شعبان جعفری در میان لاتها و محلهگردانهای آن زمان به شعبون بیمخ و شعبان درخونگاه شهرت داشت.
در پی کودتای ۲۸ مرداد، وی نقش دست اوّلی در پیروزی خیابانی طرفداران شاه و ارتش در مقابل نیروهای چپ و ملّی طرفدار مصدّق بازی کرد. در این میان برخی اسناد نشان میدهد که وی در کودتای ۲۸ مرداد از دولتهای انگلیس و آمریکا برای سرنگونی دولت محمد مصدق و حمایت از محمدرضا شاه پهلوی پول گرفته است.
در همین حال شعبان جعفری خود را از مریدان آیتالله کاشانی و از حامیان و اعضای گروه فدائیان اسلام میدانست؛ ادعایی که 180 درجه با رفتار و کردار وی تفاوت داشت. خود شعبان جعفری مدعی بود که در روز ۲۸ مرداد سال ۳۲، وی تا حدود ظهر در زندان شهربانی بوده و بنابراین نمیتوانسته نقشی اساسی در به ثمر رسیدن کودتای ۲۸ مرداد بازی کرده باشد. در زمینه این دو ادعای اخیر بحث و جدلهای تاریخی فراوان است.
آخرین کار زندگی شعبون بیمخ، حاضر شدن در مقابل دوربین سهراب اخوان فیلمساز ایرانی بود که میخواست فیلمی از زندگی شعبان بسازد. فیلمی که نام آن را "خط آخر" داده بود.
وی که علاقهاش به محمدرضا شاه پهلوی و شاه دوستیاش بر کسی پوشیده نیست، بعد از انقلاب ایران، نامش در لیست افرادی بود که تحت تعقیب کمیته ضربت انقلاب اسلامی قرار داشتند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دولتمردان وقت، بارها وی را به دست داشتن در ناآرامیهای شهرهای مختلف ایران متهم میکردند.
عصر روز 27 مرداد، تهران روزهاست که شاهد راهپیماییهای مکرر در حمایت از دولت مردمی دکتر مصدق است. کودتای نافرجام چند روز پیش زمینه آگاهی فزاینده مردم را فراهم نموده است، این در حالی است که شکاف میان حامیان دولت به ویژه نیروهای مذهبی به رهبری آیتالله کاشانی با ملیگراها به رهبری دکتر مصدق بیش از هر زمانی شده است.
مذهبیون مصدق را به تکروی و اقدامات نابهجا متهم نمودند. فضا به قدری تیره و تار است که بیم وقوع اتفاقی ناگوار در هر لحظه احساس میشود. با این حال تهران آن شب آرام به نظر میآمد، زيرا شب پيش از آن، لوی هندرسون سفير آمريكا كه از خارج به تهران بازگشته بود به ديدار دكتر مصدق كه در منزل بود شتافته بود و به او متذكر شده بود كه تظاهركنندگان اتباع آمريكا را آشكارا تهديد میكنند و اگر تظاهرات ضد شاه و ضد استعمار و سلطه ادامه يابد دولت آمريكا ايران را منطقه ناامن اعلام كرده و اتباع خود را از کشور خارج خواهد ساخت.
به هر حال 28 مرداد 1332 یادآور روزی تلخ در تاریخ معاصر ایران است، روزی که در آن دولت مردمی دکتر محمد مصدق به جهت شکاف ایجادشده میان ملیون و مذهبیون و کاستیهایش ظرف ساعاتی ساقط شده و زمینه تداوم حکومت شاهنشاهی محمد رضا پهلوی فراهم آمد.
بیگمان اشاره به 28 مرداد، برخی اذهان عمومی را به سوی اقدامات جنونآمیز اراذل و اوباش وقت تهران در سرکوب مردم و دولت وقت سوق خواهد داد، اراذلی که سرکردگی آنها بر عهده شخصی به نام شعبان جعفری موسوم به شعبان بیمخ بود.
شعبان جعفری موسوم به شعبان بیمخ و یا شعبان درخونگاه در سال 1300 شمسی در محله سنگلج تهران و در خانوادهای فقیر و پر جمعیت (دارای 13 خواهر و برادر) به دنیا آمد. شرارت از همان کودکی با شعبان عجین شده و موجب اخراج چندین باره او از مدرسه میشد.
ماجراجوییهای شعبان از همان بدو کودکی با همسویی با اراذل وقت تهران آغاز میشود، تا جایی که وی برای اولین مرتبه در سن 15 سالگی راهی زندان میگردد. فرار مکرر از سربازی موجب خدمت چهار ساله او شد، با این حال شعبان از همان ابتدا علاقه خویش به ورزشهای باستانی و کشتی را پی میگیرد تا جایی که در سال 1322 قهرمان کباده و چرخ در کشور میگردد.
شعبان در رابطه با فرارش از سربازی در کتاب خاطراتش میگوید: وقت سربازیم نشده بود هنوز یه سال مونده بود. باید بیست ساله برم سربازی، من نوزده رفتم اونجا اسم نوشتم. بعد دیدم تعلیم سخته، هیفرار میکردیم... یه سال یه سال و نیمی اونجا بودم.
در تاریخ اجتماعی ـ سیاسی ایران پیش از انقلاب، همیشه در کنار مراکز قدرت، لمپنها حاضرند. فقدان آزادی و دموکراسی را میتوان یکی از دلایل رشد و توسعه لمپنیسم دانست. جعفری از ابتدای جوانی با توجه به روحیات جاهلمآبانهای كه داشت به فكر ایجاد دار و دسته افتاد و گروهی از لوطیان محل را گرد خود جمع كرد.
جعفری از سال 1326ش با بر هم زدن نمایش مردم در تئاتر فردوسی، برای حاکمیت محبوب شد و به جای آن که به جرم ایجاد آشوب و اخلال در نظم عمومی محبوس گردد با دریافت وجه دستی بنابه دستور اداره آگاهی مدتی از تهران به لاهیجان رفت. در لاهیجان زورخانهای را اداره میکرد و پس از یک سال به تهران بازگشت.
روز 28 مرداد اوباش وفادار به محمدرضا شاه پهلوی به سرکردگی شعبان جعفری به خیابانها آمده و با ضرب و شتم مردم و هواداران دولت مصدق زمینه ورود محمدرضا شاه پهلوی را به تهران فراهم میآورند. کار به جایی کشید که شعبان بیمخ و دارو دستهاش را در جلوی منزل دکتر مصدق جمع میکند. به واقع شاهان پهلوی به کمک لمپنیسم توانستند فرایند دموکراسیخواهی را در ایران سالیان درازی به تعویق بیندازند.
شماری از آگاهان به کودتا با ارائه اسناد و شواهدی اثبات کردند که جعفری در روز پیش از کودتا پول هنگفتی را از دولتهای بریتانیا و ایالات متحده دریافت نموده است. در این میان البته شعبان جعفری ادعایی دیگر را مطرح کرده و با وجود عکس های متعدد، مدعی است که در روز 28 مرداد تا حوالی ظهر در زندان بوده و بنابراین مداخله ای در کودتا نداشته است.
شعبان جعفری و همقطارانش را به وضوح میتوان لمپنهای وقت جامعه دانست. كارل ماركس برای اولین بار در كتاب نبردهای طبقاتی در فرانسه واژه لمپن پرولتاریا را در مقابل پرولتاریا به كار برد. منظور ماركس از لمپن پرولتاریا طبقهای بیهویت و فرودست بود كه به عنوان ابزار قدرت حاكم برای مقابله خیابانی با نیروهای معترض پرولتاریا عمل میكند.
لمپنیسم محصول جامعه صنعتی است و باید فرایند شكلگیری آن را دریک جامعه صنعتی پیگیری كرد. طبق گفته ماركس لمپنها انسانهایی فاقد ابزار تولید هستند و اشتغالی هم به كار تولیدی ندارند. این گروه بیشتر به شبه كار اشتغال دارند و طبقهای بیهویت و شناور در جامعهاند كه به دلیل همین ویژگی امكان استخدام آنها توسط گروه و طبقهای دیگر به سادگی فراهم میشود.
شعبان جعفری پس از کودتا مورد تفقد فراوان شاه قرار گرفت. گفته میشود که جعفری بنا به پیشنهاد تیمسار زاهدی با شاه ملاقات کرد و زمینی برای تاسیس باشگاه ورزشی به وی اهدا شد. در این ملاقات جعفری از شاه اجازه گرفت تا جمعیتی به نام جمعیت جوانان جانباز تشکیل دهد تا در مواقع ضروری از آنان استفاده شود. هزینههای باشگاه از دربار و اطرافیان شاه و ساواک تامین میشد. حمایت از جعفری تا زمان وقوع انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد.
سرانجام شعبون بیمخ در سن هشتاد و پنج سالگی و در روز ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ (سالگرد کودتای ۲۸ مرداد) در بیمارستانی در شهر سنتا مونیکا، کالیفرنیا واقع در ایالات متحده آمریکا درگذشت.