گفتگو با رامین پرچمی؛

آشنایی با بازیگر سریال در پناه تو

کد مطلب: 77045
 
تاریخ انتشار : جمعه ۱۰ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۰۰
از دوران دانشجویی در سال 1374 با سریال «در پناه تو» ساخته حمید لبخنده و فیلم «ضیافت» اثر مسعود کیمیایی به یک باره نامدار شد و هرچه پیش رفت شهرت بیشتری برای خود دست و پا کرد.
آشنایی با بازیگر سریال در پناه تو
 
به گزارش ایران خبر، «رامین پرچمی» با بازیگری و روزنامه نگاری سر زبان ها بود تا اینکه در راهپیمایی پس از انتخابات دولت دهم در سال 1389، دستگیر و به جرم اقدام علیه امنیت ملی زندانی شد و بیش از پیش بر دامنه شهرت خود افزود. در سال هایی که به زندان و گوشه نشینی و دوری از فضاهای هنری گذشت، برخی از او یک قهرمان ساختند؛ با تصویری بزرگتر از گذشته.

پرچمی سال 1391 از زندان اوین بیرون آمد و تا سال گذشته هم به کار هنری روی خوش نشان نداد. گسترش فعالیت های هنری او در تئاتر و سینما و موسیقی از سال 1394 بهانه ای شد تا با این بازیگر 43 ساله لاهیجانی درباره روزهای تنهایی و پرده نشینی به گفت و گو بنشینیم.
 
در فضاهای مجازی خیلی ها پیام می گذارند که پرچمی پرچمش بالاست. منظورشان نام خانوادگی شماست یا پشت این حرف چیز دیگری است؟

نوعی سواستفاده ادبی از عنوان فامیلی من بوده و همه می دانند که چه منظوری پشت این حرف است!
گاهی بین مردم از نسل های گوناگونی که شما را می شناسند حرف هایی درباره رامین پرچمی رد و بدل می شود. برخی او را با نخستین فیلم و سریال وی یاد می کنند و برخی با دوران زندان. ستاره شدن در تلویزیون و سینما از دوران دانشجویی کجا و زندان کجا؟

دوگانگی بین این دوره ها نمی بینم. روند زندگی یک انسان را نشان می دهد که از جایی آغاز شده و به جای دیگری رسیده است.
در رسانه های آن روزها دو روایت برای زندان شما دست به دست می شد: اقدام علیه امنیت ملی و مواد مخدر. کدام درست بود؟

هر دو! اصل موضوع را برای نخستین بار در اینجا باز می کنم. اواسط سال 1389 به جرم مصرف مواد مخدر دو/ سه ماه در زندان لاهیجان بودم. بارها شنیده بودم که قاضی شهر به دنبال حال گیری از رامین پرچمی است چون تصور می کرد یک بازیگر مشهور فقط برای عشق و حال به لاهیجان می آید و باید حال او را بگیرد.

یکی از روزهای سال 1389 به جرم مصرف تفریحی مواد با یکی از دوستانم در لاهیجان دستگیر شدم و بدون کوچک ترین مقاومتی و بدون استفاده از رابطه های خود به زندان رفتم و دوران محکومیت را گذراندم.

در روزهای مرخصی زندان به تهران آمدم و روز 25 بهمن 1389 در راهپیمایی روزهای پس از انتخابات به عنوان تماشاگر حضور داشتم و فقط می خواستم با تلفن همراه خود از اتفاق های آن روز فیلم بگیرم که به جرم اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شدم و به زندان اوین رفتم.
بهمن 1386 که شما دستگیر شدید، از شدت شلوغی های انتخابات 88 کاسته شده بود. آیا شما به دنبال برهم زدن امنیت ملی بودید یا داستان دیگری بود؟

آن روز صدها نفر دستگیر شدند که من هم یکی از آنها بودم. گوشی را از جیبم درآوردم و هنوز فیلم هم نگرفته بودم که دستگیر شدم. روی موتورم پشت چراغ قرمز چهارراه ولی عصر ایستاده بودم و سگ خود را هم همراه داشتم. چطور می توانستم با این وضعیت اقدام به برهم زدن امنیت ملی کنم؟! تنها جرم من همراه داشتن چاقویی کوچک در جیب و بستن دستبند سبز بود! همه بچه های شمال یک چاقوی شکاری کوچکی را در لباس خود دارند. نمی توانم بگویم که با قصد قبلی برای حضور در راهپیمایی آمده بودم و البته نمی توانم هم بگویم که برای راهپیمایی نیامده بودم چون دستبند سبز داشتم. خودم هم نمی دانم چه شد. یک اتفاقی بود که باید پیش می آمد.

بسیاری از رسانه ها مثل «رجانیوز» خواستند ماجرا را  وارونه نشان دهند و همه چیز را به مواد مخدر نسبت دهند در حالی که این ماجرا مربوط به اواسط سال89 و زندان لاهیجان بود و ربطی به ماجرای 25 بهمن 89 و جرم اقدام علیه امنیت ملی نداشت. اگر جرم من سیاسی نبود پس چرا به بند 350 سیاسی های اوین رفتم و تا سال 91 هم آنجا بودم؟

بد نیست بدانید که زندان های ما با تقسیم جرم شکل گرفته اند. برای نمونه مجرم مواد مخدر به قزل حصارمی رود و مجرم قتل و درگیری و... را به رجایی شهر و چند زندان دیگر می برند. جرم من یا سیاسی بوده یا مالی که در اوین بودم، پس اتهام برخی رسانه ها به جرم مواد مخدر از پایه نادرست است.
 
از سال 91 تا اواخر 94 که آزاد بودید، در فضاهای فرهنگی دیده نشدید؛ نه مصاحبه ای و نه کار هنری.

درست است. تمایل به حضور رسانه ای نداشتم و فقط یک بار با نشریه تماشاگران گفت و گو کردم.

در سال های اول پس از آزادی ممنوع الکار بودم. مدتی است متوجه شدم دیگر ممنوع الکار نیستم و در چند نمایشنامه خوانی شرکت کردم و یکی دو ضبط موسیقی داشتم. در حال حاضر هم برای اجرای تئاتر و آثار تصویری و... آماده می شوم.

از کجا متوجه شدید که ممنوع الکار هستید و از چه زمانی این ممنوعیت برداشته شد؟

وقتی ممنوع الکار می شوید کسی به شما چیزی نمی گوید، فقط شما پیشنهادی برای کار ندارید. در آن روزها چند کار رادیویی و تئاتر هم پیشنهاد شد که بعد گفتند نمی شود و ماجرا برایم روشن شد. البته در همان دوران از شبکه آی فیلم سریال «در پناه تو» پخش می شد. گویا یک بلاتکلیفی رسانه ای در مورد من وجود داشت. برداشتن این ممنوعیت را هم در نامه ای رسمی دیدم. به هر حال پس از برداشتن این ممنوعیت زیاد کار نکردم که این موضوع خیلی درشت نمایی نشود چون زیاد اهل شلوغ کاری نیستم.

ماجراهای حضور من در راهپیمایی جنبش سبز و زندان و قهرمان سازی و... هم توسط مردم و رسانه ها پررنگ شد. در یکی از اتهام های پرونده من جاسوسی برای رسانه های خارجی هم آمده بود. می گفتند مگر می شود رامین پرچمی فقط برای دل خودش در آن روز به خیابان آمده باشد و فیلم بگیرد. زمانی مطمئن شدند که صفحه های اجتماعی و تلفن همراه و فعالیت های مرا بازبینی کردند و پس از 6 ماه بازجویی متوجه شدند که دست کم من جاسوس نیستم.
 
حضورم در راهپیمایی آن روز بیشتر شبیه یک تصادف بود که خودم هم علت آن را نمی توانم بفهمم. به نیروهای امنیتی هم حق می دهم که باور نکنند چون دستبند سبز به دست داشتم. برای خیلی ها عجیب است که چرا هنوز در ایران هستم و پناهنده نشدم! آخر چرا باید بروم؟ من که جرمی نکردم. باور کنید پیشنهادهای زیادی از شبکه های مختلف ماهواره ای برای کار و اقامت داشتم اما چرا باید از کشورم بروم، آن هم برای یک اتفاق؟!
دوران زندان سیاسی آن هم با اتهام اقدام علیه امنیت ملی به شما سخت گذشت؟

من این اتهام را جدی نگرفتم چون چنین چیزی نبود اما به هر حال زندان، سختی خودش را دارد به ویژه این که در 6 ماه اول درگیر انفرادی و بازجویی و... بودم تا ثابت کنم که من با برنامه قبلی در آن روز شرکت نکردم. خیلی ها از من می پرسند که در دوران بازجویی اذیت جسمی شدی؟ نه، بیشتر روح و روانم آسیب می دید که با چشم بند برای پاسخ به پرسش های امنیتی می رفتم.

من کاری با امنیت ملی نداشتم و این ماجرا برای آنها باورپذیر نبود. البته این را بگویم که زندان اوین معروف به هتل اوین است و فضای آن با همه زندان های کشور تفاوت دارد. تلویزیون ال سی دی و کولر گازی و... در زندان های دیگر نیست. ماه های پس از بازجویی کم کم فضای آرامی ایجاد شد. با برخی سیاسی ها هم مثل آقایان شعله سعدی، میردامادی، مومنی، عرب سرخی، هدی صابر و دیگران آشنا شدم. مدتی بعد از سوی یکی از زندانی ها پیشنهاد شد که فعالیت های فرهنگی هنری را آغاز کنیم.

کتابخانه بسیار خوبی در اوین بود که توانستم کتاب های زیادی را مطالعه کنم. کلاس های آموزشی برگزار می شد و توانستم اجازه بگیرم که اکران فیلم های سینمایی داشته باشیم؛ ابتدا هفته ای یک بار و سپس هر شب شد. به پیشنهاد همان دوستی که نامش از یادم رفته مسابقه های تفریحی حتی سیب خوری و ماست خوری راه انداختیم. در روزهای نخست کمی از سوی سیاسی ها جبهه گرفتند که «آقا اینجا، جای این بچه بازی ها نیست» اما مدتی بعد جا افتاد و بسیار خوش گذشت. زندان که جای فعالیت سیاسی نیست. یادم هست یکی از رسانه ها گفته بود: «رامین پرچمی در لحظه ورود به زندان گفته است مرگ بر دیکتاتور» این چه حرف احمقانه ای است!

اگر کسی در زندان این را بگوید باید در سلامت عقل او شک کرد. کاری با سرانجام این حرف ندارم، از اساس گفتن این حرف بین زندانیان و در یک محیط بسته چه کاربردی دارد؟! برخی رسانه ها فقط دنبال سوءاستفاده هستند. خلاصه پس از مدتی در زندان یک گروه موسیقی راه اندازی کردیم. ابتدا با صدای برنج خام و در قابلمه و... سازهایی با ابزار خانگی ساختیم و مدتی بعد هم اجازه گرفتیم ساز را وارد زندان کنیم. یکی از بچه ها که به سازها مسلط بود، گروه را شکل داد. من تا آن روز موسیقی کار نکرده بودم. همین ماجرا شاید انگیزه ای شد که پس از دوران زندان، روی دو آهنگ خواندم و آلبوم موسیقی بیرون دادیم.
 
دوران جدید کار هنری خود را از کِی آغاز کردید؟

به طور جدی هنوز شروع نشده است. از امیر زریوند سپاسگزارم که سال گذشته پس از ممنوع الکاری در یک نمایشنامه خوانی از من دعوت کرد و دیگران هم متوجه شدند که فلانی می تواند کار کند. کمی موسیقی کار کردم و چندین نمایشنامه خوانی و یک تئاتر که در حال تمرین هستیم. مشغول ساخت یک فیلم برای سایت آپارات هم شده ام... تا ببینم چه شود.
در یکی از مصاحبه های پس از آزادی گفته بودید اگر جای امین حیایی بودم من هم «قلاده های طلا» را بازی می کردم. این یعنی نگاه سیاسی دوران انتخابات شما غلط بود یا این که امین حیایی مجبور است بازی کند؟

هیچ کدام... هر کس صاحب نظر خودش است. امین حیایی را مردم برای بازی در این فیلم بیچاره کردند. او به هیچ وجه آدم سیاسی نیست و اگر می دانست که مردم این حجم زیاد بد و بیراه و برخورد بد با او دارند، بی شک این فیلم را بازی نمی کرد. برخوردهای مردم با امین حیایی برخلاف همان اصول دموکراسی بود که برایش شعار دادیم. این برخوردها یعنی گرفتن آزادی انتخاب افراد در زندگی فردی.

ما به عنوان بازیگر برای نقش انتخاب می شویم. کاری به تئوری و سوژه این فیلم ندارم و به نظرم از کارهای قبلی آقای طالبی خوش ساخت تر است اما من بازیگرم و قرار نیست با فیلم خود مانیفست بدهم. نمی دانم که من در این فیلم جای امین حیایی بازی می کردم یا نه.

اگر امروز این فیلم ساخته می شد من در آن بازی می کردم و فکرشده هم بازی می کردم تا بگویم که بازیگر قرار نیست مانیفست سیاسی بدهد. چقدر خوب است که بازیگر با نقشی دور از شخصت خود هم دیده شود. معتقدم که بازیگر مرده شور است و برایش فرقی ندارد که مرده چه کسی است. اگر خاطرتان باشد من در مجله «نقش آفرینان» هم بحث هایی را بین هنرمندان درباره بازیگر مولف راه می انداختم تا بگویم که بازیگر مولف نداریم چون بازیگر انتخاب می شود و فقط بازتاب دهنده تفکر سازندگان فیلم است. از سوی دیگر آیا می توان گفت شخصیتی مثل «مارلون براندو» بازیگر مولف نیست؟!

بحث پیچیده ای است که خودم هم نتیجه آن را نمی دانم. به هر حال امین خیلی از این ماجرا لطمه دید. در دستمزدها و روحیه و ارتباطش با مردم تاثیر بدی داشت. چرا؟ فقط برای این که ما با تفکر آن فیلم مشکل داشتیم؟ برخوردهای این چنینی با امین یا آقای علیرضا افتخاری به خاطر دست دادن با رییس جمهوری که مخالف اندیشه ماست، دور از دموکراسی است. به نظرم همان قدر که مردم مرا در ماجرا انتخابات، بزرگ کردند، امین را هم با همین نگاه غلوآمیز آزار دادند.
 
در روزهای زندان با وجود خوشی هایی که تعریف کردید، چه بر درون شما گذشت که در نخستین تصویر پخش شده با چهره ای بسیار شکسته و غیرقابل باور دیده شدید؟

منظورتان عکسی است که کنار دیوار ایستاده بودم و می خندیدم؟! (می خندد) اشکال از آن عکس بود. البته کمی لاغر و شکسته شده بودم اما من زیاد اهل حرص و جوش و استرس و خودخوری نیستم. زاویه عکس طوری بود که هر کسی می دید تصور می کرد شب ها و روزهای طاقت فرسایی بر من گذشته است! (می خندد) برخی تصویرها و برخی گفته های نادرست، قضاوت نادرستی را برای مردم ایجاد می کند و این در حالی است که من خیلی بی خیال تر از این حرف ها هستم.

با این نگاهی که دارید، به نظر می رسد بیشتر توسط مردم سیاسی شده اید تا به دست خودتان.

من در اصل سیاسی نیستم. یک روز در زندان می خواستم فیلم «نفوذی» را پخش کنم که سر و صدای زیادی کرد و برخی آن را توهین به خود می دانستند و می فتند توهین به وجهه مجاهدین است و... حال آن که مجاهدین در بین مردم وجهه ای ندارند که خراب شود. از طرفی برخی بزرگان اصلاح طلب هم گفتند فیلم را اکران نکن تا روحیه زندانیان اعدامی مجاهدین خراب نشود اما من لج بازی کردم و فیلم را پخش کردم. چون فکر می کردم که آزادی بیان یعنی این که این فیلم را ببین، اگر دوست نداشتی بگو خوب نیست.

بعد از این که پخش کردم خیلی ها با من بد شدند و خودم هم کمی ناراحت شدم چون این درخواست کوچکی بود از سوی چند اعدامی و من می توانستم پخش نکنم، هرچند فیلم خوبی بود و حزبی و جناحی هم نبود.

با همین نگاه های آزاد و غیرحزبی که همیشه داشته ام، پس از آزادی ام مصاحبه ای با نشریه «تماشاگران» داشتم که بخش هایی از این مصاحبه در خبر 20:30 تلویزیون گلچین شد و پخش کردند با این عنوان: «نشان پشیمانی بازیگری که در جنبش سبز دستگیر شده بود. او در زندان با تفکر مدعیان اصلاح طلبی مشکل داشت.»! در حالی که من فقط همین موضوع اکران فیلم را گفته بودم. اگر واقعیت ها را بگویم متهم می شوم و اگر نگویم یعنی واقعیت را نگفته ام.

این رفتار من ربطی به اصلاح طلبی و یا هر حزب دیگری نداشت چون من طرفدار هیچ حزبی نیستم و همین باعث می شود از سوی هر حزب طرفداری طرد شوم. همان روزها روزنامه کیهان از زبان من تیتر زده بود: «سگم را به جنبش سبز ترجیح می دهم» این چه تیتری است در صفحه اول روزنامه سراسری؟! حالا موضوع چه بود؟ از من پرسیدند چه احساسی زمان دستگیری داشتید؟ من هم پاسخ دادم که بیشترین نگرانی ام برای سگم بود که نمی دانستم بعد از دستگیری من تکلیفش چه می شود چون آن را به درخت بسته بودند. فقط خواهش می کردم که به دوستم زنگ بزنید تا سگم را ببرند.
 
با حضور پررنگ شانس در زندگی شما، به نظر می رسد سردبیری «نقش آفرینان»- آن هم بدون پیشینه مطبوعاتی- یک اتفاق بود. چه اندازه در این اتفاق، شکوه جیرودی، همسرتان نقش داشت؟

صددرصد ایشان نقش داشتند. خودشان کار خبری می کردند و پدرشان هم از پیشکسوتان چاپ و توزیع نشریه ها بودند. من پیش از نقش آفرینان سابقه مطبوعاتی نداشتم اما یک خواننده حرفه ای مطبوعات بودم و هستم. حتی در شهرستان که نشریه های تخصصی نمی آمد، دنبال تهیه آنها می رفتم. پس از آشنایی با خانم جیرودی طرح این مجله را بررسی کردیم و چون امکان چاپ و توزیع را هم داشتند، امتیاز مجله را به خاطر من درخواست کردند.

مدتی بعد ما ازدواج کردیم و 6 سال طول کشید تا مجوز انتشار صادر شود. کار شروع شد و به دلیل حساسیت هایی که در این کار داشتم، بسیاری از بار مجله را تنهایی به دوش می کشیدم. حتی پاسخ به نامه های مردم را هم خودم می دادم. پس از مدتی هم به خاطر همین حساسیت ها خسته شدم و دیگر کمتر به مجله رفتم.

شاید به دلیل همین عدم پیشینه مطبوعاتی بود که نقش آفرینان با وجود مخاطب خوب آن دوره، کمی سطحی و مخفی شده بود و نگاه آموزشی و همه جانبه به بازیگری نداشت؟

ما قصدی برای ایجاد یک نشریه آرشیو ماندگار نداشتیم. می خواستیم روزآمد باشد. بنابراین کمتر وارد فضاهای نقد و آموزش و پژوهش می شدیم. شما هم با این رویه نمی توانید به موفقیت در گیشه برسید و شکست می خورید.

بچه هایی که با شما کار می کردند مثل خودتان هیچ کدام پیشینه مطبوعاتی نداشتند و این در حالی بود که آن زمان روزنامه نگاران در سرویس تئاتر و سینمای نشریه ها بودند.

بچه های نشریه ما، با نقش آفرینان، روزنامه نگار شدند. فقط آقای شریفی نیا سابقه کار گرافیکی داشتند که در صفحه آرایی کمک می کردند. البته یک بار آگهی دادیم تا علاقه مندان همکاری را جذب کنیم که سه نفر از بچه ها هم با این روش همراه ما شدند. از یک طرف نمی خواستیم روزنامه نگاران تخصصی و پیشکسوت تئاتر و سینما را به کار بگیریم تا بتوانیم یک کار جدید و متفاوت انجام دهیم و از طرف دیگر روزنامه نگاران جوان تخصصی سینما و تئاتر را هم نمی شناختیم. بنابراین با دوستان خوش فکر و جوان هایی تازه کار شروع کردیم. در برخی شماره های نشریه از قلم نویسندگان قدیمی هم استفاده شد.

افراد مشهور هم برای ما مطلب می نوشتند اما کاری به نام و شهرت آنها نداشتیم و بسیاری از یادداشت های بازیگران مشهور را بایگانی کرده و چاپ نکردیم چون مطالب خوبی نبودند. من هم بدون سابقه مطبوعاتی و با علاقه و گرایش و حساسیتی که به روزنامه نگاری داشتم وارد گود شدم و از اسم و چهره خود برای مطلب و عکس و حضور بازیگران سوءاستفاده نکردم چرا که در این کار بیشتر طرفدار مطبوعاتی ها هستم تا بازیگران. مطبوعات جای نظر همه قشرها است نه یک قشر خاص؛ حتی نظر شخصی افراد گوناگون.

البته مطبوعات یک رسانه عمومی است و جای نظر و نقد تخصصی است که به درد همه بخورد نه بخش کوچکی از جامعه. «دربرگیری» از اصول کار مطبوعاتی است، همان اصولی که در نقش آفرینان از آن دوری می کردید و کمتر به آموزش و نقد تخصصی نزدیک می شدید.

مگر نقد چیزی غیر از نظر شخصی است؟
 
صددرصد. نقد به ویژه نقد تخصصی تئاتر و سینما شامل دو دانش حرفه ای است؛ دانش اصول کار مطبوعاتی و دانش اصول تئاتر و سینما. ترکیب این دو دانش باعث جداکردن درست از نادرست در نقد می شود.

این برخورد با کار مطبوعات نظر شماست و نمی تواند قاعده باشد. من در مجله خودم با نظرهای شخثی کار می کنم چون برایم مهم نیست که کسی از این نظرها استقبال می کند یا نه. اجباری در خرید مجله و تعداد مخاطب هم وجود ندارد. من نظرهای خود را در کار مطبوعاتی دارم و اگر کسی با من همنظر بود، مخاطب نشریه ما می شود. نشریه خصوصی وصل به پول و رابطه و اصول دولت نیست که از اصول دیگران پیروی کند.

اصول دیگران با اصول مطبوعات و تئاتر تفاوت دارد. برای نمونه گزارش خبری با گزارش تحلیلی و تصیفی و یا نقد با تحلیل و نظر هر کدام اصول خودشان را دارند که آنها را تبدیل به یک علم آموزشی می کند. نوآوری و خلاقیت ها روی اصول و پایه ها بنا می شود وگرنه با نظر شخصی همواره چرخ را از ابتدا اختراع می کنیم.
این نظر شماست و من اعتقادی به این اصول ندارم. همین بی اصولی باعث شد که نقش آفرینان در دوران خودش پرمخاطب باشد. از اساس با نقد تئاتر هم مخالفم. من پایبند اصول خودم هستم و همه ماجراهای زندگی را کشف و شهودی می بینم.

با این نگاه چه شد که از نقش آفرینان جدا شدید و سردبیر از نیمه کار تغییر کرد؟

از کار یک تنه با حساسیت هایی که داشتم خسته شدم و از شماره 35-40 به بعد کمتر حضور موثری داشتم و فقط به بچه ها سر می زدم. بعد از دستگیری من هم که دیگر منتشر نشد و تا امروز فقط تک شماره هایی غیرسراسری برای از بین نرفتن پروانه انتشار به معاونت مطبوعاتی داده می شود.
هوس نکردید دوباره به کار مطبوعات تخصصی بازگردید؟

خیلی زیاد... مجله نقش آفرینان را از همه دوران کاری و بازیگری ام بیشتر دوست دارم و تنها کار کارنامه هنری من است که از آن دفاع می کنم. مجوز نشریه را حفظ کردیم تا شاید دوباره کار کنیم.
مجوز که به نام همسر سابق شماست و ایشان هم در ایران نیستند.

مشکلی نیست... ایشان هم مجوز را برای من گرفته بود. جدایی ما با توافق و مربوط به یک مساله شخصی بود که سال گذشته اتفاق افتاد و هنوز دورادور از آن سوی آبها با هم در ارتباط هستیم.
با نگاهی به کارنامه زندگی و فعالیت های رامین پرچمی می توان این گونه برداشت کرد که شانس و تقدیر مهمترین ویژگی شخصیت شماست و کمتر در اتفاق های زندگی نقش پیگیر داشته اید؟

درواقع همین طور است. من بسیار آدم خوش شانسی هستم و برخی اتفاق های بد زندگی را هم از تقدیرم می دانم. چند سالی است که با نگاهی به گذشته خود می توانم بگویم تقدیر نقش اصلی زندگی من را دارد. می دانید از چه زمانی به تقدیر معتقد شدم؟! بدون کوچک ترین اعتنایی به فال و این گونه مسایل در سال 1385 به طور تفریحی نزد خانمی رفتم و او فال چای برایم گرفت. باور کنید تک تک اتفاق هایی که پیش بینی کرد، در زندگی ام درست از آب درآمد! این با کدام منطق هم خوانی دارد؟! بنابراین خودم را با تقدیر همراه کرده ام.
 
انتخابات 88 افزون بر پیشینه سیاسی و زندان، پختگی و شکسته شدن شما و دوری از فضاهای هنری، ره آورد دیگری برای رامین پرچمی داشت؟

بزرگ ترین ره آورد، توجه بیش از حد مردم به من بود که احساس می کنم بیش از شهرت بازیگری ام، محبوب شده ام. پیام های خوبی در فضاهای مجازی می گیرم و مردم در کوچه و خیابان بیش از اندازه لطف دارند. گاهی هم بحث های سیاسی می کند که من سعی می کنم وارد بحث ها نشوم، فقط تشکر می کنم. گایه از پیک موتوری استفاده می کنم و موتورسوار تا مقصد حرفی نمی زند و وقتی می رسیم، حاضر نیست پولی از من بگیرد! می گویم تو چطور و چه وقت مرا دیدی و که بشناسی؟ یکی از آنها می گفت: «آقا شما گردن ما حق زیادی دارید!» چه حقی؟! این گونه رفتارهای مهرآمیز در مورد من خیلی زیاد شده است.
با آنچه در تقدیر خود دیده اید، انتخابات سال آتی ریاست جمهوری را چگونه پیش بینی می کنید؟

من تاکنون رای نداده ام...
و...

بدون هرگونه تعارفی باید بگویم که خودم را لایق این همه محبت مردم نمی دانم. کم ترین کاری که می توانم برای آنها بکنم، سپاسگزاری از این همه لطف است. محبوبیت امروزم، یک سوءاستفاده خوب از این ماجراهای زندگی بوده است که من نقشی در آن نداشتم. همان طور که مردم «امین حیایی» را برای فیلم «قلاده های طلا» بیش از اندازه اذیت کردند، به من هم برای ماجرای زندان بیش از اندازه لطف داشتند و زیادی بزرگم کردند.

قضاوت کار بسیار سختی است. باید در رفتارهایمان و در متر و معیارهای زندگی اعتدال داشته باشیم و آدم ها را بیش از اندازه بزرگ و کوچک نکنیم. فراموش نکنیم که رقص با خوش رقصی تفاوت دارد؛ حضور یک بازیگر را در فیلم یا فعالیتی خاص، تحلیل کنیم تا ببنیم رقص است یا خوش رقصی.
منبع : هشدارنیوز