به گزارش
ایران خبر، پست مدرنیسم برای بسیاری از ما حالا دیگر فقط یک بازی فلسفی نیست، بلکه به همه جنبه های زندگی مان راه پیدا کرده و همه تجربه های ناب زیستن را تحت تاثیر قرار داده است. تا چند وقت پیش نام این واژه فقط در حلقه های روشن فکری و ادبی به زبان می آمد، حالا اما لباس پوشیدنمان، روابط عاطفی مان، حرف زدنمان، چیدمان خانه مان، اتومبیلی که سوار می شویم و فیلمی که تماشا می کنیم، همه و همه در دنیای پست مدرن با این واژه نامانوس عجین شده. مهم ترین تجلی پست مدرنیسم در سبک زندگی مردم دنیا هم بازگشت به گذشته است؛ گذشته ای که در هیاهوی نامساعد دنیای مدرن، آرام، ستایش برانگیز و معصومانه به نظر می رسد.
بسیاری از برنامه های تلویزیون پرطرفداری که این روزها توسط شبکه های تلویزیونی تولید می شود، مثل Files X و Dreadful Penny، موسیقی های پرطرفداری که انگلیسی ها گوش می کنند، مثل Orb یا Wobble Jah و فیلم هایی که مردم دنیا در سالن های سینما مشتاقانه به تماشایش می نشینند، مثل «پالپ فیکشن»، «دزد» (Thief the)، یا «سرآشپز» (Cook The)، همه و همه مصادیق ورود پست مدرنیسم به سبک زندگی ما هستند. آثاری که همه یک تم غالب دارند: زندگی با شک و تردید و اضطراب و شرایطی که در آن نمی دانیم باید به که اعتماد کنیم و درست را از غلط تشخیص نمی دهیم.
پسامدرنیته و رفاه دردمندانه
جامعه شناسان بر این باورند که پست مدرنیسم چند سالی است به سبک زندگی طبقه متوسط شهری سرایت پیدا کرده؛ وضعیتی که در نتیجه رواج فرهنگ مصرف گرایی در شهرهای امروزی ایجاد شده است. البته این موضوع دیگر فقط به شهرها محدود نمی شود و اکثر آدم ها فارغ از مکانی که در آن زندگی می کنند، شهری و پسامدرن زده شده اند. این تغییر نگاه به زندگی بر درک ما از دنیا و نحوه لذت بردنمان از آن تاثیر گذاشت است. در چنین دنیایی یک تفکر غالب وجود دارد که هر چیز زیبا از نظر اخلاقی هم خوب و پسندیده است. همین مسئله برآورد ارزش های اخلاقی پدیده ها را سخت کرده است.
از سوی دیگر، تفاوت های میان هنر فاخر مثل اپرا و هنرهای زیبا با هنر عام مثل تولیدات تلویزیونی و موسیقی و فیلم های عامه پسند به حداقل ممکن رسیده است. گذشته از این، به نظر می رسد که در دنیای پست مدرن مفهوم اجتماع در حال رنگ باختن است. پیوندهای جهانی که به صورت سنتی افراد را به جوامع متصل می کرد، دیگر بی چون و چرا از سوی افراد پذیرفته نمی شود و یک ساختار اجتماعی جدید شکل گرفته که در نتیجه فعالیت های تصادفی افرادی به وجود آمده که در تلاش اند به دنیای خود معنا بدهند و جایی را برای خود در این دنیا پیدا کنند.
رد پای پست مدرنیسم بر سبک زندگی جوامع را باید در مسیر رشد مصرف گرایی و توسعه کارشناسان و واسطه هایی جست و جو کرد که درگیر تولید و چرخه اهداف سمبولیک می شوند. این مسئله بر تمایلات افراد در جوامع مصرف گرا تاثیر می گذارد؛ تمایلاتی در جهت زیبایی گرایی با این تصور که زندگی زیبا از نظر اخلاقی هم خوب است.
همین مسئله مردم را به سمت کالاهای زیبایی هدایت می کند که از قضا سنتی هم هستند. در همین کشور خودمان میل وافری نسبت به استفاده از گبه و گلیم و تزیینات سنتی و لباس های سنتی با طرح هایی الهام گرفته از دوران گذشته مشاهده می شود. اکثر کسانی که این بازگشت به گذشته را در ظواهر زندگی به نمایش می گذارند، خودآگاه یا ناخودآگاه به دنبال آن هستند که با وام گیری از زیبایی اصیل و کلاسیک، فضای خسته کننده مدرن را پشت سر بگذارند و به معصومیت گذشته بازگردند؛ با این تصور که هر چه زیبایی اصیل دارد، معصوم و از نظر اخلاقی پسندیده است.
به اصالت گذشته پناه می بریم
به گفته آنتونی گیدنز، ما چه در دنیای پست مردن زندگی کنیم و چه مدرن، دنیایی که در آن زندگی می کنیم، حس طردشدگی و بی پناهی را به مردمان منتقل می کند. روابط عاطفی و لذت بردن از خوردن و آشامیدن هم که زمانی اموری لذت آفرین محسوب می شد، در دنیای پست مدرن به امری مخاطره آمیز تبدیل شده است. همین نگاه باعث شده که تصور کنیم بازگشت به سنت های گذشته می تواند ما را از منجلاب مدرنیته بیرون بکشد و حس امنیت و آرامش را به ما بازگرداند. زودتر ازدواج می کنیم، زودتر صاحب فرزند می شویم، غذاهای سنتی و خانگی را جایگزین فست فودها و خوردنی های جدید می کنیم، به طب سنتی و درمان های جایگزین رو می آوریم، خانه مان و موهای مان را مثل گذشته آرایش می کنیم، اتومبیل های کلاسیک سوار می شویم و حتی آرامش امروزمان را در روی آوردن به عرفان های گذشته جست و جو می کنیم.
بخواهیم یا نخواهیم، دنیا در حال حرکت به سمت گذشته ای است که دورنمای آن اصیل تر و زیباتر و اخلاق مدارتر به نظر می رسد. هر روز یک رسم کهنه که مدت هاست به فراموشی سپرده شده، در گوشه ای از دنیا دوباره جان می گیرد و باوقار و اطمینان جای خود را در زندگی اعضای جامعه ای دل زده از مدرنیته باز می کند. انگار یکی آمده و دکمه ری استارت دنیا را زده تا به همه چیز رنگ و بویی از جنس سنت بدهد؛ سنتی که یا لا به لای نقش و نگارهای اسلیمی لباس هایمان جا خوش می کند، یا میان خطوط نستعلیق نقش بسته بر زیورآلات تزیینی مان. پست مدرنیستم حالا می رود تا با قدرت هرچه تمام تر در روزمرگی های پراضطرابمان خودنمایی کند.
گذر از گذشته به گذشته
خیز گذشته در انسان پست مدرن
«فروش گرامافون در سال 2015 رکورد زد.» داستان از همین خبر کوتاه شروع شد. قصه انسان دنیای پست مدرن که میل شدیدی به بازگشت به گذشته دارد و پای هر آن چه را مربوط به گذشته است، با ولع تمام به زندگی خود باز می کند؛ خواه گرامافونی ساده باشد که خاطره ای از گذشته متعلق به پدران و مادرانش را در او زنده می کند، خواه دین و آیینی که نیاکانش به آن باور داشتند و با آن به آرامش و خوشبختی می رسیدند. اما اصل داستان این نیست. آدم قصه پست مدرن، نمی تواند چرخش کاملی به گذشته داشته باشد. در دنیایی که تراشه های کوچک یک سانتی می توانند تاریخ موسیقی را در خود جای بدهند، استفاده از صفحه گرامافون برای گوش سپردن به موسیقی گذشته تنها تلاش مذبوحانه ای به شمار می آید که بشر را میان گذشته و حال و آینده معلق نگه می دارد. اما چه لذتی در این تعلیق لحظه ای وجود دارد که کاراکتر اول قصه پست مردن را به سوی خود می کشاند؟
به هر حال گذشته به اندازه آینده برای انسان ها جذاب و معماگونه بوده است، آن قدر که همیشه دوست داشته ماشین زمانی اختراع کند و به گذشته و آینده سفر کند. اما از آن جا که ماشین زمان هنوز اختراع نشده، شخصیت های قصه پست مدرن به چیزهایی چنگ می زنند که یاد گذشته را در آن ها زنده نگه دارد؛ بخشی از آن ها ابزاری فیزیکی مثل همان گرامافون هستند و برخی دیگر بیشتر غیرفیزیکی هستند، مثل آیین های گذشته یا آیین های باستانی که همچون مردگانی سر از خاک برآورده و به روح انسان امروز راه پیدا کرده اند.
هرچند گوش سپردن به موسیقی پنج دهه قبل با وسیله ای که در سال 1870 اختراع شده و در کارخانه های قرن بیست و یکم ساخته شده و هم زمان با آن تفکر در مورد آیینی مربوط به هزاره های قبل از میلاد مسیح و پرستش خدایگان از دریچه آن آیین در ساختمانی با تجهیزات امروزی و با دکوراسیون دوران رم باستان، قدری عجیب و غریب و حتی پیچیده به نظر می رسد، اما قطعا برای انسان امروز لذتی درونی به ارمغان می آورد که او را این چنین به سمت خود مایل کرده است. این نمونه های ساده به سادگی نشان می دهد انسان در «گذر» از مسیر زندگی نیست؛ بلکه در مسیر «بازگشت» است.
مُدِ ازدواج
ازدواج برد پیت و آنجلینا جولی یک اتفاق ساده بود که در آن زمان همه رسانه ها آن را در بوق و کرنا کردند، اما دلیل هیاهوی رسانه ها تنها هالیوودی بودن و مهم بودن این دو شخصیت نبود، بلکه مسئله خودِ «ازدواج» بود. از دهه 60 و 70 میلادی که جنبش آزادی زنان فعال تر شد و راه را برای ادامه تحصیل و فعالیت آن ها در جوامع باز کرد، تغییر بزرگی در نرخ ازدواج به صورت تدریجی حاصل شد. هر روز تعداد بیشتری از زنان به نیروی کار تبدیل می شدند و شغل «مادر»شدن به تاخیر افتاد. غائله به مادری ختم نشد و آن ها را از همسری نیز ساقط کرد.
زمانی ازدواج همانند یک رابطه کاری یا تجاری بود، اما از وقتی زنان موفق شدند به لحاظ اقتصادی مستقل شوند، رابطه عاشقانه ازدواج معنای به روزتر و حقیقی تری به خود گرفت و درست از همان زمان بود که نرخ ازدواج سقوط کرد. اما گویی رفاه و استقلال اقتصادی نیز ملال و دل زدگی با خود می آورد و اولین آثار آن نیز در میان سلبریتی ها و مشاهیر دیده شد. آن ها که زمانی به همزیستی بدون پیوند رسمی ازدواج اعتقاد داشتند، ناگهان به ازدواج رسمی متمایل شدند.
این روزها دیگر خبر ازدواج سلبریتی های جوان در سنین پایین به امری عادی تبدیل شده است. یک جست و جوی ساده گوگل سیلی از اسامی مشاهیر از بازیگران گرفته تا ورزشکاران و خوانندگان را نشان می دهد که اخیرا ازدواج کرده اند. سلبریتی ها یکی یکی در سن نوجوانی ازدواج می کنند و برای ادامه زندگی خود به خانه هایی با طراحی قدیمی می روند که برگ دیگری از کتاب داستان پست مدرن را ورق می زند.
کلکسیون اشیای مرده
روی صندلی های لهستانی قدیمی که در نجاری های امروزی ساخته شده می نشینند و همین طور که به موسیقی چند دهه پیش گوش می دهند، یک پیپ گوشه دهان خود می گذارند و مشغول کارهای قرن بیست و یکم می شوند. طراحی های سنتی و باستانی فضای داخلی خانه و معماری بیرونی خانه به سبک گذاشته در خانه های مدرن امروزی و حتی در آپارتمان های کوچک و نقلی عصر پست مدرن گواه دیگری بر بازگشت انسان ها به گذشته است.
امروز می توان با یک جست و جوی ساده در گوگل به گزینه های مختلفی برای طراحی خانه دست پیدا کرد؛ از طراحی خانه به سبک رم باستان گرفته تا طراحی داخلی به شیوه انگلیس در سال 1600 میلادی. دوباره روی دیوار خانه ها طرح های سنتی و قدیمی نقاشی می کنند و دیوارها پر از طاقچه های قدیمی شده که لوازم تزیینی و کتاب های جدید با محتوای پست مدرن در آن قرار می گیرند. و این قصه این جا هم به پایان نمی رسد؛ وسوسه بازگشت به گذشته به جمع آوری اشیا و لوازم قدیمی می رسد.
ساده ترین نمونه را می توان در کلکسیونرهای خودروهای قدیمی مشاهده کرد. حیاط خانه ثروتمندانی که زمانی دیوانه خودروهای لوکس و مدرن بودند، پر شده از خودروهای قدیمی، از فورد گرفته تا فولکس واگن. آن ها پول های کلانی چند برابر پول خودروهای مدرن را صرف خریداری خودروهای قدیمی می کنند که حتی یافتن نامشان در تاریخ خودروسازی هم دشوار است. آن ها که عشق ماشین هستند اما پول کافی برای خرید این کالاهای لوکس قدیمی را ندارند نیز به خرید خودروهای اسباب بازی قدیمی پناه می برند تا از قافله خاطره بازان عشق خودرو عقب نمانند.
برخی دیگر از افراد کلکسیونر به جمع آوری پول هایی روی می آورند که سال هاست مرده و مورد استفاده هیچ کشوری نیست. کلکسیونرها به راحتی عشق انسان پست مدرن به بازگشت به گذشته را نشان می دهند. از آن ها که در گذشته تمبر جمع می کردند تا آن ها که امروز مجسمه های تن تن را جمع می کنند، همگی نمود ساده ای از میل باطنی بشر به عقب گرد به گذشته را نشان می دهند.
از مسیح تا عهد باستان
روزانه 30 هزار نفر در چین به آیین مسیحیت روی می آورند؛ آن ها مسیحیت را دوباره در این کشور کمونیست احیا کرده اند. در سال 1949 زمانی که دولت کمونیست در چین به قدرت رسید، کمتر زا 40 میلیون نفر در این کشور مسیحی بودند، اما اکنون تعداد آن ها به 80 میلیون نفر رسیده است. برخی از منابع حتی ادعا می کنند تعداد مسیحیان چینی در حال حاضر 110 میلیون نفر است.
در خاک کمونیست ها اصطلاحی به نام «خانه کلیسا» بر سر زبان ها افتاده است. هر یک شنبه عده ای از چشم بادامی ها به صورت مخفیانه و اخیرا حتی در مناطق آزاد دور هم جمع می شوند تا مناسب عبادی را با هم به جا بیاورند. برخی از تحلیل گران ادعا می کنند چینی ها انقلابی را در تاریخ مسیحیت ایجاد کرده اند؛ آن ها که بیش از هر زمانی تحت فشار و تهدیدهای دولت کمونیست خود قرار دارند، بازگشت به یک دین الهی را به عنوان مسیر آینده خود انتخاب کرده اند.
اما این تنها چینی ها نیستند که بازگشت به آیین گذشته را انتخاب کرده اند؛ بلکه کسانی که به بنیادگرایی آیینی روی می آورند، درحقیقت تلاش دارند به شکلی افراطی و ناهنجار به برخی آیین ها بازگردند.
در هند هرروز افراد بیشتری به آیین های بودایی روی می آورند، آن ها حتی مبلغان خود را به بنگلادش، میانمار، سری لانکا و دیگر کشورها می فرستند تا انقلابی به پا کنند و همه را با موجی که بر آن سوارند، همراه کنند. برخی از آن ها صرفا به این دین روی می آورند و برخی دیگر شکل افراطی را انتخاب می کنند که گاهی می تواند خطرناک باشد. اما آنچه جالب توجه است، علاقه ای است که در میان نسل جدید بشر به ادیان و مذاهب ایجاد شده است.
اما در کنار احیای ادیان الهی و رسمی، بازگشت به ادیان «باستان» هم به طور جدی در جهان است. در طول تاریخ بشر ادیان و مذاهب بسیاری روی کار آمده اند که برخی از آن ها عمری کوتاه داشته و از بین رفته اند. اما بشر پست مدرن دست از سر این آیین های مرده نیز بر نمی دارد. به همین خاطر است که هرازچندگاهی کتاب خاک خورده ادیان ورق می خورد و آیینی از آن دوباره در میان مردم رواج می یابد.
برخی از این ادیان را می توان آثار باستانی نامید که اکنون صد هزار نفر را با خود سرگرم کرده است. یکی از این آیین ها «هلنیسم» است که از دهه 90 میلادی در سرتاسر جهان به ویژه یونان و ایالات متحده آمریکا رواج یافته است. گفته می شود این آیین بین 100 هزار تا 150 هزار پیرو دارد و به همین خاطر به عنوان بزرگ ترین و پرطرفدارترین دین باستانی به شمار می آید. افرادی که به این آیین روی می آورند، به خدایان یونان باستان باور دارند.
«کمتیسم» یکی دیگر از این آیین های باستانی است که از مصر باستان ریشه گرفته است. این دین نیز در حال حاضر 50 هزار تا 100 هزار پیرو در سرتاسر جهان دارد. اما آن چه در مورد کمتیست ها در خور توجه است، فرقه های داخلی آن هاست. آن ها شاخه های مختلفی از ارتدکس تا کمتیسم سیاه را در همین تعداد اندک دارند.
«هیتنیسم» هم یکی از آیین های باستانی آلمان است که اکنون حدود 20 هزار تا 50 هزار نفر را به خود جلب کرده است و بیشتر در کشورهای اروپای شمالی رواج دارد. نمونه های این آیین ها و مذاهب باستانی که دوباره سر از خاک برآورده و به روح انسان های عصر مدرنیسم و پست مدرنیسم رسوخ کرده اند، کم نیست. چندی پیش نیز در کردستان عراق آیین باستانی «مزدیسنا» دوباره سر از تاریخ برآورد. پیروان این آیین اغلب کردهایی هستند که در شمال عراق زندگی می کنند.
عده ای از تحلیل گران زنده شدن این آیین را نوعی واکنش به بنیادگرایی داعشی در این منطقه دانستند. دلیل آن هر چه باشد، این شواهد و نمونه ها نشان می دهد بشر عصر نو نه تنها در ظاهر، بلکه در باورها و اعتقادات نیز چرخش نیمه کاملی به گذشته داشته است.