کد مطلب: 30514
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۲۵
در روایتی آمده است: «چون مهدی خروج کند، پشت به کعبه می‌ایستد. با او ۳۱۳ مرد جمع می شود و نخستین چیزی که تکلم می‌فرماید، این آیه است: «بقیة الله خَیر لَّکُم اِن کُنتُم مُؤمِنین». پس می‌گوید : «منم بقیة اللَّه و حجت و خلیفه او در میان شما».
ویژه‌نامه میلاد امام عصر(عج)
 
ولادت حضرت قائم علیه‌السلام
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرموده‌­اند: شما را به «مهدى» (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مژده دهم1. مهدى از فرزندان من است، نامش نام من و کنیه‌‏اش کنیه من است، از نظر اخلاق و خلقت شبیه‌‏ترین مردم به من است، براى او غیبت خواهد بود تا این که مردم در آیین‏‌شان دچار گمراهى شوند. در آن زمان مهدى مانند ستاره فروزان به مردم رو مى‏‌نماید و زمین را از عدل و داد پر مى‏‌کند آن طور که از ظلم و ستم پر شده است2.
اعتقاد به ظهور یک منجى آسمانى، میان ملل و ادیان، مشترک است و از دیدگاه قرآن، حکومت آینده جهان در اختیار صالحان خواهد بود و آنان وارث زمین هستند. در اعتقاد مسلمانان اعم از شیعه و سنى آن منجى آسمانى که تشکیل دهنده حکومت واحد جهانى بر مبنای دین پیامبر است، حضرت «مهدى» (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. حضرت مهدى (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در شرایطى پا به عرصه گیتى گذارد که خبر ولادت و غیبتش توسط پیامبر و اهل بیت آن حضرت بارها به مردم داده شده و جامعه اسلامى به ویژه شیعیان به او معتقد گشته بودند3.
ایشان در روایات به عنوان حضرت «ابوالقاسم»­، «قائم»، «منتظر»، «حجت»،«صاحب‏‌الامر»، «دوازدهمین خلیفه پیامبر» و غیر این‌ها نیز معرفى شده است، امّا مشهورتر از همه، نام «مهدى» است. این عناوین همه یک مصداق را معرفى مى‏‌کنند و مسلمانان این واژه‏‌ها و نام‌ها را فقط بر یک شخص منطبق مى‌‏دانند که همان «مهدى» موعود پیامبر است.
اوّلین کسى که واژه «مهدى» را به عنوان نام آن منجى بزرگ به کار برده و او را به این اسم معرفى کرده، شخص پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) است، به همین جهت تمام مسلمانان از هر فرقه و گروه، با این نام آشنا هستند و او را به عنوان دادگستر آینده جهان و موعود پیامبر مى‏‌شناسند4.
سید احمد سجادی
پی‌نوشت‌ها:
1) مسند احمد حنبل، جلد 3، ص 37
2) بحار الانوار، جلد 51، ص 72
3) راهنما شناسى، على نورى- صفر علیپور- آخوندى، جلد 1، ص 31
4) لسان العرب، جلد 15، ص 354

امام عصر(عج)،حقیقت آب حیات

نویسنده : آیت الله جوادی آملی
وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انسان کامل عصر ماست و وجود انسان کامل از آن جهت که مظهر اسم اعظم الهی است، واجد تمام کمالات است و بر همین اساس، امام معصوم مایه تأمین حیات معنوی و سرچشمه آب زندگانی است: (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ موت‌ها)؛1 خداوند زمین را پس از مردنش زنده می‌کند و زندگی مرهون آب است: (وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ)‌2 و امام معصوم علیه السلام همان چشمه زلالی است که سرزمین دل‌ها با آن زنده می‌شود.
آب زندگانی، بارانی نیست که از بالا ببارد و آب چشمه یا چاه نیست که از پایین بجوشد، بلکه حقیقتی است که به صورت قانونی الهی در عرصه تشریع و در قالب انسان کامل و معصوم در عرصه تکوین ظهور می‌کند. کتاب خدا دین الهی را چشمه حیات عرصه تشریع می‌شناساند و در بیان حیات‌بخشی آن می‌فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ)؛3 یعنی راه‌آورد دین، نه تنها افیون و مخدر نیست بلکه نیروی محرک و عامل حیات و پویایی است.
رسول اعظم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز در سخنی نورانی ـ همان طور که گذشت ـ شناخت انسان کامل و امام معصوم هر عصر را عامل حیات معقول فرد و جامعه معرفی فرمود: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؛4 آن که بمیرد و امام معصوم در عصر خویش را نشناخته باشد، چونان جاهلان و به مرگ جاهلیت مرده است و چون مرگ عصاره زندگی است، آن که جاهلانه مرده، زیستنی جاهلانه داشته است و فاقد حیات معنوی و والای انسانی بوده است.
مسأله زنده کردن زمین به آب حیات پس از مرگش، در روایات عترت طاهره علیه السلام مورد تأیید و تأکید است و بر پایه آن روایات خداوند زمین مرده را نیز با انسان کامل زنده می‌کند، همان‌طوری که زمین مرده را با آب: عن أبی جعفر علیه السلام قال: یحیی‌ها الله (عزوجل) به القائم علیه السلام بعد موت‌ها؛ بموتها یعنی کفر أهلها و الکافر میت.5
گاهی جامعه، زمانی دل‌ها و هنگامی زمینه فرهنگی ملّتی می‌میرد. آن‌جا که محیط جهل و جهالت باشد، فضای سیطره مرگ است که گاه با گفتن و نوشتن و هدایت‌های ظاهری دفع می‌شود؛ اما زمانی چنان عمیق و فراگیر است که باید دم مسیحایی و نفس قدسی مسیحا دم آن عصر امت را زنده کند و آن که امروز نفسش دم روح‌القدسی است و وجودش چشمه زلال زندگانی، جز وجود مقدس ولی الله الاعظم حجت بن الحسن المهدی علیه السلام نیست.
معرفت امام عصر علیه السلام مایه حیات قلوب انسان‌ها و بازیابی بشر به عرصه حیات معقول انسانی است و ثمره‌اش معنوی و انسانی است، که همانا هجرت از خدر طبیعت به فرا طبیعت و انتقال از سجن دنیا به خلد آخرت است.
این احیای تام جامعه منحصراً در دست انسان کامل است و سر حیات‌بخشی امام معصوم هر زمان، آن است که دیگران گاهی واجد علم و فاقد فضائل عدل‌اند و گاه عکس چنین قضیه‌ای صادق است و زمانی می‌شود که فی الجمله هم عالم باشند و هم عادل؛ اما در هیچ کدام به نصاب مطلوب کمال نرسیده‌اند. ایشان انسان‌های شایسته و وارسته‌ای هستند که خودشان را نجات می‌دهند و شاید درمانگر برخی بیماران باشند؛ اما انسان کامل چون عملش و عدلش کامل و در مقام مظهریت اسم اعظم خداوند است همه برکات را به همراه دارد، پس به تنهایی کار آب زندگانی می‌کنند.
ولایت و امامت، حقیقت آب زندگانی است و تمام شئون علمی و عملی وجود مبارک ولی الله الاعظم امام زمان علیه السلام آب زندگی است، از این‌رو با ظهورش دل‌ها و زمین‌های مرده را احیاء می‌کند.
امام عصر علیه السلام به نمایندگی و مظهریت حق سبحانه سبب تام احیاء دل‌ها و زمین‌های مرده است و وظیفه بشر عرضه کردن زمین و زمینه دل خویش به حضور مبارک آن حضرت است، به گونه‌ای که در پرتو فیض معرفت و هدایتش از سرچشمه زلال چشمه حیات بهره‌مند و احیا شود.
زندگی آسوده، ثمره اطاعت از انسان کامل
راحت زیستن، آرزوی تمامی انسان‌هاست؛ اما انسان به یقین نمی‌داند که راحت حقیقی خود را در کجا بجوید. انسان کامل که متن ظاهر و اسرار باطن عالم را می‌شناسد، بهترین راهنماست که جامعه با اطاعت او به کمال سعادت می‌رسد. آنان می‌آموزانند که برای آسوده زیستن نخست باید ساده زیست بود و از تجمل دست شست؛ سپس باید چنان افق اندیشه را بالا برد که دانست هرگز جمالی بیرون از جان انسان یافت نمی‌شود.
خداوند به مؤمنان مستضعف صدر اسلام می‌فرماید که شما در برابر ایمان و عمل صالح از حیات طیب برخوردارید: نعمت آزادی، پیروزی طیب است و آشنا بودن به شیوه صحیح زندگانی و قانع بودن و ساده‌زیستن از مصادیق حیات طیب است، همان‌گونه که در روایات معصومان علیهم السلام حیات طیب به قناعت تفسیر گردیده است: قال علی علیه السلام: کفی بالقناعة ملکاً و به حسن الخُلق نعیماً و سئل علیه السلام عن قوله تعالی: (فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَة)6 فقال: هی القناعة.7
خلاصه آن‌که جامعه جاهل چیزی را از دست می‌دهد که مایه آرامش اوست و چیزی را جمع کرده و به آن اعتماد دارد و بر آن پایه خرسند است که سبب ناآرامی او است. آن ترک ناروا و این جذب اضطراب‌آور است و چنین جامعه‌ای بین دو جدار فشار دهنده و دو بند مهارکننده گرفتار می‌شود. آن‌که این بندها را بشناساند و راه برون‌رفت از آن‌ها را بیاموزاند و شیوه علمی آن را اراده کند انسان کامل است: (وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ.)8 حضرت ختمی امامتعجل الله تعالی فرجه الشریف همانند حضرت ختمی نبوت صلی الله علیه و آله و سلم عهده‌دار چنین هدایت است.
پی نوشتها:
*. برگرفته از کتاب امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف موعود موجود.
1. سوره حدید، آیه17.
2. سوره انبیاء، آیه30.
3. سوره انفال، آیه24.
4. کمال الدین، ج2، ص81؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص250 ـ 251؛ بحارالانوار، ج32، ص331.
5. کمال الدین، ج2، ص385.
6. سوره نحل، آیه97.
7. نهج‌البلاغه، حکمت229.
8. سوره اعراف، آیه157.
منبع: ماهنامه امان شماره 16

هدایت‏های معنوی حضرت مهدی (علیه السلام)
اشاره: وجود امام زمان، هر چند غایب‌اند، دو گونه فایده‌ی تکوینی و تشریعی دارد. فائده‌ی تشریعی وجود آن حضرت، بر سه گونه است. مهم‌ترین آن هدایت‌خلق است و مشهورترین لقب آن حضرت، یعنی «مهدی»، بر آن دلالت می‌کند این هدایت‌ها به سه دوره تقسیم شده است: 1- از ولادت تا پایان غیبت صغرا 2- دوران غیبت کبرا 3- هدایت‌های پس از ظهور.
این مقاله، به پنج نمونه از هدایت‌های دوره‌ی نخست پرداخته است.
سلیمان اعمش می‌گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: «چه گونه مردم از حجت غایب بهره می‌برند؟». فرمود: «همان گونه که از آفتاب زیر ابر بهره می‌برند.». (1)
در این روایت، امام غایب، به آفتاب زیر ابر تشبیه شده و فواید او به فواید آفتاب پنهان در زیر ابر. پس در این تشبیه، دو وجه شباهت وجود دارد: یکی، اصل بهره برداری مردم از نور و گرما و اشعه‌ی مفید خورشید است که در روزهای ابری بر زمین می‌تابد و دیگری کم‌تر بودن مقدار آن بهره نسبت‌به روزهای آفتابی است.
همان گونه که در روزهای آفتابی، بهره‌ی مردم از آفتاب، بیش‌تر است، در عصر ظهور، بهره آنان از برکات وجود امام معصوم، بیش‏تر خواهد بود
البته، برکات و فوایدی که از حجت غائب، امام مهدی، روحی فداه، به جهان خلقت و مردم می‌رسد، بحث مهمی است، ولی ما، در مقام استقصای این بحث نبوده و تنها برای روشن شدن موضوع مقاله، به بررسی آن می‌پردازیم اینک، با نگاهی به دلایل عقلی و نقلی، این فواید را بر دو گونه می‌یابیم: (2)
1.فواید تکوینی
می‌دانیم آن حضرت، به عنوان یکی از چهارده معصوم، علت غایی آفرینش انسان و جهان است; زیرا، همان گونه که مخلوقات، در پیدایش خود، نیازمند علت غایی هستند، در تداوم خلقت نیز به آن محتاج‌اند; یعنی، لطف و عنایت‌خداوند متعال، به خاطر وجود یکی از آن حضرات بر روی زمین است. در زیارت جامعه آمده است:
«بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض ...».
این فواید، خارج از هدف این مقاله است
2. فوائد تشریعی
ما، در این مقاله، به سه گونه‌ی آن اشاره می‌کنیم:
الف) احکام ولایی; آن حضرت، گاهی به واسطه‌ی افرادی خاص، در مسائل مهم، حکم نهایی را بیان فرموده و گاه بی واسطه، حکم و اختلافی را بر طرف کرده است. این گونه احکام، مخصوصاً، در عصر غیبت صغرا، نمونه‌های زیادی دارد.
ب) دعا یا استغفار آن حضرت برای مؤمنان و صالحان و مستضعفان و یا لعنت ایشان بر کافران و ظالمان; به این فایده، در روایات «عرض اعمال بندگان بر امام زمان علیه السلام» تصریح شده است. نیز دعاهایی که آن حضرت در شب قدر و عرضه‌ی مقدرات سالانه بر ایشان، برای افراد شایسته می‌کند، از این دسته است.
ج) هدایت‌های عمومی و خصوصی آن حضرت به ره جویان و حق طلبان در عصر غیبت صغرا و کبرا; هدایت عمومی و جهانی شان، پس از ظهور، مهم‌ترین فایده‌ی وجودی آن حضرت است، به همین جهت، مشهورترین لقب آن حضرت - که در روایات متواتر آمده - «مهدی» است. هر چند همه‌ی امامان ما، «مهدی» هستند، همان طور که همه‌ی آنان، سجاد و باقر و صادق و کاظم و رضا و تقی و نقی هستند، ولی این صفت، به صورت ویژه، بر خصوص امام دوازدهم «موعود منتظر» اطلاق شده است.
در این که لقب مذکور، به معنای اسم مفعول است‌یا به معنای فاعلی، دو نظر وجود دارد. روایت جابر از امام محمد باقر علیه السلام نظر نخست را تأیید می‌کند; زیرا، در آن آمده است:
«انما سمی المهدی لانه یهدی الی امر خفی ...». (3)
از این روایت استفاده می‌شود که «مهدی» به معنای اسم مفعول است، ولی گاهی اسم مفعول، به جهت مبالغه، به معنای اسم فاعل می‌آید، مانند «محصن» به معنای «شخصی عفیف و خویشتن دار». در این جا نیز «مهدی» به معنای «هادی» است. البته، کسی که از هر جهت هدایت‌شده باشد; هادی همه جانبه نیز خواهد بود.
حکمت اختصاص این لقب به امام زمان علیه السلام آن است که علاوه بر علوم و انواری که خداوند به همه‌ی ائمه علیهم السلام عنایت فرموده، الطاف و هدایت‌های ویژه‌ای به آن حضرت دارد که پس از ظهور، مردم جهان را با همه‌ی تنوع فکری و تفاوت نژادی و فرهنگی، به زیر فرمان خدای متعال رهبری می‌کند و راه سعادت را به همگان نشان خواهند داد. از این رو، طبری، در دلائل الامامة، از انس ابن مالک نقل می‌کند که:
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد ما آمد. وقتی علی علیه السلام را دید، دست‌بر دوش او گذاشت و فرمود: «ای علی! اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند، آن روز را آن قدر طولانی کند که مردی از نسل تو به حکومت‌برسد که به او «مهدی» گفته می‌شود. او، به سوی خدای عزوجل هدایت می‌کند، و عرب به واسطه‌ی او، هدایت می‌شود، چنان که تو - یا علی! - کافران و مشرکان را از گمراهی نجات دادی و هدایت کردی ... (4)
از این روایت استفاده می‌شود که این لقب، به معنای اسم فاعل است، ولی بهتر آن است که بگوییم، این لقب شریف، به هر دو معنای اسم فاعلی و اسم مفعولی، در حق آن جناب آمده است.
آری، او، هدایت‌یافته‌ی کامل و هدایت کننده‌ی تمام عیار بشر از جانب پروردگار جهان است.
قبل از بیان مصادیق این هدایت‌ها، لازم است‌به دو نکته اشاره کنیم:
یکم - در عصر غیبت کبرا، مردم، موظف‌اند برای تشخیص وظایف شرعی، یا خود به کتاب و سنت مراجعه کنند و یا از مجتهدان متخصص تقلید کنند، و هیچ نظر و حکمی، با ادعای صدور آن از امام غایب اعتباری ندارد. این قاعده‌ی مسلم، به مقدار زیادی، مانع فرصت‌طلبی شیادان و توطئه‌ی دشمنان و هرج و مرج فرهنگی شده است.
دوم - متأسفانه، در طول تاریخ غیبت و مخصوصاً اخیراً، اشخاصی از عواطف پاک مؤمنان نسبت‌به حضرت، سوء استفاده کرده‌اند و برای موجه نشان دادن خود و بازار گرمی، داستان‌های دروغین و گاهی مبتذل، از ملاقات خود یا دیگران با حضرت نقل می‌کنند که باعث وهن مذهب و سستی اعتقاد مردم می‌شود.
در این مقاله، به احادیث‌یا داستان‌هایی که آن حضرت، فرد یا گروهی را هدایت فرموده‌اند، و مدرک معتبری دارد، (5) بسنده شده و از نقل مطالب سست و موهون، خودداری می‌کنیم.
این هدایت‌ها، در سه مرحله است:
1. از ولادت تا پایان غیبت صغرا؛
2. عصر غیبت کبرا؛
3. عصر ظهور.
این دسته بندی، از آن جهت است که تولد و زندگی آن حضرت تا شهادت پدربزرگوارشان، مانند دوران غیبت، مخفی و در هاله‌ای از کتمان و تقیه بود. به این جهت، احادیث دوران ولادت و کودکی حضرت، در این بخش از گفتار می‌آید.
1. شیخ طوسی، نقل می‌کند که گروهی از شیعیان مفوضه (افراطی) و مقصره (تفریطی)، شخصی به نام «کامل بن ابراهیم مدنی» را به سوی امام حسن عسکری علیه السلام فرستادند. کامل می‌گوید:

با خود گفتم: از امام بپرسم که «آیا صحیح است که داخل بهشت نمی‌شود مگر کسی که مانند من عقیده و معرفت داشته باشد (شیعه دوازده امامی باشد)».

هنگامی که بر حضرت وارد شدم ... و سلام کردم در مقابل دری نشستم که در مقابل آن، پرده‌ای آویخته بود. بادی وزیده و پرده را کنار زد. ناگهان چشم‌ام به نوجوانی مانند پاره‌ی ماه افتاد که حدود چهار سال سن داشت. او، مرا صدا کرد و گفت: «کامل بن ابراهیم!».
بر خود لرزیدم و بی اختیار عرض کردم: «لبیک ای آقای من!». فرمود: «به نزد ولی خداوند و به در خانه‌ی حجت‌خدا آمده‌ای تا بپرسی آیا علاوه بر آنان که مانند شما معرفت و عقیده داشته باشند کسان دیگری هم وارد بهشت می‌شوند؟.». گفتم: «آری! به خدا قسم، همین سؤال را داشتم.». حضرت فرمود: «در آن صورت، تعداد بهشتیان، بسیار کم خواهد بود! به خدا قسم! علاوه بر آنان، گروه دیگری نیز وارد بهشت‌خواهند شد که به آنان «حقیه» (6) گفته می‌شود.». پرسیدم: «آنان چه کسانی هستند؟». فرمود: «گروهی که «علی» را دوست دارند و به خاطر محبت‌به «علی»، قسم می‌خورند، اما حق و فضیلت او را نمی‌دانند.».
سپس مدتی ساکت‌شد، آن گاه فرمود: «نیز آمده‌ای تا از عقیده‌ی مفوضه بپرسی؟». فرمود: «آنان، دروغ می‌گویند، بلکه دل‌های ما، ظرف خواست‌خداوند است. هنگامی که او بخواهد، ما می‌خواهیم. خداوند، در قرآن می‌فرماید:
«و ما تشاءون الا ان یشاء الله». (7)»
سپس پرده به حالت پیشین برگشت و دیگر من نتوانستم آن را بگشایم. در این حال، امام حسن عسکری علیه السلام به من فرمود: «دیگر چرا این جا نشسته‌ای، در حالی که حجت‌خداوند و جانشین من، به پرسش‌هایت پاسخ داد؟». (8)
منزل امام، زیر نظر مراقبان خلیفه و جاسوسان بود و نشستن بیش از آن مصلحت نبود.
در این حدیث شریف، امام مهدی علیه السلام در دامن پدر، در حالی که کودکی چهارساله بود و هنوز به مقام امامت نرسیده بودند و زندگی مخفی داشتند و جز در مقابل بعضی از خواص شیعه ظاهر نمی‌شدند، به دو مسئله‌ی مهم پاسخ می‌دهند. طبق این روایت، امام فرمودند که دایره‌ی رحمت‌خداوند را تنگ نگیرید. هرچند بهشت، در اصل، برای شیعیان است، ولی گروهی از غیر شیعیان که مغرض نیستند و حضرت علی علیه السلام را دوست دارند، به بهشت وارد خواهند شد.
نیز حضرت تفویض را باطل دانستند. در تفسیر آن، دو احتمال است: یکی این که خداوند، پس از خلقت انسان، او را به حال خود واگذار کرده و هیچ تصرفی در افعال اختیاری و طاعت و معصیت و سعادت و شقاوت او ندارد. در مقابل اینان، جبریه هستند که اختیار را از انسان نفی می‌کنند. به نظر اهل بیت علیهم السلام هر دو نظر (جبر و تفویض) باطل است، و از این رو، امام علیه السلام مفوضه را تکذیب کردند و فرمودند: «دل‌های ما، ظرف خواست‌خداوند است و در محدوده‌ی مشیت و اراده‌ی او، انسان می‌تواند فعل یا ترک را اختیار کند».

احتمال دیگر، تفویض ربوبیت جهان به ائمه علیهم السلام است. شیعیان غالی، معتقد بودند که ائمه علیهم السلام، پروردگار جهان هستند و آنان‌اند که بر مردم روزی می‌دهند و زنده می‌کنند و می‌میرانند و امام علیه السلام این عقیده را نفی کرده، می‌فرماید: «دل‌های ما ائمه، ظرف خواست‌خداوند است و خواست ما، محدود و مقید به خواست او است و ما، مطیع او هستیم.».

احتمال دوم، از آن جهت که مفوضه، در مقابل مقصره، (کسانی که مقام امام را از آن چه هست، پایین‌تر می‌دانند) قرار گرفته، صحیح‌تر است.
2. مرحوم صدوق، از شخصی به نام ابومحمد حسن بن علی بن وجناء نصیبی نقل می‌کند که:
در مسجد الحرام، در زیر ناودان طلا، در حال سجده بودم. پس از نماز عشا، در چهارمین روز پنجاه و چهارمین حج‌ام، در حال آه و زاری بودم که شخصی مرا حرکت داد و گفت: «ای حسن بن وجنا نصیبی!». من، برخاستم. دیدم، کنیزک زردرنگ و لاغر اندامی، در حدود چهل سال یا بیش‌تر، پیشاپیش من راه افتاد. من، چیزی از او نپرسیدم تا آن که مرا به خانه‌ی حضرت خدیجه، صلوات الله علیها، آورد که در آن اتاقی بود که در آن، وسط دیوار بود و پله‌ای از چوب ساج داشت. کنیزک، بالا رفت. آن گاه صدایی برخاست و فرمود: «بیا بالا!». من، بالا رفتم و مقابل در ایستادم.». پس حضرت صاحب الزمان علیه السلام به من فرمود: «آیا فکر می‌کنی، احوال تو بر من مخفی است؟ به خدا قسم، هیچ گاه حج نیامدی، مگر آن که من همراه تو بودم.». سپس یکایک اوقاتی که حج‌به جا آورده بودم یا به کار دیگر مشغول بودم، برای‌ام برشمرد.
من، از وحشت و تعجب، بی هوش شدم و افتادم. آن گاه، دستی را بر روی شانه‌ی خود احساس کردم. برخاستم. به من فرمود: «ای حسن! در خانه‌ی جعفر بن محمد [ظاهراً، خانه امام صادق علیه السلام در مدینه] بمان و در فکر غذا و آب و لباس مباش ... .».
سپس به من دفتری داد که در آن، دعای فرج و صلواتی بر آن جناب نوشته بود. فرمود: «این دعا را بخوان و این گونه نماز بخوان و این مطالب را جز به حق جویان از دوستان ما، نده. خداوند عزوجل، تو را موفق بدارد!».
پرسیدم: «ای مولای من! آیا دیگر پس از این تو را نمی‌بینم؟». فرمود: «هرگاه خداوند بخواهد.».
حسن بن وجناء می‌گوید: از حج‌برگشتم و در خانه‌ی جعفر بن محمد علیه السلام ماندگار شدم و جز برای سه کار، بیرون نمی‌آمدم: برای تجدید وضو و خوابیدن و غذا خوردن.».
پس هنگام غذا، وارد خانه‌ام می‌شدم، ظرف چهارگوشه‌ای پر از آب می‌یافتم که گرده‌ی نانی بر بالای آن بود و هر غذایی که در طول روز، دوست داشتم، در آن جا وجود داشت. از آن می‌خوردم و همان، مرا کفایت می‌کرد. لباس تابستانی، در فصل تابستان، و لباس زمستانی، در فصل زمستان، برای‌ام می‌آمد. و هرگاه (خانواده‌ام) برای‌ام آب می‌آوردند، با آن، خانه را آب پاشی کرده و کوزه را خالی می‌کردم (; زیرا، آب داشتم.) یا هنگامی که غذا می‌آوردند، چون نیازی به آن نداشتم، آن را شبانه، صدقه می‌دادم تا راز کار مرا، همراهان‌ام ندانند.». (9)
از این واقعه استفاده می‌شود که امام علیه السلام از حال شیعیان خود، کاملاً، خبر دارد، بلکه می‌فرماید: «من، در تمام سفرهای حج، همراه تو بودم.». حضرت، با نشان دادن معجزه‌ای در خانه‌ی امام جعفر صادق علیه السلام - که ظاهراً در آن زمان، به صورت معبدی در آمده بود - صدق و صحت احساس و دریافت راوی (حسن بن وجناء) را تأیید کرد و دعای فرج و صلوات مخصوص را به او تعلیم داد.
3. مرحوم صدوق، از ابوعبدالله بلخی نقل می‌کند:امام زمان علیه السلام بر جعفر کذاب، هنگامی که به ناحق، ادعای میراث امام حسن عسکری علیه السلام کرد، از مکان مجهولی ظاهر شد و فرمود: «ای جعفر! چرا می‌خواهی حق مرا ببری؟!». جعفر متحیر و مبهوت ماند. آن گاه حضرت غایب شد. جعفر، پس از آن، هر چه در میان مردم گشت، آن حضرت را نیافت تا آن که مادر امام حسن عسکری علیه السلام معروف به جده از دنیا رفت. او وصیت کرد، در همان خانه‌ی امام حسن علیه السلام دفن شود. جعفر، مانع شد و گفت: «نباید در این خانه دفن شود.». این جا نیز حضرت بر او ظاهر شد و فرمود: «ای جعفر! آیا این خانه‌ی تو است؟». سپس حضرت غایب گشت و دیگر دیده نشد. (10)

می‌دانیم با وجود فرزند (طبقه‌ی اول)، ارث، به برادر (طبقه‌ی دوم) نمی‌رسد. جعفر، مدعی بود از آن جا که امام حسن عسکری علیه السلام فرزند ندارد، او، وارث امام علیه السلام است و اجازه نمی‌دهد کسی در خانه‌ی امام دفن شود. حضرت، با ظهور خود، ادعای او را باطل ساخت.
4. مرحوم صدوق، بدون واسطه، از ابوالادیان نقل می‌کند که:
من، خدمتگزار امام حسن عسکری علیه السلام بودم و نامه‌های حضرت را به شهرهای اطراف می‌بردم. در بیماری وفات آن حضرت، بر وی وارد شدم. نامه‌هایی نوشتند و به من دادند و فرمودند: «آن‌ها را به مدائن ببر. چهارده روز، غیبت تو طول خواهد کشید. روز پانزدهم، وقتی وارد سامرا شدی، صدای ناله‌ی عزا را از خانه من خواهی شنید و بدن مرا برای غسل دادن بر روی مغسل می‌بینی.».
ابوالادیان می‌گوید: پرسیدم: «ای آقای من! در آن صورت، پس از شما، چه کسی امام خواهد بود؟». فرمود: «کسی که جواب نامه‌ها را از تو بخواهد، او، جانشین من خواهد بود.». عرض کردم: «علامت دیگری بیفزایید!». فرمود: «کسی که بر من نماز بخواند، او، جانشین من است.». عرض کردم: «علامت دیگری بیفزایید!». فرمود: «کسی که بگوید در کیسه‌ها چیست، او، جانشین من است.»
در این جا، هیبت‌حضرت، نگذاشت‌بپرسم: «منظور از کیسه‌ها چیست؟».
ابوالادیان می‌گوید: «نامه‌ها را به مدائن بردم و جواب هایش را گرفتم. همان گونه که امام فرموده بود، روز پانزدهم، به سامرا برگشتم و دیدم از خانه‌ی امام علیه السلام صدای ناله و شیون بلند است و بدن آن حضرت، بر روی مغتسل قرار دارد و «جعفر بن علی برادرش»، (فرزند امام علی النقی علیه السلام) در کنار در منزل نشسته و شیعیان، دسته دسته، بر وفات برادرش، به او تسلیت می‌دهند و به جهت رسیدن او به مقام امامت، تبریک می‌گویند.». با خود گفتم: «اگر این شخص امام باشد، دیگر امامت‌شیعه، باطل شده است; زیرا، من، سابقاً، او را با کارهای خلافی، چون شرب خمر و گوی بازی و طنبورنوازی می‌شناختم. با این حال، جلو رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم. او، از من، چیزی نخواست. در این هنگام، عقید (غلام حضرت) نزد جعفر آمد و گفت: "آقای من! برادرتان کفن شده است. برخیز و بر وی نماز بخوان! ". جعفر و شیعیانی که اطراف‌اش بودند، حرکت کردند، در حالی که پیشاپیش آنان، دو نفر از مأموران دولت‌بنی عباس، به نام سمان و حسن بن علی (معروف به سلمه از یاران معتصم عباسی) بودند.
هنگامی که به خانه‌ی امام رسیدیم، دیدم، امام علیه السلام کفن شده، روی تخت قرار گرفته است. جعفر، جلو رفت تا بر برادرش نماز بخواند. همین که خواست تکبیر بگوید، کودکی گندم گون و پیچیده موی و گشاده دندان، بیرون آمد و عبای جعفر را کشید و گفت: " ای عمو! عقب بیا که من، برای نماز بر پدرم، سزاوارترم. " جعفر، عقب آمد، در حالی که رنگ‌اش پریده و زرد شده بود. کودک، جلو رفت و بر حضرت نماز خواند. آن گاه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را در کنار پدر بزرگوارش دفن کردند.».
ابوالادیان می‌گوید: همان کودک، به من فرمود: "ای بصری! جواب نامه‌هایی که به همراه داری، به من بده. ". من نیز پاسخ‌ها را به او دادم و با خود گفتم: "این، دو نشانه از علائم امامت که امام حسن عسکری علیه السلام به من فرموده بود. فقط، نشانه‌ی سوم باقی ماند".

آن گاه به سوی جعفر بن علی رفتم. دیدم، ناراحت است و آه می‌کشد. یکی از شیعیان، به نام حاجز وشاء برای آن که حجت را بر او تمام کند، از وی پرسید: «این کودک چه کسی بود؟». جعفر گفت: «به خدا قسم! تا کنون او را ندیده و نشناسم.».

ابوالادیان می‌گوید: «در همین حال که نشسته بودیم، جماعتی از قم رسیدند و خواستند خدمت امام حسن عسکری علیه السلام برسند، وقتی از وفات حضرت آگاه شدند، پرسیدند: "به چه کسی تسلیت‌بگوییم؟ ". آنان را به جعفر بن علی معرفی کردند. آنان، خدمت جعفر رسیدند و به او سلام کردند و تسلیت گفتند و افزودند: «همراه ما، نامه‌ها و اموالی است که باید بگویی از چه کسانی و چه قدر است تا بتوانیم آن را تحویل شما دهیم. ".
جعفر، ناراحت‌شد و در حالی که لباس‌اش را تکان می‌داد، برخاست و گفت: "شما، از ما، علم غیب می‌خواهید".
پس از رفتن جعفر، در حالی که این گروه متحیر بودند، خادمی از درون خانه‌ی امام بیرون آمده و نام یکایک صاحبان نامه‌ها و اموال را به ایشان گفت و افزود: "همراه شما، نامه‌های فلانی و فلانی و کیسه‌ای است که در آن هزار دینار سالم و ده دینار تقلبی وجود دارد. " شیعیان قم نیز نامه‌ها و اموال را به آن خادم تحویل دادند و گفتند: "آن کس که تو را برای این کار فرستاده، همان، امام است. "
جعفر، پس از این حادثه، نزد خلیفه (معتمد عباسی) آمد و آن را نقل کرد. معتمد نیز مأموران خود را برای تفتیش، به خانه‌ی امام علیه السلام فرستاد. آنان، صقیل کمال الدین (کنیز حضرت) را دستگیر کردند و آن کودک را از وی درخواست کردند. کنیز، با زیرکی، ادعا کرد، حامله است تا مسئله‌ی کودک را بپوشاند و دستگاه خلافت را، به انتظار تولد کودک بنشاند. آنان نیز ساده لوحانه، کنیز را به قاضی ابی الشوارب سپردند، ولی مرگ عبیدالله بن خاقان (وزیر مقتدر عباسی) آنان را غافلگیر کرد و رشته‌ی کارهایشان به هم ریخت. از طرفی، قیام بردگان زنگی، در بصره، چنان آنان را سرگرم ساخت که از آن کنیز غافل شدند و او توانست‌به سلامت از نزد ایشان به منزل امام بازگردد.». (11)
در این جریان، امام علیه السلام با حضور به جنازه‌ی پدر و نماز خواندن بر او و در خواست جواب نامه‌ها از ابوالادیان و معرفی صاحبان نامه‌ها به اهل قم و مقدار موجودی کیسه‌ها، حجت‌خداوند را معرفی و مدعی امامت را رسوا کرد. حضرت، با این که در شرایط تقیه و استتار بودند، خدا جویان و حق طلبان را هدایت فرمودند.
پی نوشت:
1. منتخب الاثر، ص 336 به نقل از ینابیع المودة.) مضمون این روایت، به روش‌ها و طرق مختلف، از ائمه‌ی اطهار علیهم السلام رسیده است.

2. گاهی گفته می‌شود: «یکی از فوائد وجود امام، وساطت در فیض است.». اگر منظور از آن، همان علت غایی یا وساطت در فیوضات معنوی و تشریعی باشد، مورد قبول است، ولی اگر وساطت در ربوبیت جهان و علیت فاعلی آن باشد، مورد قبول متکلمان شیعه نیست‌یا مورد نقد و اشکال است. از این جهت، ما، از ذکر این عنوان، خودداری کردیم. البته توضیح کامل بحث علت غایی بودن حضرات معصومین علیهم السلام نیاز به مجال واسع دیگری دارد.

3. بحارالانوار، ج 51، ص 29 از کتاب الغیبة سید علی بن عبدالحمید.) نظیر این روایت، در همان جلد، ص 29 و 30 نیز آمده است.
4. این که خداوند به واسطه‌ی حضرت مهدی علیه السلام عرب را هدایت می‌کند، منافاتی با هدایت جهانی آن حضرت ندارد. شاید تاکید بر هدایت عرب، از جهت‌بلند پروازی و تعصب خاص این نژاد است.
5. منظور از مدرک معتبر، اصطلاح فقهی آن، یعنی حدیث صحیح یا موثق نیست، بلکه مراد، آن است که حدیث یا داستان، در کتب معتبر اصلی شیعه، آمده باشد و سلسله سند متصل یا مرسل، به علمای معتبر شیعه و در نهایت‌به معصوم علیه السلام منتهی شود.
6. مرحوم مجلسی، در بحار، ج 52، ص 50، می‌گوید: «مراد از حقیه، مستضعفان از اهل سنت، ضعفای شیعه یا هر دو گروه‌اند.».
7. دهر: 30.
8. الغیبة، شیخ طوسی، ص 246.
9. کمال الدین، ج 2، ص 443.
10. کمال الدین، ج 2، ص 442. این داستان، از هدایت‌های تشریعی قسم نخست است.
11. کمال الدین، صدوق، ج 2، ص 475.
منبع: فصلنامه انتظار

میـراث انبیاء در محضـر امام مهدی (ع)
آنچه خـوبـان همه دارنـد تو تنها داری حکـومت مهدى (ع) تجلـی قدرت لایتناهـی خداوند است و ایـن اراده و خواست خداست که به ایـن بنده صالحـش چنان قدرتی بدهد که تاکنون به هیچ یک از بنـدگـانـش نداده است. مطـالعه در قلمـرو غیبت و ظهور و شخصیت حضـرت مهدى (ع) همگان را سخت شیفته دیدار مهدى (ع) می‌کند. بدین جهت, برآن شدیـم در ایـن نـوشتار کـوتاه با نشان دادن تصـویری اجمالـی از مظاهر اقتـدار مهدى (ع) خـوانندگان عزیز را به یاد روزگار مهدى (ع) بینـدازیـم, به امیـد اینکه در روز ظهورش افتخـار خـدمت در حضـورش را داشته باشیم. ان شاءالله.