نصیحت های کیارستمی به بازیگر زن ایرانی؛
کد مطلب: 65657
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۴ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۲۱
چقدر به تو گفتم نوشتن یاد بگیر و چقدر گفتم از روی نثر نویسندگان خوب ایرانی مشق بنویس اما تو همیشه عصبانی شدی و قهر کردی؟ چقدر گفتم نثر پاپاراتزی ها را نخوان و با پاپاراتزی ها نشست و برخاست نکن.
به گزارش
ایران خبر، چقدر به تو گفتم نوشتن یاد بگیر و چقدر گفتم از روی نثر نویسندگان خوب ایرانی مشق بنویس اما تو همیشه عصبانی شدی و قهر کردی؟ چقدر گفتم نثر پاپاراتزی ها را نخوان و با پاپاراتزی ها نشست و برخاست نکن.
بهروز افخمی طی یادداشتی در روزنامه هفت صبح نوشت: نیکی کریمی در یادداشتی که به دنبال درگذشت عباس کیارستمی نوشته به تلویح و اشاره نشان داده که نه تنها خیال می کند خودش از ابتذال و حتی از میان مایه گی فاصله دارد بلکه تصور می کند توانایی دارد که فاصله هر کس را از ابتذال و میان مایه گی با متر خیاطی یا وجب یا در صورتی که فاصله زیاد باشد با فرسنگ اندازه بگیرد. او خطاب به کیارستمی که ظاهرا دیگر قادر به جواب دادن نیست نوشته: «فرسنگ ها از ابتذال و میان مایه گی دور بودی!» و لابد خیال می کند اگر کیارستمی زنده بود خیلی خوشحال می شد و سر ذوق می آمد و می گفت مرسی! حالا بیایید خیال کنیم عباس کیارستمی بعد از مرگ ملتفت شده باشد که این مرگ آن طورها که خیال می کنیم نیست و ببیند نه تنها هوشیاری اش را از دست نداده بلکه هر جا بخواهد باشد فورا حاضر می شود و هر چیز را بخواهد بداند، فورا می فهمد و کم کم دارد از رازهای زندگی و مرگ سر در می آورد. در چنین احوالی البته او به یادداشت نیکی کریمی توجه نخواهد کرد اما بیایید فرض کنیم هم توجه کرده و هم اهمیت داده و حتی تصمیم گرفته جوابی برای نیکی کریمی بنویسد که از دیار باقی فرستاده شود و لابد در خواب به رویت خانم برسد.
چه جوری حساب کرده ای؟ یعنی اگر من مثلا با میان مایگی یک فرسنگ یا نیم فرسنگ یا کمتر فاصله داشتم خیلی بد می شد؟ وقتی می گویم نثر فاسد و نم کشیده پاپاراتزی ها را نخوان که نثر خودت هم فاسد و نم کشیده می شود برای همین چیزهاست. فرسنگ ها فاصله از میان مایه گی معنا ندارد!
این جواب خیالی را بخوانید و در نظر داشته باشید که فرض کرده ایم نویسنده آن را از ناکجایی فرستاده که توش رودربایستی نمی کنند و تعارف ندارند و هیچ کس را به خاطر مقام و موقعیت این جهانی اش تحویل نمی گیرند: نیکی جان! یادداشتت را دیدم و دیدم که هنوز فارسی نوشتن را درست یاد نگرفته ای. چقدر به تو گفتم نوشتن یاد بگیر و چقدر گفتم از روی نثر نویسندگان خوب ایرانی مشق بنویس اما تو همیشه عصبانی شدی و قهر کردی؟ چقدر گفتم نثر پاپاراتزی ها را نخوان و با پاپاراتزی ها نشست و برخاست نکن که این جماعت ممکن است برایت تبلیغ کنند و هیاهو راه بیندازند و حتی منتقدین تو را تهدید به شلاق زدن کنند اما تو را عادت می دهند به اینکه غلط فکر کنی و غلط بنویسی؟ نوشته ای که من از ابتذال و میان مایه گی فرسنگ ها دور بوده ام؟ ابتذال با میان مایه گی خیلی فرق دارد و مترادف نیست. مبتذل یعنی بی ارزش و یعنی چیزی که مفت هم بفروشند گران فروخته اند اما میان مایه گی چنان که از ظاهر لفظ پیداست یعنی متوسط بودن و میان مایه کسی است که نابغه نیست و اغلب نمی تواند ما را غافلگیر یا حیرت زده کند.
از این گذشته میان مایه گی و ابتذال مفاهیم ذهنی هستند و در جغرافیای زمینی جایی را اشغال نمی کنند. میان مایه گی یا ابتذال مکانی ندارد که اگر بخواهیم از آن فاصله بگیریم سوار ماشین بشویم و برویم و بعد کیلومترشمار را نگاه کنیم و ببینیم چند فرسنگ دور شده ایم. نوشته ای من از ابتذال و میان مایگی فرسنگ ها دور بوده ام. چه جوری حساب کرده ای؟ یعنی اگر من مثلا با میان مایگی یک فرسنگ یا نیم فرسنگ یا کمتر فاصله داشتم خیلی بد می شد؟ وقتی می گویم نثر فاسد و نم کشیده پاپاراتزی ها را نخوان که نثر خودت هم فاسد و نم کشیده می شود برای همین چیزهاست.
فرسنگ ها فاصله از میان مایه گی معنا ندارد! یکی یا میان مایه است و یا میان مایه نیست و اگر میان مایه باشد قطعا مبتذل نیست اما اگر مثل تو آنقدر به وقت تلف کردن با پاپاراتزی ها ادامه دهد که مبتذل شود، آن وقت دیگر مبتذل است و میان مایه نیست. تو البته هنوز مبتذل نیستی اما میان مایه ای و اگر دیر بجنبی یکهو می بینی مبتذل شدی و دیگر میان مایه نیستی! یادداشتی که نوشته ای برای خودت نوشته ای و برای بزرگداشت خودت نوشته ای اما چون فارسی نویسی ات نم کشیده نوشته ات یک جاهایی مهمل یا نامفهوم شده که از مبتذل هم بدتر است! آنجا که نوشته ای «نتیجه ناگزیر فراتر رفتن از سطح انتظار عموم فاصله گرفتن از سطح شناخت آنان هم هست» اصلا خودت فهمیده ای که چی گفته ای؟ چند بار این جمله را بخوان و سعی کن دوباره طوری بنویسی که خودت بفهمی منظورت واقعا چیست؟ خواستی بگویی من از سطح انتظار عموم فرا رفته ام و در نتیجه از شناخت آنها هم دور شده ام یعنی نتوانسته ام مردم را بشناسم؟ یا نه؟ منظورت این است که من از سطح انتظار مردم فرا رفته ام و مردم نتوانسته اند مرا بشناسند؟ این دو معنی با هم خیلی فرق دارد و یکیش متلک به من است و آن یکی متلک به مردم اما هر کدامش مورد نظرت بوده نتوانسته ای درست بنویسی! پس قبل از هر چیز فارسی نوشتن یاد بگیر! باقی بقایت، جانم فدایت!