندگی ای مرفه تر از آنچه دارد را تجربه کند. از همسرش جدا می شود و برای رفتن از ایران و داشتن زندگی آزاد دست به هر کاری می زند.

 در و همسایه از رفت و آمدهایش عاصی هستند. همه پشت سرش حرف می زنند و از حضور چنین دختری در اطرافشان ناراحت اند.اینجا اتهام اصلی متوجه به بی بند و باری سحر است. اما در این بین پای وضعیت آشفته برادر هم به میان می آید؛ برادر بی هدفی که از سربازی فرار می کند، پول های خواهر را می دزدد و در انباری پر از شیشه های مشروب دستگیر می شود و... در این فیلم هم تمام این اتفاقات در خانواده ای متوسط و رو به پایین اتفاق می افتد و علت اصلی بی بند و باری و قتل و دزدی، همان رهایی از وضعیت موجود است.

زورگیری؛ لانتوری
 
جوانان دروغگو، معتاد و خیانتکار در فیلم های ایرانی (ناقص است- خلیلی)

نام: پاشا
سن: حدود 30 سال
طبقه اجتماعی: پرورش یافته در پرورشگاه
شغل: زورگیر، سارق


مهران باقی: پاشا موسس و مغز متفکر گروه «لانتوری» است. به گفته راویان فیلم، قرار است رابین هودی باشد که از ثروتمندان می دزدد و می دهد به کودکان پرورشگاهی که خودش هم در آن بزرگ شده اما شیوه کارش خیلی رابین هودوار نیست. پاشا خشن است و در سرقت هایش از شیوه های ناجوانمردانه ای استفاده می کند.او که در شرایط نابهنجاری رشد کرده، در مسائل عاطفی هم دچار مشکلات عمیق و طرز فکر معیوبی است، بنابراین وقتی نمی تواند توجه مریم را نسبت به خودش به شکل درست و اصولی جلب کند و او را از دست رفته می بیند، به خیال انتقام می رود سراغ اسیدپاشی و نابود کردن زندگی محبوب اش.

 تمام تلاش کارگردان در نیمه ابتدایی فیلم بر این است که «پاشا» و دیگر اعضای لانتوری را بیشتر قربانی جلوه دهد تا مقصر و تا حدی هم در این امر موفق است؛ چرا که در نهایت نمی توان صددرصد از پاشا متنفر شد یا دستکم می توان اندکی به او حق داد. اعضای لانتوری قربانیان اختلافات طبقاتی شدید و نابرابری های اجتماعی هستند و برای کم کردن این فاصله دست به سرقت های خشن می زنند، البته که این شیوه آنها توسط کارگردان تطهیر نشده و درمیشیان به شکل مستقیم و گل درشتی مدام به دلایل سقوط اخلاقی این جوان ها و نمونه های مشابه شان در جامعه اشاره می کند.

بی هدف؛ مالاریا
 
جوانان دروغگو، معتاد و خیانتکار در فیلم های ایرانی (ناقص است- خلیلی)

نماینده نسل جوان: ساعد سهیلی
اسم شخصیت: مرتضی
سن: نزدیک 22- 23 سال
شغل: بیکار
طبقه اجتماعی: پایین 

کاراکتر مرتضی در مالاریا به معنای واقعی کلمه رفیق ناباب است. او دست حنا (با اسم اصلی مرضیه) را می گیرد و به او کمک می کند که از شهرشان فرار کند و دو نفری آواره جاده می شوند تا خودشان را به تهران برسانند. تنها هدفی که مرتضی دارد، رسیدن به شهر است و بعد از آن دیگر نمی داند باید چه کند. او هیچ ایده ای برای گذراندن زندگی در تهران ندارد. دختر فراری قصه هم به هوای او به سمت تهران آمده و مرتضی تنها کسی است که او می شناسد.

مرتضی و حنا زندگی یک جوان دیگر را هم خراب می کنند و با وارد شدن به زندگی آذرخش، کار او را هم به زندان و پلیس و آوارگی می کشانند. این دو جوان فراری بعد از بدبخت کردن پسرتهرانی (آذرخش فراهانی) باز هم بی هدف به مسیرشان ادامه می دهند و این بار مرتضی یک فکر شیطانی و عجیب و غریب در سر حنا می اندازد تا به خیال خودش او را از دست خانواده اش نجات بدهد و شر آنها را از سرش کم کند. مرتضی با این ایده پدر و مادر حنا را فریب می دهد تا بتوانند باز هم به فرارشان ادامه دهند.

هوسباز؛ خشم و هیاهو
 
جوانان دروغگو، معتاد و خیانتکار در فیلم های ایرانی (ناقص است- خلیلی)

اسم: حنا
سن: یک دانشجوی بیست و چند ساله
شغل: طرفدار یک خواننده!
طبقه اجتماعی: نسبتا پایین

کاراکتر حنا در «خشم و هیاهو» با تقریب خوبی همان «شهلا جاهد» داستان معروف ناصر محمدخانی است. همین باعث شده کاراکتر حنا و حتی خسرو پارسا برای مخاطب پیشینه ای داشته باشد؛ شمشیر دولبه ای که هم می تواند به نفع فیلم تمام شود و هم به ضررش! خشم و هیاهو دو روایت دارد. 

در اولی حنا فن یک خواننده مشهور است که با نزدیکی به سلبریتی محبوبش سعی می کند با او ارتباط برقرار کند و در نهایت موفق می شود. اما روایت دوم کاملا متضاد است و در آن خسرو پارسا به عنوان کسی معرفی می شود که جرقه رابطه را زده.

فیلم به شدت سعی کرده وزن دو روایت را مساوی تقسیم کند و به بیننده فرصت قضاوت ندهد. با این حال باز هم حنا گناهکار این مثلث عشقی است و در هر طرفی باشد، فقط میزان گناهش کم و زیاد می شود؛ کاراکتری که در پایان (سکانس دادگاه که شباهت بسیار زیادی به سکانس مشابهی دارد که طناز طباطبایی در «هیس...» بازی کرده بود) قربانی معامله ای می شود که با خسرو کرده. ضمنا فیلم برداری سیاه و سفید یک سوم انتهایی فیلم در بازشناخت کاراکتر حنا در خشم و هیاهو نقش مهمی را ایفا می کند.
منبع : هفته نامه همشهری جوان