به گزارش
ایران خبر، سال گذشته نقش جدی بهنوش بختیاری در فیلم «من» ساخته سهیل بیرقی یکی از شگفتیهای جشنواره بود و او برای بازی در نقش ملیحه نامزد دریافت سیمرغ بهترین نقش مکمل زن نیز شد. او میگوید بعد از بازی در این فیلم نظر منتقدان نسبت به او تغییر کرده و از این به بعد کارش سختتر شده؛ این بازیگر حرفهای جالبی درباره سینما و تلویزیون نیز زده که در ادامه میخوانید.
سياستهاي فعلي تلويزيون چقدر معادله حضور موفق بازيگران كمدي در كارهاي طنز را برهم زد؟
من كه از يك زماني به بعد، از صدا و سيما بريدم.
چند وقت است؟
بعد از بازي در سريال «خوب بد زشت». آنجا هم من ايده ميدادم كه با كمك آقاي منوچهر هادي بتوانيم بيننده را پاي تلويزيون بنشانيم. مدتهاست تلويزيون نه شاني براي ما قايل است و نه حمايت ميكند و نه پول ميدهد. الان هم كه ديگر به صورت كامل مخاطبش را از دست داده است. حتي خانواده خود من كه آدمهاي مذهبياي هستند تلويزيون را دوست ندارند. ميدانيد چه اتفاقي افتاد؟ زماني يكسري حرفهايي در تلويزيون زده شد كه واقعيت نداشت و در عين حال آدمهايي كه در تلويزيون ميبينيم از جنس آدمهاي دور و بر ما نيستند. خوب مردم كم كم اعتمادشان را از دست ميدهند. تلويزيون فاقد جذابيتهاي بصري است و همهچيز را خيلي غيرواقعي و تصنعي ميكند.
بعد هم به هر حال چشم آدم، زيبايي ميخواهد. در نتيجه همه مردم ماهواره و اينترنت دارند و به همين خاطر تلويزيون مخاطب خودش را از دست داد. خودشان هم به اين مساله معترف هستند. اما متاسفانه تلويزيون به روش خودش ادامه ميدهد. در دوران آقاي ضرغامي كه به مراتب دوران بهتري بود خودشان هم مايل بودند اين سياستها را عوض كنند اما نميتوانستند چون ايدئولوژي تلويزيون اين است و من فكر نميكنم راه رهايي داشته باشد. فكر ميكنم تلويزيون تاريخ مصرفش تمام شده است. من در اين سه چهار سال هر پيشنهادي از سمت تلويزيون داشتم رد كردم.
يعني ديگر نميخواهيد سريال كار كنيد؟
اگر رضا عطاران و مهران مديري كارگردان باشند و كار خوب پيشنهاد شود چرا كه نه. يك بار هم كه ريسك بزرگي كردم و پريدم در كار عمو پورنگ و براي بچهها بازي كردم. در همين مجموعه «محله گل و بلبل».
چرا اين ريسك را كرديد؟
من آن كار را با دلم بازي كردم چون بچهها را خيلي دوست دارم و معتقدم براي نشان دادن اين دوست داشتن بايد كاري ميكردم. ما در اين مجموعه كلي حرفهاي خوب به بچهها ياد داديم و در واقع تلاش كرديم از سبك زندگي خوب به آنها بگوييم. فكر ميكنم بهشتيترين كاري كه در سالهاي اخير كردم محله گل و بلبل بود. احساس خوبي به من داد. سال گذشته كه بازيگر برگزيده تلويزيون شدم به خاطر همين محله گل و بلبل بود. با اختلاف زياد از مهران مديري و محسن تنابنده در رتبه اول قرار گرفتم. در صورتي كه آن كار ميتوانست با توجه به تفاوتش حتي باعث سقوط مني كه كار كودك تا حالا نكرده بودم، بشود. من ريسك بزرگي كردم اما از آنجايي كه هميشه هر كاري را با دلم انتخاب ميكنم خوب از كار درميآيد، خوشبختانه سربلند شدم. البته خيليها دوست نداشتند ما در برنامه سه ستاره تلويزيون راي بياوريم و من ميديدم روي آنتن زنده حركتهايريزي زده ميشود كه بهنوش بختياري راي نياورد چون برايشان افت داشت بختياري بشود بهترين بازيگر زن تلويزيون آن هم به خاطر بازي در يك كار كودك.
يك مقدار به حضورتان در فيلم «من» بپردازيم. جنس خانمهاي مذهبي و تيپي كه در اين فيلم بازي كرديد را خوب ميشناسيد. اين شناخت از كجا ميآيد؟
فاميل مادرم به خاطر قمي بودن خيلي مذهبي هستند و ما در ميان بستگانمان آيتالله هم داريم. حالا به من نگاه نكنيد اين شكلي هستم (ميخندد) اما اصولا دوست دارم آدم معتقدي باشم و هستم. به اخلاق پايبندم و اين اخلاق برايم از نهجالبلاغه ميآيد. آقاي بيرقي هم در نزديك شدن من به نقش خيلي تاثير داشتند. ١٥ جلسه تمرين برايم گذاشتند. يك جايي خيلي از دستش كلافه شدم و گفتم مگر ميخواهد بنهور بسازد آنقدر ما را ميبرد و ميآورد (ميخندد). هر روز در تمرينها از من فيلم ميگرفت. به من گفت با لباسهاي مليحه (شخصيت فيلم) رفت و آمد كن. در مورد تمام جزييات رفتاريام نظر ميداد.
مثلا اينكه ميگفت موقع حرف زدن خيلي ابرويت را بالا ميدهي سعي كن اين كار را كمتر كني. من يك تيكي دارم كه هي زبان ميزنم به لبم. آقاي بيرقي به من گفت اين كار باعث ميشود كه متفاوت بازي نكني. خلاصه به پلك زدن من هم كار داشت. من را وادار كرد به مجالس مولودي بروم. دو بار رفتم و چيزهاي ريز آدمهاي حاضر در آنجا را به ذهنم سپردم. با همه اين كارها روز اولي كه جلوي دوربين رفتم خود مليحه شده بودم. اين اتفاق دوبار تا حالا برايم پيش آمده. يكي سر نمايش «دور همي زنان شكسپير» كه نقش كلئوپاترا را بازي ميكردم و با پوشيدن لباسها انگار روح او هم در من دميده ميشد و يك بار هم سر فيلم «من» اين اتفاق برايم افتاد.
شما اخيرا هم نقش يك خانم مذهبي را در فيلم «٥٠ كيلو آلبالو» كه كمدي بود بازي كرديد. چه كار كرديد كه در «من» در دام طنز نيفتيد؟
اتفاقا در ٥٠ كيلو آلبالو به ماني حقيقي گفتم اصراري ندارد اين نقشي كه من بازي ميكنم محجبه باشد. يك مقدار مهرداد ميركياني اصرار داشت كه اگر حجابش حفظ شود خيلي خوب است. مليحه يك شخصيت جدي و محترم و منفعتطلب و موذيگري داشت كه هيچ كدام از اين خصوصيات در من نيست. نگراني آقاي بيرقي اين بود كه اگر اين نقش به طنز تبديل شود ما باختيم و سقوط ميكنيم. مدام به من ميگفت نبايد بيننده به تو بخندد. خوب اين كار من را سخت ميكرد چون همينجوري هر جا حرف ميزنم، آن مجلس به مجلس طنز تبديل ميشود (ميخندد). با اين همه، برداشتهايمان زياد بود و در نهايت خدا را شكر خيلي از منتقدان با ديدن اين فيلم نظرشان درباره من عوض شد و تبريك گفتند. با اين اتفاق كار من سختتر شده و به خاطر همين تئاتر كار ميكنم تا مهارتهايم را افزايش دهم.
در چند سال اخير كه جديتر فضاي سينما را تجربه كرديد، اتمسفر حاكم بر اين فضا برايتان مطلوب بوده؟
سينما حواشي زيادي دارد و گروهبندي هم در آن هست. كمتر كسي مثل سهيل بيرقي دنبال بازيگر ميگردد و به من اعتماد ميكند. او قبل از ساخت اين فيلم اصلا من را نميشناخت و ما با هم دوست نبوديم. خيلي از دوستان من براي بازي در فيلمهايشان از من دعوت نميكنند و فكر ميكنند حضور بهنوش بختياري ميتواند به پروژهشان لطمه بزند. ولي اين اتفاق در امريكا براي بازيگري مثل جنيفر انيستو ميافتاد و بعد از ١٠ سال حضور درسريال «فرندز» ميتواند فيلمي چون «كيك» را بازي كند. منظورم اين است كه در خارج از ايران به كمدين تا اين حد بها داده ميشود. اين بهايي است كه سينما و نشريات به او ميدهند.
من خودم را بچه سينما ميدانم. از ١٩ سالگي در سينما بودم و هر كاري از جمله منشيگري صحنه و دستياري انجام دادم. يك زماني جورج كلوني بازيگري در سينما زياد بود. حالا هم دستهبنديهايي وجود دارد اما در نهايت من فكر ميكنم آدم با صبوري راه خودش را پيدا ميكند. بيشتر كارها با رفيق بازي جلو ميرود. من از سينما ناراضي نيستم چون پذيرفتم زمان ميبرد راه خودم را پيدا كنم. چيزي كه الان من را خيلي ناراحت كرده جوي است كه خبرگزاريها و سايتهاي زرد درباره هنرمندان ايجاد ميكنند. متاسفانه مردم هم به اين سايتها وابسته شدهاند و آنها هم با تبر ريشه هنرمند را ميزنند. من فكر ميكنم صد در صد اين كارها سازماندهي شده است. در پيج اينستاگرام هم يكباره يك موجي ميآيد و بعد هم ميرود.
تهيهكنندگي در سينما براي داشتن نقشهاي مورد نظر در برنامه كاريتان هست؟
بله خودم ميخواهم كم كم وارد بحث تهيه شوم كه نقشهايي كه دوست دارم را بازي كنم. در ميان همه اينها اعتقادم به خدا خيلي قوي است و با ايمان و دلم زندگي ميكنم و در هيچ دار و دستهاي هم نيستم. بايد يك تشكر خيلي ويژه از بيرقي هم داشته باشم كه با انتخاب من براي بازي در نقش مليحه خيلي برادري كرد و مديونش هستم. معتقدم سهيل پيشنهاد تازه و خون تازهاي به سينماي ايران است. در جشنواره فيلم فجر كه ظلم را در حق بيرقي و فيلم «من» تمام كردند. واقعا باورم نشد آنقدر بتوانند بيتفاوت و سازماندهي شده به اين فيلم نگاه كنند. با اين حركت جشنواره فجر از نظر من خط خورد و اگر جايزهاي هم از اين جشنواره بگيرم برايم ارزشي ندارد اما مطمئنم در ادامه اتفاقات خوبي براي بيرقي ميافتد.
اگر زمان به عقب برگردد در كارتان همين مسير را طي ميكنيد؟
فكر كنم نه. شايد يك مقدار فكر شدهتر عمل كنم. البته حالا هم پشيمان نيستم و به قول آقاي بيرقي و كاهاني آنها من را از ميان همان كارهايي كه كرده بودم پيدا كردند. اما اگر زمان به عقب برميگشت شايد آنقدر از اين شاخه به آن شاخه نميپريدم. در نهايت چون يك مقدار آدم اخلاقياي هستم تلاش ميكنم راه درست را بروم و معمولا راه درست هم طولاني ميشود. حتي يك دورهاي از بازيگري بريدم و رفتم پشت صحنه و گفتم من سينما و مستندسازي را دوست دارم و اتفاقا چيزهاي خوبي هم ياد گرفتم. الان هم به جايي رسيدم كه دلم ميخواهد از همهچيز ببرم. مثلا از بين شش تئاتر، كار كردن با حميد امجد را انتخاب كردم. احساس كردم با كسي كار ميكنم كه خيلي حرفهاي است و تازه در «سه خواهر و ديگران» فهميدم بار كلمه يعني چه. درست است كه نمايش بفروشي نيست اما آن را انتخاب كردم كه چيزي به من اضافه شود. البته به خاطر تمرينات طولاني و سختي كار خيلي هم غر زدم. (ميخندد)
بازي در تئاتر چه تاثيري روي بازيتان داشته؟ اصلا تاثيرش را خودتان احساس ميكنيد؟
اين تاثير را در كار «انزوا» به كارگرداني مرتضي علي عباس ديدم. يك نقش خيلي متفاوتي در اين فيلم به من دادند و من آن جا تاثير تئاتر را ديدم چون در آخر هر پلان همه گروه بعد از بازيام برايم دست ميزدند و تشويقم ميكردند. نخستينباري كه در تئاتر حاضر شدم در نمايش «دورهمي زنان شكسپير» بود كه كوتاه بود و گيشه خوبي هم داشت اما خوب كار آقاي امجد سه ساعت است و انگار مردم حوصله ندارند تا انتها در سالن بمانند. با اين همه اين نمايش حرف براي گفتن دارد. مثلا جايي كه جمشيد جهانزاده ميگويد «مردي هستم از ميان مردم واقعي» ميبينيم كه آقاي امجد چقدر خوب به جزييات دولت قبلي اشاره ميكند. كسي كار را ميبيند و لذت ميبرد كه تاريخ ايران، شكسپير و چخوف خوانده باشد. مادر و پدر من مسلما از اين كار لذت لازم را نميبرند.