۱
 
کد مطلب: 58178
 
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۲۴
سینما کاراکتر از جنس او را نیاز داشت، مرد عاصی و برون‌گرا که تنها انگار با جنس کاراکتر سازی حامد بهداد در فضای نقش‌های مختلف درست شکل می‌گرفت. حال این که از جنس خود است و شبیه هیچ کسی نیست.
وصف حال حامد بهداد از زبان خوش، من کسی نیستم که می شناسید
 
به گزارش ایران خبر، سینما کاراکتر از جنس او را نیاز داشت، مرد عاصی و برون‌گرا که تنها انگار با جنس کاراکتر سازی حامد بهداد در فضای نقش‌های مختلف درست شکل می‌گرفت. حال این که از جنس خود است و شبیه هیچ کسی نیست.
 
تیپی از بازیگری را با ورود خود به سینمای ایران آورد. در پس آن شاهد بودیم که کسانی خواستند شبیه‌اش نقش آفرینی کنند ولی مانند او نشدند. سینما کاراکتر از جنس او را نیاز داشت، مرد عاصی و برون‌گرا که تنها انگار با جنس کاراکتر سازی حامد بهداد در فضای نقش‌های مختلف درست شکل می‌گرفت. حال این که از جنس خود است و شبیه هیچ کسی نیست، در این روزهای آخر اسفند ماه سال 94 به گفت‌وگو با ما نشسته است، از خود می‌گوید از دنیای بازیگری‌هایش و نظر خود را در مورد بعضی از هم‌نسلان بازیگری خود می‌گوید و در انتها از حواشی می‌گوید که حول و حوش او زیاد گفته می‌شود. قبل از شروع مصاحبه در دو جمله کوتاه می‌توان حامد بهداد را مردی ساده، صادق و بی‌تعارف معرفی کرد که به هنرمند بودن خود مطمئن است.

در جشنواره فیلم فجر امسال بازی حامد بهداد را در دو فیلم «نیمه شب اتفاق افتاد» و «هفت ماهگی » دیدیم. در فیلم اول که در نخستین روز جشنواره روی پرده رفت، حامد بهداد همانی بود که پیشتر دیده بودیم اما در فیلم «هفت ماهگی» حامد بهداد قصه کاملا متفاوت بود؛ درون‌گرا بود و دیگر عاصی نبود.

پس به نظر می‌آید شما از من فیلمی ندیده‌اید!

دیدم،تقریبا همه را دیدم.
چرا فیلم‌ها و نقش‌های درون‌گرا که فضیلت و تفاوت می‌دانید، یادتان نمانده است.

این تاکید بر اینکه در معدود آثاری که بازی کردید، کاراکتر،‌ مردی برون‌گراست و در بیشتر موارد فردی عاصی، به این معنا نیست که حامد بهداد توان بازیگری در نقش‌هایی جز این را ندارد، شاید این خواست اکثریت کارگردانان از بهداد بوده که اینگونه بازی کند، شاید هم در سینما، بازیگری نداریم که بتواند همچون حامد بهداد اینگونه کاراکترها را به تصویر بکشد. منظور از گفتن این که کمتر دیده شده از فضای مرد عاصی در فیلم‌ها خارج شوید این نبود که توانایی‌هایتان در نقش آفرینی زیر سوال برده شود.

توانایی‌های من که زیر سوال نمی‌رود. ماجرا اینجاست که بازیگران گاهی با تیپ خاص در جهان سینما ثبت‌نام می‌شوند. به عنوان مثال جیمز استوارت، در اغلب آثار بازیگریش، تصویر یک دهاتی ساده و صمیمی را از خود به جای می‌گذارد یا جیمز کاگنی که عموما او را یک گانگستر کت و شلواری می‌بینیم. یا مارلون براندو تصویر یک یاغی وحشی با شلوار جین و تی‌شرت (به قول هامفری بوگارت) را از او سراغ داریم. هر بازیگری با تصویر و تفسیرشخصی خودش به دنیای بازیگری اضافه و در جهان ثبت نام شده است. 

حالا در همین راستا، ممکن است مرا با تفسیر نادیدنی خودم نسبت به جهان خویش، مردی عصیان زده و عصبی به‌خاطر بیاورید که البته «عصبی» واژه غلطی است برای تعبیر نقد بازیگری. این برداشت از بازی و کارم، ناشی از عدم شناخت صحیح درباره بازیگری است. شاید شما،دو، سه فیلم سینمایی در بدو ورودم به سینمای ایران دیده‌اید و مرا با آن شمایل به یاد می‌آورید.

 مثلا فیلم «این زن حرف نمی‌زند» را خودم خاطرم هست که، بازی بازیگران در آن زمان، شبیه ذهنیت صدا و سیما بود، مثل قالب سریال‌های شبیه «در پناه تو»، آن جوانی که مادرش صدایش می‌زد: «محمدم» و خیلی هم محبوب خانواده‌ها بود. اما من به شدت از ترسیم آن شخصیت‌های تلقینی تلویزیون فراری بودم و در همان فیلم «این زن حرف نمی‌زند» شیوه را در بازیگری مغایر با رفتار تلقینی جامعه و تفکر تلویزیونی گرفتم.

 آنها همه پسرهای خوب و موجهی بودند و اطوار آدم‌های مصنوعی را در می‌آوردند که البته تزریق جامعه سنتی است. می‌خواستند خوب باشند اما من با تغییری که احمد امینی در صحنه پایانی فیلم داد به عنوان بازیگر سعی کردم، متناسب با جهان واقعی خود حرکت کنم. آن صحنه پایانی «این زن حرف نمی‌زند» تمام زشتی‌ها و کثافتی که به نسل و زندگی من نسبت داده بودند، همگی را با شهامت عربده می‌کشیدم که: آری، آری من چنینم. من تمام آن صفات بدی هستم که می‌گویید و نعره می‌کشیدم: به بدترین معنیش فکر کن.

 دیالوگ‌هایی که خودم برای نقش خودم نوشته بودم و احمد امینی کارگردان می‌پرسید: مطمئنی اینها را می‌خواهی بگویی؟ آن نقش سروش در فیلم «این زن حرف نمی‌زند» آن کاراکتر پسر بد و گند نام و کثافت که هزار برچسب از همجنس‌باز، فاسد، معتاد و متجاوز به او می‌چسباندند در کنار رفتار اتو کشیده و دروغین، کاراکترهای سریال‌های تلویزیونی که بیشتر شبیه تصنع اجرای مجری‌های جوان آن سال‌های صدا و سیما بود، فریاد می‌کشید و اقرار به زشتی می‌کرد اما واقعیت داشت.

 برای همین، نقش و شخصیت مرا می‌پذیرفته‌ای، چون ما به ازای آن را در جامعه سراغ داشتی. دروغ نبود. مثال ژاندارک قزمیت گذشته از آتش و بی‌گناه و معصوم با لبخندی که ذهن غالب جامعه روی صورتت کشیده، نبود. گمان می‌کنم طرز شروع کارم را در بدو ورودم به سینماست که در فیلم‌هایی مثل «بوتیک»، «این زن حرف نمی‌زند» و شاید تا حدودی «کافه ستاره» بیشتر به‌یاد می‌آورید.
 
من کسی نیستم که توصیف می‌کنید
 
بعضی از بازیگر‌ها وقتی در آثاری حضور دارند به مخاطب پیش زمینه‌ای از قصه می‌دهند، ‌اینگونه بگویم، ‌مثلا لیلا حاتمی اگر جزو بازیگران یک فیلم باشد بلافاصله به ما یادآوری می‌کند که این فیلم در فضای نقش آفرینی این بازیگر حتما به دنیای زنی می‌پردازد که یک مشکل و معضلی دارد یا غمزده است.

لطفا به من یک شخصیت زن در جهان نمایش معرفی کنید که در یک فیلم حضور دارد و هیچ مشکلی ندارد. زن این جامعه به محض ورود به جهان نمایش و سینما، با انبوهی معضل و گره دراماتیک وارد فیلم می‌شود. حالا سوال اینجاست که شما به عنوان مخاطب، چه تصویر و رازی را، همراه لیلا حاتمی در فیلم‌هایش سراغ داری. جوابش همان‌هایی است که الان شمردیم. من اما انبوهی تضاد در رفتار نقش‌هایش و بینابینی در بازی‌اش می‌بینم. معصومیتی آمیخته با رفتارهای انفجاری. پرخاشگری و غم و چه و چه. اصولا به خاطر شرایطی که بر حق و حقوق زنان رفته و آنها هم نافرجامی‌هایی را متحمل شده‌اند ما آنها را (بازیگران زن) روی پرده سینما، معترض می‌بینیم.

شاید هم سینمای ما به سمت سینمای اجتماعی گرایش پررنگ‌تری دارد و همین می‌شود که زنان سینمای ما در این کاراکتر‌ها دیده می‌شوند. زنان بازیگر ما می‌توانند و توان این را دارند تا در دنیای کاراکتر‌های زنانه دیگری نیز نقش‌آفرینی داشته باشند ولی چون سینمای ما، سینمای اجتماعی تلخ و تیره را پر تعداد‌تر در آثارخود دارد، کاراکتر پردازی‌های زنان بازیگر ما نیز در همین محورحرکت می‌کند و محدود به اینگونه پردازش‌هاست،گویا زن با معضلاتش برای سینما از این جنس جذاب‌تر است.

به کاراکتر زنان در سینمای تجاری هم نگاه کنید فضا همین است. معضلات دنیای زنانه نیز قابل‌برشماری است. افسرده است، مورد تعرض قرار گرفته، به شخصیت و هویت او احترام گذاشته نشده، نادیده گرفته شده، به حقوق انسانی‌اش بی‌حرمتی شده یا این‌که دچار سوء تفاهم در رابطه‌هایش شده، خیانت دیده، خیانت می‌کند و ... در سینمای تجاری هم، کاراکترهای زنان در همین حال و هوا می‌گذرد اما وقتی در مورد شمایل کلی یک بازیگر صحبت می‌کنیم ماجرا فرق می‌کند.

بله! مثلا من وقتی می‌شنوم ‌حامد بهداد بازیگر یک فیلم شده، تصور می‌کنم مرد پرخاشگر برون‌گرایی در این فیلم هست که حامد بهداد آن نقش را بازی می‌کند.

فیلم «زندگی جای دیگری است» را دیده‌اید؟
منظورم همین است، همین که خیلی کم پیش می‌آید این کاراکتر مرد عاصی را در فضای بازیگری حامد بهداد نبینم، مثلا وقتی به تماشای فیلم «هفت ماهگی» هاتف علیمردانی نشستم، باز این تصور را داشتم که حامد بهداد، مرد برون‌گرای این داستان است ولی اینگونه نبود، مثل بیشتر موارد حامد بهداد تند مزاج قصه نبود، عصبانی می‌شد ولی آستانه تحملش پایین نبود.

حالا چه فضیلتی دارد که بازیگر بر خلاف تصور تماشاگرش بازی کند؟ به نظرم وقتی یک بازیگری امتحان خود را در فضاسازی کاراکترهایی پس داده، بهتر است، گاهی اوقات کار اصلی خود را انجام دهد و تیپی را که تماشاگر از او انتظار دارد، گاهی شارژ کند.
 
من کسی نیستم که توصیف می‌کنید
 
نکته‌ای که گفتید در مورد بعضی بازیگران صحیح است، شاید شما هم باید در همان فضای مرد عاصی و برون‌گرای خود، بازیگری را ادامه دهید، قصد منفی نگاه‌کردن به این نوع بازیگری کلیشه‌ای نداشتم.

من هم برداشت منفی از حرف‌های شما نکردم. به هر حال توانایی یک بازیگر، گاهی محدود است و گاهی نامحدود. باید دید من جزو کدام دسته محسوب می‌شوم.

این سوال هم وجود دارد و این‌که حامد بهداد جزو بازیگرانی است که کم فیلمنامه به او پیشنهاد نمی‌شود، خودتان چرا بازیگری در این فضای کاراکتر را از میان نقش‌ها انتخاب می‌کنید؟
از آموخته‌هایمان در دوران دانشجویی همین است که چه نقش‌هایی را براساس توانایی‌هایمان انتخاب کنیم و در ادامه چگونه به سمت آن کاراکتر برویم و آن را ایفا کنیم. این انتخاب‌ها می‌تواند گاهی درست یا غلط باشد.

پس خودتان احساس کردید با اینگونه کاراکتر‌ها می‌توانید جای مناسب‌تری در سینما داشته باشید.
بستگی به بافت ذهنی بازیگر دارد. مثلا بازیگرانی جوان مانند رضا عطاران و رامبد جوان را در نظر بگیرید. این دو از هر موقعیت ساده و معمولی می‌توانند درون‌مایه‌های طنز و شوخی‌های نهفته در دل هر موقعیتی را پیدا کنند. می‌توانند از تماشاگر خنده بگیرند. آن‌هم در موقعیت و وضعیت‌هایی که کمتر امکان آن به چشم دیگر بازیگران می‌آید.

گفتید که فارغ‌التحصیل رشته تئاتر هستید ولی ما کمترین حضور حامد بهداد را در تئاتر و روی صحنه نمایش داشته‌ایم، چرا؟
شاید حضور در سینما تبدیل به یک عادت بد شده و باید آن را احتمالا با حضور برصحنه تغییر دهم اما به غلط یا اشتباه خودم را دانشجو و علاقه‌مند به تئاتر می‌دانم. به‌خاطر می‌آورم، هم نسل‌های من که در سینما راه پیدا کرده بودند، یا مجری تلویزیون بودند یا از طریق پدرهایشان امکان حضور در برخی فیلم‌های سینما را پیدا کرده بودند یا حداکثر، مدرسه‌های خصوصی بازیگری رفته بودند. 

به موازات این می‌دیدم که از همسالان و نسل من که تحصیلات تئاتری داشتند، کمتر به سینما راه پیدا می‌کنند و نمی‌توانستم بدانم چرا تجربیات و دانسته‌های بعضی‌هایشان بر عکس روی صحنه، در جلوی دوربین، خوب از آب در نمی‌آید و من همیشه مترصد آن بودم که آن رهایی و آزادی بازیگر روی صحنه را جلوی دوربین سینما بیازمایم. اتفاقی که در فیلم دوم (بوتیک) توانستم آن را تجربه و ظاهر کنم.
 
من کسی نیستم که توصیف می‌کنید

پس برداشت ما از مرد عاصی به خاطر کاراکترهایی که شما مقابل دوربین می‌پردازید، نزدیک به واقعیت است. حامد بهداد مقابل دوربین یک مرد رها شده است.

مرد رها شده خیر! احساس و تعبیرم از بازیگری و زندگی‌ام را برون فکنی می‌کردم و نیروی حاصل از مدتی در قفس محبوس بودن را احساس می‌کردم که میل به ارائه آن در بازیگری سینما داشتم. رهایی به معنای زیبایی‌شناختی آن، رهایی به معنای خوانش شخصی من بازیگر از وقایع اطرافم در زندگی.

تاکید کردید که آنچه مقابل دوربین از حامد بهداد می‌بینیم رهایی است، حال توصیف شما از رهایی در بازیگری چیست؟

آن رهایی ویژگی و توانایی ذهنی است که بازیگر، پس از تمرین‌های بسیار آن را روی صحنه تئاتر یا جلوی دوربین بازیگری به دست می‌آورد که من آن را در هیچ بازیگر ایرانی سراغ ندارم. به ندرت آن را در برخی بازی‌های خسرو شکیبایی می‌دیدم. دستور عمل ذهن بازیگر، مبتنی بر شرایط حاضر و موجود روی صحنه و جلوی دوربین و ارتباط بازیگر با ذهن خود یا داشتن توانایی بدنی و نیروی جسمی برای بروز آن دستورالعمل ذهنی، بدون آن‌که چیزی کم یا زیاد باشد، چیزی که باعث شگفتی تماشاگر می‌شود. بازی مارلون براندو در آخرین تانگو در پاریس، بهترین مثال و بیانگر مقصودم است. هنوز پس از گذشت آن‌همه سال، نمونه‌ای از بازی هیچ بازیگری تا این اندازه در دنیای سینما و نمایش سراغ ندارم.

 دروازه مرلین استریپ هم همچنین. در فیلم «آگوست: اوزیج کانت» تا حدی دیدم، منظورم اینهاست. همین رهایی را شما ظاهرا در بعضی از بازی‌های بهروز وثوقی دیده‌اید اما محصول استعداد و تمرین بی‌شمار آن بازیگر است، شاید در فیلم‌های «کندو» و «سوته دلان» تا حدی شاهد پردازش‌های آنی آن بازیگر در حین ایفای نقش باشیم. منظورم از رهایی، پردازش‌های انفجاری ذهن بازیگر است که البته از مسیرها و کانال‌های زیبایی شناسانه باید عبور کند و آموزش بازیگری مقصودش همین است. 

رهایی روی صحنه که در بدن و صورت و سلول‌های یک بازیگر می‌بینید گاهی در انواع قاب‌ها و چارچوب‌های دوربین به دست نمی‌آید، حالا چه باید کرد که این‌همه ارتعاش افکار را به عنوان بازیگر به دوربین سینما بچشانیم، چون اصولا سینما به راحتی این امکان را به بازیگر نمی‌دهد. شاید شناخت از عکس و عکاسی این اختیار را به بازیگر بدهد که تا حدی بتواند، امکانات نمایش روی صحنه را توسط دوربین، ترجمه به بازیگری در سینما کند. من اصلا نمی‌فهمم چرا بازیگرها عکاسی نمی‌کنند.

بازیگری که عکاسی می‌داند چه برتری بر بازیگری که عکاسی را حرفه‌ای نمی‌داند، دارد؟
عکاسی، ذهن بازیگر را آماده نگه می‌دارد که وقتی مقابل دوربین فیلمبردار قرار می‌گیرد بتواند خود را از زاویه دید فیلمبردار ببیند، کمترین دلیل این است که درکی از تصویر ذهنی و نور پردازی فیلمبردار داشته باشد.
 
من کسی نیستم که توصیف می‌کنید
 
از عشق به بازیگری گفتید، این علاقه به دنیای بازیگری و این‌که بخواهید روزی خودتان بازیگر شوید از چه سنی با شما همراه شد؟
از 9 سالگی تئاتر بازی می‌کردم. معلم‌های تئاترم آن زمان در نیشابور ‌ابوالقاسم اثنی‌عشری، حمید کریمی و علی سیدانی بودند. همدوره‌ای‌هایم مهران احمدی، رضاکاهانی، امیرحسین صدیق و... بودند. در دوران دبیرستان هم اساتیدم؛ رضا صابری، داوود کیانیان، منصورهمایونی، رضاسید حسینی و زنده‌یاد رضا سعیدی بودند.

 از همدوره‌ای‌های آن وقت هم محمود رحیمی، محمد عاقبتی و پیام یزدانیان در خاطرم است. در دوران دانشگاه بیشتر در محضر استاد حمید سمندریان بودم. البته دیگر اساتیدی چون پرویز پورحسینی، اکبر زنجان‌پور، منیژه محامدی، امیر دژاکام، رکن‌الدین خسروی، قطب‌الدین صادقی، بهزاد فراهانی و محمود دولت‌آبادی و خیلی‌های دیگر یادم می‌آید.

میان این اساتید، نگاه‌تان بیشتر به دید هنری کدام‌شان بود؟
حمید سمندریان.

کاراکتری که سینما کم داشت و با ورود شما این کمبود از بین رفت، کاراکتر خود شماست یا طراحی شده است؟ البته الان که من مقابل شما نشسته‌ام خیلی از زاویه‌های این کاراکتر معروف حامد بهداد در فیلم‌ها را در رفتار معمولی شما هم می‌بینم.

گاهی شخصیت فیلم‌ها و خودم همزمان با هم زندگی می‌کنند ولی تشخیص آنها با من است. چرا؟ چون من کسی نیستم که شما توصیفش می‌کنید یا می‌بینید. آکنده از هزاران ماسک و نقاب هستم. نقاب‌هایی که لایه‌لایه همراه همگی ماست.

 ما گاهی تبدیل به مادر و پدرمان، گاهی شبیه ناخودآگاه جمعی جامعه، زمانی شبیه دیگر بخش‌های روح و ذهن‌مان می‌شویم که هر کدام به شدت متفاوت از هم هستند اما تشخیص آن، مستلزم شناخت دقیق از بازیگری و روانشناسی است. ارزیابی این مرزهای روانشناختی در بازیگری به اندازه خود انسان اهمیت دارد. تفسیری درباره ایگو و سوپرایگو هر نقش. دانشی درباره ذهن هوشیار و نیمه هوشیار نقش و بازیگرش لازم است که البته گاهی نویسنده و کارگردان آن اطلاعات را در اختیار بازیگر می‌گذارند.

به کتاب‌های انسان‌شناسی و روان‌شناسی علاقه دارید؟
به روانشناسی هم ربط دارد اما بیشتر مربوط به خود بازیگری است. در دوران آموزش دانشگاهی، واحد‌های مختلف درسی را می‌خوانیم که طرز تلقی درست‌تری نسبت به انسان و اشیا و موقعیت پیدا کنیم. به هر نحوی باید، نقش و شخصیت کشف شود. تشخیص اینکه این خود بازیگر است یا نقش که در صحنه یا فیلم حرکت می‌کند، برعهده متخصص این مقوله است. با احتیاط باید به دنیای بازیگری نزدیک شد. بازیگری به اندازه وسعت انسان گسترده است.

 گاهی نویسنده و کارگردان که جهان نامعلوم خود را ترسیم کرده، می‌خواهد به شکلی محدود و مینی‌مال و گرافیکی به همراه اشاره‌هایی اندک جهان خود را نشان دهد. چرا؟ چون سینما تک بعدی است. تصور کنید نقاشی صورت شما را با دو خط بتواند طراحی کند یا سایه‌ای از صورت خود را بر دیوار خیال کنید، آیا این تصویر کاملی از شماست؟ خیر! آن مشخصاتی است که نقاش و سایه تنها با ارائه چند نشانه از شما، شما را به یاد ما می‌اندازد. درباره بازیگری و جهان نمایش هم، همین است. حال هر چقدر نویسنده و کارگردان نبوغ بیشتری داشته باشد، بیشتر به دنبال بازیگری است که درک وسیع‌تری از این نشانه پردازی‌ها داشته باشد.

از انتخاب بازیگر و ارتباط آن با کارگردان و اثر گفتید، بد نیست در همین بخش گفت‌وگو این سوال را بپرسیم که حرف‌ها می‌گوید با حامد بهداد کار کردن خیلی سخت است. بهداد در فضای پشت سر مدام با کارگردان و عوامل در چالش است. این سخنان درست است؟
 
من کسی نیستم که توصیف می‌کنید
 
این را شنیده‌اید یا تحقیق شما است؟

تحقیق که نه! ولی اغلب کسانی که با شما کار کرده‌اند این ادعا را دارند. واقعیت همین‌طور است؟
اگر هم چالشی بوده به نفع فیلم بوده است. اگر شما به عنوان بازیگری بیشتر بدانید و بخواهید مسئولانه برخورد کنید. باید چه کنید؟ راهش همین است. کاری که بازیگران تئاتر در دوره دو، سه ماهه تمرینشان به اتفاق کارگردان روی صحنه انجام می‌دهند را ما می‌خواهیم در دوره کوتاه مدت روخوانی یا جلوی دوربین انجام بدهیم. آن وقت چالش و دخالت نام می‌گیرد و چون عمدا حضور سرزنده بازیگر را توان دیدن نداریم، برایش جهانی از عیب و ایراد می‌تراشیم و البته دچار خشم و حسادت هم می‌شویم. 

بازیگرانی که از جهان تئاتر آمده‌اند، شناخت آکادمیک‌تری، هم در حوزه عملی و هم در حوزه نظری در مورد انسان و نقش و نقابش دارند. منتقد و تماشاگر تئاتر با عوامل تئاتر هم‌نفس‌تر است. سینما، یک جایی مرده است. جهان بین تئاتر و سینما، جهان متفاوتی است. سینما در غیبت سوم شخص اتفاق می‌افتد. یعنی یک جایی بود و الان نیست، ما داریم یک تصویر دیگری به‌دست می‌دهیم.

پس تعصبی که نسبت به حرفه خود دارید باعث این چالش می‌شود؟
تعصب ندارم، دوست می‌دارم و صد البته چالش را مثبت می‌دانم. دراین میان بعضی کارگردان‌ها و دستیارهایشان که از نفس و خودخواهی بیشتری بهره می‌برند از هر پیشنهادی که از بیرون می‌آید خشمگین می‌شوند یا مقاومت‌های بازیگر را فقط پای نکات منفی به حساب می‌آورند و دیگر خبری از آن همه تمرین و تلاش و گفت‌وگو‌های دوستانه و کارگاهی ندارند و به آن مثبت نمی‌نگرند. قرار است فیلمی ساخته شود و همین، الباقی هم خاله زنک بازی و غیبت و قزمیت بازی چند آدم ترسو است که جرات همکاری ندارند و به حقارت خودشان در دیگران توسط بدگویی و دروغگویی می‌پردازند.
منبع : ستاره ها
 
 
حسین
Estonia
۱۳۹۵-۰۱-۱۹ ۱۰:۰۸:۴۶
خوبه یه نفر جرات داشت از خودش بگه