به گزارش
ایران خبر،هرچند زنده یا مرده بودن مسعود رجوی ، تأثیری در فروپاشی تدریجی تشکیلات گروهک تروریستی منافقین ندارد، برخی شواهد و قرائن، حکایت از آن دارد که او دیگر وجود خارجی و یا دست کم حضور اثرگذار ندارد. اما در مقابل برخی اظهارات از منابع موثق اطلاعاتی زنده بودن وی را تایید می کند.
چند سال قبل تابناک در گزارشی نوشت: شواهد نشان از آن دارد که سرکرده گروهک منافقین، از فروردین سال 1382 یعنی درست از زمان حمله آمریکا و هم پیمانانش به عراق تاکنون، هیچ گونه حضوری در مجامع عمومی نداشته و حتی تصاویر جدیدی نیز از وی منتشر نشده است.
این موضوع سبب شد تا بسیاری به این نتیجه برسند که رجوی در حمله جنگنده های آمریکایی به اردوگاه اشرف، در خلال حمله علیه صدام، به همراه 20 تن دیگر از اعضای این گروهک از بین رفته است.
دیدار مسعود رجوی با صدام حسین
بر پایه این گزارش، در خصوص احتمال کشته شدن رجوی در بمباران های یاد شده، ادعاهای بسیاری مطرح شد که از جمله می توان به این موارد اشاره کرد:
«منظر. ل» از شهروندان اهوازی که به مدت سه سال از ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶ به عنوان مترجم فاطمه اروانی با مجاهدین همکاری می کرد و اینک از سازمان مجاهدین جدا شده نیز بر این باور است که در بمباران ناحیه ای در شهر اشرف که محل برگزاری کنسرت های موسیقی سازمان بود، مسعود رجوی کشته شد. او این اطلاع را از اروانی نقل می کرد که در آن دوره فرماندهی اشرف را بر عهده داشت.
شهید سرافراز امیر صیاد شیرازی که به دست عوامل گروهک منافقین به شهادت رسید
«میلاد آریایی» از اعضای سابق منافقین نیز در جایی با بیان چگونگی مذاکره منافقین با نیروهای آمریکایی در جریان حمله سال 2003 به عراق می گوید: در مذاکره با آمریکایی ها، شخصی به جز مسعود رجوی وارد مذاکره شد؛ بنابراین، این روشن است که اگر مسعود رجوی در صحنه حضور داشت، دلیلی نبود که مهدی براعی به جای رهبر سازمان وارد مذاکره با آمریکایی ها شود.
اما موضوع دیگری که به عنوان پرسشی تکراری اما بی پاسخ در افکار عمومی و فضای رسانه ای مطرح است، این که مسعود رجوی کجاست و اینکه چرا از فروردین سال 1382 تا کنون هیچ تصویر، صدا و یا ویدئویی از رجوی پخش نشده است؟ هرچند برای این پرسش ها، پاسخ هایی مبتنی بر برخی اطلاعات و گمانه زنی های جدید هست که در ادامه خواهد آمد، پیش از آن، بررسی پاسخ هایی که تاکنون عنوان شده، ضروری است.
هادی شمس حائری، عضو سابق شورای مرکزی منافقین و از رهبران این گروهک، درباره این پیام های کتبی در نوشتاری می گوید: جعل «پیام» تنها برای پاسخ به پرسش آزار دهنده «رجوی کجاست؟» هست، تا بگویند «رجوی هست»؛ اما رجوی هنوز «نیست»، زیرا اگر بود، باید خود را نشان می داد تا نیروهایش او را باور کرده و حضور او بتواند اوضاع نابسامان سازمان را بسامان کند، اما رجوی هنوز غایب است و ... غیبت رجوی همچنان ... فرقه را آزار می دهد و نه تنها مساله ای از سازمان حل نکرده است که ابهام را بیشتر هم کرده ... .
یکی از جنایات بمبگذاری منافقین
او در ادامه می افزاید: اسامه بن لادن با همه محدودیت هایی که سرویس های جاسوسی غرب و به ویژه آمریکا برای او پدید آورده و همواره در تعقیب اوست، هر از گاهی، پیامی شفاهی و یا نوار ویدئویی بیرون می دهد. مگر رهبری مجاهدین از چه محدودیتی بیشتر از بن لادن دارد که نمی تواند پیام صوتی و یا تصویری منتشر کند و در اختیار رسانه ها قرار بدهد؟ امکانات مجاهدین که کمتر از القاعده نیست.
همچنین «جیمز جفری» از مشاورین ارشد وزیر خارجه آمریکا گفته است: مسعود رجوی از زمان سقوط صدام حسین در تلویزیون این سازمان ظاهر نشده و صدایش هم در رادیوی این سازمان شنیده نشده و هر تصویر و صدایی که از او پخش می شود، از برنامه های ضبط شده مربوط به پیش از سقوط حکومت صدام حسین است... او در بازداشت ما نیست. تا آنجا که ما می دانیم، او هرگز در بازداشت ما نبوده است و تا آنجا که می دانم، او در اروپای غربی یا در خاورمیانه است؛ اما در اردوگاه اشرف نیست.
و سرانجام اینکه از نوزدهم فروردین سال 1382 تا کنون، تلویزیون منافقین در هر بهار و در برخی مناسبت های معدود اقدام به خواندن پیام مکتوبی از مسعود رجوی ـ که توسط مجری تلویزیون یا مریم رجوی یا پس زمینه تصویری قدیمی از وی ـ می کند؛ که البته این نشانه آشکاری از حذف رجوی یا به علت مرگ و یا تسویه درونی است.
از دیگر جنایات این گروهک، بمبگذاری در حرم مطهر امام رضا (ع)
برخی گزارشهای غیر رسمی می گوید: رجوی که خود استاد تسویه درون سازمانی و حذف رقیبانش بوده است، ظاهرا این بار خود دچار تسویه شده است.
این گزارش حاکی است، مسعود رجوی با نظر حامیان غربی سازمان منافقین و به سبب تنفر بی پایان همه ایرانیان از وی در تسویه ای داخلی که به «کودتای مریم» موسوم شده، از رهبری این گروهک خلع شده و از سال 82 به بعد این مریم رجوی است که رهبری این گروهک تروریستی را بر عهده گرفته است.
اما درباره اینکه سرنوشت مسعود رجوی چه شده، اطلاعات ضد و نقیضی به دست آمده؛ نخست اینکه گفته می شود رجوی در این تسویه از بین رفته، اما به سبب بسته بودن دایره تسویه کنندگان، مرگ وی افشا نشده و این گونه وانمود شده است که رجوی به سبب ملاحظات امنیتی در مکانی نامعلوم پنهان شده است!
اخبار دیگری نیز از هیأت رهبری این گروهک درز کرده است که حکایت از حبس مسعود رجوی در مکانی بیرون از عراق دارد، به گونه ای که رجوی جز نیازهای اولیه به هیچ امکان دیگری دسترسی ندارد.
با این اوصاف، به نظر می رسد، هرچند مسعود رجوی ممکن است زنده باشد، اما او دیگر عملا مرده به شمار می رود، زیرا از نظر حامیانش و همچنین جریان همراه مریم رجوی، او دیگر مهره سوخته ای بیشتر نبوده که وجودش هر گونه کار جدید از سوی این گروهک را با شکست روبه رو خواهد کرد.
و در مجموع اینکه سکوت سران گروهک تروریستی منافقین درباره سرنوشت مسعود رجوی، شکست بزرگ این گروهک محسوب می شود و این موضوع به شدت روحیه اندک باقی مانده های این گروهک را تضعیف نموده و روند فروپاشی کامل گروهک یادشده را تسریع کرده است.
*یک کارشناس وزارت اطلاعات: مسعود رجوی زنده است!
در مقابل این گزارشها یک کارشناس ارشد وزارت اطلاعات به تازگی با با رد شایعه مرگ رهبر سازمان مجاهدین خلق (منافقین) میگوید: «مسعود رجوی در حال حاضر در اروپاست و بالاجبار خود را علنی نمیکند. علت مخفی بودنش هم تعهدی است که به آن کشورها دارند؛ چرا که آن کشورها نمیخواهند با ایران وارد تنش شوند. او شفاهی پیام میدهد. بنابراین اینکه میگویند کشته شده یا مرده است، چنین نیست.»
این کارشناس وزارت اطلاعات که بیش از ۳۰ سال در پرونده مجاهدین خلق مسئولیت داشته، در گفتوگویی با ماهنامه «نسیم بیداری» (شهریور ۹۴) اطلاعاتی جدید درباره این سازمان از ابتدای انقلاب تاکنون بازگو کرده است؛ از جمله ارتباط سازمان با عراق از سال ۵۷، نقش آن در انفجار هفتم تیر ۶۰ در دفتر حزب جمهوری اسلامی، ازدواج مسعود و مریم رجوی، عملیات مرصاد، حرکتهای تروریستی در دوره اصلاحات، وضعیت منافقین پس از حمله آمریکا به عراق و...
طبق نظر این کارشناس پرونده مجاهدین خلق، رخدادهای ۳۰ خرداد ۶۰ نه یک قدرتنمایی صرف سازمان که با هدف براندازی بوده است. او درباره نقش منافقین در انفجار هفتم تیر ۶۰ گفته است: «در مورد گروههای چریکی و برانداز هیچگاه سند در اختیار شما نیست و کسی مسئولیتی را به عهده نمیگیرد. در واقع امکان عملی ارائه سند وجود ندارد. مگر هفتم تیر را سازمان رسماً به عهده گرفت؟ آنها به آن انفجار میگویند خشم خلق. سند ما درباره فعالیتهای گروههای چریکی، افراد دستگیرشده از ردههای مختلف هستند که باز هم به دلیل عدم گردش اطلاعات در این سازمانها از سویی و طبقهبندی اطلاعات بین سطوح مختلف از سوی دیگر، لزوماً نمیتوان اطلاعاتی از آنان به دست آورد. اما در نوار موسی خیابانی که حدود یک ماه قبل از مرگش منتشر شد و همینطور در جمعبندی یک ساله رجوی، به طور غیرمستقیم به عملیات هفتم تیر یا «عملیات بزرگ اللهاکبر» اقرار کردهاند و از آن به عنوان عملیاتی که رژیم را بیآینده کرد، یاد کردند.»
او ازدواج مسعود رجوی با مریم قجر عضدانلو را با فرقهای شدن این سازمان مرتبط میداند و میگوید: «در سال ۶۳ و قبل از آنکه مسعود رجوی با مریم عضدانلو ازدواج کند، اعضا با موضوعی مواجه شدند که ماهیت سازمان را تغییر میداد؛ آنان باید یا سازمان را انتخاب میکردند یا رجوی را. البته کل این جریان را خود رجوی طراحی کرده بود تا در نهایت به نتیجه مورد نظرش برسد.
*داستان رابطه نامشروع مریم رجوی و مسعود
داستان از این قرار بود که دادگاهی برای رسیدگی به اتهامات رجوی تشکیل شد. مرکزیت سازمان به عنوان هیات منصفه و یک نفر هم به عنوان قاضی برای رسیدگی انتخاب میشود. شاکی هم مهدی ابریشمچی بود. او از رجوی به دلیل رابطه نامشروع با همسرش یعنی مریم قجر که آن زمان مسئول دفتر رجوی بوده، شکایت میکند. ناگفته نماند که حتی تراب حقشناس و پوران بازرگان هم در اطلاعیهای که پس از ازدواج مریم و مسعود انتشار دادند، به سابقه رابطه این دو نفر از سال ۵۹ اشاره کردند و آن را از مسلمات دانستند.
عدهای اعتراض میکنند و هر کس نظری میدهد. عدهای میگویند او باید کشته شود، عدهای میگویند اخراج شود و... تعدادی هم میگویند این ماجرا را نباید مطرح کرد؛ چراکه سازمان بسیار به رجوی وابسته است و در صورت باز شدن این مساله، سازمان صدمه میبیند. رجوی میگوید من میخواهم این موضوع را علنی مطرح کنم که باز هم جلسه متشنج میشود اما در اینجا برخی میگویند مسعود صداقت دارد که این ماجرا را گفته است. رفته رفته افراد به سمت رجوی میروند.
در این نشست که به «نشست اقرار» معروف است، اعضای مرکزیت را جمع میکنند و میگویند رجوی که اعتراف کرد، شما هم بیایید و اعتراف کنید. افراد اعترافات گوناگون میکردند که بعدها این نشستها در کل سازمان تحت عناوین «نشستهای انقلاب ایدئولوژیک» و «نشستهای انقلاب علیه خصلتهای خرده بورژوازی» و مانند آن ادامه پیدا کرد. این موضوع تا بعد از مرصاد و نشست «تنگه و توحید» هم ادامه پیدا میکند که در این نشست افراد اعتراف میکنند که خط، اشکال نداشته و اشکال در باور آنها بوده است. سازمان با این انقلابها خود را حفظ میکرد که مهمترین آن «انقلاب طلاق» بود. آنها میگفتند هر تعلق خاطری به غیر از تعلق خاطر به برادر (که منظور رجوی بود) شرک است. در همه این سالها سازمان مشغول ساختن جایگاه قدسی برای مسعود بوده است. برای همین هم میگوییم سازمان مجاهدین خلق یک فرقه است.»
*فروغ جاویدان، امروز مهران، فردا تهران!
این کارشناس ارشد وزارت اطلاعات با اشاره به اسنادی که از اردوگاه اشرف به دست آمده و مشخص شده که تعامل سازمان و دولت عراق از ابتدای پیروزی انقلاب وجود داشته است، برای اولین بار گفته که دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی از عملیات مرصاد غافلگیر شده بود. عملیات مرصاد (و به تعبیر سازمان فروغ جاویدان) در سوم مرداد ۱۳۶۷ یک هفته پس از پذیرش آتشبس جنگ ایران و عراق با شعار «امروز مهران، فردا تهران» آغاز شد.
به روایت این مسئول اطلاعاتی، «اعتراف میکنم که ما خط سازمان را میدانستیم اما از برنامهاش مطلع نبودیم و غافلگیر شدیم. ما برای فهمیدن این موضوع طراحیهایی کردیم و حتی در یکی از کشورها اطلاعات ذیقیمتی به دست آوردیم اما نتوانستیم جزئیات عملیات را متوجه شویم. در واقع وقتی کار از کار گذشت، موفق شدیم.
از طرف دیگر، سازمان هم غافلگیر شد؛ چراکه باور نداشت ایران آتشبس را بپذیرد.» پس از مرصاد فعالیت عملیاتی علیه سازمان تغییر شکل داد و «عملیات روانی» آغاز شد: «به واسطه اتفاقاتی همچون ریزش نیرو و انقلابهای متعدد درون سازمان، در حوزه عملیات روانی رشد بسیار خوبی داشتیم. از طرف دیگر جمهوری اسلامی این قدرت را یافت که ببخشد؛ اینکه درهای کشور به روی نیروهای برگشته و بریده از سازمان باز شد، خود نشانه تغییر در رویکرد بود. البته نه به این معنا که به سازمان اجازه داده شود بیاید و در کشور فعالیت کند. چارچوب کلی حفظ شد اما ذیل آن، تغییرات گستردهای اتفاق افتاد. شاید آمار داده نشده باشد، اما نزدیک به ۲ هزار نفر به ایران آمدند، عفو شدند و الان هم دارند زندگی عادی میکنند.»
*سال 76 و تکرار رویه رویکرد شهری
سازمان مجاهدین پس از سال ۷۶ تغییر رویه داد و رو به سوی عملیات ایذایی برد و پس از ۱۱ سال دوباره ترور شهری را انتخاب کرد. این کارشناس اطلاعاتی، برنامه منافقین در دوره اصلاحات و هدف آنها از اجرای «فروغ ۲» را اینطور شرح داده است: «پس از دوم خرداد، رجوی در یکی از نشستهای اشرف، یک طناب به دور گردن خود میپیچد و با حالتی شوکه میگوید: «رییس دولت اصلاحات میخواهد با شعارهای خودمان ما را خفه کند. آمده و با لبخند حرف از حقوق بشر میزند.» رجوی درباره 76انتخابات می گوید : این اتفاق کار ما را ۲۰ سال عقب انداخت.
*شهادت صیاد شیرازی
بنابراین تلاش میکنند که دولت اصلاحات را مجبور به خشونت کنند. به همین دلیل هم به ترور دست زدند و صیاد شیرازی را شهید کردند یا مناطقی در شهرها را هدف قرار دادند. میخواستند به قول خودشان ماهیت فتنه را روشن و حکومت را میلیتاریستی کنند. آنها میخواستند ایران را وارد تنش کنند که مثلاً در صورت حمله ایران به آنها در خاک عراق، روابط دو کشور دچار مشکل شود و آبروی دولتی که دم از تنشزدایی زده است برود.
ما در ابتدای دولت اصلاحات، پایگاههای منافقین را بمباران کردیم. رفتیم و بحث کردیم که این کار انجام شود. به هر حال مجوز شورای امنیت ملی را گرفتیم و در عید فطر تعداد زیادی موشک به قرارگاه اشرف زدیم. ما به دنبال این بودیم که به صدام بگوییم نمیشود کشور همسایه را ناامن کنید و ما ساکت بنشینیم.
*مسعود به دنبال فروغ 2
با ترورها و بمبگذاریها، سازمان میخواست شرایط را برای اجرای «فروغ ۲» مهیا کند. فروغ ۲ زمانی اتفاق میافتاد که کشور همسایه مجوز میداد و کشور همسایه هم فقط در شرایط جنگی این مجوز را میداد. از طرفی، سازمان میدانست که در شرایط باز و با رابطه خوب بین دولت و ملت، مبارزه چریکی جایی ندارد. پس ناگزیر بود شرایط را به سمت بسته شدن سوق دهد تا مبارزه مسلحانه مشروعیت پیدا کند.
سازمان از سال ۶۵ تا ۷۶ عملیات ترور شهری نداشت، اما از ۷۶ تاکتیکش تغییر کرد چرا که میخواست روی طرف مقابل تأثیر بگذارد و شرایط را برگرداند.»
به گفته این کارشناس وزارت اطلاعات، حمله نیروهای ناتو و آمریکا به قرارگاه اشرف، به دلیل مذاکرات ایران با آمریکا و انگلیس بوده است: «ما تمام نقاط استقرار سازمان را به آنها دادیم و آنها قرارگاه اشرف را بمباران کردند. در مقابل، آنها هم مجوزهایی از ما گرفتند که برخی از پروازهایشان از خاک ایران عبور کند. در ماجرای افغانستان هم چنین مواردی بود.»
*سرنوشت رجوی از دید کیهان و سوال خط قرمز ساطمان
روزنامه کیهان هم در این باره نوشت: یک پایگاه اینترنتی وابسته به شماری از جداشدگان گروهک منافقین به بهانه این سوال، به ورشکستگی و فلاکت این گروهک تروریستی پرداخت. کسانی که به تازگی توانسته اند از پادگان فرقه ای اشرف فرار کرده و به دنیای آزاد قدم بگذارند می گویند که طرح سوال «مسعود رجوی کجاست؟» در مناسبات سازمان، مرز سرخ عبور ناپذیر محسوب شده و هر کس در هر سطحی چنین سوالی مطرح کند قبل از اینکه پاسخی دریافت کند فورا به عامل نفوذی رژیم ایران متهم شده و زیر تیغ توهین و افترا خواهد رفت.
افراد جدا شده از فرقه می گویند که «رجوی کجاست» در ذهن تمامی افراد یک سوال جدی است ولی اینکه فرقه رجوی از طرح این سوال فوق العاده ساده و طبیعی حتی در بالاترین سطوح سازمان این چنین وحشت دارد، سوال مهمتری است که جای بحث دارد.
پایگاه اینترنتی مورد اشاره همچنین می نویسد: برای ما و خیلی های دیگر دانستن محل اقامت مسعود رجوی اصلا حائز اهمیت نیست. برخی می گویند او در سنگرهای بتونی پادگان اشرف مخفی است. عده ای معتقدند که او همچون مابقی صدامی ها به اردن رفته و در کنار آنان در آنجا مستقر می باشد. تعدادی هم چنین ارزیابی می کنند که او به نقطه ای در اروپا یا هر جای دیگر نقل مکان کرده و کلا زیاد هم در امور سازمان مجاهدین خلق نقش بازی نمی نماید و با ثروت های هنگفتی که طی این سالیان جمع کرده مشغول زندگی خودش است. او در هر کجا که اقامت گزیده باشد مهم نیست. مهم این است که فرقه او فعلا در حال متلاشی شدن است و او در چنین موقعیت خطیری از صحنه غایب بوده و خود را پنهان کرده است.
*سازمان منافقین در مناسبات سیاسی ایران کجاست؟
اینترلینک با طرح این سوال که «راستی رجوی نه به لحاظ فیزیکی بلکه به لحاظ سیاسی و به قول خودش مبارزاتی در حال حاضر در چه نقطه ای قرار گرفته و از حرفهای اولیه خود و فرقه اش چقدر فاصله دارد»، نوشت: هر کس در درون تشکیلات بپرسد که «رجوی کجاست»، در قدم بعدی حتما سوال خواهد کرد که سازمان مجاهدین خلق در صحنه سیاسی ایران و منطقه کجاست و در کنار چه کسانی و در مقابل چه کسانی قرار گرفته و این چقدر با شعارهای اولیه سازمان که موجب جذب بسیاری از اعضای فعلی و گرفتار شدن آنان در دام یک فرقه مخرب کنترل ذهن شد فاصله دارد. علت اصلی تابو کردن سوال «رجوی کجاست» دقیقا این است که مایل نیستند سر سوالات بعدی باز شود و سازمان مجبور به پاسخگویی باشد.
ارگان جداشدگان سازمان منافقین در پایان تاکید کرد: واقعیت این است که رجوی، به عنوان سرکرده عقیدتی سازمان در خطیرترین نقطه تاریخی این سازمان همچون سرفصل های گذشته غایب بوده و فرار کرده است. اگر 30 سال قبل یعنی در 30 خرداد 1360 رجوی نیروهایش را مقابل تیغ فرستاد و خود فرار کرد، حالا به لحاظ سیاسی و فیزیکی پادگان اشرف را در معرض نابودی رها کرده و خود فرار را بر قرار ترجیح داده است و دیگر از آن شعارها و باد به غبغب انداختن های زمان صدام حسین خبری نیست. رجوی در 30 خرداد 60 با دست به سلاح بردن و آغاز عملیات تروریستی، مشروعیت سیاسی خود را از دست داد. او در خرداد 1365 با رفتن به عراق و تبدیل شدن به مزدور صدام حسین، مشروعیت اجتماعی خود را نیز از دست داد و منفور خاص و عام شد. و اما در سال 1382 با سرنگون شدن تنها حامی دولتی اش یعنی صدام حسین، روند از دست دادن حیات فیزیکی فرقه اش نیز شروع شد. او همه چیز را از دست داد و فرقه او در حال حاضر حتی به عنوان یک نیروی مزدور هم جایی نداشته و ندارد. در چنین شرایطی آیا بهترین کار مخفی شدن و پاسخگو نبودن نیست؟